Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 74879

دوران زورگویی ها و هرزه پرستی های سالوسانه سپری شده است

25 جولای 2013, 22:28, توسط پرویز "بهمن"

عبدالواحد فیضی یکی ازنویسنده گان وپژوهشگران تاریخ معاصر افغانستان می نویسد:
درطی اين مدت هيچکس آزادانه بخارج کشورسفرکرده نميتوانست وروشنفکران درداخل کشورهم قادربرفتن بی اجازه ازولايتی، بولايت ديگری نبودند. تمام مکاتبات اين گروه بعنوان داخل وخارج درپوسته خانه ها، بازومطالعه می شد. پنج نفر روشنفکر نميتوانستند درمحفلی گردآيند. درهيچ مجلس، محفل وادارۀ سخن از سياست داخلی وخارجی زده نمی شد. گويندۀ کلمات، مليت وملی، وطن و وطن پرستی، ترقی وترقيخواهی، بحيث ديوانۀ زنجيری تلقی ميگرديد وسخن از سياست استعماری انگليس راندن ويا ازآزادی ومساوات حرف زدن ديگر بمثابۀ خيانت دينی وجنايت ملی بشمارميرفت.»(8)
علی رغم اين که درسرزمين کهنسال خراسان ديروز وافغانستان امروز، ازساليان متمادی زبانهای متعددی وجود داشت؛ مگرمسألۀ زبان کدام مشکلی را درمناسبات اقتصادی و اجتماعی مردم ايجاد نکرده بود. زيرا زبان فارسی- دری درسراسردورۀ اسلامی بحيث زبان رسمی و زبان معاملات دردفاتر و دربارها مورد استفادۀ همگان قرارداشت. همين گونه درسرزمين پهناورهندوستان ازسالهای دور الی اشغال آن بوسيلۀ انگليسها زبان فارسی- دری بحيث زبان رسمی دفتر وديوان جايگاه اول را داشت.
احمد شاه درانی با اين که زبان مادری اش پشتو بود ؛ ولی بادرک اين واقعيت که زبان فارسی- دری، دارای واژه گان غنامند وازلحاظ گوينده گان آن دومين زبان درسراسر کشورهای اسلامی بوده است، بدين لحاظ آن را درمعاملات دولتی وسيستم اداری و قضايی کشور بحيث زبان رسمی حفظ نمود.
و اما بعد ازسقوط نهضت امانی خصومت آشکار برضد زبان فارسی- دری آغاز يافت:
« دردورۀ پادشاهی محمد نادرشاه محمدگل خان مومند وزير داخله تحريکاتی را درجهت تعميم زبان پشتو طرد زبان دری نه تنها ازدواير دولت بلکه ازموسسات تعليمی و حتی خانه و بازار آغاز کرد. شاه نخست اورا به عنوان رئيس تنظيمه به قندهار فرستاد تا اقداماتش را درمنطقۀ پشتوزبان محدود مانده موجب بروز رد عمل در ساير مناطق کشورنشود. اما درسال (1932) تغييرفکرداده اورا به همان عنوان به ولايات شمالی فرستاد و درآنجا محمد گل خان، نظريۀ برتری خواهی قومی و لسانی اش را درمحل اجرا گذاشت، دراين ضمن وی مردمان دری زبان وترکی زبان را وادارمی ساخت تا عرايض شان را به زبان پشتو بنويسند و به عرايضی که به زبان دری به او می رسيد ترتيب اثرنمی داد. خانواده های پشتون را حتی ازخارج سرحدات افغانستان به تعدادزياد به شمال هندوکش کوچ داده با دادن زمين و ديگر امتيازات اسکان می کرد و درماموريت هم به پشتو زبانان ترجيح می داد.
محمد هاشم خان درمرحلۀ اول با اين اقدامات نظرمساعد نداشت اما پس ازآنکه درسال (1932) هتلررهبرناسيونال سوسياليست آلمان زمام قدرت را دردست گرفته و به تبليغ نظريۀ برتری نژادی پرداخت، يک عده ازشخصيتهای دولتی افغانستان ازجمله محمد داود خان و محمد نعيم خان برادرزادگان محمد هاشم خان و عبدالمجيدخان رئيس بانک ملی به نظر مذکورگرويده تبليغات همانندی را درافغانستان روی دست گرفتند....
درافغانستان قدم اول دراين راه توسط فرمانی برداشته شد که درشماره 12 حوت سال (1315) مرادف به 3 مارچ (1937) ميلادی راجع به زبان پشتو درجريدۀ اصلاح نشرشد ومطالب عمدۀ آن به شرح زير است:
ج.ع .ج .ا.ا. شأن عم محترم سردارشاه ولی خان غازی وکيل صدراعظم!
مسلم است که مسألۀ زبان دروحدت مليه و حفظ آداب وشعاير يک ملت اثرات معتنابهی داشته و توجه به اين مطلب ازجملۀ ضروريات حياتيۀ يک مملکت به شمارمی رود و درمملکت عزيزما ازطرفی زبان فارسی مورد احتياج بوده وازجانب ديگربه علت اينکه قسمت بزرگ ملت ما (!) به لسان افغانی (*) متکلم ومامورين علی الاکثربه سبب نداشتن[ندانستن] زبان پشتو دچارمشکل می شوند لهذا برای رفع زيان اين نقيصه و سهل معاملات رسمی و اراده فرموده ايم همچنان که زبان فارسی درداخل افغانستان زبان تدريس وکتابت است درترويج و احيای لسان افغانی (!) هم سعی به عمل آمده و ازهمه اول مأمورين دولت اين زبان ملی را بياموزند... شما به وزارت ها و نايب الحکومتی ها... امربدهيد که مأمورين لشکری و کشوری مربوط خود را مکلف نمايند که درمدت سه سال لسان افغانی را آموخته ودرمحاوره وکتابت مورد استفاده قرار بدهند ... الی اخير.
عبارت فرمان به پيمانه ای که اهميت موضوع درکارداشت روشن و دقيق نبود... بهرحال اقداماتی که به دنبال نشرفرمان صورت گرفت مقصد اصلی آن را روشن ساخت، زيرا بلا فاصله کورس های تدريس پشتو درتمام دواير کشورتأسيس گرديد و مامورين مکلف شدند تا جهت فراگرفتن پشتو درآن شرکت کنند، درحالی که اقدامی همانند جهت آموختن زبان فارسی به مأمورين پشتوزبان صورت نگرفت. همچنان به زودی معلوم شد که تخمين فرمان راجع به مدتی که اجرای اين برنامه لازم داشت نه تنها خوش بينانه بلکه ساده لوحانه بود، چنانچه درپايان مدت سه سال طرح کنندگان برنامه حتی خود شان و اعضای حکومت و کابينۀ شان موفق نشدند زبان پشتو را فراگيرند... اما زيان بزرگترتطبيق اين برنامه درساحۀ معارف نمايان شد. دراينجا ناگهان دستورداده شد که تدريس درسراسرکشوراززبان فارسی به پشتو تحويل داده شود و برای معلمان هم کورس پشتو دايرشود. درنتيجه اين امردرمناطق غيرپشتو زبان معلمانی که خود پشتو نمی دانستند موظف شدند تا مضامينی را از کتاب درسی که آن هم به زبان پشتو نبود به شاگردانی که آنها هم پشتو نمی دانستند به زبان پشتو تدريس کنند و درپايان سال به همين ترتيب از ايشان امتحان هم بگيرند. هرچند هيچ وسيله ای برای تخمين اندازۀ زيانی که ازاين بابت به گسترش علم ودانش درکشوروارد گرديد دردست نيست اما بدون مبالغه میتوان گفت که دراثر آن معارف افغانستان برای دهها سال عقب افتاد و جوانان غيرپشتوزبان ازدست يابی به گنجينۀ ادب دری و فارسی که رکن عمدۀ فرهنگ شان بود به طورقهری محروم ساخته شدند، وای بسا که بی سواد بارآمدند. ازنظراقتصادی دهها مليون ساعت کارمأمورين و صدها مليون ساعت کار مراجعين ضايع شد بدون آنکه منظوری که ظاهراً اين برنامه برآن بنايافته بود تأمين شده باشد.» (9)
سرانجام همينکه درپايان ختم جنگ جهانی دوم سيستم مستعمراتی انگليس فروپاشيد ورهبری سيستم جهانی استعمار کهنه ونو را هم ايالات متحده بنا برتفوق نظامی واقتصادی نسبت به انگليس، تحويل گرفت؛ همينگونه در جبهۀ مقابل ، سيستم جهانی سوسياليزم تشکيل وجنبشهای آزاديبخش ملی در کشورهای آسيا، افريقا و امريکای لاتين نضج يافت ؛ درکشورما نيز خانوادۀ حکمران درسال 1946 دست به يک عقب نشينی تاکتيکی زده، قدرت ازمحمد هاشم خان به پاد شاه منتقل وشاه محمودخان پست صدارت را تسليم شد، ظاهرآ سياست ملايم تری را نسبت به هاشم خان درپيش گرفته، مصمم به تعديل سياست خارجی وتجديد ادارۀ داخلی وريفورمهای اجتماعی شده، برای باراول سخن ازآزادی ودموکراسی، ترقی وتجدد زده شد وريفورمهای درعرصۀ معارف بعمل امد و موافقتنامه های با اتحادشوروی وايالات متحدۀ امريکا بامضا رسيده، قرضۀ هشت مليون دالری را از اتحادشوروی برای اعمار پروژه های زيربنايی بدست آوردند .
همين طور حکومت قبل ازاين که دموکراسی را رسماً اعلام وقوانين دموکراتيک را وضع نمايد، يکدورۀ امتحانی را آغاز وآزادی انتخابات شورای ملی وبلديه ها ( شهرداريها ) را اعلان نمود.
روشنفکران آزاديخواه وتحول طلب کشور دست به تشکيل سازمانهای سياسی زدند؛ حزب ويش زلميان به رهبری عبدالرؤف بينوا وعضويت گل پاچا الفت، فيض محمد انگارونورمحمد تره کی و... ؛ حزب وطن برهبری ميرغلام محمد غبار و عضويت سرورجويا و ميرمحمد صديق فرهنگ و ديگران؛ حزب خلق به رهبری عبدالرحمان محمودی و عضويت محمدنعيم شايان، خال محمد خسته ، عبدالحميد مبارزو...؛
حزب سری اتحاد به زعامت سيد اسماعيل بلخی و خواجه محمد نعيم قوماندان امنيه و ديگران؛ ايجاد گرديد . درکناراحزاب ذکرشده، اتحاديۀ محصلين دانشگاه کابل نيز درسال 1329 باشرکت فعال ميرعلی احمد شامل، محمديونس سرخابی، ببرک کارمل، اسعد حسان غبار، محمدحسن شرق وديگران تشکيل وهمۀ اين نهادها فعاليت های سياسی را درجهت تنوير اذهان مردم ، بيداری جوانان و دفاع ازحقوق و خواستهای مسلم توده های مليونی کشورآغاز نموده؛ استقرار حاکميت قانون ونظام مشروطيت را ازطريق انتشاربرنامه های خويش درجرايد حزبی مطالبه نمودند؛ وليک شاه محمود خان جناح باصطلاح معتدل(!) خانوادۀ حکمران تحمل خواستهای برحق نماينده های واقعی مردم را نکرده، فعاليت های سياسی را ممنوع، رهبران و فعالين احزاب واتحاديۀ محصلين را سرکوب و درانتخابات دورۀ هشتم شورای ملی و شهرداری ها دستبرد زده ، راه برادران مستبدش را درپيش گرفت و کار انجام آن را به محمد داوود خان خلف الصدق محمدهاشم خان وا گذاشت:
« حکومت باوجود داشتن چنين پلان امتحانی، ازتشکيل يک جبهۀ واحد سياسی ويا جبهۀ متحد دربرابرخود هراس وبيم داشت...ولی با تمام اين پيشبينی های حکومت، همينکه شورای انتخابی تاسيس، احزاب سياسی تشکيل وجرايد حزبی منتشرگرديد، نتايج ومحصولات آنها جز از آن بود که حکومت ميخواست. زيرا اين جريانات سياسی با وجود تنوع تشکيلاتی وتعدد موسساتی، عملآ درمقا بل حکومت بحيث يک جبهۀ متحد صف آرايی نموده وبرای تاسيس رژيم دموکراتيک وتعميم آزادی ومساوات عمومی وهم برضد امتيازوانحصارسياسی واقتصادی طبقات حاکمه مبارزه کردند.
اينست که حکومت بعدآ کليۀ اين نهضتهای سياسی را بکوفت وپاليسی اختناق قديم را ازسرگرفت. معهذا تا آنوقت احزاب و جرايد حزبی آنقدرکارکرده بودند که تأثيرآن دراذهان عمومی محسوس بود. پس حکومت بغرض امحای تاثير اين جنبشهای سياسی، يکدوره اختناق ده ساله سياسی را اعاده نمود، آزادی انتخابات شورای ملی و بلديه ها با مداخلات علنی حکومت ازبين برده شد، احزاب سياسی وجرايد حزبی نابود گرديد وفرصت تبارز مبارزين وطنپرست درصحنۀ سياست کشور سلب شد. » (10)
بدين ترتيب، جنبش مشروطيت سوم باسرکوب شمارزيادی از اعضای آن، شامل رهبران و فعالين احزاب، نهضت دورۀ هفتم شورای ملی، بلديۀ شهر کابل و نهضت محصلين برای يکدوره موقت خاموش گرديد.
شاه که ازدموکراسی تاجداردلخواه خودش دلسرد شده بود، در6 سپتمبر 1953با پخش خبراستعفای شاه محمود خان، خواست تا نسخۀ ديکتاتوری جديدی را دروجود پسرعمش سردارمحمد داوود خان، بحيث صدراعظم جديد در کشورپياده کند.
برغم اينکه ، درپايان حکومت شاه محمودخان وسالهای حکومت محمد داوود، عده ای ازبقايای آزاديخواهان نهضت مشروطيت سوم، دراثر اعمال فشار واختناق سياسی درزندان ازلحاظ جسمی خيلی ها نا توان شده بودند؛ ازجمله عبدالرحمان محمودی درسال دهم درزندان، به امراض مختلف مصاب که درنتيجه او را ازپا افگند؛ حکومت زمانی اورا اززندان رها نمود که فقط دوماه بعد ازآن با اين جهان پرازرنج وداع گفته، به ابديت پيوست.
بدين طرز، سرورجويا که مجموع دوران زنده گی مقاومش در زندانهای مخوف ومرگباراين خانوادۀ سفاک درحدود (22 الی 25) سال را دربر ميگرفت، درسال نهم دورۀ دوم زندان، بصورت سؤال برانگيز درمحبس" شهزادۀ سرخ" چشم ازجهان فروبست وبه اين ترتيب جويا ، محمودی وغباربا ساير زندانيان آزاديخواه ووطنپرستان ترقی پسند؛ درتاريخ معاصرافغانستان، نام خويش را بحيث مبارزين تسليم ناپذير نهضت دموکراتيک عدالتخواه ، ثبت نمودند.

جستجو در کابل پرس