Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 79609

رابطۀ ثبات سیاسی و فساد در افغانستان

7 جنوری 2014, 13:52, توسط noor ali

با رویداد نظامي ۷ و چپاولگري هاي ۸ ثور، دشمنان سعادت و آزادی وطن ما در تباني با باداران غربي و شيخ های عياش و معامله گر عربي دست به اعمال ناروای زده و زير نام جهاد آب به آسياب دشمنان مردم و وطن ريختند. و در واقعيت امر با دريافت اسلحه و پول از کشورهاي متعدد عملآ به آتش جنگ پطرول پاشيدند . زمانيکه توانمندي روياروي را در مقابل دشمن از دست ميدادند تمام شکست، عقده مندي، فشارهاي بيروني و رواني خويش را با فير راکتهاي سکر ۲۰، ۴۰، ۶۰، کلستر، مزايل و انواع ديگر اسلحه بالاي منازل مردم، مکاتب، ادارات عامه، ايستگاه هاي بس و محلات بود و باش مردم بي گناه فرو نشانده و با تهيه به اصطلاح فيلم هاي مستند از کشورهاي خارجي پول اخذ مي نمودند.
با لشکرکشي ارتش سرخ به افغانستان، سيل كمك هاي نظامي به سوي مجاهدين جريان پيدا كرد. با وجود آن كه پاي منافع استراتيژيك امريكا بيشتر از هر كشور ديگر در آ نجا دخيل بود ولي باز هم كمك هايي كه صورت گرفت بيشتر آنها از بانك هاي عربستان سعودي بصوب پاكستان سرازير مي شدند. بخش كمتر از نصف اين كمك ها كه از طرف امريكا صورت مي گرفت خود قصه اي عليحده دارد.
با برقراري حكومت مجاهدين؟ در كابل، سفير ايالات متحده در كابل و معاونش ريچارد هوگلند، آخرين ديدار مهم خود به عنوان مقامات رسمي ايالات متحده در كابل را انجام دادند و بدين وسيله افغانستان در فاصله اي سالهاي ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ در يك انزواي بين المللي قرار داده شد. عده اي اين عملكرد را دليلي بر بي اهميت بودن افغانستان براي امريكا مي دانند، اما با توجه به حقايق ديگر، اين نتيجه به دست مي آيد كه افغانستان پس از فروپاشي شوروي، هميشه براي امريكا اهميت داشته و دوري از آن و يا كشيدن پرده به روي آن كشور، جزيي استراتيژي دقيق اين كشور بوده است. ايلي كراكوسكي كه مامور وزارت دفاع امريكا و مسول بخش افغانستان در دهه هشتاد ميلادي بود مي گويد: ا فغانستان هميشه براي ما اهميت داشته است.
كشور درتقاطع راهي قرار گرفته كه قلب دنيا را به شبه قاره هند پيوند مي دهد. اين كشور اهميت خويش را از موقعيت اش كسب مي كند، موقعيتي كه در مرز دريا و خشكه قرار گرفته و نقطه اي تلافي قدرت هاي جهاني تاريخ بوده است. مغول ها و سكندر كبير از همين راه گذشتند و بازي بزرگ روسها و انگليسهاي قرن نزده هم در همين جا صورت گرفت. در قرن بيستم ميلادي هم، افغانستان مرز دو قدرت بزرگ جهاني بود. نگاهي تند و گذرا بر فاجعه ملي در کشورما دوينم دهه مي شود که جنگ، آدم کشي، بي قانوني، وحشت و بربريت ادامه دارد.
در ماه مارچ ۱۹۹۳ رهبران تنظيم ها راهي مدنيه منوره شده و باحضور داشت پادشاه عربستان سعودی و نواز شريف صدراعظم پاکستان تعهد سپردند و قسم یاد کردند که دست از جنگ کشيده و در تقسيم قدرت به همه جوانب درگير اقدام نمايند اما بمجرد مواصلت، جنگ و کشتار جديدي آغاز گرديد.
درين مذاکرات فيصله گرديده بود : رباني در تحويلي قدرت تا هژده ماه اقدام نموده، اسلحه از مردم جمع آوری و هکذا ملکيت ها و دارائی های تاراج شده دوباره به مالکين آن مسترد گردد و حکمتيار بحيث صدراعظم منسوب شود. مولوی خالص از امضای اين معاهده امتناع ورزيد و مجددی در پايان معاهده نوشت که با ملاحظات امضاء شد. اما در ترکيب کابينه بين رهبران تنظيم ها، بعد از مناقشات زياد در جلال آباد توافق به ميان نيامد و يکبار ديگر حملات راکتی بالای شهر کابل شدت بي سابقه کسب نمود.
طى سالهاى ۱۹۹۲- ۱۹۹۶ تفنگداران قدرت پرست که در داخل شهر کابل سنگر گرفته بودند مرتکب ويرانى شهر کابل و کشتار بيش از پنجاه هزار نفر مردم غيرنظامى و بالنتيجه مسبب اصلى جنايت عليه بشريت شده اند.
بنيادگرايان جنگ سالار طي سالهاي نخستين زمامداري خويش جنگ را تا سطح کوچه هاى کابل، در جمال مينه و چنداول و منطقه افشار و ديگر نقاط شهر گسترش دادند، و در اين فاجعه بيش از چهار هزار انسان بى گناه (از مليت مصيبت ديده هزاره) را در کابل بوسيله توپ و تانک و بمباردمان بى امان قتل عام کردند که اين شهکاري آنان به (فاجعه افشار) مسما گرديد.اين جنايت جنگى يکى از شواهد انکار ناپذيرى است که مردم کابل آنرا فراموش نخواهند کرد . کشتار مردم هزاره و شیعه ي منطقه افشار در ۲۲ دلو ۱۳۷۱ خورشیدی لکه ننگی است که تا همیشه بر دامان تفنگداران فاتحه کابل باقی می ماند. در نیمه شب این روز که با سالروز انقلاب در ایران هم زمان بود، نیروهای دولت که عبارت بودند ازقوتهاي : شوراي نظار، جمعيت، اتحاد سياف، حرکت اسلامي و حزب وحدت شاخه اکبري به افشار يورش برده و در این حمله، منطقه به تصرف نیروهای یادشده درآمد.
نيروهاي متعرض به مدت ۲۴ ساعت، افزون بر کشتار مردم، دست به ویراني، غارت، آتش زدن خانه ها و تجاوز به زنان و ربودن کودکان و جوانان سرگرم بودند. همین رویداد بارها در هجوم های نیروهای فاتحه در چنداول، دهمزنگ، کوته سنگي و غرب کابل تکرار شد. همچنان در نیمه های سال ۱۳۷۳، گروه مذهبی و ناشناخته طالبان از قندهار سربرآورده و در کمترين زمان توانستند همه جنوب و شرق افغانستان را به تسخیر خود درآورند و در ماه حوت به دروازه های کابل برسند. طالبان هنگام رسیدن به کابل، با حزب وحدت پیمان بستند که علیه مردم این حزب وارد جنگ نشوند، بلکه برای از میان برداشتن نیروهای دولت بکوشند. در این میان، نیروهای دولت با بهره گیری از فرصت، به هجوم سنگین دیگری دست زدند . در همین زمان، آیت الله محسنی در فتوای ویران گر، مزاری را مفسد فی الارض خواند و خون نیروهای وی را مباح دانست.
این دو مسأله، طالبان را واداشت تا چهره اصلی خود را نمایان سازد. از این رو، نیروهای طالبان برخلاف توافق پیشین، به خلع سلاح رزمندگان حزب وحدت پرداختند. در این حال، عبدالعلی مزاری با هشت تن از فرماندهان نظامی برای رایزنی با فرماندهان طالبان که در منطقه چهارآسیاب (در بیرون کابل) مستقر بودند رهسپار آنجا شد تا توافق بدست آمده را نهايي نمايند. طالبان بدون توجه به عرف بین المللی و احکام اسلامی که مدعی اجرای آن بودند، عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت اسلامی را به همراه جنرال ابوذر غزنوی یکی از فرماندهان هزاره، سید علی علوی منشی ویژه مزاری و دیگر فرماندهانش نظیر: عیدمحمد ابراهیمی بهسودی، خادم حسین اخلاصی جاغوری، جان محمد ترکمنی و عباس جعفری لومانی، شکنجه و به قتل رساندند.
گروه فاشیستی طالبان در اقدامی نابخردانه و غیرانسانی، پیکر قربانیان خود را در یکی از دشت های غزنی از هلکوپتربه بیرون پرتاب کردند و مدعی شدند هنگامی که مزاری و فرماندهانش را اسیر کرده بودند و میخواستند به قندهار منتقل کنند، وی با ربودن اسلحه یکی از طالبان همه را به رگبار بسته و دیگر طالبان در واکنش به این اقدام، مزاری و همراهانش را کشته اند از جانب ديگر نیروهای دولت یورش خود را به غرب کابل با غارتگری و تجاوزهای جنسی و کشتار دسته جمعی مردم این منطقه تکمیل کردند. با به قتل رساندن مزاري و ویرانی غرب کابل، پایگاه هزاره ها پس از سه سال مقاومت سقوط کرد. برعلاو در حوادث ۱۱ جدى ۱۳۷۲ صدها نفر از سربازان جنبش در ساحه ارگ تا پل محمود خان توسط نيروهاى دولت قتل عام شدند.
طي اين مدت آنها با فروش آثار ارزشمند تاريخی و تخريب آنچه که قابل انتقال نبودند، آغاز کردند، با چور و چپاول دارائی های عامه، از جمله اموال شخصی خانه های مردم تامنابع ذخيروی وزارتخانه ها، ادارات دولتی، موسسات ملکی و نظامی و حتا حمله و غصب کردن و دست درازی به مواد امدادی که برای خانواده های مستحق و مردمان تهی دست مد نظر گرفته شده بود و بالآخره غصب خانه ها و زمينهای تا امروز ادامه داده می شود . يکی از استدلال های کجروانه جنگسالاران در آن وقت برای سالهای سال اين بود که با استخراج و فروش سنگهاي قيمتي مانند لاجورد و زمرد و ساير احجار کريمه پشتوانه اقتصاد جنگی خود را تامين می نمايند تا در مقابل ارتش شوروی بهتر و منظم تر جنگيده بتوانند. اينها با قاچاق لاجورد و زمرد به سرمايه هنگفت دست يافتند.
اما از آنجايی که هنوز هم هزاران مشکل از فقر اقتصادی تا گرسنگی، تهيدستی، خشکسالی، آوارگی و مهاجرت های درونمرزی و بيرونمرزی موج فزاينده داشته و رنجهای بيکران مردم افغانستان همچنان ادامه دارد، با تاسف مردم مجال آن را به اين زودی نخواهند يافت تا قاچاقبران اموال عامه کشور خويش، مخصوصاً رهزنان و چپاولگران آثارقيمتي و معادن کشور، را به استنطاق بکشند و از آنها حساب بگيرند.
اکنون از يکطرف با سوء استفاده از شرايط جنگ و دشواری های جاری مملکت و از سوی ديگر با استناد بر اينکه در افغانستان هنوز نيز دولت مرکزی و مسلط بر اوضاع سراسری وجود ندارد، آنها باز هم به همان اشتهای سابقه دارايی عامه را مانند گذشته حيف و ميل نموده و به حسابهای جاری و پس انداز در بانکهای شرق و غرب افزودند . واضح است چه در همان بحبوحه جنگ و بحران سياسی و نظامی حاکم بر افغانستان و چه در آستانه خروج قوای نظامی شوروي از افغانستان و حتا بعد از آن چندين بار موضوع فروش و قاچاق سنگهاي قيمتي بار بار توسط مطبوعات جهان بشکل علنی مطرح شد اما سودي نبخشيد و غبار مسلط جنگ و ناآرامی های کشور باعث ميشد که کسی نتواند اين موضوع مهم را پيگيری کند.
كشورهاى که بشکلي ا ز اشکال در بحران افغانستان سهيم اند. بازيگران مزبور به نحوى در گسترش و تداوم بحران در افغانستان مؤثرند و هر يك ‏اهداف خاصى را دنبال مى‏كنند. رقابت و نزاع آنان به وضعيت ‏سياسى جغرافيايى افغانستان اهميت ويژه‏اى بخشيده است. از ويژگى‏هاى برجسته‏اى كه در اين مرحله، وضعيت ‏سياسى - جغرافيايى افغانستان را مورد تاكيد قرار مى ‏دهد مى ‏توان به دو ويژگى عمده اشاره كرد: ويژه گى سياسى – امنيتى. باسقوط ‏حكومت داکترنجيب الله، دو نگرش عمده در مورد حكومت آينده افغانستان، در بين كشورهاى ذى نقش در بحران وجود داشت:دسته‏اى از كشورها طرفدار روى كار آمدن‏ حكومتى ‏اسلامى و حامى منافع آن‏ها در اين كشور بود ند. در درون كشور نيز هر يك از اين كشورها نيروى حمايت ‏كننده دارند كه‏درعمل، موجب گسترش بحران و رقابت روزافزون‏منطقه‏اى و بين‏المللى گرديده‏اند.

جستجو در کابل پرس