از خاطرات من با طاهر بدخشی!
طاهر بدخشی شوهر خواهر سلطان علی کشتمند بود و خانمش آنقدر مقبول نبود.
یک روز در خانه اش مهمان بودم، خانمش بیچاره نان به سر دسترخوان آورد. بعد ازین که او رفت،رو به سوی طاهر بدخشی نموده گفتم:
تو خودت را ببین و جوانی ات را ببین،آیا در دنیا هیچ دختر دیگری نبود که با این دختر عروسی کردی؟
طاهر بدخشی در جوابم گفت:
بچیش، راهی که ما میرویم راه انقلاب است و راه پر خطر!
اگر ما درین راه از بین برویم، شاید همین دختر تا آخر عمر از اولاد های من سرپرستی کند.
اگر یک دختر مقبول باشد، یا خودش شوهر خواهد کرد و یا هم بزور به شوهرش خواهند داد.
واقعاً هم همینطور شد. بعد از شهادتش خانمش اولاد هایش را بزرگ کرد و به ثمر رساند.
از خاطرات من با طاهر بدخشی!
طاهر بدخشی شوهر خواهر سلطان علی کشتمند بود و خانمش آنقدر مقبول نبود.
یک روز در خانه اش مهمان بودم، خانمش بیچاره نان به سر دسترخوان آورد. بعد ازین که او رفت،رو به سوی طاهر بدخشی نموده گفتم:
تو خودت را ببین و جوانی ات را ببین،آیا در دنیا هیچ دختر دیگری نبود که با این دختر عروسی کردی؟
طاهر بدخشی در جوابم گفت:
بچیش، راهی که ما میرویم راه انقلاب است و راه پر خطر!
اگر ما درین راه از بین برویم، شاید همین دختر تا آخر عمر از اولاد های من سرپرستی کند.
اگر یک دختر مقبول باشد، یا خودش شوهر خواهد کرد و یا هم بزور به شوهرش خواهند داد.
واقعاً هم همینطور شد. بعد از شهادتش خانمش اولاد هایش را بزرگ کرد و به ثمر رساند.