Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 86089

آيا وقت آن نیست که هویت توهین آمیز افغان را به خودشان برگردانیم و زمین هایمان را پس بگیریم؟

5 جنوری 2015, 14:08, توسط ارمان

شامى و حميد عزيز!
هدف اصلى شما چه است? .

پيام من پيرامون حاکمان افغان و نام منحوس افغان که همچم ناله وفرياد است که در "گرونج" قبیله گرایان فاشیست و ضد فارسى و تورانى خوش نمى خورد.

همين است انگيزه اين کج قلمى وکج بحثى که گويا من پدر و پدرکلانهای خود را احمق , بیغیرت , نافهم بذدل (sic) جاحل (sic) خواننده ام .
عجب استدلال!

خواننده گان خودشان خوبتر مى دانند که اين پندار وگفتار و کردار افغانى ايست و نه درجمله نيکوکارى هفتگانه نيکان ام که همانا شناخت نيک , پندارنيک , گفتار نيک, رفتار نيک , کار براى روزى نيک و اعانه نيک مى باشد. که سه تاى آن ورد زبانهاى امروز هم مى باشد:
پندارنيک , گفتار نيک, رفتار نيک . من از آميزشهاى تخمه هاى پاکان فريدون لراشب و گشتاشب و اسپنديار و رستم و توراندخت و کانشکاها با کتابهاى شان ريگويدا و ژند اويستايم از تخمه رادا و راگنى و ميترا و انديريام من از فرهنگ ودانش نواده تور وسام ايرج ام . من ازخاک امير على شير نوايى ام از خاک البيرونى ام, من هزاره ام و پشتون, تاجيک ام و بلوچ, کورد ام و اوزبيک, من از اولاده انسان ام فقط افغان نيستم ديگر هر چيز هستم!

افغان راستى که نه تنها به جعل و تقلبکارى مشهور است در جهل جهالت نيز حاکم است و هم در خواندن جملات خيال و خواب مى بيند. "احمق بیغیرت نافهم بذدل جاحل (sic)" در جملات من به کار برده نه شده است بلکه اين واژه ها از شما نگاريده شده اند . افغان ادب کمونيکاشين را تا کنون پى نبرده است. وحتى اين واژه ها در پيوند با واژه هاى بکاربرده من خرد و باسواد و با فراست و با دانش قابل تعبير و تفسر هم نيست.

بخاطر که افغان پى ببرد. واژه هاى متناقض , مخالف و ضد "احمق بیغیرت نافهم بذدل (sic) جاحل" را بيابيم. واژه "احمق " ضد دانش نيست بلکه ضد احمق زيرک و چالاک است. واژه ضد "بیغیرت " "غيرت" "نافهم" هم ضد دانش و خرد نيست بلکه فهميدن.

شامى نگاريد : " چرا پشتون ها چند صد سال حکومت کردن؟ برتر و بحتر همیش سر میشود۰اگر پشتونهآ حکمان خوب و با خرت (Sic, as the label " [sic]" found immediately following a copy of text, indicates that the source is presumed to be erroneous and has been intentionally transcribed without correction =sic) نمیبودن(sic)٬ پدر وپدرکلانها مان ایشان را قبول نمیکردن (sic)?"

خرت در زبان فارسى ديوانى به الاغ تو و يا خرتو گويند و خرد به دانش و دانايى گويند. در جمله اول هجو و هجا بود که "هاجى ها" باکمال ادب و شوخى ادبى شخصى را متوجه غلطى اش يعنى اشتباه اش پيگار ويا پيغار مى کنند.

شامى باز نگاريد: "ارمان جان یعنی که پدر و پدرکلانهای تو احمق بیغیرت نافهم بذدل جاحل (sic) بودن که حکومت پشثونها را قبول کردن؟"

جاحل :لغت نامه دهخدا:
1 جاحل . [ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از جَحْل .بر زمین زننده : جحَله ؛ بر زمین زد او را. (منتهی الارب ).
2- جاحل . [ ح ِ ] (اِخ ) ابومحمد صدفی . از راویان است و ابن ربیع گفته است تا آنجا که من میدانم بجز اهل مصر کسی از وی روایت نکرده است . (حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 85).

جاهل . [ هَِ ] (ع ص ) نادان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) الجاهلین . (قرآن 199/7).
جاعل . [ ع ِ ] (ع ص ) دهنده . (منتهی الارب ). || گرداننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیدا کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || سازنده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || قرار دهنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فریبنده . آفریننده . نهنده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کسی که مرتکب جعل و تزویر شود. رجوع به جعل شود.

جعل . [ ج َ ] (ع مص ) ساختن . || کردن . || قرار دادن . نهادن . وضع کردن . || زشتی را نیکو گردانیدن . || مبدل ساختن . دیگرگون کردن . از حالتی به حالت دیگر درآوردن . || گمان بردن چیزی را چیز دیگر. || شرط نهادن . قرار گذاشتن بر سر چیزی . || شروع کردن . آغاز کردن . نزدیک شدن به آغاز کاری. هر چیز ساختگی که در آن دعوی اصل نمایند وهر چیزی که کسی از پیش خود اختراع کند.
بزدل . [ ب ُ دِ ] (ص مرکب ) ترسان (آنندراج ). (ناظم الاطباء). کم دل . کم جرأت

بى سوادى , دانش و خرد با اخلاق وادب, و انسان بودن سروکار ندارد. بى سوادى نه دشنام ونه نفرين است و نه توهين !

دانش و خرد با ادب و اخلاق و انسان بودن در قدم نخست سروکار ندارد بلکه با باسوادى!!!! سواد امر ضرورى براى فراه گرفتن دانش است. ولى نه براى ادب و اخلاق و فرهنگى شدن واجتماعى شدن انسان. کميت مواد دانشها در کيفيت ادب انسان وبشردوستى تاثير ندارد

انسانيت و آدميت با ادب آموزش وپرورش فاميلى سروکاردارد. با سوادى با خواندن و نوشتن سروکار دارد. دانشها با خواندن و نوشتن و حساب والجبر پيوند و بستگى دارد . و نه به اخلاق و فهم و فهماندن. زبان و فهميدن و فهماندن يعنى کمونيکاسيون با خواندن و نوشتن سروکار ندارند.
زبان به عنوان پديده فرهنگى خود فرهنگى شدن و اخلاقى شدن واجتماعى شدن انسان ىشدن آدمى زاد است.

شما بين دانش و نادانى تفاوت نگذاشتيد! کسيکه دانش کميتى دارد "دانا" نيست. دانش چون اطلاعات پيرامون دانش با توانايى فرهنگى شدن پيوند مستقيم ندارد. به گونه نمونه يک وزير بهداشتى و صحت عامه "افغان ستان " در يک همايش جهانى پزشکى پيرامون ضرر تنباگومقاله بسيارعلمى و همگون با کليه معيارهاى دانشگاهى بخوانش گرفت. پس از پايان مقاله خود و استقبال گرم گرينده گان مقاله با کف زدن هاى پى در پى به گاه خود نسشت و سگريت را روشن کرد ودود آنرا کشيد. همه شنوندگان اين فرستنده خنديدند. در اين جا اين افغو دانش خود را دانشمندانه بيان کرد ولى اين شخص دانش را در بدن خود مانند لغتنامه ويا دانشنامه آموزش بيان کرد که جنبه آموزشى خودى ويا خودآموزشى (آموختن= دانش+ رفتارو کردار) نداشت. وى اخلاق آموزشى را زير پا نمود وخود را رسوا نمود .

هر کسيکه دانش ندارد نادان وجاهل نيست. بسيارى از بزرگان ما عربى خواندن را ياد ندارد ولى قران شريف را ازياد دارن

من بخود اجازه نمى دهم که بومرانگ ها و واژه هاى شامى جان وحميد عزیز را به گونه "احمق" "بیغیرت", "نافهم", بذدل (sic منظور ايشان بزدل يعنى ترسو ) جاحل (sic منظور ايشان جاهل يعنى جهل) به من لطف نمودند آنها را به ايشان پس دهم. چون انسان به انسان آيينه, و پژواک مى باشد. چنين واژه هاى کج به سوى خودم بومرانگ ( چوب خمیدهای که پس از پرتاب شدن نزد پرتاب کننده برمیگردد) بازگذشت مى کند.
در واقعيت امر هم نظرات شامى جان و هم نظرات حميد عزيز سرانجام از ديدگاه جنرال طاقت واسماعيل يون ريشه گرفته است. تفاوت نظر اين دو "افغان" با طاقت واسماعيل يون ("پشتون افغان است و افغان پشتون" و هر کسى که افغان نيست درهمو آدرس که آمده پس آنجا بازگذشت نمايد. پشتون سرداران افغانستانيم و افغانستان يعنى پشتونستان و پشتونستان يعنى افغانستان و ديگران يعنى مردمان غير پشتون وغير افغان "نااهل" و" ناخلف" و "حرامى" اند. آقاى طاقت افزود که "کسيکه افغان نيست مسلمان هم نيست"). در کجاست?
حميد عزیز نگاريد “توکه خود را ازپشت پدرنمی دانی” بيبند که طاقت بزدل نبود ولى حميد جان از شيوه نگارش اش آشکارشد که پشتون است. . در حقيقت کلمه "حرامى" را استفاده نکرد و اما منظوراش عيان است.
من لقب افغان را براى مردم شريف پشتون کلمه ناميمون, و منحوس, شوم و نافرجام و بداختر و نحس و بد و بدبخت, بدشگون نامانوس مى دانم.
فغان فرياد و ناله معنى مى دهد. فغان اسم مفرد افغان است و کلمه عربى است.
“که توازکجا هستی ومنسوب به کدام کشورهستی ؟ فرض مثل تو ایرانی ، خراسانی ، آریانایی یا تاجکستانی هستی”
من بارها گفتم که "من در مرکز تقاطع سه حلقه فرهنگى هندو ايران و تورانزمين قرار دارم! . من در مرکز آميزش فرهنگهاى سه حلقه فرهنگى هندو ايران و تورانزمين قرار دارم.
با گفتن همين جمله من در واقعيت امر تفکر شما را پژواک دادم. کشورهای اروپایی اکنون کوشش میکنند که مرزی دربین شان موجود نباشد ومنحیث یک انسان باداشتن یک کارت هویت به تمام کشورهای اروپایی مسافرت کنند ویک واحد پولی داشته باشند ولی شما هنوزهم درفکرتجزیه افغانستان هستی

ولى اتحاد کليه کشورها تحت عنوان کدام نام باشد لويه پشتونستان و يا با لقب صفت افغان اش? چرا از تجزيه اين چنين مىترسيد? تجزيه با انتخابات و همه پرسى بدون خون وجنگ امکان پذير است!!!! اگر در انتخابات تقلب گسترده وگوسفندى ويا شترى صورت نگيرد يعنى که حاکمان جاهل و جاعل افغان جعل وتقلب نه کنند. چرا حاکمان پشتون تقلب مى کنند. بخاطر اينکه اقليت ناچيز اند. اصل توقف صدور تذکره از ترس آشکارا شدن اقليت پشتون بود.

فغان کنان . [ اَ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) فریادکنان . در حال ناله و زاری :
چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بر رخ زنان
وز نای حلق افغان کنان بانگ رباب انداخته .

افغان کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ای خدایا گفتن به استغاثه . زاری کردن . ناله کردن :
بانگ بردارند و بخروشند بر امید خورد
چون حدیث جو کنی بیشک خران افغان کنند.
ناصرخسرو.
مطرب همی افغان کند که می خور
ای شاه که این جشن خسروان است .
ناصرخسرو.
گر عیب من ز خویشتن آمد همه
از خویشتن به پیش که افغان کنم .
ناصرخسرو.
خسروا عدل تو جاییست که از چنگل باز
هیچ تیهوبچه در ملک تو افغان نکند.
مجیرالدین بیلقانی .
میترسم از این کبود زنجیر
کافغان کنم آن شود گلوگیر.
نظامی .
در نهان جان از تو افغان می کند
گرچه هرچه گوئیش آن میکند.
مولوی .
افغان برکشیدن . [ اَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . افغان برداشتن . ضجه کشیدن . ناله کردن . و رجوع به افغان شود.

افغان برآوردن . [ اَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) ناله کردن . زاری کردن . فغان سردادن :
کزان پیش کافغان برآرد خروس
برآید زلشکرگه آواز کوس .
نظامی .
برآورد افغان که سلطان بمرد
جهان مانده نام پسندیده برد.
سعدی .
افغان نشانه های اختصاری
افغان . [ اَ ] (اِ) فریاد. (میرزاابراهیم ). فریاد و زاری . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (مجمعالفرس ) (برهان ) (شعوری ). فریاد.زاری . فغان . (ناظم الاطباء). فریاد. فغان . (شرفنامه ٔمنیری ). ناله . (غیاث اللغات ). فریاد و غوغا. (مؤید). فریادی از دردی یا مصیبتی . (شاید مرکب است از (اَ) حرف ندا و فغان جمع فغ، یعنی ای خدایان . مانند: آمین عربی که خواندن آمن خدای مصریان است ). (یادداشت مؤلف ). زاری . ناله . (فرهنگ فارسی معین ) :
گر جهل ترا درد کردی از تو
بر گنبد گردان رسیدی افغان .
ناصرخسرو.
از خواندن چیزی که بخوانی و ندانی
هرگز نشود حاصل چیزیت جز افغان .
ناصرخسرو.
من هم از باد سربدرد سرم
ابرم از باد باشد افغانم .
خاقانی .
ز بس کاورد درد چشمش بافغان
گلوی خراشیده ز افغان نماید.
خاقانی .
در طواف کعبه ٔ جان ساکنان عرش را
چون حلی دلبران در رقص و افغان دیده اند.
خاقانی .
گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد
در همه عالم منم موی شکاف از زبان .
خاقانی .
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
چون دل نیافت داور ز افغان چه خواست گویی .
خاقانی .
هزارت مشرف بی جامگی هست
بصد افغان کشیده سوی تو دست .
نظامی .
ز بس خنده که شهدش بر شکر زد
بخوزستان شد افغان طبرزد.
نظامی .
کزان پیش کافغان برآرد خروس
برآیدز لشکرگه آواز کوس .
نظامی .
نماند جانوراز وحش و طیر و ماهی و مور
که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش .
(گلستان ).
بهر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از میان باد صبا کرد.
حافظ.
افغان ز تو شوخ نامسلمان افغان
افغان ز تو آفت دل و جان افغان
افغان بچه ای در دل تو رحمی نیست
از دست فغانی بچه افغان افغان .
؟ (از آنندراج ).

  • در افغان بودن ؛ در ناله و زاری بودن . نوحه سرایی کردن .
  • افغان از دل برآمدن ؛ از دل نالیدن :
    برآمد هر شب افغان از دل زار
    چو روز موسی عمران فروشد.
    خاقانی .
  • به افغان آوردن ؛ به ناله درآوردن :
    ز بس کاورد درد چشمش به افغان
    گلوی خراشیده ز افغان نماید.
    خاقانی .

جستجو در کابل پرس