Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 29104

فتوای اعدام توسط شورای علمای نیمروز علیه وارد کنندگان کتاب هایی که به دریا ریخته شدند

27 می 2009, 18:56, توسط م م

"والی نیمروز" در چمن

دریای دشت را

شاداب کرده شبنم و عطر گیاه خام

بر دیدگاه دامنه ای او لمیده است

چون زورقی سپید بر امواج سبزفام

قوس ز سر رمیده گوش دراز او

چونان دو بادبان

پهلو به باد داده و در راه هر نواست

اما درون دشت

هر چیزی بی صداست

از یاد برده محنت دشنام و رنج یار

از یاد برده محنت دشنتم و رنج بار

آزاد از گزند

دل داده بر نوازش گرمای آفتاب

خمیازه می کشد

با چشم نیم خواب

دم را چو باد بیزن ابریشمین کلاف

بر ساق و بر سین و دل و دست می کشد

و آنگاه عرعری

با هر چه اش که قوت و جان هست می کشد

نیشی به آٍمان

وا می کند به خنده و یک پاره از شعف

گسترده بستر علفی زرد می کند

هی غلت می زند

وا غلت می زند

تا خستگی خواب ز تن طرد می کند

شاداب از بر آمدن آفتاب و روز

می ایستد به پا

آنگه به سوی بیشه بالای تپه ها

رو می نهد به راه

آهسته گام می زند و می کند چرا

مشتاق و نازکانه لب چشمه می مکد

سیراب می شود

می بیند عکس خویش در ایینه های آب

محو نگه در اینه آب می شود

به به چه قامتی

چه زلف و ککلی

چه سینه ای سری نگه پر صلابتی

رم می کند ز جا

ور می جهد به پا

از خش خشی که باد در آن بیشه می کند

تصویر های اینه آشفته می شوند

بعد از کمی درنگ

اندیشه می کند

ترسم چه نابجاست

کس نیست در کمین

این پچ پچ نسیم به انبوه برگهاست

گرگان بی حیا

دیری است کز قلمرو بی انتهای ما

یا کوچ کرده اند

یا با تفنگ سرپر ارباب یک به یک

در خون تپیده اند

در بیشه گرگ نیست

یک گرگ در تمامی دشت بزرگ نیست

رو می کند به دشت

در بادبان گوش درازش همه غرور

دل می زند به سینه امواج عطر بیز

سنگین و پر نمود

بالا گرفته پوزه و دم را شکوهمند

سر می دهد سرود

در دشت گرگ پرور بی انتها رواست

کورا رها کنیم به آوازهای خویش

وندر درازنای شب سرد دیرپا

پر گل کنیم آتش پژمرده اجاق

این گفت و بر گرفت لب از قصه پیر ما

جستجو در کابل پرس