Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 41329

راه یافتن احتمالی پدرام به پارلمان مقدمه ای برای تجزیهء کشور

7 نوامبر 2010, 03:11, توسط jalaludinbaiany

شـــــــــــــــــــــــــبير کاکر !
( آن که درون آرامی دارد ، پندار، گفتار ، کردار ، رفتار ، عمالش هم آرام اســــــــــت)
از نخســـــتين روزيکه چرند ، پرند و ســــــــــــــــــــفســـــــطه نويســــــــی تو بيســـواد
را در ســـــايت وزين « کابل پرس? » تصادفأ مطالعه نمودم ، کين خواهی در هر سطر ، کلمه و جمله های که همه را از ساير سايت ها ســـــــرقت نموده جاه داشـــــــته .
" مردی بوت هايش کهنه و انگشت پا او نمايان گرديده بود و جيبش کاملأ خالی !
يک روز دل انگيز بهار و آفتاب افغانســـــــــــــــــــــــــــــتان واحد ، تجزيه ناپذير ميدرخشـــــيد، از کنار مغازه ای ميگذشت ، مايوســــانه به « بوت » های کهنه وپنجه های برآمده خود نگاه کرد و غصه ميخورد اين را ندارم ، آنرا نداريم ، هيچ ندارم !!
نا اگاه ! جوانی کنارش ايســـــــتاد که ( افغان ) بود ، از افــــغـــا نســـــــــــــــــــــتان
بود، نه در پی افســـــانه آريانا و نه جعل خراسان ، و شـــــــديد مخالف الحاق با ايران
و کانفدريش با پاکســـتان بود به مرد ســـــــــــــــلام کرد و با شــادی ، خنده ، دل افرازی گــــفــت : چه روزی قشــــــــــــــــــــــــــــــــنگی ، چه آســـــــــــــمان روشــــــنی
، چه هوای خوبی ، چه مردم با غروری و چه رنج ها ، درد ها ، خون ها ، دود ها و چه
جهالت که برادر عليه برادر ولی دنيا زيباســـــــــــت و اين مرز ها را خداوند ايجاد نکرده ، بنأ چه دنيای زيبا !
مرد کاهل ، باطل به خود آمد ، نگاهی به جوان رشـــــــيد ولی جنگ ديده انداخت و از
تعجب دهانش باز ماند !!
جوان با ســــــــــــــــــيما زيبا ، وخنده برلب هردو ( پا ) نداشــــــــت ، پاهايش را از زانو ( مين خارجی ) توســـــــــط دشـــــــــــــــمنان وطن که از کدام قوم و تباری بوده
و به هدايت بيگانه در خاک افـــــغــــــانســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتان مدفون راه
گرديده بود قطع گرديده بود ، مرد با حرمت جواب سلامش را داد سر از شـــــــرمندگی
پائين آورد و عرق کرد دور شد .
لحظات بعد عقل که از نزدش فرار نموده بودگريبانش را گرفت و با غرش بر او نهيب ميزدکه : مردم کشورت سرپناه ندارند ، غذا ندارند ، داکتر وپرستار ندارند ، دارو درمان ندارند ، امنيت جان ومال ندارند، در قرق ۲۱ عصر انترتيت آب ، برق ، راه ندارند.
که برای بدبختی اين ملت بيگانه پرست پشتون ، مزدبگير تاجک ، چاکرمنش هزاره ، نوکرمنش ازبک ووو دست به دست هم داده تو مزاری با هشت باند تروريستی و تو کاکر با هفت باند آدمکش به جان اين ملت افتاده ، تو پدرام در اغوش دزد زمرد ، توکرزی در کنار ملا کور و تو مزاری ، محقق در رکاب اخوند ترياکی ايران و تو غول بيابانی دوستم غارتگر در تبانی روس ، ازبکستان ، ايران و ترکيه هستی ، نيستی ، شاديی و سرور اين وطن را غضب ، نابود ساختيد . و حال بنام های پليد چون « زی » « کاکر » باريکزی »
تاجک ، هزاره ، ازبک ، شمالی ، جنوبی ، شرقی وغربی اينبار با ساز ديگر و زنگ جامن ديگر وارد ميدان مشاطگری گرديده . و پدرام ها ، گلاب زوی ها ، رنجبر ها ، علومی ها ، کرزی ها مردم کاه نخورده و در تلاش بوت جديد ، حاکميت اکثريت ، اقليت نباشيد . مردم همه اين ( ســــــــــــــــــــــــرمه ) ها را آزمودند . جلال بايانی

جستجو در کابل پرس