Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 32555

داکتر بشردوست: در دايکندی حتا يک خشت روی خشت گذاشته نشده است!

23 آگوست 2009, 06:34, توسط sharif Waqif

بگو ای معجزه گر معجزه ات چیست؟!
با سپاس از کابل پرس? و زمینه خوبی که برای تبادل نظر و اطلاعات فراهم ساخته است.

میخواهم در مورد یک معجزه انجویی با شما درد دل کنم. من حدوداً چهل و دو ساله هستم ، بخشی از عمرم را صرف آموزشهای خانگی و آخوندی کردم و بخشی دیگری از عمرم را بپای زن و زندگی روز مره قمار زدم و باختم. حدود چهار سال پیش سرنوشت مرا به یکی از دفاتر غیردولتی کشاند تا از طریق امور تنظیفی و موتررانی و نگهبانی به خانواده ام لقمه ای نانی حلالی بیابم. آنچه را که پس از دوسال کار در این موسسه ای واقعاً آبرومند دیدم می خواهم با شما در میان بگذارم که واقعاً کسانیکه از نام مردم ، خدا ، وطن و خانواده پیامبر سوء استفاده می کنند و این نوع خورد وبرد ها ، تنها در داخل ادارات دولتی محدود نمی شوند واین واقعیتی تلخی است که باید تک تک هموطنان ما حق آنرا داشته باشند که بدانند چگونه هرزه ترین آدم ها از امکانات و شهرت نیک دیگران به نفع شخصی شان سود می برند.

زمانی که من وارد کار شدم ، کارمندان این موسسه و اطرافیان و مردم محللاتیکه این موسسه در آن جا کارمی کردند از موسس آن به نیکی یاد می کردند و می گفتند و تا حد غلو و اغراق او را یک رهبر سیاسی متهور، یک مدیر مدبر، و ازهمه مهمتر در امانت داری یک فرد استثنایی می دانستند. ( او انجنیر و از قریه لنگر غزنی مدتی را در ایران و سپس درآلمان تحصیلاتش را به پایان رسانیده و در جوزای 1371 در مقابل سیلو با شماری دیگر بقتل رسیده و در گورستان سخی در کارته سخی به خاک سپرده شده است). پس از مرگ او موسسه بدست هواداران واقعی اش در مناطق مختلف افغانستان خدمات انسانی انجام می داده. ولی اندک اندک آنهمه ایثار و فداکاری جایش را با ورود افراد تازه نفس و خود کامه به سوء استفاده ها و انحصارگری هاداد.
وقتی من به این سازمان پیوستم با بسیاری ها اشنا شدم ولی از این که من یک آدم خیلی معمولی بودم و بخود اجازه نمی دادم وارد حریم کلان ها شوم اما عکس العمل های داکتر رمضان بشردوست مرا واداشت تا درمورد بعضی کارهای افراد این موسسه کمی توجه کنم بعد ازآن بسیاری کارها برایم همراه بود باشماری از سوالها که هرگز جوابش را نیافتم از جمله با شخصی جوان، خوش برخورد و جالبی بنام عبدالله برخوردم که خیلی برایم عجیب بود او اوایل تلفنچی بوده و با رییس روابط قومی داشته ، بزودی او به بخش مالی منصوب شد،با یک دختر خانمی خوشچهره که بعدً به آمریکا پناهنده شد روابط جالبی داشته و... عبدالله که اکنون همه او را بنام عبدالله احمدی میشناسند همیشه در خورد و بردهای خرد و ریزه از طرف اعضای دفتر متهم می شد ولی پس از مدتی بدلایل نامعلومی این ادعا ها به فراموشی سپرده می شد. احمدی به سرعت پیشرفت کرد تاجایی که عملاً مسوولیت دفتر را بشکل غیر رسمی بعهده گرفت و شخصی دیگر بنام کاشفی بشکل سمبولیک هر ازگاهی در غیاب دایرکتر سرپرست مقرر می شد ولی بیچاره صلاحیت گرفتن معاشش را هم نداشت.
کار اعجاز شروع شد:
درجه تحصیل تاصنف هشتم در گلشهر مشهد ایران = با لسانس ، دانشگاه اقرء پاکستان ( این سند صد فی صد تقلبی است)
تجربه کار: ساختن مهرهای تقلبی وزای افغانستان و نامه تردد برای مهاجران افغانی مقیم ایران و اسناد مدارس ایران برای کسانیکه در دهه هفتاد از طریق حزب اسلامی به آذربایجان به جنگ می رفتند.
در اغاز ایشان در بخش پذیرش و دادن اطلاعات کارمندان به رئیس کارمی کرد . سپس تقرر اتوماتیک به مدیریت مالی ، بعداً مدیر مالی و اداری و اکنون پروجیک دایریکتر...
با دریافت دو صدو هفتاد دالر معاش، 500 دالر در منطقه لوکس کارته سه خانه کرایه کرد، وبعداً برای کودکستان دو پسرش ماهیانه حدود 450 دالر فیس و برای کار خانه اش یک خانم استخدام کرد.
مهمانی های پر زرق و برق آغاز شد و معمولاً در هوتل های لوکس کابل از مهمانان گرامی پذیرایی می شد و گه گاهی ما راهم چهت پذیرایی دعوت می کرد. گرچند تمام وسایط دفتر در اخیتار ایشان و خانواده پدر و مادرش قرار گرفت ولی خودش نیز موترجدید صفر کیلومتر خرید.(البته در قسمت موتر خیلی محتاط است و بیشتر از موترهای دفتر استفاده می کند و سعی می کند کسی متوجه او نشود)، خرید بورس تحصیلی محصلان افغانی به 10000 دالر امریکایی به برادرش شمس الدین که در ایران بود به کمک استاد (؟) و فرستادن او به ترکمنستان ، خرید بورس دوم به برادر دیگرش به کشور ترکیه نمی دانم به چی قیمتی ، چون برادران ایشان در ایران زندگی می کنند و هچگونه سوابقی در افغانستان ندارند.،فرستادن ملیون ها تومان در ایران به پدرش جهت خرید خانه در ایران، خرید زمین و ساخت خانه مجلل در کارته موسوم به حاج نبی،با مصارف درحدود 250000 هزاردالر.ایشان دریکی از مجالس دوستانه به اقوامش می گفت که این خانه بحدی بزرگ است که می ترسد در آنجا زندگی کند
فرستادن مادر و خانواده اش به سفرهای خارجی وسیاحت ها.
یکی از اقوامش می گفت که عبدالله احمدی روزانه کم از کم شش هزار افغانی خرچ دسترخانش می شه " .
برگزاری مهمانی های دوصد نفری در هوتل های لوکس کابل. گرفتن پخش و توزیع هدایای قیمتی به دوستان و ....
جالب این است که در بین خانه میز احمدی ده ها مهر دکان و خوراکه فروشی و قرطاسیه فروشی موجود است که تمام بیل های تقلبی را خودش صادر می کند یکروز یکی از کارمندان موسسه می گفت بهتر است پشت دروازه دفتر احمدی نوشته کنیم دفتر جعل اسناد. واقعاً من خودشاهد بودم که وی پروژه چاپ کتاب را که از موسسه NED گرفته بود صرف با تبدیل پوش به تمویل کننده گزارش داد که ما فلان عنوان کتاب را به فلان تیراژ بچاپ رسانیده ایم.
فعلاً گفته می شود که رئیس دفتر با بالا رفتن پول پروژه ها معین یکی از وزارتخانه های دولت شده و خانمش که صنف هشت سواد آموزی را ایران خوانده در بدل 2700 دالر وظیفه مدیریت اداری دفتر را بعهده دارد. احمدی از مال بیت المال برای مدیر اداری یک کاتب فارسی نگار و یک کاتب انگلیسی نگار استخدام کرده. و راه را برای سوء استفاده های بیشتر خود هموار نموده است.
جای تاسف اینجاست که وقتی گذشته این سازمان را می بینی ، این سازمان زمانی مملو از کادر های تخصصی و متعهدی چون داکتر سمیع حامد، پوهاند حسنیار، پوهاند هاله ، استاد باختری، استاد منیژه باختری، استاد حبیب الله رفیع، استاد سمیع فیضی ، انجنیر ضیاء لنگری ، استاد یونس صالحی،استاد طارق بدخشی، استاد راسخ، استاد کاظمی، استاد حقوق مل، استاد حسین فخری، انجنیر راشد رستمی، استاد حمیدی، انجنیر سلمانعلی صادقی، استاد عبدالغفارصفا، انجنیر ولید هویدا، استاد فاضل کاظمی، استاد امین عالمی، استاد سید عارف خان ، استاد حبیب، استاد خالده فروغ و ده ها شخصیت موثر دیگر بوده است اکنون محدود و منحصر می شود به انجینر سید موسی کاشفی که هیچ صلاحیتی ندارد و دیگران همگی از آدرس عبدالله احمدی سند فراغت دریافت کرده اند.
جالب اینجاست وقتی که من در این سازمان کار می کردم گفته می شد که باید هر دوسال بعد رئیس و اعضای هیات اجراییه از طریق جنرال اسمبله رأی اعتماد دریافت کنند، اکنون هشت سال است که از جنرال اسمبله خبری نیست و هرساله تمویل کنندگان را گول می زنند. چون عبدالله احمدی اسناد و امضای جعلی تحویل شان می دهند. و دفتر اکبر که وظیفه هماهنگی و ارزیابی موسسات را دارد نیز بخواب خرگوشی فرورفته است.
گرچند در جایی که من اکنون کار می کنم نیز خالی از زد و بندها نیست ولی انصافاً اساس این موسسات با موسسه که عبدالله احمدی آنرا با رئیسش غارت کرده و بر هویتش کثافات ریخته بسیار تفاوت دارد.
زمانیکه دیشب سخنان داکتر بشردوست را شنیدم وجدانم مرا مجبور ساخت تا این واقعیت های تلخ را برملا کنم که چگونه یک آدم به ظاهر ساده چون تمساح بنام مناطق محروم و صدها حیله و نیرنگ دیگر ازآدرس پاک ترین موسسه ، خون مردم را می مکد و با شرکای جرمی شان بر مسند حمایت از مردم فقیر و نیازمند می نشینند. شما باور کنید عبدالله احمدی 3000 گوسفند را در یکی از پروژه ها در ولایت وردک 150 دالر به تمویل کننده نرخ داده بود در حالی گوسفندان مردنی را به 50 دالر به مردم خریداری کرده بود. و کارمندان بی چاره این موسسه به چه زحمت و صداقت به مردم خدمت می کنند.... این نوشته در صورت نیاز و امکان به شکل دوامدار با ارائه اسناد معتبر و اسکن شده ادامه خواهد داشت به امید اینکه جلو فساد گرفته شود و افراد استفاده جو نتوانند، نام دولت ما و موسسات ما را مانند خودشان آلوده و مغشوش سازند.
شما چی فکر می کنید اگر عبدالله احمدی با آقای ضرغام – که فعلاً با مصرف پول و موتر این دفتر در یکی از ولسوالیهای بامیان خود را در شورای ولایتی کاندید کرده است- و یکی دو نفر دیگراز همین قماش بتوانند از نام مردم و یک موسسه خوشنام بدین حد سوء استفاده کنند از جناب کرزی که توانمندی های فراوانی دارد باید چی انتظاری داشت؟!
به آرزو و امید پیروزی تفکر گاندی و داکتر رمضان بشر دوست
دوست شما شریف واقف

جستجو در کابل پرس