Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 41896

قاضی حسین احمد: با فارسی ستیزی افغانستان تجزیه خواهد شد

23 نوامبر 2010, 03:10, توسط jalaludinbaiany

اين نكته را نيز بايد به خاطر داشت كه وقتي زبان دري و پهلوي ساساني درمعرض هجوم زبان تازي ( عربي ) قرارگرفتند ، پهلوي پس از قرن سوم و چهارم همري در ايران به تدريج از ساحهء نگارش برداشته شد و پس از قرن هفتم هجري از سراسر سرزمين ايران رخت سفر بربست ؛ ولي زبان دري – كه تا قرن چهارم به افغانستان و ماوراءالنهر منحصربود – رو به انكشاف گذاشت و دربرابر زبان تازي به پرخاش برخاست و فراوان آثاري پرمايه و پاياي منثور و منظوم با اين زبان پخته و سليس به رشتهء نگارش درامد ، درحالي كه درطول اين عصر درهمهء سرزمين ايران اثري وجود ندارد كه گواهي ده نگارشگري آثار بدين زبان باشد .

قبلاُ ياددهاني نموديم كه زبان دري زادهء پهلوي ساساني نيست ؛ بل هردو زبان موازي هم دريك عصر دردوسرزمين مجاور مورد استفاده قرارداشتند . براي مدلل شدن اين نكته ، عبارات و جملاتي را كه ازقول شاهنشاهان ساساني و بزرگان آن عهد و اوايل دورهء اسلامي دركتب عربي نقل شده ، كه بعضي به زبان پارسي دري و برخي ديگر به زبان پهلويست ، اقتباس مينماييم :
جاحظ در كتاب ( المحاسن و الأضداد ) مينويسد : (( ووقع عبدالله بن طاهر : من سعي رعي ، ومن لزم المنام رأي الأحلام ، هذا المعني سرقة من توقيعات انوشروان . فإنه يقول: هرك روذ چرذ ، و هرك خسپذ خواب بينذ . ))
همچنان ابن قتيبه در ( عيون الأخبار ) ازقول علي بن هشام چنين روايت ميكند : (( درشهر مرو مردي بود كه براي ما قصه هاي گريه آور نقل ميكرد و مارا ميگريانيد . پس از آستين طنبوري براورد و چنين ميخواند : ابا اين تيمار بايد اندكي شادي . . . . ))

طبري ازقول اسماعيل بن عامر – از سرداران خراسان كه مروان بن محمد ، آخرين خليفهء اموي ( 127 – 132 ) ، را تعقيب كرد و در مصر به اورسيد و مروان دران جنگ كشته شد – گويد : اسماعيل به خراسانيان گفت : (( دهيذ يا جوانكان ! ) و جاي ديگر هم ازقول او آرد : (( يا أهل خراسان ، مردمان خانه بيابان هستيد ، برخيزيد ! ))
اين عبارتها همه و همه موجوديت و موازي بودن زبان دري را با پهلوي ساساني دران عصر به اثبات ميكشاند . از سوي ديگر قول عبدالله بن المقفع كه آن را ابن النديم دركتاب خويش مينويسد ، دال بر اين نكته است . وي گويد :
(( قال عبدالله بن المقفع : لغات الفارسية : الفهلوية و الدرية و الفارسية و الخوزية و السريانية . فأما الفهلوية فمنسوب الي فهلة : اسم يقع علي خمسة بلدان و هي اصفهان و الري و همدان و ماه نهاوند و اذربيجان ؛ و اما الدرية فلغة مدن المدائن و بها كان يتكلم من بباب الملك و هي منسوبة الي حاضرة الباب و الغالب عليها من لغة اهل خراسان و المشرق لغة أهل بلخ ؛ و اما الفارسية فيتكلم بها الموابذة و العلماء و أشباههم و هي لغة أهل فارس . . . . ))
يعني : عبدالله فرزند مقفع گفت : زبانهاي فارسي ، عبارتند از : پهلوي دري ، فارسي ، خوزي و سرياني . و پهلوي منسوب به ( پهله ) است و اين اسمي است كه بر پنج شهر اطلاق ميشود ، و آن ( پنچ شهر ) : اصفهان ، ري ، همدان ، ماه نهاوند و آذربايجان است . و اما دري زبان شهرهاي مداين است و كساني بدان سخن ميگويند كه در دربار شاه هستند و آن ( دري ) منسوب به مقربان دربار است . كه از ميان زبانهاي مردم خراسان و مشرق ، زبان اهالي بلخ بران غالب است . و اما فارسي زبان موبدان ، دانشمندان و اشباه آنهاست ، كه آن زبان اهالي فارس ميباشد .
ازخلال اين گفته ها به صراحت برميايد ، كه زبان دري و زبان پهلوي دو زباني بوده اند كه هردو موازي هم موجوديت داشته اند نه آن كه پس از نابود شدن پهلوي ، زبان فارسي دري به ميان آمده و زادهء آن گفته شود ، كه اين نكته را خود زبان پهلوي چنين تأييد مينمايد :

. . . درنامهء پهلوي ( خسرو كواتان اريتك وي ) بند ( 50 ) ، آمده :
انارگيل كه اپاك شكرخورند ، په هيندوك انارگيل خوانند ، په پارسيك ، گوچ ي هيندوك خوانند . )) يعني : نارگيل را – كه با شكر ميخورند - ، به زبان هندي نارگيل خوانند و به پارسيك گوچ ي هيندوك نامند .
بنا به مفاد اين عبارت ، پارسيك به زباني گفته ميشده ، كه (گوچ ي- هيندوك ) ازان زبان بوده و بدون شك اين مضاف و مضاف اليه پهلويست ، و پارسي آن ( گوز هندي ) است .

با اين همه دلايل و شواهد ، نهميتوان اشعار و سروده هاي شعرايي را كه در اوايل عهد اسلامي سروده شده و اكنون قديمترين نمونه هاي آن را ما در دست داريم ، ناديده گرفت . هرچند اين اشعار مربوط به دوره هاي آغازين اسلام است و اثر مقدمتري نسبت به آن در دست نيست ؛ ولي براي اين نكته كافيست كه گفته شود متانت ، ابهت ، برجستگي و پرمايگي اين آثار مبين اين رمز است ، كه اين زبان در آغاز دور اسلامي به صورت يكبارگي به ميان نيامده ؛ بلكه سابقهء چندين قرن داشته تابه اين سرحد پختگي ، لطافت و فصاحت رسيده است .
. . . اشعار گويندگاني ، مانند ابوشكور بلخي ، معاصر نوح بن نصرساماني ( 321- 343 ) ، شهيد بلخي ( متوفي 325 ؟ ) ، رودكي سمرقندي ( 329 – متوفي ) ، كسايي مروزي ( قرن چهارم ) ، دقيقي بلخي ( متوفي درحدود 367 – 370 ) و حتي منظومهء كبير فردوسي طوسي ( شاهنامه ) – كه در سال ( 400 ) تحت تجديد نظرقرارگرفته و تكميل شده است – همه به زبان فصيح ، استوار و شيواي پارسي دري گفته و نوشته شده است . دردرازاي دو- سه قرن بعيد به نظر ميرسد ، زباني به اين مرحلهء استواري پختگي و بدين درجه از فصاحت و بلاغت برسد . بايد گفت كه پايه و شالودهء اين زبان ، قرنها پيش از اسلام ريخته شده و بازبان پهلوي متوازياً پيش ميرفته است .
با اين همه ، برخي تشابهات و همگونيهايي كه در برخي از واژه ها يا ساختمانهاي ديگر زبانهاي دري و پهلوي به مشاهده ميرسد ، زادهء عواملي چون روابط خانوادگي ، همعصر بودن و انتشارشان به قلمروهاي يكديگر ميباشد .
و اما درمورد انتشار اين زبان به صفحات غربي زادگاه آن ، به قول استاد داكتر محمد معين – استاد دانشگاه تهران – استدلال مينماييم ، كه درصفحات (28 – 29 ) برهان قاطع ، مينگارد :

(( زبان پارسي نو ] دري [ نخستين بار درمشرق ايران اسلامي ] خراسان [
انتشاريافت ، چه زبان عامهء مردم مغرب و شمال ايران درقرنهاي اول اسلامي ، پهلوي و لهجه هاي محلي نزديك بدان بوده ، و اشعاري هم كه درجبال و آذربايجان و طبرستان و مغرب ايران گفته ميشد ، تا مدتي به زبان پهلوي يا طبري يا ديگر زبانهاي محلي بود ؛ لكن قديمترين اشعار پارسي كه درخراسان و سيستان ] نيمروز افغانستان كنوني [ توسط گويندگاني مانند حنظلهء بادغيسي ، محمد بن وصيف سكزي ، بسام كردخارجي

جستجو در کابل پرس