Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 34672

هویت من چه است ؟ آصف چودری

28 دسامبر 2009, 12:45, توسط اصیل کابلی

تو پنجای بویناک پاکستانی زیر چندین نام اول باید نام مرحوم غبار را هیچگاه به زبان نیاری زیرا او ایجاد چتلستان را به حیث بزرگترین جنایت قرن بیست اعلان کرده بود.

دوم اینکه تو پنجابی پان خور و بویناک زیر نام تاجو باید بدانی که اکثریت قریب به اتفاق افغانها به افتخار خود را افغان میدانند. فقط آنانی که خود را فروخته اند و از مرض تنفر قومی رنج میبرند این مسایل را دامن میزنند که خود نوکری و غلامی به دشمن اصلی مرزبوم ما یعنی پنجابی های کثیف و بویناک پاکستانی است.

مقاله ذیل را در چند بخش تقدیم میداریم . تو پنجابی بویناک نه بلکه وطندارانم را توصیه میکنم که بخوانند.

پاینده باد افغانستان

Long live Afghanistan

مدتی است که بعضی حلقات معين از طریق وسایل نشراتی شان در خارج کشور، نام "افغان" و "افغانستان" را مورد سوال قرارداده و گاه و بی گاه به مباحثات بدون محتوی می پردازند. هدف آنها درست معلوم نیست، ولی ظاهراً از يکطرف، خود و حلقات مربوط به خود را سرگرم نگهداشته و از جانب دیگر با ایجاد اختلافات وخلق مرز های ذهنی در ميان افغانها، بازار فروش را برای نشرات فاقد موازین ملی خود را گرم میسازند.

گرچه در زمينه ای نظريات وحدت شکنانه ، ضد افغانی و ضد وطنی آنها ، دست اندرکاران عرصه ای جامعه شناسی و تاريخ ، باربار نوشته و ادله قانع کننده ارائه کرده اند . ولی طوریکه دیده میشود ، آنها هنوز هم بدون

اند ک ترين توجه به شاخص ها و حقايق تاريخی ، تصورات ذهنی شانرا کمافی السابق به خورد مردم میدهند و به بیان مشخص تر و عام فهم ، آنها رسالت خود ميدانند که همه روزه اين " کاه بی دانه را باد بدهند". تا ذهن مردم مارا که از حوادث دلخراش جنگهای تنظیمی و گروهی سخت متأثر شده اند ، به انحصار خود درآورند.

باید اذعان داشت که بخاطر متأثرشدن از برخورد های قومی و لسانی وکمبود معلومات از نقش گردانندگان بیرونی این برخورد ها دردهه ای اخير قرن بیستم ، برخی افراد بی غرض هم احتمالا" به صدای اين دهل های ميان خالی گوش خواهند داد و اکاذیب را بجای حقیقت عوضی خواهند گرفت . لذا بی جا نخواهد بود ، اگر بخاطررفع ابهام و افشاء اکاذیب بازهم درهمین مورد نوشته شود. زیرا " وقتی حقیقت بگوش نرسد ، تنها دروغ شنیده میشود". در چنین حالت دروغگویان بلند و بلند تر صدا میکشند ولی اکثریت خاموش مانند همیشه بی صدا میماند.

با این پیشگفتار مختصر، نگارنده سعی خواهد کرد تا سوالات و ابهامات ایجاد شده را در مورد پيدايش نام های افغان و افغانستان به بررسی گرفته و واقعیت های تاریخی را آنطوریکه بوده اند ، بازتاب دهد.

۱- پیدايش ووجه تسمیه ای "افغان":

امروز تمام مؤرخین وارد به تاریخ وطن ما معتقد اند که نام " افغان" از کلمه ای آوستايی "اپگان" گرفته شده که به " اوغان" و بعدا" در پرتو عربی سازی کلمات به " افغان" تغیر کرده است. به بیان روشن تر مؤخذ کلمه ای افغان در زبان پشتو نبوده و این کلمه از زبان آوستا اقتباس شده است. لذا محدود ساختن آن به قبايل پشتون نیزمؤجه نمی باشد. از نظر نگارنده عوضی گرفتن کلمات "پشتون" و" افغان"، از نظرادبی صرفا" یک " غلط معروف" است که باید تصحیح شده و مطابق اصول زبان شناسی در همآهنگی با مبدأ آن مورد استعمال قرار گیرد. باید تذکر داد که هم در میان پشتونها و هم درمیان سایر اقوام افغانستان، تنگ نظرهای وجود دارند که قصدا "و عمدا" نامهای «افغان» و «پشتون» را مرادف و مساوی با هم استعمال مینمایند. تا با ایجاد این سوء تفاهم متوسل به قوم ستیزی شده و از زیر لوای وحدت ملی بگریزند.

نام "افغان" در قرن دهم ازجانب مؤلفان چون نویسنده ای حدودالعالم من المشرق الی المغرب ، ابوریحان ، فردوسی ، بیهقی ، منهاج السراج و دیگران در مورد قسمتی ازپشتوزبانان افغانستان بکار گرفته شده بود. اما بعد از قرن چهاردهم بیشتراین نام وسیع تر و ادبی شده رفت و تا قرن هجدهم آنقدروسعت یافت که احمد شاه ابدالی در کتیبه ای عمارت حاجی خانه ای خود واقع در حجاز نوشت که : (درانی و غیر درانی هر افغانی که باشد...) /۱/ ازین کتیبه به وضاحت معلوم میشود که اتباع سرزمین ما در زمان زعامت احمد شاه بابا به قدرکافی به نام " افغان" شهرت یافته بودند. مقصد احمد شاه بابا از" هر افغانی که باشد"منسوبین تمام اقوام ساکن کشور ما بود. زیرا او در رأس یک امپراطوری مرکب از تمام اقوام و مناطق آنروز وطن ما قرار داشت و طبعا" هیچگاه نمی خواست خود و قدرت دولت خودرا محدود بسازد.

به این ترتیب درمیابیم که یکجا و همگام با تکامل و تغیرات در فرهنگ مردم این سرزمین ، کلمه ای " افغان" نیززمینه ای استعمال وسیع تر پیدا کرده است. چون خود این کلمه در گذشته ای فرهنگی ما یعنی در قبل ازظهوراسلام ریشه دارد ، لذا بطورطبعی با فرهنگ آریانا نه تنها در تقابل قرار ندارد . بلکه ازآن ناشی شده و شکل تغیر یافته ای آن در زبانهای پشتو و دری که خود ازجمله ای زبانهای هندو آریایی اند ، بطور همسان به ملاحظه میرسد.

۲- ازهم پاشیدن آریانا ، خراسان و پیدایش افغانستان :

سرزمین تاریخی ما از هزار سال قبل از میلاد تا قرن پنجم میلادی به نام " آریانا" یاد میشد. سپس کلمه ای "خراسان" به عوض آن ترویج یافت. قرنها بعد( قرن سیزدهم) نام " افغانستان" در گوشه های شرقی سرزمین ما ظاهر شد و گام به گام تا قرن هجدهم به حوالی کابل و کندهار رسید . تا آنکه در قرن نزدهم صفت نام رسمی کشور مارا بخود گرفت ./۲/

اینکه چرا نام آریانا به خراسان تعویض شد ؟ و بازچرا نام خراسان پاینده و باقی نماند ؟ موجبه ای عدم بقای آن چه بود ؟ سرزمین و مدنیت های آریانا و خراسان چرا از هم پاشیدند ؟ شرایط اضمحلال آنها چگونه بروز

کرد ؟ و بالاخره مساعی برای احیای مجدد هویت ملی ما چگونه به قوام رسید ؟ سوالهای شاخصی اند که باید اندکی روی آن مکث کرد تا ضرورت پیدایش و بقای " افغانستان" روشن شود :

الف – اضمحلال آریانا:

اعراب مسلمان در دوره ای خلفای راشدین (۶۶۱- ۶۳۲) قلمروهای زیادی را درقاره های آسیا و افریقا فتح نموده و تا حواشی افغانستان امروزی رسیدند. سپس با به قدرت رسیدن اموی ها (۶۶۱-۷۴۶) کار استیلا بر افغانستان با خشونت کامل دنبال شد.در تحت قومانده ای اموی ها اعراب بخاطر تصرف افغانستان در سه محاذ می جنگیدند :

افغانستان شمالی که مرکز نظامی و اداری آن در زمان دولت اموی شهر«مرو» بود. افغانستان غربی که مرکزآن شهر زرنج در سیستان قرار داشت.افعانستان جنوب شرقی (بلوچستان و حوزه ای سند سفلی) که مرکز معین نداشت و در اواخر تمیم بن زید ( حاکم عربی) ، شهر« منصوره» را در غرب سند بساخت و مرکزقرار داد. فرماندهی عمومی افغانستان شهر «کوفه» در عراق بود./۳/

" در مسیر هرات ، لشکر اعراب توانست که بعد از مقاومت ها و زد و خوردها، راه شانرا در سال۷۰۷ م بسوب بلخ باز نموده و از آنطریق به ماوراالنهر پیش بروند. ولی ازمسیر سیستان به جانب کابل ، با مقاومت های سرسخت و دوامدار کابل شاهان مواجه شدند"./۴/ " مؤرخین اسلامی این شاهان را که بنام «رتبیل ها» میشناسند، به شدت هرچه تمام تر مقاومت کردند. که بالنتیجه بهترین سپاه مجهزعرب بنام « جیش الطواویس» در سر راه کابل پاشان و پراگنده شد"./۵/

این مقاومت ها دوصد سال ادامه داشت تا آنکه در زمان یعقوب لیث صفاری که مؤسس اولین دولت بومی اسلامی در سیستان بود ، کابل بطور نهایی مفتوح و زمینه ای ترویج دین اسلام مساعد گردید.

ب- سرنوشت خراسان:

پس از سقوط شاهان برهمنی کابل ، سرزمین آریانا(حال خراسان) بدست امویان و سپس عباسیان عرب افتاد. ولی مقاومت های مردمی به مقابل آنها در هر گوشه و کنار افغانستان بطور لاینقطع ادامه داشت که پر آوازه ترین آنها، قیام اهالی خراسان زمین به رهبری ابومسلم بود. تا بالاخره اولین دولت مستقل ملی در ولایات شمالی و غربی افغانستان بسال ۸۳۶ م از طرف طاهر خراسانی اعلان شد. با پایان یافتن سلطه ای امویان و عباسیان ، راه برای تشکیل یک دولت مستقل باز گردید. صفاریهای افغان مناطق مرکزی و سامانیان بلخ ، ماوراالنهر و قسمتهای بزرگی از فارس را برآن افزودند. غزنویان افغان (۹۶۲-۱۱۸۶) دین و سیاست را با هم تلفیق نموده ، بر بخشهای بزرگی هند و مناطق بیشتر فارس مسخر شدند. سپس غوریها(۱۱۴۹-۱۲۲۱) مراکز هندوستان را تسخیر کردند./۶/ دردوره های این سلاله ها علم و ادب در حال شگوفایی بود، که ناگهان " باد خنکی از جانب خوارزم" به وزیدن گرفت. سلطان محمد خوارزم شاه در اوایل قرن سیزده بر خراسان دست دراز کرد و متصرفات غوریان را اشغال نمود. اما بزودی بالاثر حمله ای مغلها به رهبری تموچین (چنگیزخان) سقوط یافت. غارتگریها و ویرانگری های چنگیز التیام نیافته بود که یکی از احفاد او بنام تیمورلنگ (۱۳۷۰) خونریزی های اورا تکرار کرد. اما اولاده های این جهان کشایان که در مناطق اشغالی متوطن شده بودند ( تیموریان هرات و بابری های هند)، پس ازروی آوردن به دین اسلام خدمات بزرگی به فرهنگ اسلامی و مدنیت این مناطق انجام دادند.

طی سالهای اخیر قرن چهاردهم حاکمیت غلزائی ها، لودی ها و سوری های افغان ، یکی پی دیگر در هندوستان آغاز شد. سلطان جلال الدین غلزائی معروف به فیروزشاه در سال ۱۳۹۰ به تخت دهلی نشست. سپس لودی ها قدرت را بدست آوردند و سلطان بهلول بسال ۱۴۵۱ تاج سلطانی بر سرگذاشت. متعاقبا "بابقدرت رسیدن فرید خان مشهور به شیرشاه ، سوری ها بر هندوستان مسخر شدند. هر سه سلاله جمعا" ۷۵ سال بر هند حکومت کردند تا آنکه حاکمیت آنها از جانب سلسله ای بابری مغل پایان داده شد. بابری ها بر هند و بخشهای بزرگی از شرق خراسان مسلط گردیدند. همینطور حصص شمالی خراسان در اختیار شیبانی ها قرار گرفته و غرب آن بدست صفوی ها افتاد./۷/

به این ترتیب خراسان در آغاز قرن شانزده (۱۵۰۵) از هم تجزیه شد و سرزمین ما تا قرن هجدهم هویت مستقل نداشت . تسلط اجانب تا سال ۱۷۰۹ در کندهار و تا سال ۱۷۱۶ در هرات و تا سال ۱۷۴۷ در ولایات شرقی و شمالی ادامه یافت. یعنی تقریبا" دونیم قرن طول کشید تا قیامهای مردمی پیروز شدند. در دوره ای اشغال دانشمندان ، ادبآ و شعرای زیادی بخاطر عدم مصئونیت به بیرون از خراسان رفتند و یا از جانب اشغالگران به مراکز قدرت های آنها برده شدند. به عبارت دیگرخراسان ازفرهنگ شگوفان و داشته های علمی آن اجبارا" تهی گردید. همچنان تخمه های اختلافی که به هرطرف از جانب اشغالگران پاشیده شده بود ، امرتأمین وحدت و یکپارچگی مردم مارا مشکل میساخت. ولی مردم این سرزمین ، سرانجام با سعی فراوان بر این مشکل فایق آمده و بخاطر نیل به آزادی و دسترسی به هویت مستقل و ملی شان پیوسته در حال پیکار علیه دشمنان اشغالگر قرار داشتند.

۳- قیامها و مقاومت علیه اشغالگران:

در شرق کشور(مناطق میان کابل تا پیشاور) قیامهای نیرومند آزادی خواهی ، ابتدأ به قیادت روشانی ها و سپس به رهبری خوشحال خان ختک و در نهایت از جانب تعدادی از سران قبایل بر ضد استیلای دولت بابری هند در جریان بود که تا قرن هفدهم طول کشید. ذیلا" معرفی فشرده ازین قیامها که مبتنی برآثارمعتبر تاریخی ، بالخصوص اثر معروف شادروان غبار ( افغانستان در مسیر تاریخ) /۸/ تهیه شده، معرفی میگردد:

جستجو در کابل پرس