Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 5935

از "الف" تا "یای" مخالفان داکتر سپنتا

11 آگوست 2007, 04:55, توسط جمشید تورن

من هم، بدون استفاده کردن از کلمات سرسخت یا سر نرم، مخالف سپنتا هستم. مخالفت من بکلی از سنخ دیگری است.
زمان تشنه گی برای مفید بودن و فعال بودن و موثر بودن بود و امید هم بسته بودم به روشنفکر و دیگر اندیش و از این قماش. تا سفره بیابم برای نوش جان کردن غذای نوین و نا ماًنوس به اندیشی، نو اندیشی، پرخاش داغ درون انسانی و کل بشری. در چنین بهبوحه بود که اسپنتا هبوط کرد و امیدم را در گل نشستن دیدم. در پهلوی او دیگران هم بودند: اخگر، سیحون و .... جرس داشت شکل می گرفت، به مانند چراغ نو افروخته بر مسیر باد. یکی من امیدم همان طور که گفتم چنان گل کرده بود که تا امروز از آن میشرمم، از گل کردن امید واهی. و باد کشنده آن چراغک از کجا دمید؟ از حضور سپنتا در کابینه- آن زمان، زمان شکل گیری بود و استحاله، مشاور تشریف داشتند-. تکان بود برای من یکی. من که یک پا، به اشتبا، تکرار در تکرار، خود را روشنفکر از دیر زمان حساب می کنم. سال ها با برداشت های جلال از قبیلهً احمد، لینن زمینهً استالین، مائو و دیگران از روشنفکر در رنج و درک بودم، خودرا تنها تر از آن میافتم تا دشنام پیدا و پنهان آنها را تحمل کنم، چون تاریخ و آینده را به روشنی می دیدم که "روشنفکر" را چراغی برای سوختن و سوختن را برای دیدن و دیدن را برای فهمیدن، و فهمیدن را برای بودن و بودن را برای بهتر بودن، شناخته بود و مسخره کرده بود، مضحک اش ساخته بود و بسیار هم مسخش کرده بود (مسخ کافکا، آیا همین طور نیست؟). و اینک سپنتا:
دولت به داخل پرانتس (این قسم "دولت")، با تمام حیات و ویژهگی هایش، آیا برای سپنتا نامعلوم بود؟ که رفت تا مانند امروز به این حال بیفتند. مگر به او معلوم نبود؟ - که بود. چرا که ایشان پیرو مکتب فرانکفورت هستند- که روشنفکر متاع قابل خرید است و اولین خریداران او بازهم داخل پرانتس "سیاست" است؟ و این دوگانه، دولت و سیاست، روشنفکر را مورد استفاده به اصطلاح وطنی ما "لته یی"قرار می دهند. میدانید هیچ لته یی در اول لته نبوده، پیراهن بوده، دستمال بوده، کرتی و پتلون بوده، حتی لنگی و سله بوده، اما بعدا ها لته اشتک شده، لته...ض شده، و غیرو. که همش بامسخ شدن آغاز می شوند. و این اولین و آخرین قانون سیاست ودولت با روشنفکر است اما وسایل و سپنتا:
مجرا وجود، مجرا موًثریت یک روشنفکر همیشه دنیایی روشنفکری بوده، گستره که او میتواند بداند و میتواند بداناند. این گستره است که گاه آرام و گاه بر زمینه خشونت بر سنت، گهنه گی، ارتجاع، می تازد و بازهم همین زمینه است که فردا در آن رسم میشود، طرح میشود و پیشنهاد میشود. در غیر آن روشنفکر هویت نمی داشته باشد. دیوانه میگویندش، مست و رند می گویندش، حتی ملا و مولوی میگویندش، توده ها چنین اند. سیاست و دولت میدانند که باید هر قدر میتوان نیروی گریزان، وحشت آفرین،نامعلوم و نامحسوس راکه خودرا از دیر زمان، از زمان پیدایش دولت مدرن، همسنگ "قدرت" میداند،محدود کرد و معدود. نمیگویم مردم، بل روشنگری، که بینش مردم را شکل میدهد و آنها را آمادۀ در "قدرت" شریک شدن می سازد و "خدایی" قدرت مندان را به چالش می کشاند.
وسیله، روشنفکر است، وسیلۀ مردم، برای دانستن وبرای تغییر.این است که دولت و سیاست هرچه زودتر حتی به هر قیمت روشنفکر را مسخ می کند، نابودش میکند و خلع سلاحش میکند. روشنفکر را از زمینه اش ریشه کن میکند با خریدش، با مسخره ساختن اش، آن هم با استفاده از میلیون ها طرفند که سیاست مداران ما بهتر از من و تو میدانند.مسخ اش میکند. اگر نشد دیوانه اش میکنند، ریشخندش میکند، سرسبیل اش میکنند،اما بازهم که نشد ساده به زندانش می اندازند، تبعیدش میکنند و میکشندش.
اگر در دنیای ازما بهتران، هنوز با تمامی ترفند ها یا طرفند ها هنوز روشنفکر موًثر است به خاطر گستره حیات روشنگری است به خاطر زوج روشتفکر و مردم، به خاطر همسنگی مردم (جامعه، جامعۀ مدنی) با دولت و سیاست در قدرت است.
جرس (جنبش راه سوم) در چراغک بودن خودً به دولت و بادار دولت ، سیاست و سیاست مدارهایش اصلاً به اندازه خسی ضرر رسانده نمیتوانست. اما توانسته بود امیدی بردلی بیدار کند. می توانست این چراغک، شاید با بودن سپنتا و دیگران، یک زمان به حریف تبدیل شود و انهم از آن دست که از هزاران سال خواب "قدرت" را آشفته کرده و امروز چیزی بنام "مردم سالاری" و "دموکراسی" هتلرها، لینن ها، استالین ها، پولپوت ها را تلطیف کنند و به شکل جوجه هتلرها و جوجه لینن ها و غیره تبدیل کند. به همه هویداست که ملا عمر دشمن ما به مفهوم ساده کلمه نیست بلکه دشمن سیستم است که "ما" را شکل میدهد و"من" ها را به "ما"یی تبدیل می کند که درست به دل "قدرت" تیر خلاص میزند. دشمنی تمام رنگی (اسلامی، نیمه اسلامی، کافری و نیمه کافری) نیرو های تمامیت خواه، دشمنی بر ضد من نیست بلکه بازهم دشمنی بر ضد همو "ما" است که اگر پدید آمدنش ممکن شود، راست کننده موی در تمامی بدن تمامی نیروهای تمامیت خواه است که در وطن در سیاست و دولت خلاصه شده اند. سیاست و دولت از "جرس" نترسید بلکه در آن جای نرمی پیدا کرد و درک کرد و آنهم درک سرشتی و درونی وغریزوی، درک کرد که "شاید" چیزی در حال نطفه بستن باشد و باید "در نطفه خفه اش کرد" و از نرم ترین جای ممکن استفاده کرد و ترنگلی زد به "جرس". نرمی همانا سپنتا بود. و نتیجه امپولوق همانا پاشان شدن و بود و سرخوردگی.
روشنفکران سنت زده ما که بر شانه برداشته شدن را افتخار می دانند تا امروز نه میتوانند و نه میخواهند که اندکی، وجبی، به مثابه روشن فکر قدمی در راستای گستره سازی روشتگری بردارند. یک زمان از "روشن" دفاع میکنند و زمان دیگر از سپنتا یی وزیر. نزد روشن فکر های ما هنوز هم که هنوز است دولت و سیاست بعد از خدا و شاید بیش از خدا حلال مشکلات و روزنه نجات است. مردم،جامعه مدنی و دیگر عناصر تشکیل دهنده گستره روشنگری را به فراموشی سپرده اند. خرام این دو فاحشه (دولت و سیاست) قوت از سرشان پرانده و خواب پر از کنجاره وصل را میبینند. میدانند که وصلت با این عجوزه های قدرت طلسم سیاه است که مسخ میکند (باز هم مسخ کافکا).
شندیدیم و خواندیم که سپنتا "صاحب" استعفا میدهند. خوب است و لی التجاً دارم تا به اندازه فرید مزدک جرئت نشان داده از خود انتقاد نموده در این ویرانه بمانند و در راستای به وجود آوردن گستره روشنگری با دیگران همکار شده و درس گرفته شده خود را در شکست طلسم سیا سیاست و دولت به کار بیندازد تا باشد دیگران به جامعه و بر نفس شریف روشنگری بپیوندند و پرخاش شریف انسانیت را برای به زیستن، شکل بدهند. چی که روشنفکری به نام نیست به اندیشه است.

جستجو در کابل پرس