Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 46339

وقتی خیانت را حد و مرزی نباشد

1 آگوست 2011, 19:08, توسط همایون محمد

جناب وحیدی صاحب سلام!
آیا صفت روشنفکری و مردانگی همین است که وقتی موقعیت بیابی، به همه زمین و زمان لعنت بفرستی. اصلا هما دوست پسری نداشت، و این بد ترین تهمتی است که نادانسته به پای یک زن روشنفکر هزاره، از سوی به اصطلاح یک روشنفکر آدرس می شود. هما در آن زمان به نسبت ناخوشیی افسردگی بسیار کج خلق شده بود و همه اعضای فامیل را اذیت میکرد. او خودش از این مسئله بسیار رنج می برد، اما او چاره یی نداشت جز این که عقده هایش را سر دوست ترین دوستانش خالی کند. ما که هیچ در مقابل این وضعیت وی مشکل نداشتیم، اما او خودش چرا؟ به همین دلیل خواست خانه را ترک کند، اما قبل از ترک کردن با یکی از دوستان فامیل ما عقدی بست و با او به ایران رفت. حتی او نخواست مراسم عروسی اش را در جمع اعضای خانواده بگیرد. او دیگر هرگز نمی خواست باعث درد سر بیشتر شود. او هرگز فرار نکرده و هرگز دوست پسر نداشته. این تهمت، در حقیقت توهینی است که اگر از سوی کسی، خدا نخواسته به پای زن شما بسته می شد، آن زمان درک می کردید که دهان سوخته تان را چگونه جمع کنید. وقتی ایران بود فقط با من تماس داشت و من هم به شوهرش کمک کردم تا به ناروی بیاید. اما او هرگز خواب این را هم نمی بیند که مردم و کشورش را ترک کند. اگر سرداران آن زمان آن کار را کرده بودند، بخاطر این بود که فکر می کردند، حضرت ابراهیم، که واقعا سردار اصلی بود و یا بهتر بگویم او که سرداران سردار ها بود، در مقابل شاه (که سایه خدا دانسته می شد) بغاوت کرده است. یکبار کارنامه های خوانین جاغوری را ببینید که آنها چندین جاده و جوی آب ساخته اند. این که آنان این همه زمین دارند، خواست خود شان نبوده است. چندین سده قبل هفت تن از ریش سفیدان هزاره نزد خان پشتون، که در قره باغ خانه داشت، رفته بودند. تصادفی آن روز خان پشتون بسیار غضبناک تشریف داشته اند و بوت های این هفت تن سران هزاره را در دهانشان داده پس فرستاده بوده اند. آنان در راه توافق می کنند که در راه به خانه هر کسی که شهرت کم و بیشی دارد، سر بزنند. اگر آن شخص از این هفت سرسفید پذیرایی خوب کرد، او را خان بسازند. از قضا آن ها خانه شخصی بنام (صافی بیو) مهمان می شوند و از این که خوب پذیرایی می شوند، به وی وظیفه خانی داده می شود. آن شخص صاحب یک خانه در (کهنه ده جاغوری) می شود و از این منطقه تا سرحد با پشتون ها، تمام زمین ها به وی تعلق می گیرد، که در آن زمان هیچ کسی ساکن آنجا نبوده است. آنچه آن زمان رخ داده، شما نبودید که به آنها رای روشنفکری می دادید. اول از همه اگر خانواده شما مرد می بود به بغداد فرار نمی کرد و در بین مردم می ماند. اجداد شما نیز خویشتن را ملامت می دانستند و نه سایه خدا را. کوشش کنید بعد از این در مورد شخصیت هیچ کسی حرف نزنید. کارنامه سیاسیی یک شخص به حسن نیت و سرسپردگی اش، و به اخلاق اش، چی خوب و چی بد، رابطه می گیرد. من نیز نمی خواهم از فراریان هزاره خوب یاد کنم، اما چاره چیست؟

جستجو در کابل پرس