Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 47226

اعتراض فرهنگیان ولایت فاریاب به سوء قصد به جان محمد کاظم امینی یکی از نویسندگان این ولایت

29 آگوست 2011, 16:27, توسط baqi samandar

بخش پنج

ممدوحان ظهيرفاريابي
ظهيرفاريابي در طي زندگاني خود عده اي از پادشاهان، وزرا و امرا و رجال مشهور را که معاصر او بوده اند، مدح کرده است که اينک به معرفي مختصر آنها ميپردازم:
1ـ طغان شاه بن مؤيد آي آبه:
عضدالدين طغان شاه بن مؤيد آي آبه ظاهراً نخستين ممدوحي است که شاعر او را در نيشاپور دريافته و به مدحش پرداخته است. مرکز اين ممدوح که اتابک با قدرتي بوده در نيشاپور بود و با قدرت زياد در خراسان حکومت ميکرد. طوريکه خود ظهير اشاره کرده است، بعد از خارج شدن از زادگاهش فارياب، وي مدت شش سال در نيشاپور زندگي کرده و به فراگرفتن ادب و علوم متداوله در اين شهر مصروف بوده است:
مرا به مدت شش سال حرص علم و ادب
خاکدان نيشاپور کرد زنداني
در اين مدت که ظهير شاعري خود را آغاز کرده بود، به مدح وي ميپردازد، شاعر چندين قصيده و قطعه در مدح وي دارد.
طوريکه قبلاً گفتييم ظهير فاريابي در دوراني زندگي ميکرد که امپراتوري سلجوقي دچار تشتت و پراگندگي شده، ممالک پهناور سلجوقي را ملوک الطوايفي فراگرفته بود. از طالع او در اين سالها پادشاه بزرگي چون سلطان محمود، ملکشاه، آلپ ارسلان و سلطان سنجر وجود نداشت که شاعران را از هر حيث حمايت وتشويق نمايند. با آنهم شاعر ـ ظهيرالدين فاريابي به خاطر گذراندن معيشت خود به نزد معروفترين و فرهنگ پرورترين حکمران وقت رفته و در دربار آنها ملازمت کرده است.
نظر به اشاره بيت هايي که قبلاً بطور نمونه آورديم، ظهيربراي اين حکمدار رساله اي را در نجوم مبتني بر رد نظريات انوري وهمدستان او در مسأله خسوف سال 58 تقديم کرده بود. اما اين پادشاه التفاتي به اين کار ظهير نکرده و او را از التفات خود محروم داشته بود. ظاهراً به همين علت از دربار طغانشاه بيرون شده و به عراق ميرود.
2ـ صدرالدين خجندي:
ظاهراً اين شخص که قاضي القضات آل خجند در عراق بوده است، دومين ممدوح ظهيراست. ظهير اين صدر نيرومند را نير مدح کرده و چندين قصيده وقطعه در ستايش او پرداخته است.[11] ولي در اواخر ازاين ممدوح نيز بنابر نوشته دولتشاه سمرقندي آن آرزويي که داشت، پيدا نميکند. بناءً قطعه يي را في البديهه نوشته به خواجه ميدهد و با رنجش خاطر از دربار وي روي مي تابد و از اصفهان به قصد آذربايجان بيرون مي آيد.
3ـ اتابک قزل ارسلان بن اتابک ايلدگز:
اين اتابک که قدرت زيادي در آذبايجان و نواحي اطراف آن بهم زده بود، از سال 581الي 578 هجري در آذربايجان و عراق کوس سلطنت و استقلال ميکوفت وپيش از آن نيز درعهد اتابکي برادر خود در آذربايجان استقلال داشت. ظهير در مدح او قصايد زيادي دارد. اما بنابر نوشته دولتشاه ظهيرفاريابي در دربار او زياد نمانده است، زيرا قزل ارسلان بررغم ظهير مجيربيلقاني را دوست داشت و در تربيت او ميکوشيد. چنانکه هر هفته او را جامه سنجاب و اطلس بخشيدي و مجير به تفاخر پوشيدن و فضلا آن رعونت را پسنديده نداشتند و ظهير در باب مجير گفته:
گر به ديبا هاي فاخر آدمي گردد کسي
پس در اطلس چيست کرم و در عبايي سوسمار
بنابر همين مسايل بود که ظهير از دربار او گريخت و به نزد اتابک نصره الدين رفت.
4ـ اتابک نصره الدين:
اتابک نصره الدين ابوبکر محمد بن ايلدگز که در سال 517 هجري بعد از بر افتادن عمش جاي او را گرفت، به ظهير ارادت خاص داشت. وي ميخواست که ظهيرفاريابي در نزد او باشد و خود ظهير هم بدو متمايل بود. بناءً او از نزد قزل ارسلان گريخته به درگاه او پيوست. ظهير به مدح اين اتابک قدرتمند قصايد زيادي دارد. تا جايي که در ديوان وي 35 قصيده در مدح اين اتابک دارد. ظهير فاريابي هيچيک از معاصران وممدوحان خود را بدين حد مدح نگفته است وا ين خود دليلي است به ارادت او به نصره الدين واينکه در دربار او زيادترين قسمت عمرش را گذشتانده است. اگرچه در يک قصيده شاعر اشاره اي است مبني بر اينکه بر سر شاعر تهمت بيزاري از درگاه اتابک نصره الدين بسته بودند و او کوشيد که اين تهمت را از خود دور سازد و براي اثبات وفاداري خود سوگند ها ميخورد:

زمانه تهمت بدخدمتي نهاد مرا
کسي که او نبود آگه از عقيدت من
مرا چو فخر به علم است واين علامت جهل
خدايگانا گر کشف حال بنده کني
در ترا به همه شرق و غرب نفروشم
زحضرتت سبب غيبتم همين بودست که شد زدرگه فرمانده جهان بيزار
چون اين سخن شنود باورش کند ناچار
کنون کجا برم اين ننگ و چون کشم اين عار
زصدق هرچه بگفتم يکي بود زهزار
که خاک تودة فاني ندارد اين مقدار
که بوده ام بدل آزرده و به تن بيمار
واين ابيات ميرساند که ظهير مدتي به نسبت آزردگي و بيماري از اتابک دور بوده و اين امر حمل بر بيزاري او از دستگاه اتابک نصره الدين نبوده است.
5ـ طغرل بن ارسلان:
ديگر از ممدوحان او، آخرين سلطان سلجوقي عراق ـ طغرل بن ارسلان(573ـ590) بوده است. اين پادشاه علاوه بر شجاعت ودلاوري که داشت به کار شعر و ادبيات نيز رغبت مينمود. «و در بزم مبر فضلا نکته ها گرفتي و بر شعرا سخن بيفزودي وشعر هاي او برزبان عوام مشهور بود به نظامي عروضي او را بخاطر دانش دوستي و حمايت شعرا و نويسند گان ودانشمندان توصيف مينمايد. به او چند رباعي را نيز منسوب کرده است. از اين سخن معلوم ميشود که خود پادشاه نيز طبع شعري داشته است. ظهير فاريابي اين پادشاه ار نيز در چند قصيده مدح کرده است.
6ـ سپهبد حسام الدوله ابوالحسن اردشير بن حسن:
اين شخص از مشاهير ملوک آل باوند بود. اين سپه سالار هم با طغرل بن ارسلان وهم با سلطان تکش خوارزمشاه دوستي داشت. ظهير اين سپهبد را نيز در طي چند قصيده مدح کرده است. اين سپه سالار در حق شاعر احسان زياد و انعام بيشمار فرمود و ظهير چندي در خدمت او و عاقبت به اجازت او به خدمت اتابک قزل ارسلان پيوسته بود. سپهبد حسام الدوله به ظهير ارادت خاصي داشت، چنانکه حتي بعد ها نيز هداياي به شاعر ميفرستاد، ظهير در يک قصيده اش اين موضوع را ياد آوري مينمايد:
شايد که بعد از خدمت سي سال در عراق
نانم هنوز خسرو مازندران دهد
غير از اشخاص ياد شده، ظهير افراد ديگري را نيز مدح گفته، اما آنها آنقدر شخصيت هاي مهمي نبود، بناءً از معرفي شان ميگذريم.

جستجو در کابل پرس