Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 48470

آیا در افغانستان زندگی است یا اینکه همه "زنده"اند؟

4 اكتبر 2011, 07:18, توسط ذکی سراج

من به این چند مصره شعر اکتفا میکنم که شخصی مثل مولوی در حالیکه در بین جامعه که با دین محیط گشته بود مطمیناء دانسته بود که او یعنی انسان خالق و افریدگار حقیقی است ولی به زبان اورده نمیتوانست . مولوی ان چنان که خود را غافل نشان میدهد در اصل او غافل نیست بلکه با هوشیاری از ورای کتب مقدس اشتباهات و یا نفی قهقرا بودن خدای موهوم را به نوعی ابراز داشته است , سوالی که میکند " مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا " یعنی وقتی انسان را خدا اینده داده نتوانسته است و انسان پر از نواقص افریده شده است این خود بر خلاف شخصیت خدایی است که در کتب دینی از اوتعریف گشته است . و یا میگوید " یا چه بودست مراد وی از این ساختنم " یعنی خدا انسان را اتفاقی ساخته است خاصتآ با التفاتی امر خداوندی و یا اراده خداوندی بر سرنوشت انسان و بعد از اینکه انسان نمیتواند بدن خود را از تغیرات بی موجب در حال ضعف در مقابل چشمان خودش در حالیکه احساسات ذهنی و معنوی انسان هنوز جوان است تا اخرین روز زنده گانی اش , از دست میدهد و کاری نمیتواند بکند برای خود ویا همنوع خود خاصتاء در مقابل " مرگ " . مرگ اعتبار خداوندی را به صفر میرساند و خدا را مانندی گدایی در محضر انسان و انسانیت قرار میدهد . فجایع و جنایات دینی از قرن های انسان را زجر داده است و امروز اگر لباس دین خدایی از بدن انسان های خاصتاء افغانستان و فلسطینی بیرون انداخته شود , همه از بربریت به انسانیت بر خواهند گشت . " به کجا میروم اخر ؟ ننمایی وطنم " توهینی که خدا به انسانیت مینماید توسط کشتن انسان , وقتی به اوج خود میرسد که انسان در بین زمین زیر خروار ها خاک جای میگیرد , نظر به فورموله علم وحشت و بربریت خداوندی از بین امعا و اشعایی انسان خداوند توسط امر خود کرم های نابینا و کوچکی را پدید میاورد , این کرم ها بعد از ساعاتی قادر به بلعبدن بدن انسان میگردد و در چشم به هم زدنی یک هفته ان کرم ها از بدن انسان فقط استخوان های باقی میماند و کرم های بعد از بلعیدن بدن انسان به خاک تبدیل میگردند . مولوی از این بربریت و وحشت گله دارد که میگوید ( به کجا میروم اخر ) این را به خدا طعنه میزند . ( ننمایی وطنم ) یعنی برای انسان تا حال خدا وطن نتوانسته است درست کند . اقبال لاهوری میگوید پس منکری خود نزد من کافر تر است . بدین حساب اگر انسان سرنوشت خود را بدست خود بگیرد در اولین قدم در مقابله مرگ بزودی صد سال دیگر موفق خواهد شد و انسان برای همیشه مالک تمام کاینات خواهد بود .

جستجو در کابل پرس