Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 50701

شیخ کریم چه لوس چل چلگ خو کم کو، مردم تو ده تبایی یه!

10 دسامبر 2011, 10:56, توسط انجنیر براتعلی فرهید

برای آوردن تعادل در نوشته یکطرفه قومی من هم نوشته از آقای نوراحمد رجاء را که در باره معاون اول کرزی آقای فهیم نوشته شده تقدیم دوستان میکنم.
بنـــام خــدا
افرادی همانند فهیم که در زندگی باد آورده ریاء وتزویر برتخت سلیمان تکیه زده؛ و از گنج قارون استفاده برده واز برده داری قوم خود به نفع زندگی شخصی؛ بیشتر از برده داران دوران قبل از مارتاکوس کار گرفته؛ وهمیشه از لوکی نان و باریکی کار بهره برداری کرده؛ ودرنهایت لوک میان هندوانه را به خوردن گرفته است.
جناب فهیم؛ امر ونهی وفیس وافاده وفخر فروشی وتکبر را گوئی که به هزاران استاد فن آموخته است وهرگز در طول دوران مبارزه وسپس اخذ قدرت وثروت به لحظه گرسنگی دچار نشده ومعنای فقر؛ بدبختی؛ بیچارگی؛ دربدری؛ بیخانمانی را که ازبرکت نام جهاد واخلاصمندی بیهوده رهروان وپیروان ساده؛ درزندگی ندیده و حتی مشاهده آن در فیلم های تلویزیونی نیز برایش درد سر وناگواری بوده است.
جناب مارشال فهیم! تاجیکان فرغانکش را که از سپیده دم صبح تا تاریکی شب در ازای بدست آوردن یک لقمه نان؛ هزارمحنت ومنت ورنج وخستگی را میکشند؛ وازهرکس وناکسی حرف میشنوند؛ وبه فرغان های شان مسئولین امور اجازه ایستادن نمیدهند؛ وبدوراز شأن وشخصیت شان؛ مانند سگ سرگردان ودر بدر وبینوا هستند؛ سپر انسانی روزهای ناگوار خویش درنظر گرفته؛ بدور و بدون ازینکه بداند از آشپزخانه های؛ خانه محقر عده ی از این قشر به هفته دودی به هوا نمیرود تاطعم ولذت طعام گرم را به چیشند؛که بقول حافظ:
خفته برسنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر زخار وخاره سازد بستر وبالین غریب.
به برداشت جناب آقای فهیم که در راستای دوران گرسنگی لوئی چهاردهم فرانسه و همان پیش آمدی که مردم اطراف قصر لوئی را به محاصره گرفته بودند؛ پسر لوئی میپرسد که پدر اینها چه میخواهند؟ پدرش میگوید نان ندارند؛ وپسرش میگوید چرا کیک وکلوچه نمیخورند؟ شاید اقای فهیم اندیشه داشته باشند؛ که شخص ایشان ماشین های کادیلاگ و..... و تنوع طعام را دوست دارند؛ وایشان به نمایندگی ازقشر هزاره؛ هم سواره اند و هم خورنده؛ هم معامله کننده؛ وهم دستور دهنده است.
وسپس به تاریخ تذکر ودستور میدهد که بنویس که ملت ومردم تاجیک وسنی بهمانجای رسیده اند؛ که میتوانند مراسم عزاداری را نه با نوحه وزاری ودعاخوانی که بلکه بانواختن دهل وسرنا و الاهو خوانی های که بیشتر شباهت؛ به خواندن های ستاره های افغان در تلویزیون طلوع را دارد به انجام میرسانند؛ واین حق ضایع وپایمال شده بوده که این ملت واین مردم بدست آورده اند؛ بگذار این کشور هرروزش شام باشد؛ واین مردم یاران معاویه اند که باید بخاک وخون کشیده شوند.
جناب فهیم صاحب؛ که تحمل زندگی جواد ضحاک نیز برایش درد سربود تااینکه:
(اخرین بررسی ها: جواد ضحاک توسط محمد فهیم کشته شد؛ نقشه قتل فهیم به اندازه ای دقیق وماهرانه به اجرا در آمد که حتی حکومت وبسیاری از رهبران سیاسی کشور کشته شدن جواد ضحاک را به فهیم خوش آمدید گفتند؛ اکنون جواد ضحاک فردی که می خواست بسیاری از واقعیت ها را برملا سازد و چهره های مکارانه فهیم و تیم کاری اش را افشا سازد پیش از انکه دست به این اقدام زند توسط مارشال فهیم به قتل رسید).
آری ! در سال های بین 2003 و 2004 درسفر آقای کرزی به تاجیکستان یکی از همراهان او آقای فهیم بود؛ ونگارنده که در آنزمان به عنوان دیپلومات انجام وظیفه مینمودم؛ درجمع همکاران در بوستانسرای تاجیکستان بدیدار این بزرگان شتافتیم؛ پس از ینکه کرزی و همراهان اورا دیدیم درموقع برگشت یک تن از همکاران ماگفت که آقای فهیم را ندیدیم؛ من ودوست همکارم مرحوم اقای عبدالکریم عمرانی؛ برگشتیم وخواستیم که به اطاقش برویم؛ در این اثناء همکار دیگرماکه مسئول امور تشریفات بود؛ جریان دیدار را به اطلاع فهیم رسانده و من دوستم در پایان در دهلیز منتظر دستور بودیم که مسئول تشریفات گفت: آقای محقق پایان میایند؛ من ودوستم انتظار شدیم؛ وقتی استاد فهیم پایان امد در وسط راه پله ایستاده شد و دوستم عمرانی برای مصافحه به کنارش شتافت ومن منتظر بودم تا دوستم از مصافحه خلاص شود.
درحین این بازدید؛ متوجه شدم که اقای فهیم همچون هیتلر که از افسران وعساکر خویش رژه نظامی میدید ودستش را به حالت رسمی دراز نگاه میداشت؛ دست جناب فهیم دراز و رویش به طرف دیگری است؛ که مبادا باخوش وبش و خوش امدید؛ شأن وشوکت او نزول کند؛ یاابهت او پایان افتد؛ چه کلاها و موهای مصنوعی که عاریتی اند؛ باید بامدارای استفاده کننده روبرو شود والی شأن وشوکتش روی زمین می افتد وچهره اصلیش برملا میگردد.
وقتی آقای عمرانی از مصافحه خلاص شد؛ من ازجایم به صوب در خروجی مراجعت داشتم و آقای عمرانی وقتی به من رسید دستش را به شانه ام گذاشت و گفت: (رجاء دلم کفید؛ این آدم تااین حد ناپسند است؛ وخدا خیرت دهد که فوری انتقام گرفتی وبااو خوش وبش نکردی) من گفتم حالا دانستم که در لقب گذاری اشتباه شده است؛ این فهیم نه که مدمغ است وبگفته ابن یمین که:
هرکجا بد گهری بود کنون همچو نگین
متمکن شده در خانه زر می بینم
اسب تازی شده مجروح به زیــر پالان
طوق زرین همه درگردن خرمی بینم
پس از رویکار شدن مجدد کرزی زمانیکه طبق معامله باید پنج وزارت را به اقای محقق میداد وپارلمان ازپذیرا شدن افراد معرفی شده آقای محقق سرپیچی مینمود؛ من نوشته داشتم تحت عنوان (بیضه های جناب کرزی؛ در دست های فهیم) که پس از تمام شدن در زمانیکه میخواستم به دست نشر بسپارم به احترام مردمان زحمتکش تاجیک از نشر آن خود داری کردم .
گذشت زمان هرچقدر دراز باشد و دوران هرچه بر وفق مراد کسی گردش وچرخش داشته باشد؛ به حکم قانون الهی روزی هر انسانی که خورنده خون دیگران و خوار کننده آرمان ملت ومردمی باشد؛ دچار عملکرد خویش خواهدشد؛ که ماشاهد به محاکمه کشیدن حسنی مبارک ها؛ و اعدام انقلابی معمرالقذافی وقذافی ها هستیم.
(داکتر سپنتا، مشاور امنیت ملی، امروز در پارلمان، محمد محقق را متهم به دو رویگی کرد و گفت: "رییس جمهوری از بسیار مشاروان خود بیشتربا جناب فهیم مشورت کرده اند و در جلسات که فهیم هم تشریف داشتند و مه هم بودم..... کاش در همان جلسات همین صراحت صبحت می کردید) بفرموده فردوسی که:
سخن چین ودو روی وبیکار مرد
دل هوشیاران کند پر ز درد
وبه تائید ازموضع گیری آقای اسپنتا بنا بگفته ی طالب املی که:
به شمشیر زبان برکینه جویان پیشدستی کن که من سنجیده ام نبود زوالی دست پیشین را .
آقای اسپنتا چنان ماهرانه ومدبرانه تیری به هدف زد؛ که در راستای نرادی ومردانگی خود؛ کلمه تحسین را ازمرد وزن وپیر وجوان؛ دوست ودشمن به افرین ومرحبا گویی به شنیدن گرفت؛ شیرمادرحلالت؛ ومردانگی پدر درخونت مستدام باد.
برای انسان باغیرت وبادرک و آگاه یک کلمه و یک کلام و یک ایماء واشاره مکفی وپسنده است؛ اما اگر انسانِ بانان بی غیرتی ودریوزه گی وبی ننگی وبی عاری رشد ونمو کرده باشد؛به همان حکایت مردمان ولایتی ازکشور ما میماند؛ که بی بند وباری؛ مصروف لواطه کاری بود؛ دستش به جیب مفعول برخورد کرد وگفت این چی است درجیبت؟ گفت: چاقو؛ بی بند و بار پرسید چاقو برای چی؟ واو گفت برای روز مبادا.که بقول صائب:
نیست اوج اعتباری بی کمالان را ثبات
کوزه خالی فتد زود از کنار بام ها
نوراحمد رجاء

جستجو در کابل پرس