Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 51481

رازهای حقیقی دعوت ارتش شوروی و مداخلات غرب و شُرَکاء در افغانستان

29 دسامبر 2011, 14:22, توسط baqi samandar

بخش سوم -
ادامه دارد

انګیزه ها وعلل کودتاها در افغانستان
اینک باشما گامی دیگر به عقب میگذاریم تا اندکی به انگیزه ها و علل کودتای هفت ثور 1357 نزدیک ترگردیم :
شما خودتان البته بهتر میدانید که پنج سال پیش از کودتای ثور 1357 – کودتای 26 سرطان اجرا شد و در مورد این کودتا ها تا حال زیاد نوشته اند. در مورد کودتای بیست و شش سرطان 1352 هم حسن شرق و هم قدوس غوربندی و هم دیگران نوشته اند که هر یک از آن آثار مورد بحث قرار گرفته و تا هنوز بحث برانگیز میباشند. اینک توجه شما را به چند مطلب از عبدالحمید محتاط که یکی از مجریان اصلی کودتای 26 سرطان بود جلب مینمایم. او در کتاب 375 صفحه ای اش که زیر نام سقوط سلطنت منتشر ساخته است، مطالبی زیادی در مورد کودتا نوشته است که اینک برخی از قسمت ها را باهم بخوانش میگیریم.:
« سردار داود به سخنان خود ادامه داد... حال که من به صفت یک فرد این خاک و منحیث شخص مسن و کهنسال بسر میبرم هرگز دربرابر کلیه رویداد ها ی جامعه خود با انکه میدانم این جامعه به کدام صوب مجهول کشانیده میشود، بی علاقه مانده نمیتوانم، در گوشه منزل نشستن و تسبیح بدست داشتن اکنون کار من نیست ! اگر چه من پیوند نزدیک به خاندان سلطنتی دارم و عضو آن میباشم و از کلیه منافع فامیل سلطنتی برخوردارم، برعلاوه دارایی فراوانی هم دارم. اما وقتیکه مردم خود را می بینم، در آن وقت است که عشق وعلاقه وطن مرا به فداکاری می کشاند. سردار داود در اثنای صحبت احساساتی شده بود و چنین به حرفهای خود ادامه داد: « من با شاه 57 سال در یک محل زندگی کردم و در یک بستر خوابیدم و در یک سفره نان خوردم ولی بارها اورا متوجه منافع مردم کشور کردم. در این مدت طولانی او مرا فریب داد و همیشه وعده میکرد که از حوصله باید کارگرفت. تا زمان فرارسد. تا اینکه ده سال قبل قانون اساسی ترتیب کردم و به شاه تقدیم نمودم تا شاه منحیث یک سمبول باشد. ! و حکومت مردم توسط مردم تحقق یابد. در آن مسوده قانون تذکر رفته بود که وزرا و صدراعظم از فامیل وخاندان شاه انتخاب نگردد و خودم نخستین قربانی این ماده قانون بودم، اما بعد ها ثابت شد که بدون مشوره شاه و فامیل او هیچ وزیری و هیچ یک رییسی تعیین و تقرر نیافت، و اما من از حکومت کنار رفتم. ! شاه خودش مستقیما در انتخاب مامورین دولت سهم داشت. این فریب ماهرانه ای بود که مرا دادند. من در مدت پنجاه وهفت سال شاه را شناخته نتوانستم که این اشتبا ه من بود. »
( صفحه 67 و68 کتاب سقوط سلطنت – نوشته عبدالحمید محتاط)
سردار داود ادامه داده گفت :
« بنگرید ! چندی قبل سردار عبدالولی با فامیل خود جهت اشتراک در تاج گذاری دوهزار و پنجصدومین سالگرد داریوش کبیر عازم تهران شد. گرچه شهنشاه از شاه افغانستان دعوت نموده بود تا دراین مراسم اشتراک ورزد ولی شاه دعوت را به داماد خود تسلیم نمود و دامادش به این دعوت سهم گرفت. زمانیکه مراسم بر سر مقبره داریوش برگذار گردید، شهنشاه در آنجا سوگند یاد کرد من همان سرزمین های باستانی را که تو حکمروایی داشتی، بدست خواهم آورد.
در این سوگند نامه سوالی ایجاد میشود که کدام سرزمین ها؟ بلی آ ن سرزمینی که لابلای کتابهای کهنه هویدا میگردد، یعنی ازبکستان، خراسان و غیره نواحی امروزی افغانستان. ! آیا این مطلب از مغز امپریالیستهای غرب تراوش نمیکند ؟ که میخواهند روحیه همزیستی مسالمت آمیز کشورهای منطقه را متشنج نمود ه و خود بهره برداری های سیاسی نماید. آیا یک فرد افغان واقعا میتواند چنین چیزی را بشنود؟ نخیر ! او باید مجلس را ترک میکرد و منحیث احتجاج عازم کشورش میگردید. ورنه این مطلبی است که هرفرد وطن پرست این خاک نمیتواند آنرا ازیاد ببر د و فراموش کند. این مساله مغز هیچ افغان را آرام نخواهد گذاشت ؟ عبدالولی نه تنها اعتراض نکرد، بلکه از گفتار شهنشاه آریا مهر با احساسات گرم پذیرایی نمود. در اینجاست که باید آرام نبود. تا که زند ه گیست مبارزه است»
(صفحه 70 و71 کتاب سقوط سلطنت نوشته عبدالحمید محتاط)
البته چند ماه پیش از کودتای بیست وشش سرطان میان محتاط ودوستانش جر و بحثی صورت گرفته بود، که اینک شمه ای انرا باهم به خوانش میگیریم.
«برعلاوه باید تذکر بدهم که کودتا احتمالا در هفته جاری عملی خواهد شد. من از پلان تفصیلی کودتا واقف نیستم و قرار گزارش سردار داود، همه چیز تکمیل است و افشاگری هم تا کنون صورت نگرفته ! از قوای هوایی و بخصوص رفقای ما تقاضا میشود، بعد از پیروزی پرواز های نمایشی را برفراز کابل اجرا کنند. با شنیدن این گزارش، هریکی از رفقا سوالاتی را طرح کرد و جوابی هم ارایه شد.
در این میان یکی گفت که : »
« چطور میتوان به شهزاده ایکه در دامان خانواده سلطنتی در دنیای ناز و تنعم نمو کرده باشد، و او بتواند به این اقدام ملی دست بزند، اتکا کرد؟ اگر چنین شهزاده ای منافع خانواده گی خود را در معرض نابودی قرار میدهد، دیوانه ای بیش نیست ؟
در جواب گفتم
« این سوال همین اکنون دارای جواب و تبصره نیست. همین قدر اعتمادیکه بالا من دارید برای انجام کودتا کافیست. بنابرین شناخت و صمیمیت هایی که وجود داشت، سهم گیری را در کودتا پذیرفتند.گرچه من میتوانستم در همان مقطع مثال های زنده تاریخ کشور را برای رفقا ارایه کنم. زیرا درسراسر تاریخ بیشتر از دوصد سال اخیر کشور ما، شهزادگان به اینگونه اقدامات مبادرت ورزیده اند. افغانستان هم اگر بخشی از قلمرو خود را از دست داد، ناشی از همین مخالفت های خانواده گی برادران وشهزادگان بوده است و بس. اگراز استحکام اتحاد ومناسبات دوستانه میان اقوام و ملیت های ساکن افغانستان جلوگیری به عمل آمد و زمینه برای مداخلات اجانب مساعد شد، فقط در همین جاه طلبی ها و مناقشات و منازعات درون فامیلی شهزاده گان بوده است»
( صفحه 80 و81 کتاب سقوط سلطنت. نوشته عبدالحمید محتاط )
سقوط سلطنت و یک گام نزدیک تر بسوی کودتای هفت ثور:
در اینجا منظور من این نیست که گویا حوادث مانند سنا ر یوی فلم از پیش نوشته شده بود و اکتور ها از سال 1351 تا حالا نقش های را که برایشان دایرکتر فیلم داده است، ایفا میکنند و یا بازی مینمایند. خیر اینطور نیست اما بدون مطالعه این اسناد نمیتوان به واقعیت ها وانگیزه های کودتاها و حوادث امروزی و چگونگی آسیب پذیری نظام استبدای سلطنتی نزدیک شد. آسیب پذیری نظام وشخصیت ها و نقش شخصیت ها را در یک برهه معیین و تلاش های رقابتی میان دو بلاک آنزمان و کشورهای همسایه و چگونگی سو استفاده از شخصیت ها را میتوان به صراحت دید. تد اوم این بازی و گذر از یک کودتا به کودتای دگر و زنجیر کودتا ها را میتوان یک یکی برشمرد و نشان داد که چگونه جامعه ما و شخصیت های اش آسیب پذیر بوده اند. ریشه های بدبختی واسارت امروزی ما در گذشته ها بایست جستجو گردد. اگر من یگان کتاب را نام نمیبرم و یا از کتاب زیاد تر یاد میکنم، این امر به مفهوم اینست که زودتر بخش یک این نوشته را به شکل ناتراش و نا خراش به نشر بسپارم تا اهل نظر و قلم با نقد این نبشته و بازنگری بخشهای از تاریخ افغانستان بتوانند دورنما را روشنتر ترسیم نمایند. من شما را به خواندن بخش از نوشته عبدالحمید محتاط باز هم دعوت میکنم:
تابستان 1352 و غیبت شاه و سردار ولی از افغانستان وتدارک گامهای عملی کودتا :
(« آوازه کودتا از هرگوشه و کنار در حلقات مختلف روشنفکری بالا شده بود و هرکس به شیوه های گوناگون روی تغییر سیستم اجتماعی و سیاسی کشور تبصره میکرد. همه با نظام فرتوت شاهی خسته شده بودند. و نظام نیز هم مشروعیت خود را از دست داده بود. شرایط برای پذیرش یک نظام مترقی تر مساعد شده بود.
درهمین هفته، از درون زندان قلعه کرنیل، نامه ای از دستگیر پنجشیری برایم رسید.
او به شیوه خاص خودش که داشت در یک پرزه کوچک به من نوشته بود :
« راه ایکه ما میرویم عمر نوح میخواهد، یک شبخون بزنید و کاخ سلطنت را از هم متلاشی سازید»
زمانیکه یاد داشت اورا خواندم، آنگاه به حیرت رفتم که چگونه خبر قیام مسلحانه ضد سلطنتی حتی در درون زندان رخنه کرده است ! پس بدون تردید عده یی در جریان قرار دارند. از آنجاییکه نه شاه در کابل حضور داشت و نه هم سردار ولی، پس تصمیم گیری برای خنثی ساختن قیام از حیطه صلاحیت کسی دیگری خارج بود. وزیر دفاع انتظار آنرا داشت تا شاه دوباره بکشور برگردد، آنگاه با مسئله برخورد جدی خواهد شد. ! روز بیست سرطان که مصادف به روز چهار شنبه بود، جنرال سردار ولی قومندان قوای مرکز از روم به کابل برگشت تا در غیاب شاه اداره امنیت کشور را بدوش داشته باشد. پس از راه پیمایی کوهستانات پغمان و شکر دره، در آنروز قطعه کوماندو از طریق کوتل خیر خانه داخل شهر شد و به بالاحصار کابل که قرار گاه دایمی اش بود ! جابجا گشت. روز های بیست و یک وبیست و دو سرطان آرامش شگفت آوری در کابل حکمفرما بود ! این آرامش قبل از توفان بود و همه انتظار و قوع حادثه یی را داشتند. روز شنبه بیست وسه سرطان هفته نو آغاز گشت،طبق معمول به وظیفه رفتم. از ان لحظاتیکه به محل قومانده گام نهادم، افسران موظف استخبارات مرا سایه وار مورد تعقیب قرار دادند. » )
(از صفحه 271 تا 273 همانکتاب)
به نظر من خواندن یخشهای بعدی هم در کتاب عبدالحمید محتاط جالب است اما نمیدانم که خواننده ها ی این نبشته تاچه حد علاقمند مطالعه جزییات اند. پس چند روز را پشت سر میگذاریم تا به شب کودتا برسیم.

ادامه دارد -بخش سوم

آنلاین : رازهای حقیقی دعوت ارتش شوروی و مداخلات غرب و شُرَکاء در افغانستان

جستجو در کابل پرس