Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 52729

توطئه برای تجزیۀ افغانستان در حال تکوین است -1- میرعبدالرحیم عزیز

5 فبروری 2012, 12:57, توسط میرعبدالرحیم عزیز

تبصره: درین اواخر نیروهای خاین به کشور بار دیگر موضوع تجزیۀ افغانستان را مطرح کرده اند. بازیگران این جریان خاینانه افراد و یا گروه هائی اند که خود و یا رهبران آن زمان شان در سال 1366 هجری- شمسی هم در صدد تجزیۀ افغانستان بودند. اگر در آن وقت سوسیال امپریالیسم شوروی در تبانی با نجیب واحمد شاه مسعود افغانستان را بسوی پارچه شدن می کشاندند، امروز امپریالیسم امریکا در تبانی با حامد کرزی و گروه ائتلاف شمال (ضیاء مسعود، عبدالله عبدالله، قانونی؛ دوستم، محقق و دیگران) چنین توطئه را به راه انداخته اند. ازینرو لازم دیده شد که مضمون محترم داکتر حسن شرق را که در ماه اپریل سال 2009 به ارتباط تجزیه افغانستان در سال 1366 تحریر شده بود، بار دیگر از نظر هموطنان عزیز گشتانده و یادآور گردیم که چطور خاینین از هر قماشی اند، در کمین بربادی افغانستان نشسته اند. توطئه های استعماری ضد حاکمیت ملی و تمامیت خاک افغانستان هر چند گاهی بوسیلۀ استعمار و عمال آنها به خورد مردم داده می شود تا ملت ما را را مورد آزمایش قرار دهند. اما هر زمانی که استعمار و عمال آنها با مقاومت نیرو ها ملی گرا مواجه میگردند، موقتاٌ دست به عقب نشینی می زنند. هم مینهان ما آگاه باشند که در دام نیرو های استعمار و عمال داخلی آنها نیافتند.
تجويز تجزيۀ افغانستان به شمال و جنوب

در سال 1366 هجری- شمی

آرزوى هر نويسنده با ابراز نظرياتش، در مسائل ملى و بين المللى، جلب توجه و ستايش مردم است اما شفافيت قضايا در كتاب تأسيس و تخريب اولين جمهورى افغانستان به روشنى قرار دادن مردم به جريان وقايع كشورشان است، نه جلب توجه، و نه ستايش مردم از نويسنده ای آن.

از آنرو در تجزيه و تحليل چنين روندى خواهى نخواهى چهره هائى بى پرده شده اند و كارنامه هاى تحت مشاجره و بحث قرار گرفته اند كه در انتقال مسكوكات تاريخى افغانستان در اتحّاد جماهير شوروى، در تجويز تجزيۀ افغانستان به شمال و جنوب و در تحريف طرح نمانيده سرمنشى ملل متحد در تشكيل حكومت مورد قبول مردم، و بسا اعمال ناشايست ديگر منافع مردم افغانستان را در مقابل منافع ديگران ناديده مى گرفتند و زير پا مى كردند

بناً تعداد زيادى از جستجوگران حوادث پيشآمده، با شنيدن افشاى چنين عناصر بى عرضه، با دلچسپى خارق العاده ای در جستجوى كتاب تأسيس و تخريب اولين جمهورى افغانستان مى شوند.

در كنار آن مفسرين كارنامه هاى داكتر نجيب الله دست به تحريف متن كتاب و جعل هويت نويسنده آن مى زنند و سخن هاى نامستندى را بدون هيچ مدرك و دست آويزى، به توجيه دو سه تن از دار و دستۀ خويش به اصطلاح رفقا، بالاى هم مى چينند و به هر در و دروازه اى كه مى رسند، مى نويسند و بهر كنج كنارى كه مى روند داد مى زنند كه؛ حسن شرق وابسته به شوروى ها بود.

و از جانب ديگر بسيارى از تحليل گران وقايع كشور، علاقه مند آن شده اند تا شفافيت بيشترى روى قضايائى مانند دستبرد به آثار باستانى، تجويز تجزيۀ كشور و تحريف طرح نماينده ملل در ختم جنگ هاى افغانستان انداخته شود.

بناً بدون توقف روى ادعاهاى نامستند و مبتذل برمى گرديم به متن كتاب كه در آنجا گپ بالاى سابقه داشتن و نداشتن با شوروى ها نيست بلكه در آنجا پرس و پال بر سر اين است كه چرا و براى چه؟ به ارزش يك ميليارد دالر طلاى ذخيرۀ د افغانستان بانك، جمع آثار باستانى طلا تپه، تنگاتنگ با خروج عساكر شوروى از افغانستان، با ناديده گرفتن همه مقررات كشور به اختيار بانك هاى شوروى گذاشته مى شدند.

در آن كتاب موضوع اصلى و عمده، تجويز افغانستان به شمال و جنوب مطابق خواست زمامداران شوروى توسط بردگان شوروى در افغانستان است. و گفتگو بر سر آن است كه چگونه در سال 1366 هـ - ش. چنين عملى منحوس نامطلوب و ضد منافع ملى و تماميت ارضى افغانستان عملاً پا به عرصه وجود مى گذارد؟

در آن كتاب قصه بر سر آن است كه چرا و براى چه؟ طرح معقول و سازندۀ نمايندۀ سرمنشى ملل متحد در انتقال قدرت از ح د خ به مردم افغانستان را تحريف كرده اند؟

نه اينكه رفيق فلانى از زبان رفيق فلانى، پشت بام خاله كوكو به رفيق فلانى قصه مى كرد كه حسن شرق همراه با ستمى ها به كمك ايران به اشارۀ شوروى ها به ضد حكومت مخالف شوروى و مردمى مرحوم داكتر نجيب الله كودتاه مى كرد. عجب! آنهم به روزهائى كه بيش از شصت هزار عساكر شوروى جهت حمايت ح د خ هنوز در افغانستان حضور داشت.

در واقع حساسيت و بى موازنه شدن مفسرين كارنامه ها، از افشاى سه موضوع كه در همان روزهاى اول صدارت به آن مواجه شده بودم سرچشمه مى گيرد.

1- انتقال طلاى مسكوك ذخيره د افغانستان بانك در اتحاديه جماهير شوروى

با گذشت چهار روز از تقررم (6 جوزا 1367 هـ ش) به حيث صدراعظم، با تلاش هاى زياد نتوانسته بودم به استثناى سه نفر از دوستانم سید امان الدين امين و داكتر نعمت الله پژواك و عبدالغفار فراهى، اشخاصى را كه حداقل به مردم شناخته شده و غير حزبى باشند به عضویّت در كابينه جذب نمايم زيرا اكثر آنانى كه سرش به تنش مى ارزيد از ائتلاف و همكارى تحت قيادت داكتر نجيب الله در آن روزها سر باز مى زدند.

بناءً طرف هاى شام دهم جواز، به ياد روزهائى كه ما اعتبارى داشتيم و مردم به ما اعتمادى، بالاى چوكى صدارت چمباتمه زده و پينكى مى رفتم كه خانه سامان صدارت آمد و گفت؛

«داكتر محمد كبير وزير ماليه حكومت كشتمند به شما كار دارد » با شناخت و سابقه اى كه با او داشتم به گرمى او را پذيرفتم در حاليكه سراسيمه مى نمود، گفت:

«طلاى ذخيرۀ د افغانستان بانك باربندى شده و آماده انتقال از طريق فضا به اتحاديه جماهير شوروى است. »

با شنيدن اين خبر با خود گفتم؛ ماشااللّه چشم بد دور، عجب صدارتى و عجب صلاحيتى، رفقا به فكر ربودن بانك اند و جناب به فكر تشكيل كابينه به آنان؟

واقعاً خبرى بود دردناك، تأسّف آور و خلاف انتظار برايم، زيرا در حاليكه هيچ يك از اشخاص شناخته شده و سابقه دار حاضر به قبول صدارت تحت زعامت داكتر نجيب الله نشده بودند من براى تحكيم دوبارۀ حكومت مركزى و تلاش براى ختم جنگ و آشتى ملى از صميم قلب همكارى با اوشان را پذيرفته بودم.

متقابلاً جناب شان بدون توجه و اطلاع حكومت، ذخائر طلا را، آنهم به روزهائى كه مردم خواهان تاوان جنگ از شوروى بودند به شوروى انتقال مى دادند و بدينوسيله لكه ننگى رفيقانه را به پيشانى ام تاپه مى زدند.

بناً با سپاس و احترام، از اعتماد و همكارى داكتر محمد كبير تشكر نمودم، در حاليكه در پاداش چنين خدمتى به مردم افغانستان و حفظ آبرويم سزاوار دست بوسيدن بود، روى او را بوسيدم و خواهش نمودم تا همكارى را با حكومت من بپذيرند. او با محبت پذيرفت. سپس به وى گفتم تا زمانى كه فرمان تقرر شما به حيث رئيس د افغانستان بانك صادر گردد، مواظب امور د افغانستان بانك باشيد.

با وجودى كه از شنيدن گفته هايش سرم دور مى زد، به يادم آمد كه غلام حسين جوينى زمانى كه رئيس د افغانستان بانك بود برايم قصه مى كرد كه؛ در سال 1362 هـ ش آل خيموف رئيس بانك مركزى اتحاد جماهير شوروى، از من دعوت نموده بود تا دربارۀ معاملات دو جانبه اى بانكى در مسكو با هم مذاكره نمائيم. در آخرين روزهاى دعوت كه واقعاً دعوتى فوق العاده و بى سابقه بود برايم گفت: «تمام دارائى هاى ايران را در آمريكا حكومت آمريكا مصادر كرده اند، شما هم يك مقدار طلا در بانك نيويارك داريد، براى اينكه از مصادرۀ آن توسط آمريكا جلوگيرى شود بهترست آنرا به بانك هاى شوروى انتقال دهيد. »

برايش گفتم؛ «متأسّفانه حكومت افغانستان از بانك ها و حكومت آمريكا و بعضى از كشورهاى اروپائى مقروض هست و همين كه در انتقال طلا از امريكا به اتحاد جماهير شوروى اقدام كنيم آنها قروض خود را مطالبه خواهند كرد. در آن صورت به ما چيزى نخواهد ماند كه در كشور شما انتقال داده شود » او با تشکر از اظهاراتم به موضوع خاتمه داد.

بناً بعد از بازگشت به كابل به خدمت كشتمند صاحب رئيس شوراى وزيران جريان مذاكرات خود را با رئيس بانك مركزى شوروى خصوصاً دربارۀ انتقال طلاى ذخيرۀ افغانستان در بانك نيويارك به اتحاد جماهير شوروى به عرض رسانيدم جناب كشتمند گفته هايم را تائيد كردند.

از آنجائى كه سيّد امان الدين امين در حكومت سلطان على كشتمند معاون شوراى وزيران صدارت در امور اقتصادى و بانك ها بود موضوع طلاى ذخيره د افغانستان بانك را از وى پرسيدم.

او گفت: داكتر محمد بصیر رنجبر عضو كميتۀ مركزى جناح پرچم ح د خ كه به حيث رئيس د افغانستان بانك به رتبه وزير اجراى وظيفه مى كرد توسط ورقه عرضى درخواست منظورى انتقال طلاى ذخيرۀ د افغانستان را به بانك تجارت خارجى اتحاد جماهير شوروى نمود تا بانك مذكور طلاى متذكره را در بازارهاى جهانى بفروشند و اسعار و مفاد سالانه آنرا بنام د افغانستان بانك ذخيره نمايند .

برايش گفتم كه قسمت زياد طلاى ذخيره د افغانستان بانك طلاى مسكوك اند و فروش آن به وزن خلاف منطق و غيرقابل قبول مى باشد. بهرحال من به فروش طلاى مذكور موافقت ندارم و بهتر است از ارائه چنين پيشنهادى به شوراى وزيران صدارت صرفنظر نمائيد.

رنجبر صاحب گفت كه در زمينه مذاكرات دوام دارى با بانك تجارت خارجى اتحاد شوروى انجام شده است و آنها حاضر گرديده اند كه در فروش آن به بازارهاى بين المللى اقدام و عوايد اسعارى را در يك حساب ديپوزيت به مفاد نزد خويش نگه دارند.

براى رنجبر صاحب گفتم كه اگر قرار باشد طلا به فروش برسد، چرا از طريق اتحاد شوروى صورت گرفته و زمينۀ تبليغات منفى را مساعد ساخت؟ در حالى كه فروش آن از طريق بانك هاى آمريكائى و اروپائى طرف معامله د افغانستان نيز مطلوب و ميسّر است.

بهر صورت حالا موضوع فروش طلا را فراموش نمائيد.

موضوع عدم موافقه خويش را دربارۀ انتقال طلا به اتحاد شوروى خدمت جناب كشتمند صاحب به عرض رسانيدم، اوشان نظر مرا تأئيد كردند.

اما به روزهائى كه آوازۀ تقرر شما به حيث صدراعظم سر زبان ها افتاده بود يكى از كارمندان آرشيف ورقه عرضى را آورد كه دربارۀ انتقال طلاى ذخيرۀ د افغانستان بانك به بانك خارجى اتحاد جماهير شوروى جهت فروش بود و به امضاء كشتمند صاحب رسيده بود و برايم گفت امضاء شما در ورقه فراموش شده، لطفاً امضاء نمائيد، زيرا مروج بود كه ورقه هاى عرض روى مسائل اقتصادى اول از طرف معاون صدراعظم در امور اقتصادى و سپس از جانب رئيس شوراى وزيران امضاء مى گرديد.

به مأمور آرشيف صدارت گفتم؛ چون به فروش طلا توسط بانك خارجى اتحاد شوروى موافقت نداشتم بناً فهميده ورقه عرض را امضاء نكردم، با وجود آن ورقه عرض به احكام داكتر نجيب الله رئيس جمهور جهت انتقال طلا به اتحاد جماهير شوروى مزيّن مى شود.

در گيرو دارى چنين ماجرائى با داشتن القاب بالا بلند صدارت، واقعاً احساس درمانده گى و تنهايى مى كردم زيرا از عدم موافقه سيّد امان الدين امين و گفته هاى غلام حسين جوينى بر مى آمد كه در اين معامله پاى معامله گران شوروى در ميان است و اين دنبالۀ همان ماجرائى است كه آل خيموف از جوينى انتظار داشت، ور نه امكان آن وجود نداشت كه رئيس د افغانستان بانك با همه معلوماتى كه دربارۀ تجارت و قراردهاى بين المللى داشت بجاى كسب موافقۀ شوراى عالى د افغانستان بانك و تصميم مجلس وزراء كه آنهم در چنين معامله مهمى ايجاب فيصله شوراى ملى را مى نمود تنها به اخذ هدايت رئيس جمهور در انتقال سكه هاى تاريخى و خشت و ميله هاى طلا به اتحاد شوروى مبادرت مى كرد. با وجود آن خدا گفته تليفونى به اطلاع رئيس جمهور رسانيدم كه؛

طلاى ذخيرۀ د افغانستان بانك را بدون اينكه مرا خبر كنند به اتحاد جماهير شوروى انتقال مى دهند.

در بازگشتاندن آن توجۀ جدى حضور شما را انتظار دارم. فرمودند؛ اين معامله قبل از تقرر شما صورت گرفته است و به شما ارتباط ندارد.

عرض كردم؛ بدبختانه انتقال آن به روزهاى تقررم تصادف مى كند كه هنوز جهت كسب رأى اعتماد به شوراى ملى نرفته ام و در صورت صدور آن جرئت رفتن به ولسى جرگه و پرس پال وكلا را ندارم.

فرمودند؛ اختيار به شماست هر طوريكه لازم مى دانيد عمل كنيد و تليفون قطع شد.

جستجو در کابل پرس