صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > حقیقت یا توطیه؟

حقیقت یا توطیه؟

ما هیچ زبانی را بنام زبان حرام نمی شناسیم
ع نقشبندی
يكشنبه 8 جون 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

روزگاری درین کره بزرگ خاکی حضرت آدم علی نبینا وعلیهما السلام وحوارض یکه وتنها بسر می بردند ،هنگامی که ایشان بستانهای پرنعمت راترک میکردند وقدم به دنیای رنج وحزن،واکنش وجهاد می گذاشتند به یک زبا نی که ویژه ی خود شان بود سخن می راندند،احفاد آدم نخستین نیز ،تا نسلی چند به زبان واحد واندی دگرگون شده تکلم می کردند ،در ازمنه ی پیشین کشاورزی ، دام پروری وشکار منابع اولیه ی تامین احتیاجات بشر بود ،به هر پیمانه یی که نفوس انسانها افزایش می یافت به همان پیمانه به تسخیر اراضی بیشتر می پرداختند، زیرا در جغرافیای محدود معمول بر آورده نمی شد ،آهسته،آهسته پس از سالها و قرن ها که چند نسل را در برگرفته ،بنا بردوری سر زمین و گرفتاری های خاص ، روابط همتباری را از دست دادند ،عدم روابط سیستماتیک ، میان قبایل وطوایف سبب اضمحلا ل وحدت نسبی و زبانی گردیده ، در نتیجه ، تبار واحد ، هویت های مختلف کسب کرده ، ظهور هویت های مختلف قومی ،فرهنگی و زبانی آنی صورت نپذیرفته ، بلکه فرآیند تحول وایجاد ،آنقدرتدریجی وآهسته واقع شده که در کوتاه مدت ن محسوس وغیر قابل درک بوده ،قرآن کریم شاخه شاخه شدن یک زبان را به زبان های مختلف ، چنین استدلال می کند:

یایهاالناس انا خلقناکم من ذکروانثی وجعلنا کم شعوبا وقبایل لتعارفو،ان اکرمکم عندالله اتقا کم ، ان الله علیم خبیر

تغیر زبان ، ایجاد شعوب وقبایل نه برای بزرگ منشی وتحقیر است ،هدف والا تری را در نظر دارد که عبارت ازمعرفت میان مردم است، نزد خدا جز پرهیزکاران کسی بهتر نیست . این آیه ی مبارک بدان معنی نیست که ، شب هنگام ما زبانی داشتیم که سحرگاه عوض شده ، جبر وفشاری راگویا متحمل گشته ایم ، هردگرگونی به سوی کمال یا نیستی اسبابی می طلبد. هیچ آفت ویا رحمتی بدون اسباب روی نمی دهد. در قصه ی حضرت ابراهیم علی نبینا وعلیهمالسلام ، نه از طرف باستان شناسی نیز تایید شده ، درسی وجود دارد 40 قرن پیش او با همسر وبرادرزاده اش لوط ( ع) از شهر اور (آتش) کشور کلده به کشور سوریه ،فنیقیه ،وعربستان آمد، درحقیقت او دنیای متمدن آن روز را دور زد ، در هیچ جایی او محتاج مترجم نشد ، زیرا زبانهای عربی، کلدانی ، آشوریوحبشی با هم همریشه بودند واز یک اصل سامی ریشه می گرفتند. به گفته ی مورخین همان قدر فرق داشتند که عربی فصیح وعربی گفتاری(ج اول ص 9 تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدانی ). درنتیجه ی تحول طولانی زبان ها مختلف دارای لهجه های مختلف شدند که اعراب و یهود بدون ترجمان همدیگر را نمی فهمند. زبان عربی موجوده نیز که در جغرافیای نسبتا وسیعی پراگنده است ،دارای لهجه های مختلف گشته ، حتی واژه هایی که در صدر اسلام بدان تکلم می شد امروز دگرگون شده اند، چون زبان کتابت در میان شان یکی است، عرب یمن با عرب مصری در گفت وگو به مترجم نیاز ندارند . مهم تر از همه ، اینکه صرف زبان شان تغیر نپذیرفته ،آنها را تمام انسانهای روی زمین عرب می دانند، زبان پشتوی ما نیز تحولاتی را پذیرفته که نسبت به زبانهای دیگر منطقه عمیقترو قابل دیدتر است:

دو لهجه ی معتبر پشتو ( گروه غربی یا جنوب غربی ) و( گروه شرقی یا شمال شرقی) نه تنها در تلفظ واکها باهم اختلاف دارند ،بلکه در بعضی نکات دستوری نیز با هم فرق می کنند ، حرفهای که ویژه ی زبان پشتو است در قندهار(ژ) تلفظ می گردد ودر ننگرهار( گ) ، در قندهار حرفی که(ش) تلفظ می نمایند درحوزه ی شرق آنرا( خ) تلفظ می نمایند. مثل (پشتو وپختو ) یا شه وخه ، همچنین اختلاف لهجه ی مسووتی خارج سرحدات کنونی ، با لهجه های داخلی ما فرق فاحش وکلی دارند ،جمع را در لهجه های داخلی افغانستان به (و) می نمایند ،در لهجه ی مسووتی پاکستا ن آن را به (ی) می نمایند مثل کتابونه ( افغانستان) و کتا بینه (مسووتی) در هر جاه که (و) است در لهجه ی
مسووتی به (ی) تحول یافته،مثل کوم (قندهار) ودر مسووتی – کیم گفته می شود.

باوجود چنین اختلافات ما هرگز زبان پشتو را دو زبان قلمداد نکرده ایم وهر که چنین تهمتی بدان بندد او را حاسد، فاشیست وخاین ملی می دانیم ، زیرا پشتو زبانان نیز مانند سایر مردم هم لهجه ، همدیگر را بدون ترجمان میفهمند و نیازی به ترجمان حس نمی کنند ،زبان اوزبیکی که سومین زبان گسترده ی وطن ماست در جغرافیای نه چندان وسیع، در مواردی لهجه های قطغن با ترکستان آن فرق می کند، هردو لهجه با زبانی که در اوزبیکستان است تفاوت وفرق دارد،از یکسو زبان رایج درآسیای میانه بازبان روسی در آمیخته که به برادران اوزبیک ما سهلا لفهم نیست ،ازجانب دیگر، زبان در آنجا انکشاف یافت وادبیات غنی او غنی تر شده که با تاسف در افغانستا ن مجال کمترین رشدی بدان داده نشد( دراینجاه درپی انکار پارسی اند ، هنوز اوزبیکی را صبر است). عامل دیگری که می توانست درانکشاف زبان اوزبیکی دارای ارزش باشد ،توجه ی نویسندگان آنست ، اوزبیکان همچو نیای بی بغض پیشین خود ( غزنوی ها وسلاجقه ) با دری زیستند وبا دری نوشتند ،(چنانچه محترم ترخان بدخشی نوشته اند که اوزبیکان نماز شان را به این زبان نیت می بندند ، رک : دزدباپشتاره ). بدین ترتیب زبان دری که گسترده ترین زبان منطقه است ، شامل کشورهای تاجکستان،اوزبکستان،قسمتهایی ازقرغزستان ،هندوپاکستان وترکیه( البته در سه زون اخیرالذکرچند قبیله یی از پارسی زبانان وجود دارد که زیاده ازیک قرن درآن مناطق مسکون شده اند)، ایران وافغانستان که قابل ذکر نیستند، زبانی که چنین عرض و طول دارد بدیهی است که باید دارای لهجه هایی باشد مختلف وتلفظ های متفاوت از یکدیگر،تنها ولایت سغد تاجکستان را اگر بر رسیم لهجه ی شهر خجند با گویشی که در ولسداری محمد شاه ِ کوهی است فرق فاحش دارد ،در لهجه ی محمد شاهِ کوهی پیشوند استمرار(می) را با (یای) معروف همچو پسوند استفهام به کار می برند ( می دانی می؟) لهجه ی مردم ختلان زمین علی الخصوص زون کولاب با لهجه های فارسی افغانستان همخوانی دارد ، گویشهای دیگر ی نیزدرآنجا وجود دارند که بررسی آنها از حوصله ی این نبشته دوراست. همچنان در افغانستان لهجه های متفاوتی وجود دارد ، زمانی برهان قاطع به زبان پارسی هفت لهجه صنف بندی نموده بود، اگر آن مرحوم امروز سر از زیر خاک برآرد ، باتعجب خواهد دید که در هر ولایت امروزِ وطن ما هفت لهجه وجود دارد، در قرارگاهِ نیرومند زبان دری(ایران) نیزوضع به همین منوال است ، لهجه ی استان تهران با استانهای دیگر تفاوتهایی دارد، رویهمرفته درین جغرافیای پهناور پارسی دارای مکتوب وکتابت واحد است ، گرچه الفبای سریلیکِ آسیای میانه ،عوام منطقه را از بانک زبان وادب (ایران) محروم ساخته، ولی ویژه گان به الفبای نیاکان خود آشنا اند، بنده ادعایی در صحبت پیرامون لهجه ها، جز هدف آتی نداشتم:

میزان وملاک صریح و قطعی برای تعین حد فاصل میان دو زبان وجود ندارد ،گذشته ازین همه اهل فن در باره ی تعریف واحد و صریحی از زبان مستقل هم نظر وهم رای نیستند ، تنها کلیه دانشمندان عرصه ی زبان شناسی به یک محک ویک میزان کلی توافق نظر دارند :

هرگاه دوتن برای فهمیدن وفهماندن به مترجم محتاج نشوند ،باید گفت که هردو، به یک زبا ن سخن می زنند ،واگر محتاج ترجمان گردند درآن صورت باید دانست که دو زبان متفاوت به کار می برند ( تاریخ زبان فارسی ج اول ص-108 مرحوم دکتر خانلری رح ). اکنون پارسی زبانان مناطق دیگر، در خود شناسی زبانی هیچنوع مشکلی ندارند، هر سنگی است در پای لنگ است. کشوری که طولانی مدت در فقدان مدیر وکاردان بسر می برد واز جمله ی بی ثبات ترین کشورهای جهان به شمار می آید ومردم آن در طی تاریخ چند دهه ی اخیر جزء جنگ وبی ثباتی به چیز دیگری چنان آشنایی ندارند در نتیجه از تمام خدمات اجتماعی محروم ماند ه ودولت را به مفهوم دولت نمی شناسند بلکه فراموش نموده اند که دولت جزء آله ی سرکوب مردم ، دیگر وظیفه یی دارد یا نه؟ در چنین یک کشوری با همه بختی های قرون وسطایی نیم قرن پیش طرحی صورت می گیرد که امروز نتایج دلخواهی به طراحان آن بار آورده ، این طرح عبارت از بی هویت کردن نیمی از جسم افغانستان است ، محترمه پروین مجروح علی که پدرش را به دربار راه بود در ( ص 180 ج 3 تاریخ افغانستان در پنج قرن اخیر ) بر ضد مورخ بی همتای کشور مقاله ی نوشته ودر آن هدف از تغیر نام زبان فارسی به زبان دری را مخالفت با ایران ذکر نموده تا ازین طریق گلیم زبان فارسی را در زادگاه آن جمع نمایند. امروز بسیاری از جوانان کشورما علیه زبان خود از روی نا آگاهی تبلغ می کنند ، زیراخودرا بیگانه می شناسند ،این خود نشناسی سبب شده که با دزدِ، دارایی های خود شان کمک کنند ، بعضی ازین نام ونشان گمکرده ها از فرهنگ های چاپ ایران مثل عمید وغیره استفاده می کنند اما چنان در گودال بی هویتی غرق اند که توان فکر کردن را از دست داده اند نمی دانند چطور ازین لغت نامه مستفید می گردیم در حالی که زبان ما، دری است واز ایران فارسی ؟ باید دانست خود نشناس خدا را، نمی تواند بشناسد (من لم یعرف نفسهُ ، لم یعرف ربهُ ) همسایه ها دارند مجهز به لوازم هسته یی می شوند ،سرداران نیمه شهری ما هنوز از جنگ دری وپشتو که اندیشه ی صد سال قبلِ، (هند) وافغان تباران گذشته است ، قدمی فراتر برداشته نتوانسته اند ،سر انجام باید دانست که جنگ دو زبان که هردو نیز همچو واقعیتِ غیر قابل انکار در جوار هم وجود دارند ،نفی یکی از آنها به مثابه ی نفی وجود ملیت ووملیت هایی است که عملاً در افغانستان نقشِ مساوی با دیگران دارند . هیچ ملیتی درقرن حاضر غلام و نفرخدمت دیگری نمی شود . هر نوع خود خواهی وسیطره جویی جزء بهره ی نزولی محصول دیگری بار نمی آرد ، لذا هرنوع تلاش درین مسیر احمقانه است. رابطه پشتون ها با ملیت های دیگر بر اساس تساوی حقوق شهروندی استوار است، نه حاکم ونه محکوم ، ما باهم برادریم وبه یقین به یکدیگرمحتاجیم. هیچ فرد سالمی را نمی توان یافت که واقعیت حیات کنونی جامعه ی ما را درک نکند و نداند که کسی را از صحنه خارج کردن وبه دیگری نقش بلند تر قایل شدن خواست هیچ قومی نیست مگر چند افراطی نادیده ، که یک روز، از بیکاری بر واژه های زبان دری حمله می کنند و روز دیگر بر جنرال عبدالرشید دوستم می تازند ، ملت به چنین درامه ها فریب نمیخورد، نان ، امنیت و ثبات آرزوی ملت است ، اگر از تامین آن عالیقدران عاجزند، دست کم به برادری پشتونها با دیگران لطمه وارد نکنند ، حکومت های گذشته مجبور بودند ،تفرقه اندازند وحکومت کنند. این دسته که قدرتی چون آمریکا را با خود دارند و دو، رای ،در مقابل دوازده رای، برنده می شوند ،تصور می شود که محتاجی به شیوه ی دیروزی نداشته باشند ،گرچه وحدت ملی فعلا باعث طغیان وسرکشی از فیصله های حکومت به دلایلی نخواهد شد ، اوضاع واحوال کنونی با دیروز تفاوتهایی دارد. از گذشته باید بیاموزند ، هیچ جاهلی بخاطر یک کلمه پشتو که باید (روغتون) جای بیمارستان را بگیرد ، با نفوس کشور خود دشمنی نمی نماید ،ولو اگر آدولف هیتلر هم باشد. نفوذ و تعمیم زبانها باید طبیعی وبرابر به توانایی های خدادی آنها صورت گیرد و فرد آموزنده نیازمند منابع علمی ،فنی وادبیِ گردد که درآن زبان نگاشته شده نه به استدلال کودکانه ی سوخته گان راه زبان پرستی که می گویند " چون نام افغانستان به معنای جای پشتونها است باید همه پشتو بدانند. " 2500 سال تاریخ دیگر زبانها به نظر این آقایان برابر به افسانه ی خود شان ارزش ندارد ، هزاران هزار دری زبان جنوب پشتون شدند اگرچه بعضی نویسنده گان پشتو زبان آنهارا پشتون غیر اصیل گفته اند و صدهای دیگر در حوزه ی غرب وشمال کشور که پشتو زبا ن بودند دری زبا ن شدند ، شاعران شیرین زبانی فعلاً در زبان دری اند که در اصل پشتون اند ، درین زبان قوم و قبیله و اصیل ونا اصیل وجود ندارد هرکه مهارت بلند در زبا ن یافت او از هر طایفه یی که نسب دارد ، در دری زبانی اش اثر ندارد . جای گریه و ماتم نیست که غیر پشتونی ، پشتو زبان شود، حق طبیعی هر فرد است که طرز زنده گی وزبان گفتاری اش را خودش انتخاب کند و یا اگر پشتو زبانی فارسی زبان شود ،دولت نباید ماتم بر پا دارد و فاتحه خوانی کند ، اخیراً دیده شد که دلقک ها ی تنگ نظر کمترین ادب را نسبت به هموطنان خود رعایت نمی کنند ، هیچ وسیله ی دیگری را نیافتند ، که جلو انکشاف زبان زنده یی را بگیرند ، دست به فتوای ملای قسم خوری دراز کردند که واژه های دانشگاه ،دانشکده ،وغیره را غیر دینی قلمداد کنند ، این بی انصافان که دین، را همیشه وسیله یی بیش ارزش نداده اند ، نه تنها به برادران پارسی زبان و پارسی گوی شان بلکه به همه (اعم از پشتونها ،اوزبیک هاو ده ها گروه دیگر فارسی گو) بی احترامی کردند ، در برابر زبان امام اعظم ابوحنیفه (رح) (که ظاهراً این دسته ازو پیروی می کنند) وزبان جناب حضرت سلمان فارسی سخت بی حرمتی وبی ادبی روا داشتند ، به نظر این تهمت کاران بزرگان فوق پارسی زبانان نبودند ، بنده ناگزیر م نظر پشتونی را بیاورم که او نسبت به این دسته ادعای بلندتری دارد:

حینی خلک داسی فکر کوی ، چی فارسی دایران ژبی ده ،حال داچه فارسی کلمه ، په لومری اسلامی پیری، کی دفارسی کلمه رامنح ته شوه ، مخکی دهغه دانوم نه و ، په اسلامی نری ، کی حضرت سلمان فارسی ، چی یو صحابی و ،دفارس و،هغه کومه ژبه ویله ، دده په اعتبار ، فارسی وبلل شوه ، بیا هم داسی پاتی شوه ، پشتنو هم چه مسلمانان و، دهمغه سلمان فارس ، دغه ژبه شه بلل، پشتنو فارسی ژبه دحضرت سلمان فارسی ژبه بلله، خوشحال حان ختک او احمد شاه بابا فارسی اشعار ویلی ده ، لنده دا چی ایرانیان پخه دودی وخوره، اوهغه یی رسمی ژبه کره، حو له افغانستان پخپله نه دوی شو،نه هغه — - حتی دری ورک شوه، ننی ایرانی شوه ، دا یو کلک تصمیم غواری- - - ( تاریخ ملی افغان (پشتون) ج دوم ص 180 تالیف محترم قدرت ا لله حداد فرهاد )

ترجمه ی آخر جمله: ایرانیان غذای پخته شده را بلعیدند و دری از دیار افغانستان رخت بربست.

زبان پارسی دری، زبان فردوسی ، حافظ ، سعدی شیرازی واز خارجیا ن زبان علامه اقبال است :

فردوسی:

بفرمود تا پارسی ودری

بگفتند وکوتا شد داوری

حافظ شیرازی:

زشعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

که لطف طبع وسخن گفتن دری داند

— 

چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ

توقدر او به سخن گفتن دری بشکن

علامه اقبال لاهوری زبانی را شایسته ی کلامش می داند که با رفعت اندیشه اش موافقت کند. به نظر او این نرم افزار بی جهت که اقوام ایرانی وتورانی را گرد هم آورده زبان دری است وبس ـ پارسی از رفعت اندیشه ام درخورد با فطرت اندیشه ام گر چه هندی در عذوبت شکر است طرز گفتار دری شیرین تر است .

از سوی دیگر جناب حضرت جلال الدین سیوطی(رض)متولد (849 ---911 ه ق) مصری که عمر پر بار وپر برکت خود را صرف تحقیق وپژوهش زوایای مختلف دین از علم تفسیر گرفته تا علوم بلاغی نمود ، نه تنها قرآن را از نظر بدیع وبیان تحلیل وتجزیه نمود ،قدمی فرا تر گذاشت ،و ترکیب آنرا ازنظر کلمات( عربی وغیر عربی) نیز مطرح نمود ، درین بازبینی تحقیقی، کلماتی که از زبانهای غیر عرب در قرآن شریف شرف حضور یافته بودند ، در کتاب معروف ومشهور الاتقان فی علوم القرآن زیر فصل 36 ( نوع سی وششم ) جلد اول از ص471 تا 484 قرارآتی مرقوم داشته : استبرق،اباریق، آزر،بیع وکنیسه ،تنور،دینار، الرس، سجیل ( سنگ گل، به فک اضافه خوانده شود —ن )سُرادق ،غساق( زبان ترکی تخاری ) قفل، کنز، کورت،ن،یاقوت، کلمات فوق که در قرآن کریم جزء کلمات عرب آمده اند، به گفته ی حضرت سیوطی از زبان پارسی دری اند که بعضی تعریب گردیده و بعضی دیگر بدون دست خورده گی در عرب رایج شده اند.

حال باید دانست که هیچ زبانی پیش از نزول قرآن حتی ، عربی زبان اسلامی شمرده نمی شود وبعد ازآن نیز کتاب الله وضمایم آن بنام زبان کفر چیزی نگفته اند ،ما هیچ زبانی را بنام زبان حرام نمی شناسیم.

ترمینا لوژی جدید از ابداعات حلقه متعصب چند نفری وزارت فرهنگ افغانستان است ، (جبران دردها و شکست هایی که در گذشته از رقیب پارسیبان خود متحمل شده اند ،آنرا به شکل دیگر و با استفاده از نشان کسانِ دیگر تبارز می دهند ) . ثانیاَ ، بنده نه برای تفاخر وبزرگمنشی واژه های فوق را درین صفحه رونویسی کردم، زبان نه کسی را بزرگ می سازد نه کوچک ، بلکه ، نتیجه یی که هر خواننده ازآن استنباط خود نمود ،اینست که پارسی دری زبان دیروز پیدا وبی ریشه نیست . قرآنکریم( ام الکتاب) نخستین مرتبه توسط سلمان(رض) به زبان دری برگردان (ترجمه) شد ( قرآن شناسی استاد حاجی احمدیان ص409 ،تاریخ قرآن دکتر رامیار ص653 طبع سال1379 ) وبه حضور شاهِ لولاک مهر تایید وتصدیق کمایی نمود. درآن عصر هر جا که اعراب از فارسی یاد کرده اند ، منظور شان تنها زبان دری است ،نه فارسی میانه . ادبیات زبان ساسانی (پهلوی جنوبی) برابر به ادب دری دایره ی وسیع و فراخ نداشت یکی از علل شکست آن در مقابل زبان دری همین محدودیت وتنگی واژه گانی آن بود، گرچه دری خاص مردم خراسان و مشرق ایران بوده ،دردربار تیسفون و میانه ی درباریان و رجال مملکت شاهنششاهی ، هم این زبان متداول بوده است ،و ازینرو آنرا ، دری نامیدند ، چه در ، به زبان ساسانی به معنی پایتخت و دربار است و اگر کبک منسوب به دره است ، دلیل این نتواند بود ،که زبان دری به معنی دربار یا پایتخت نباشد ، وتواند بود که این دولفظ هر یک، بیک مفهوم دیگر معنی دهد والزامی در یکی بودن هردو لفظ نداریم.

سوالی باقی میماند که چطور شده زبا ن مشرق ایران (افغانستان) در مغرب آن کشور درباری شده ؟ جواب اینست که در عهد آزرمی ، پوران ویزگرد ( شاهان ساسانی) این زبان به همراهی پهلویان یعنی اتباع فرخ هرمز پدر – رستم- که از خراسان بودند ، طبری(مفسر قرآن و تاریخ نویس ) آنانرا فهلویان نام می برد، بدربار تیسفون راه یافته و در مدت طولانی نفوذ آن طایفه در پایتخت این زبان دردربار ریشه دوانیده ومصادف با دخول تازیان درمداین زبا ن دری در دربار شایع بوده ، (سبک شناسی ج 1 ص 24 و صفحه ی 140 مرحوم بهار). ازینرو عربها به همین زبان دری ، فارسی نام نهادند ، چندین سال است که در حلقات خاص ، پیرامون پیدایش دری شک وتردید ها ، وسوالات مطرح می گردد تاریخ پیدایش دری همچو زبا ن های مشهور دنیا روشن و بی غش است. زبان دری از زبان پرثوی یا پارتی ( پهلوی شمالی که در شمال- شمال شرق و شمال غرب افغانستان می زیستند ) با مایه گرفتن از زبان سغدی به میان آمده ( زبا ن سغدی دوره ی اسلامی جزء لهجه های دری است رک : ج 5 برهان قاطع ) و زبان تخاری نیز در آن بی تاثیر نبوده ، این هر سه زبان در دوکنار دریای آمو در بلخ ،بخارا ، تخار ستان و بدخشان در ساختمان زبان دری بر حسب مراتب در طی چندین قرن پیش از اسلام دخیل است ،و ازآنجا به زبا ن دری سره موسوم شده که در آغاز با زبانها ی باز مانده ی دیگر آرینی ، یعنی با زبانها ولهجه های بازمانده از زبان فارسی باستان مخلوط نگردیده وزبان شهری باقی ماند(ص 24 –16 کتاب درسی دانشکده ی ادبیات کابل --- دستور زبان پارسی دری :
استاد داکتر پروفیسور حسین یمین ). با وجود ی که تمام شعرا و معماران نخستین این زبا ن از مرحومان فردوسی ( رح) گرفته تا خواجه حافظ و سعدی و آخرین بزرگ مرد نیم قاره ی هند ( در ادب دری ) علامه اقبال لاهوری خود را دری نویس و دری زبان معرفی کرده اند ، با همه این اسناد روشن ودقیق اگر کسی تردیدی به وحدت زبا ن فارسی زیر هر نامی که هست داشته باشد ، او را خدا با علم بی چونش اگر داناند - خوب در غیر آن او راه، را نخواهد یافت .

والناس و فارس والاقلیم بابل ،وال اسلام مکۀ والدنیا خراسان

در تمام دنیا میان مردم در هر بخشی از هستی مخالفت ها و دو یاچند طرز تلقی دراین یا آن مساله وجود دارد. حتی در کتله هایی کوچک نیز هم نظر کلی نیز نمی تواند وجود داشته باشد. آنقدر که در افغانستان ،مساله ی زبان را جدی تلقی می کنند ، گاهی آنرا بیگانه محسوب می نمایند و بر آن مشکل تراشی می نمایند ، تا حدی که با چشمان بسته بر آن تهمت کفر می بندند ، در قرن توحش نیز چنین افتراء میان جوامع بدوی وجود نداشت ، چه رسد به انسان متمدن وصاحب کیش کنونی !

زبان پشتوی افغانستان را مرحوم حبیبی با زحمت زیاد در دو جلد کتاب دریک پوشه (تاریخ زبان و ادبیات پُشتو) زاده ی ویدی (سانسکریت کتب تاریخی و مذهبی هند )معرفی و تاریخ آنرا به 1400 سال پیش از میلاد رساند. چند سال بعدتر استاد محترم داکتر پروفیسر زیار زیر نظر استاد خاور شناس خود زبان پُشتو را چیزی میان زبانهای سکایی و کشمی گفت ( دستور زبان پشتو تالیف محترم زیار صاحب صفحه ی آخر، به مقدمه ی مرحوم استاد الهام ) . چند ماه پیشتر طی کنفرانسی که در جرمنی تدویر یافت و استاد پروفیسور زیار به زبان جرمنی دران محفل سخن راند ، زبان پشتو را طور کامل سکایی خواند ، این آقایانی که بر دومین زبان دینی دنیای اسلام خرده می گیرند ، گاهی بدین فکر شده ا ند که سکایی های تاریخی در کدام دین بودند ؟ و از چه شهرت هایی برخوردارند ؟ و آثار ویدی چه نقش آسمانی داشت ؟ که به سویه ی پارلمان کشور کورخود وبینای دیگران می گردند ؟ من از وزارت فرهنگ استبتاع نمینمایم زیرا سخن فنی ومسلکی را به غیر اهل آن پیشکشیدن صرف بمعنی بهره برداری سیاسی و شرارت پیشه گی است. آقایان دوکلمه ی زبان دری را ( دانشکده و دانشگاه ) را که بنام اشتقاق از پهلوی متهم به غیر دینی نمودند حین حماقت ، جهالت و تعصب ویژه ی گروه خود شان است ، نه پشتون های وطن ما ، گروه های تنگ نظر آگاهی یافنه باشند که حضرت آدم( ع) پشتون نبود بلکه زبان پشتو نیز مانند زبا ن دری از یک زبان دیگری اشتقاق یافته یا متحول شده ، 1000 سال پس را هیچ جانداری تضمین نمی تواند کند که کدام زبان چگونه تغیر می پذیرد؟ جغرافیای افغانستان واحد است ، اهل قلم اگر علیه یکدیگر چیزی می نویسند ، از رسم معمول جهان پیروی کرده اند اما دولت ها نباید زبان دری که دری است آنرا بر پشه یی برتری دهند ، زیرا پشه یی ها مانند سایرین عضو کامل الحقوق جامعه اند ، هر بدبختی وناهنجاریی که در وطن رخ می دهد همه ی ما برابر دران غرق می شویم ، اگر در جنوب جنگ هست درشمال مردم از بیچاره گی ورهبری نادرست دولت اطفال خود را بفر وش رساندند تا لقمه یی غذا بدست آرند ، وقتی با همه یی این نا توانا یی ها ملت حاضر است دولت را بپذیرد شرم بردولتی که هنوز آنقدر عقب مانده ونامتکامل است که، بخاطر چند کلمه یی علیه نیمی از باشنده گانش به دشمنی بر خیزد . با همین زبا ن صدها پشتو زبا ن آثار علمی نوشته ، شعر سروده ، در منازل خود به همین زبان سخن می گویند ، این ملت آن طور که رهبران حدس می زنند ،قوم متعصب نیستند ، وازاقدامات ناسیونالستی رهبران زبان پرست استقبال نمی نما یند ، ایشان مانند سایرین دست شان به گریبان مستبدین نمی رسد ، به اصطلاح ، روشنفکران و نوسنده گانِ آن در میان دو سنگ آرد اند، ایشان در طی تاریخ نیم قرنه زیر شعاع عمل منفی اقلیتی که سازمان یافته علیه برادری مردم افغانستان تلاش های ناکام نموده اند بدنام شده اند ، گناه و خطای مشتی از افراد متعصب بر دوش ملت انداخته شده ، به نظر نمی رسد در هیچ گوشه یی از دنیا همچو زبان دری ، زبان گسترده وپربار ، حکومتی مانند دولتِ افغانستان بر سر پیدایش آن اینقدر گره و پیچیده گیِ خلق نموده باشد که گاهی زیر نام مداخله ی فرهنگی ایران برآن می تازند و گاهی شرط می بندند که ما زبان دری را می دانیم پارسی زبانان نیز پشتو بدانند ، و زمانی دست به فتواهای مختلف ملایی دراز میکنند ما آنگاه زبان پشتو را می آموزیم که نویسنده گان زبان پشتو چنان آثارِ علمی بیافرینند که در زبان فارسی وجود نداشته باشد. در آنصورت ما ترجیح می دهیم که انگلیسی وروسی را کنار بگذاریم و مشکل علمی خود را از طریق پشتو حل نماییم. آن وقت ما هم خوش خواهیم شد که بوجی آرد منده یی به ما بی پول خواهد عطا شد !؟ و این برادران جغرافیایی ما ( اعضای یک گروه و یک نیمچه گروهک و چند نفر لغزیده ی دیگر که نه، به دین بسته گیِ دارند، نه از خدا چیزی می خواهند و نه از ملت . فقط زنده گی ومرگ هردو پشتو است وبس) خوش خواهند شد که شکم گرسنه فقط پشتو...پشتو ...پشتو ..بگوییم وبس .

زبان روسی برابر به زبان پشتو تاریخ ندارد اما زبان فارسی را در تاجکستان ، خانه نشین کرد نه به سرتنبه گی و غیرت افغانی ! بلکه دانشمندان روس پیشقدم دانش بودند آنقدر زحمت کشیدند که 300 ملیون نفوس بخاطر استفاده از دستاورد های علمی آنها محتاج آموزش روسی بودند و هرگز روسها خود را قوم بزرگتر از دیگران نشمردند ، فروتن بودندو همرنگ دیگران می زیستند ،در حالی که یگانه ملت بی دین دنیا بودند ( آقایا ن سرتنبه زیاد دلهای تنگ و تاریک تان به زمین نخورد که 260 سال دیگر هم شما محتاج زبانی هستید که احمقانه با آن می ستیزید ).

حال برمیگردیم که نگاهی افگنیم به دانشمندان داخلی و خارج مرزی ما ، آیا هیچ نوشته اند این که زبان پارسی دری از کجا به ایران رسید ، که امروز در زادگاهش بیگانه محسوب می گردد ؟ ودرایران زبانی شده که شنیدنش از زبا ن ایرانیان لذت آفرین است ، حکیم ناصر خسرو در سال ( 1348 ه ق) از شهر شبرغان بسوی مکه رهسپار حج شد ،اواز راهِ ایران عازم سرزمین عرب شد در راه با شاعری سر خورد که زبان فارسی کنونی رانمی دانست و از حکیم ناصر خسرو کمک خواست که به مشکل شان برسد ،به برکت زحمتکشی ایرانیان ما آن را از طریق برهان قاطع چنین می خوانیم : درتبریز قطران نام شاعری دیدم ، شعری نیک می گفت اما زبان فارسی نیکو نمی دانست ، پیش من آمد دیوان منجیک ودیوان دقیقی بیاورد وپیش من بخواند ، و هر معنی که اورا مشکل بود ، از من پرسید با او بگفتم ، وشرح آن بنوشت و اشعار خود برمن بخواند.

پیداست مراد ناصر خسرو از فارسی نمی نیکو دانست آینست که زبان دری راکه زبان معمولی آذربایجان نبوده نیکو نمی دانسته و بهمین جهت معانی اشعار منجیک و دیوان دقیقی را که از قلمرو زبان دری بوده اند از ناصر خسرو می پرسید ه وبهمین جهت کتابِ لغتی نوشته است ازین قرار شرف الزمان قطران بن منصور ارموی شاعر معروف متوفی در 465 کتابی درین زمینه داشته است( ج 1ص 35 برهان قاطع) ـ معهذالک می بینیم که شعر و نثر دری بالطبعه در خراسان بظهور آمده وبا اندک توجهی از طرف ملوک اطراف ، شعرا ودبیران بگفتن شعر وپرداختن کتب بزبان دری اقبال کرده اند ودرهمان حال یک بیت شعر ویک رساله در مغرب وشمال وجنوب غربی ( درایران کنونی) بوجود نیامده است ، واگر هم شعر وکتابی دیده شده ویا ذکر آن رفته است به زبان پهلوی یا طبریست. مگر در اواخر عهد سامانیان و آغازدولت غزنویان و سلاجقه که بتدریج به سبب فتوحات آن سلاطین در ری وجبال و گرگان و اصفهان و آمیختن فضلای شرق وغرب بایکدیگر وانتشاراشعار و کتب تاریخی وادبی خراسان درسایر شهرستانهای ایران وسیر دواوین شعر از خراسان بسایر نقاط ایران ، زبان دری زبان ادبی وزبان علمی ایران شناخته شد و باتسلط دولت سلجوقی بر عراقین این معنی قوت یافت وشعرای بزرگی پس ازغضایری ،قطران وابوالمعالی رازی دراقطار شمالی و مرکزی و غربی ایران پیدا شدند ( سبک شناسی ج اول ص 23 ملک الشعرا بها ر مرحوم ).

زبان ازطریق نشر واشاعت مضامین علمی وادبی گسترش می یابد ، نه از راه سرتنبه گی و استفاده از زور دولت به پشتیبانی نفاق افگنان خارجی :

هرکه نا مخت از گذشت روزگار/ نیز ناموزد زهیچ آموزگار ( رودکی)

سرتنبه گی وتدویر کورسهای جبری آموزش زبان پشتو شاید یگانه علت محدود ماندن آن و به گفته ی سوخته گان و دربدران این راه که از غم زبان شب وروز نقشه ی کینه و نفرت می سازند همین باشد ، که تکرار آنهم جز همان نخواهد بود !

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • شما مقاله تانرا با معلومات کافی تحریر داشته و ارایه نموده اید و واقعاً قدرت نویسنده گی شما قابل قدر است ولی با این همه معلومات مفید که داده اید مقاله شما ارزش خویش را از دست میدهد چون شما بالای قوم پشتون تاخته اید و اینطور وانمود ساخته اید که تمام مصائیب که بالای زبان دری یا فارسی وارد گردیده است از جانب پشتون ها میباشد. بیاید حرف شما قبول پوهنتون ، پوهنحی، حارنوالی و غیره کلمات پشتو و باید از زبان فارسی دری پاک سازی گردند پس شما در رابطه به کلمات اعلان، محکمه، شفاخانه، بازرگان، صحت و غیره کلمات ناب دری کابلی چی نظر دارید آیا تمام آن پشتو اند و آنها را پشتو زبانان به جبر تحمیل کرده اند؟ دوست عزیز شما در خواب غفلت هستید برای من فرق نمیکند که کسی دانشگاه بگوید یا پوهنتون چون سویه تحصیلی آن با گفتن این کلمات تغییر نه کرده و همان سیستم کهنه و سابقه موجودیت خود را حفظ مینماید. زبان مطرح نیست، مهم در زنده گی انسان علم و دانش است و بر هر زبان و هر مکان که باشد انسان باید بیآموزد.
    من اطمینان کامل دارم که با پوهنتون گفتن و دانشگاه گفتن علم ما و شخصیت ما از یک دیگر برتر نه خواهد شد.
    والسلام

    • ادریس جان در مورد لیاقت و توانمندئ نویسنده حرف تان کاملاً بجاست. خانم ویا آقای نقشبندی واقعاً که سنگ تمام گذاشته اند. از جانب بنده نیز یک آفرین بر وی باد!

      اما در قبال انتقاد شما باید بگویم که:

      کلمۀ بازرگان کاملاً فارسی است و نیازی ندارد که ترجمه شود. همچنانکه حضرت پیر هرات (خواجه عبدالله انصار) چنین میفرمایند:

      "آفریدی رایگان،روزی دادی رایگان،بیامرز رایگان که تو خدایی نه بازرگان!"

      اما در مورد اعلان (که از علنی شدن و آشکار شدن گرفته شده) باید گفت که خود این کلمه با آنکه عربیست و زبان عربی برای زبان فارسی حکم مکمله را دارد اما به دلیل اینکه زبان پیامبر بزرگوار اسلام (ص) و زبان برگزیدۀ خداوند (ج) و قرآن مجید است، ما با میل و رغبت آنرا قبول داریم چنانکه در بهشت نیز مفید خواهد بود. علاوتاً ما میتوانیم از مترادف (پیام) نیز برای کلمۀ (اعلان) استفاده نماییم که مشکل ِ جدی نمیباشد.

      محکمه را میتوانیم محکمه بگوییم و میتوانیم دادگاه بنامیم. اما پیشوند (ستره) در هنگامیکه به زبان خود (فارسی) صحبت میکنیم بسیار نامیمون و بیمزه است. بهر حال میتوانیم دادگاه عالی بگوییم و میشود محکمۀ عالی نامید.

      شفاخانه را میتوان شفاخانه گفت و میتوان بیمارستان نامید. عقل سلیم هردو را قبول دارد.

      صحت را میتوان به آسانی قبول کرد ویا آنرا با کلمۀ (شفا) جایگزین ساخت.

      نخیر این کلمات مانند کلمات پشتو به جبر تحمیل نشده بلکه بخاطر محبت به رسول اکرم (ص) و کتابش، تا اکنون در زبان فارسی باقی مانده اند.

      اما کلمات نامأنوس پشتو در زبان فارسئ دری، به زور حکام جاهل و خدا نشناس وارد گردیده اند که بهترین مثال آن توطئۀ بزرگ تحت نام پشتو تولنه بود که یکبار دیگر امروز توسط گروه افغان ملتی های نژاد پرست به آن دامن زده میشود.

      با شما قبول دارم که "با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمیشود" اما اینرا باید بدانید که هر انسانی حق دارد تا به زبان مادرئ خود آزادانه صحبت کند اینرا اگر شما یا ملاعمر بخواهید و یا نخواهید بازهم محقق شدنیست.

      شاد باشید!

    • این موضوع بیشتر توطئه است تا حقیقت. من نظر آقای محمد ادریس معروفی را تائید مینمایم. کسانی چون شما آقای ع نقشبندی بعد از جنگ سالاران بی وحدان و قدرت طلب دومین وسیله های شر و بدبختی برای کشور ما شده اید. من مضمون تان را سر تا پا خواندم و متاسفانه من هم کدام منبع سودمند که باعث آوردن امنیت و پیشرفت برای ملت ما شود در آن نیافتم به جز از یاوه های همیشگی یک عده محدود که بنا بر سرسپرده گی های ناپاک خارجی میکوشند تا تخم نفاق و بی اتفاقی را در بین مردمان این دیار بپاشند که عملی است از یک وجدان بسیار کثیف. کشور ما امروز به دانش، ترقی و تکنالوژی ضرورت دارد، تا بتوانیم به آسایش که شایسته آن هستیم، برسیم نه اینکه چرا در زبان دری کلماتی از زبان پشتو وجود دارد. این موضوع ابدآ مهم نیست، زیرا در پشتو هم وافر کلمات دری موجود است و تا حال هم ضرری به پشتو زبانان نرسانیده و کسی هم اقامه دعوا نکرده است. حال بهتر است کسانی که خود رادری زبان میدانند به این یاوه سرایی ها خاتمه داده و مرام های شیطانی دشمنان مارا برآورده نسازند و بکوشند انرژی خویش را در راه پیشرفت و سربلندی سرزمین ما مصرف نموده و به موضوعاتی بپردازند که مشکلی از مشکلات این کشور را حل نمایند. نوشتن این همه مضامین دراز و بی کیفت جز آن که سرشان را به درد میاورد و آسایش روحی شان را میرباید، کدام چیز با ارزشی برای شان نخواهد آورد.

    • این هم از دل تنگ و عادت بی اتفاقی شمایان است، چون هیچگونه اقدامی که سبب اتحاد و اتفاق گردد، قبول ندارید. همیشه بالای اینکه مرغ تان یک لنگ دارد استوار هستید.
      نمیدانم که اسم شما چیست و از کدام قوم هستید ولی باید برای تان بگویم تا زمان که افغانستان است و در آن افغان وجود دارد هیچ گاهی نمیگذاریم که مزدوران رژیم آخوندی اهداف شوم خود را در لباس نام و نژاد پیاده نمایند.
      اعلان، تجارت، شفاخانه، محکمه و هزاران کلمات دری شرین کابلی عربی نه بوده بلکه کلمات ساخته شده ای همین مرز بوم است.
      بسیار منطق مسخره دارید، آیا تا حال شنیده اید که کدام عربی بگوئید که " من مریض هستم و میخواهم به شفاخانه بروم" و یا بگوئید که" من به محکمه نزد قاضی میروم.
      تا حال هیچکسی نشنیده است که کدام عربی کلمات محکمه، مریض، شفاخانه ، تجارت، اعلان، سرک هزاران هزاران کمله ناب دری را استفاده نمایند.
      اگر به واقعیت کلمات فوق عربی اند پس وای به حال دری زبانان افغانستان که زبان شان هیچ چیز نداشته و ندارند.

    • گرانه ادریس خان

      از کدام اتفاق و اتحاد حرف میزنید؟ از این اتحاد؟ و یا از این اتفاق؟ کدامینش؟

      گفتم که با حلوا، حلوا گفتن دهن شیرین نمیشود. اتفاق و اتحاد آن هنگام مفهوم خواهد داشت که شئونیست هائ چون انورالحق احدی بتوانند موجودیت افراد متعهد و کارآزمودۀ را چون بشردوست و وحیدالله شهرانی در کنار خود قبول کنند. و یا در هنگام اختصاص بودجه های انکشافی ولایات پشتون نشین و غیر پشتون نشین را با یک چشم ببینند. چیزیکه در عمل وجود نداشته باشد، بودنش را در روی کاغذ ها و سر زبانها چگونه میتوانیم بپذیریم؟

      بگذریم از اینکه شما تا هنوز نمیدانید که شفا، محکمه، اعلان، تجارت و غیره عربی میباشند. شما در قدم اول نیاز به آموزش زبان دارید تا ریشۀ واژه ها را بتوانید بیآبید، بعداً ما در این مورد بحث خواهیم کرد.

      و اینرا نیز باید اعتراف نمود که هیچ زبانی از خود مکمل و پوره نمیباشد و اما بتدریج میکوشد تا خود را مکمل کند. مخالفت هموطنان پشتون ما برای اصلاح سازئ زبان فارسئ دری نیز بیشتر به حماقت میماند تا دلسوزی. این عده از هموطنان ما که خود شب و روز در حال ساختن واژه های جدید در زبان پشتو میباشند و دارند واژه های زبان فارسئ دری را از زبان خود خارج میکنند در عین حال بسیار احمقانه و مزبوحانه میکوشند تا از رشد و تکامل زبان فارسئ دری تحت نام تهاجم فرهنگئ ایران به افغانستان جلوگیری کنند در حالیکه میان پشتوی پشاور، کویته، قندهار و جلال آباد فرق و تفاوت را قبول ندارند. که این حرکت نهایت حماقت این افراد را نشان میدهد.

      این به این معنی نیست که بنده از پشتو متنفرم. من زبان پشتو را شاید بهتر از هموطنان پشتون خود تکلم کنم و در نوشتن نیز از نویسنده های پشتون کمتر نیستم. علاوتاً بصفت زبان هموطنانم مورد احترام و اکرام من است اما به هیچ صورتی برای هموطنان پشتون خود این اجازه را نمیدهم که کلمات زبان خود را به زور و جبر بر من تحمیل کنند.

      انسانها آزاد آفریده شده اند. با آنکه یکعده از همه جا بیخبر بخواهند به زور شمشیر و نیزه خواسته های خود را بر دیگران تحمیل کنند اما بالآخره پیروزی با حق و صداقت خواهد بود!

      عبدالرحمن خان ملعون و ملاعمر جاهل خواستند با قتل عام مردم بیگناه و غیر پشتون افغانستان خواسته های شیطانئ خود را عملی سازند... اما در حقیقت برد با طرف مقابل آنها بود. امروز هر انسان صادق و با وجدان در هنگام یاد آورئ اسامئ این دو جانی و وحشی بر آنها لعنت و نفرین میفرستند همچنانکه سردمداران آل یحی و سایر خاینین نژادپرست را نفرین میکنند.

      این مهم نیست که من مطعلق به کدام نژاد هستم. مهم این است که من یک انسانم و هر انسانی در این دنیا حق زیستن، تکلم به زبان مادرئ خود و داشتن حقوق اولیۀ دیگر را داراست. چی زورگویان جاهل بخواهند و چی نخواهند!

      اما با زور و شعار هائ پوچ و آبکی (تا زنده باشد افغان، آزاد است افغانستان!) نمیشود حقایق را پنهان کرد.

    • AMIR az kodam pishraft harf mizani? agar nasihad gar hasti boro be sarani qabayelat nasihat kon...mardomi gheyri pashton che gonahi kardand ke ijaze sohbat kardani zabani madarishanra nadarad? key shoma dast az kiney shotoritan barmidarid? وقتی فارسی گپ میزنی دانشگاه بگو." "وقتی پشتون گپ میزنی پوهنتون بگو,,,
      عبدالرحمن خان ملعون و ملاعمر جاهل خواستند با قتل عام مردم بیگناه و غیر پشتون افغانستان خواسته های شیطانئ خود را عملی سازند... اما در حقیقت برد با طرف مقابل آنها بود. امروز هر انسان صادق و با وجدان در هنگام یاد آورئ اسامئ این دو جانی و وحشی بر آنها لعنت و نفرین میفرستند همچنانکه سردمداران آل یحی و سایر خاینین نژادپرست را نفرین میکنند. v

    • ba dorood be arz shoma azizan mersanam ke mohabat payambar koja bodeh?!!!azizan eslam ba zor shamshir be iran tahmil shod..aya shoma ham mekhahyed bfrmayed ke iranian v sayer mallal ba aghosh baz az islam esteghbal kardand?!!!nah azizanam in goneh nist !!agar fardosi aziz nbod zban ma be manand zban mesryan v sayer mallal nabod meshod!!shayad shoma ham thmol in entghad ra ndashteh bashed v nashr ndhied?!!ama bhar roy man hagh ra goftam azizan.bedrood yaran.

  • زمانی در همین نزدیکی ها، در کابل به خون نشسته، در کابل ویران و خسته، در کابل با نشان خون ها خشکیده و خونهای تازۀ چون فریاد بلند برای رهایی، با فرهیخته مردی از تبار مبارزه و شور آزادی، بامردی که فرا تر از بند های پشتون و تاجک و هزار و ازبک بود، با مردی که فرا تر از مسلمان و نامسلمانی و فراتر از افغان و افغانی و افغانستانی و نا افغانستانی، در انتظار جدای بودیم در نوش یک سرک. سرک که خودش شاید بار ها عبور نا انسان های تفنگ بدست از هر قماش را دیده بود که در چشمان شان جلای ارضاً از خون نوشیدن و تلالوً سرور بدست آوردن غنیمت و "وند" و پیروزی می درخشید. شاید و حتی به یقیین او دیده بود که انسان های کشان کشان به طرف نیستی برده میشدند و انسانهای تمام هستی را رها کرده ، دست در دست چند طفل شان فرار می نمودند به خاطر رهایی. چنین مرد فرهیخته یی با تمام این دیدنی ها و دانایی ها از من پرسید: " کجا میروی؟" من هم بدون تفکری و بدون اندیشۀ گفتم:" استاد! پوهنتون میروم." به طرز عجیبی به من نگاه کرد و با پوزخندی گفت:"پوهنتون چیست؟" یعنی چی؟ یعنی استاد نمی دانند که پوهنتون یعنی چی؟ با تعجب پرسیدم" چرا استاد؟" گفت:" اوغان خو نیستی؟" گفتم: "هستم استاد." با سردی روی مبارک و همیشه پر از مهر خود را از من گشتاند- همان قسم که همیشه انسان های ناراضی روی خود را از کسی که از ناراض است می گرداند- و به سردی گفت: "وقتی فارسی گپ میزنی دانشگاه بگو." و از من جدا شد و رفت. بعد از آن هرگاه که آن انسان فرهیخته و امیدوار به افق های تازه و دور را میدیدم از کلمه پوهنتون استفاده نمی کردم. اما هرگاهی که دانشگاه می گفتم کلمۀ همیشه آشنای "پوهنتون" هم در ذهنم با سماجد کوشش به بیرون شدن می کرد. استاد عزیزم همیشه سردماند. ما دیدیم که دیواری دارد بین ما قد می کشد: دیواری از خشت های پوهنتون و دانشگاه. بعد ها "خرم"گفت که دانشگاه بد است. بعد دیگران گفتند که پوهنتون بد است. خشم و کین آمد این دیوار را رنگ زد و سمنت آورد دیوار را مستحکم تر ساخت. یکی از راه پوهنتون یخن پشتون را گرفت به رویش تف کرد و دیگری دانشگاه را علم کرد و تاجک را نفرین کرد. یکی – نه صد تا شاید هزار تا- پشتون را از افغانیت، افغانی ات، افغانستانی ات بیرون کرد و به دامن اسلام آباد انداخت و دیگری تاجک را از افغانیت، افغانی ات، افغانستانی ات بیرون کرد و به دامن دوشنبه و تهران انداخت. همه فرهیخته گان دو طرف با کلاشینکوف لعن و نفرین و بم دستی های دد و دشنام و با توپ و طیارۀ عصبیت و زبان و نژاد پرستی-درست مثل تمامی فاشیست های قد و نیم قد حی و حاظر و سرکوب شده و تاریخی- به جان هم افتیدن ولی هنوز هم من کشته کشته یک نگاه گرم آن استاد فرهیخته هستم. من خود را شهید نامراد این جنگ میدانم که بی استاد عزیزم مانده در دیار هجرت از اصل درد. دلم به حال خودم می سوزد و به حال تمامی ازبک ها، پشه یی ها، نورستانی ها، ترکمن ها، هندو ها و دیگران که چی باید بگویند: دانشگاه یا پوهتنون؟

  • زمانی در همین نزدیکی ها، در کابل به خون نشسته، در کابل ویران و خسته، در کابل با نشان خون ها خشکیده و خونهای تازۀ چون فریاد بلند برای رهایی، با فرهیخته مردی از تبار مبارزه و شور آزادی، بامردی که فرا تر از بند های پشتون و تاجک و هزار و ازبک بود، با مردی که فرا تر از مسلمان و نامسلمانی و فراتر از افغان و افغانی و افغانستانی و نا افغانستانی، در انتظار جدای بودیم در نوش یک سرک. سرک که خودش شاید بار ها عبور نا انسان های تفنگ بدست از هر قماش را دیده بود که در چشمان شان جلای ارضاً از خون نوشیدن و تلالوً سرور بدست آوردن غنیمت و "وند" و پیروزی می درخشید. شاید و حتی به یقیین او دیده بود که انسان های کشان کشان به طرف نیستی برده میشدند و انسانهای تمام هستی را رها کرده ، دست در دست چند طفل شان فرار می نمودند به خاطر رهایی. چنین مرد فرهیخته یی با تمام این دیدنی ها و دانایی ها از من پرسید: " کجا میروی؟" من هم بدون تفکری و بدون اندیشۀ گفتم:" استاد! پوهنتون میروم." به طرز عجیبی به من نگاه کرد و با پوزخندی گفت:"پوهنتون چیست؟" یعنی چی؟ یعنی استاد نمی دانند که پوهنتون یعنی چی؟ با تعجب پرسیدم" چرا استاد؟" گفت:" اوغان خو نیستی؟" گفتم: "هستم استاد." با سردی روی مبارک و همیشه پر از مهر خود را از من گشتاند- همان قسم که همیشه انسان های ناراضی روی خود را از کسی که از ناراض است می گرداند- و به سردی گفت: "وقتی فارسی گپ میزنی دانشگاه بگو." و از من جدا شد و رفت. بعد از آن هرگاه که آن انسان فرهیخته و امیدوار به افق های تازه و دور را میدیدم از کلمه پوهنتون استفاده نمی کردم. اما هرگاهی که دانشگاه می گفتم کلمۀ همیشه آشنای "پوهنتون" هم در ذهنم با سماجد کوشش به بیرون شدن می کرد. استاد عزیزم همیشه سردماند. ما دیدیم که دیواری دارد بین ما قد می کشد: دیواری از خشت های پوهنتون و دانشگاه. بعد ها "خرم"گفت که دانشگاه بد است. بعد دیگران گفتند که پوهنتون بد است. خشم و کین آمد این دیوار را رنگ زد و سمنت آورد دیوار را مستحکم تر ساخت. یکی از راه پوهنتون یخن پشتون را گرفت به رویش تف کرد و دیگری دانشگاه را علم کرد و تاجک را نفرین کرد. یکی – نه صد تا شاید هزار تا- پشتون را از افغانیت، افغانی ات، افغانستانی ات بیرون کرد و به دامن اسلام آباد انداخت و دیگری تاجک را از افغانیت، افغانی ات، افغانستانی ات بیرون کرد و به دامن دوشنبه و تهران انداخت. همه فرهیخته گان دو طرف با کلاشینکوف لعن و نفرین و بم دستی های دد و دشنام و با توپ و طیارۀ عصبیت و زبان و نژاد پرستی-درست مثل تمامی فاشیست های قد و نیم قد حی و حاظر و سرکوب شده و تاریخی- به جان هم افتیدن ولی هنوز هم من کشته کشته یک نگاه گرم آن استاد فرهیخته هستم. من خود را شهید نامراد این جنگ میدانم که بی استاد عزیزم مانده در دیار هجرت از اصل درد. دلم به حال خودم می سوزد و به حال تمامی ازبک ها، پشه یی ها، نورستانی ها، ترکمن ها، هندو ها و دیگران که چی باید بگویند: دانشگاه یا پوهتنون؟

  • نه آقای میرهزار چرا نوشته ام را به جواب آقای ادریس معروفی سانسور کردی و چه شد ادعا هایت از آزادی بیان و حقیقتگویی. مسلمآ محتوای آن به مرام های عقیده ای ات تطابق نداشت. ورنه دلیلی نسی بینم از نشر نشدن آن، چرا که نزاکت های نویسنده گی در آن کاملآ مراعات شده بود. این نشان میدهد که همه چیز اینجا هم بدون غرض رخ نمی دهد.

  • دوستان عزیز درود برشما ! زبان دری ، زبان پارسی دری نیست بلکه زبان دری اوغانی است (بگفته چاچا ماروفی ).دوست ما آقای نقشبندی زیر تأثیر فرهنگ فروشان ایرانی این همه چتیات غیر ملی وغیر اسلامی و ازهمه مهمتر خلاف وحدت ملی را نوشته که ما اوغانها هرگز با ایشان موافق نیستیم و از چښتن تعالی میخواهیم که این اشخاص را زیر فتوای شینواري ساب بیندازد . ما از ښاغلی وزیر ساب با فرهنګ که وزیر ساب فرهنګ هستند داسی تمنا داریم که این نوکران ایرانی را که دری اوغانی نمیدانند هرو مړو کسر معاش نمایند تا از وخت مایان که به لوستل تیر شو جلوګیری بعمل اید . ما به نقشبندي ساب داسی پیشنهاد داریم که یو بار هرو مرو ام الکتاب یانی پټه خزانه را لوستل کنند تا به حقیقت پي ببرند . اګر زیاد تکلیپ دارند که ما از غژدبلی اوغانستان بایشان یو شږنګ سوتی بیاوریم تا در دملالی زیژنټونی یو کنسرت بدهند تا همه بچیان که تولد میشوند وزیر او مرستیال و پاسوال او لوی پاسوال شوند . ویا ام الکتاب یانی پټه خزانه را اخیستل کنند و در پوهنتون بروند و با پوهنوال ها و پوهندوی هابه بچیان پوهنتون لوستل کنند دیر خوب میشود . اګر نی ما ازښاغلی کوچۍ سا ب در ولسی جرګه که خاوند اوغانستان هستند تقاضا کوو که این همه میلمه هارا در میلمستون دخوشال مینه ویا درحمان مینه پورته کنند تا ټول اوغانا دیر ارام ژوند کنند . شرایط ژوند فرهنګی او کلتوری اوغانستان را این میلمه ها بکلی غټ مغټول کرده اند . او یا از د برښنا وزیر خواهش میکنیم که برښڼا این میلمه ها را پرچو کنند که دړنا کځوره شان روښان نشود و کګه وژه خوژه را که از وزیر ګل پلورنځي خریده اند خورده نتوانند. ازتمام باتور او سرټیر وطنپال افسران ، ډګرمن ها او ډګروال های دملی اردو داسی خواهش داریم که ټوپ های بی پس لغټ خود را دور بدهند و کور های این بی کوران را ماټ ماټ کنند ، که ما اوغانا آرارم ژوند کنیم و از ولس مشر کرزې ساب داسی خواهش داریم که وظایف نفر های این میلمه ها را از دپوهنی وزارت او کرنی وزارت او مشرانو جرګه او ولسی جرګه بحالت تعلیق دراورند ، تا از ګټ ودی بسیار خود داری بعمل آید ، پدی خاطر از برادرانی که دری اوغانی نوشته کرده نمیتوانند ، داسی خواهش میکنیم که بروند و در بورتال های ایرانی ها نوشته کنند . و به وحدت ملی ما اوغانا که به دیرمبارزات او تکالیپ ولس مشرانی مانند امیر عبدالرحمن خان بابا او نادر شاه بابا بدست امده خلل وارد نکنند . ما اوغانا به مرسه چښتن تعالی دیر اپتخارات داریم که یکی آن طالبان کرام هستند او دیګرش امیر ساب حکمتیار هستند . معاهده ګندمک او معاهده دیورند از جمله غټ اپتخارات ما هستند . اپتخار دیګر ما اوغانا اینست که بفضل چښتن تعالی یک اوغانسان آزاد مستقل او دارای حاکمیت قانون را امریکاییان او انګریزان به ما تحپه دادند ، پدی خاطر ما از تمام میلمه ها هیله داریم که دیګر تفرقه جویی نکنند و با ما اوغانا در اپتخارات ما سهیم شوند . چښتن تعالی حافظ ټول اوغانا باشد .

  • ba ghayr az shkestandan dandan hay yaki dega , dega chi kar yad daren . zeyad DRAZ ..... DRAZ ya KASHAL ,,,,, KASHAL gap nazanin , malomati ka nasher mikunen besyar QADIMI asst , dega kasi sare aie maozoaat jung namikuna . anssan mutamaden shuda mira , SAG baa wojoodi ka ba hich zabani gap zada namitana , wali baz ham wakhti az kasi khosh misha DAHANE khoda waz mikuna , ba chap o rast negah mikuna . shuma wakhti ka az yaki dega tan KHOSH mishen chi mikunen ? ba jawab begen ka ; aslan yad nadaran ka chi raqami KHOSH shwond .

    آنلاین : AHTERAM

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس