تا ستمکش نباشد، ستمگر وجود ندارد
مگر اولادۀ احمدشاه درانی پشتون تبار تا به زمان محمد داود خان یکی علیه دیگر قیام نکردند و یکی، یکی دیگر را کور نکردند و به زندان نیاختند و به قتل نرساندند. مگر احمدشاه مسعود تاجیک تبار به توطیۀ اطرافیان تاجیک اش ترور نگردید. مگر فهیم تاجیک تبار بخاطری منافع خود ،خود را به دامن نمایندگان طالب نیانداخت. خلیلی هزاره با قاتل مردم افشار موقف مشترک اتخاذ نکرد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
"این نوشته در رابطه به مقالۀ طرح تجزیه افغانستان که در برخی سایت ها به نشر رسیده تحریر یافت. "
ستمکشی و ستمگری واقعیت همه زمانه بوده و است، از ستمکشی و ستمگری اقتصادی گرفته تا اجتماعی، فرهنگی ، سیاسی و آیینی. آیا این واقعیت تلخ و پلید میتواند پایانی داشته باشد؟ بسیار به اطمینان گفت که آری. اما فقط به یک شرط و آن اینکه ستم کش نخواهد که بار ستمگر را بر دوش کشد و ستمکش به آن مرحلۀ از عقل و درک برسد که بتواند ترفند های ستمگر را تشخیص بدهد و درمقابل تقاضا ها و خواهشات ستمگر جرأت نه گفتن را پیدا نماید. این همان چیزی است که مربوط می شود به رشد و تکامل شعور ستمکش درجامعه.
در طول تاریخ وقتی دقت به عمل آید، ملاحظه می گردد که ستمگر، نه به قوم و ملیت باور دارد، نه به دین و مذهب و نه به زبان و وطن. برای ستمگر همۀ اینها وسیله ایست در جهت ستمگری. عکس این، در نزد ستمکش قوم و ملیت و دین و زبان وسیله نیست بلکه اصل است. ستمکش وطندار است، خاکِ وطن هستی ، شرف و ناموس او را تشکیل می دهد و با تمام گونه گونی های آن که مشمول اقوام ، زبانها ، ادیان و مذاهب می باشد آن را زیبا و دوست داشتنی و غنامند می داند.
از آنجایی که مقولات و مفاهیم قوم قبیله و ملیت و دین و زبان در نزد ستمکش وسیله نیست، بلکه هستی انکار ناپذیر زندگی اجتماعی او را در طول تاریخ تشکیل می داده و می دهد، این داشته ها را مقدس و غیر قابل تعرض می شمارد. چیزیکه در نزد ستمگر معنی ندارد و اگر دارد نیز جز وسیله ستمگر به حساب نمی آید.
ستمگران و اهریمن اندیشان سعی کرده که با ایجاد بدی باور های شریفانه ستمکش را که معکوساً متناسب به نفع ستمگران است مورد استفاده قرار بدهد. نکته مهم درطول تاریخ بشری فقط درهمینجا نهفته است. یعنی درباور راستین مردم ستمکش به تقدس زبان و سنت های پاک و قومداری ها برپایۀ یک دایرۀ واحد رنگارنگ در سرزمین واحد. اندیشۀ تعویض ناپذیری و غیر قابل تعرض شمردن مفاهیم و مقولات یاد شده از سوی اکثریت جامعه که ستم می کشند سبب گردیده که ستمگران جامعه چنانکه گفته شد برای ستمگری های خود، این مفاهیم و سنت های مقدس در نزد جامعه را مورد تعرض و تعویض قرار بدهند. شگفتی این تعرض و تعویض از سوی ستمگر در آن است که ستمگر خود تعرض نمی کند، بلکه معترض جعلی خلق می کند و اعتراض مردم را علیۀ معترض جعلی که در واقعیت رقیب اواست بر می انگیزاند. و بدینگونه ازغفلت و باور های پاک مردم ستمکش سود می برد و ستم کش را وارد میدان نبرد منافع خویش می سازد . بدین معنی که ستم کش را وسیلۀ بر آورده کردن خواست های خویش می گرداند. در این فتنه ، ستمگر خود به خود در رهبری قرار می گیرد و ستمکشان جامعه به دنبال او راه می افتند و از خود لشکرستمگران را تشکیل می دهند.
بدین گونه ستمگر به بهانۀ دفاع از باور های مردم ، بر مردم و جامعه تعرض می کند و از این تعرض و پرخاش بهره می گیرد. یعنی ستم بر جامعه روا میدارد.
دراین مختصری نمی شود که روی تمام واقعیت های پلید که اهریمن ( ستمگران) به وجود آورده و می آورد صحبت نمود. بنا بر این از تفسیر و تشریح آن مسایل در می گذریم فقط به مسلۀ جنگ اقوام و زبان ها که امروز از سوی اهریمن یعنی ستمگران وسیعاً دامن زده می شود می خواهیم پرداخته شود.
در این خصوص نیز، از پرخاشها و نبرد نژاد ها و اقوام و قبایل برای دست یابی به حکومت کردنها از سوی ستمگران که در طول سده ها صورت گرفته صرفنظر می نمایم.
تنها نظر کوتاه به رویداد های چند دهۀ اخیر کافی به نظر می آید تا دامگه های حادثات به خوبی درک شود که واقعیتهایی زمانۀ ما چه پلیدترین واقعیت های بوده که ازسوی شیادان روزگاران ما به وجود آورده شده است. دراثر چیغ و فریاد های این واقعیت های پلید، وحشت انگیز و هراسنده و تهدید کنندۀ جعلی از سوی ستمگران بوده که انسان ستمکش جامعه به ویژه در همین چند دهۀ اخیر مانند قرون گذشته، کور لال می شوندو عقل،هوش و خرد خویش را از دست می دهند یا به عبارت دیگر عقل و خرد وهوش از ایشان گرفته می شود تا به موجودات معتاد به ستم تبدیل گردند که نتوانند درد ستم را بر خود از سوی ستمگران احساس نمایند. یعنی نه توان دیدن را داشته باشند و نه توان شنیدن را. در اثر این اعتیاد و فلج شعور مسلماً صلاحیت تفکیک زشت از زیبا را از دست می دهند. نه زشتی ستم را می توانند احساس نمایند و نه زبیایی آزادی از ستم را. در این عرصه بدون شک از درک فتنه ها عاجز می مانند و ناخود آگاه زیر شعار دفاع کاذب ستمگران از قوم و قبیله ، زبان ، دین و وطن به لشکرگاه ستمگران رو می آورند. بار ستمگری آنها را بدوش می کشند و شمشیر به بدست گرفته از ستم ستمگران دفاع می نمایند. این نکتۀ مهم دیگریست که باید عمیق به آن توجه نمود. بدین معنی که به همان پیمانۀ که ستمگران ابلیس گونه هشیاراند و بیدار در بکارگیری ترفند های خویش، به همان اندازه ستمکشان جامعه غافل و ساده اندیش اند. به همین خاطر است که تمام قداست باور های ستمکشان جامعه به بازیهای خررنگ آلوده می گردد و سرنوشت شان ازسوی ستمگران عنان زده می شود. و چه بسا درد انگیز و سوگوارانه است که در تیزش فتنه گریهایی فتنه گران و جهل و غفلت ستمکشان، فرهنگیانِ طویله بند شکم پرستی ، تجمل پرستی ، شهرت طلبی ، زنباره گی و شرابخوارگی نمی خواهند خمار خویش بشکنند وشجاعانه به افشای فتنه گران و جعل زدایی ستمکشان اقدام نمایند. اگر ستمگران فتنه می آفرینند و ستمگری می کنند، اینها مخمور و خواب زده ستمکشان جامعه را در دامگه هایی ستمگران به خاطر زنده ماندن خویش به تماشا می نشینند. زیاد اگر همت نمایند فقط نالۀ درد انگیز ستم کشان قبیله خود را از دور می شنوند نه از همۀ ستم کشان جامعه را. در واقعیت منبع شر و تقویت نیروی ستمگران همین ها می باشند. این ها هستند که برای تداوم زندگی خمارین خود و حفظ شهرت های کاذب شان و مطرح نمودن و مطرح ماندن خود حداقل در بخش از جامعه از هیچ حرکتی هرچند وقیع و پلید باشد روگردان نیستند. همانگونه که ستمگران در این راستا سیر و حرکت کرده و می کنند.
این واقعیت پلید به ویژه طی سه دهۀ اخیر در هئیت چپ و راست کاملاً به اثبات رسیده است. سقوط چپ در افغانستان چنانکه آگاهیم بیشتر به عوامل درونی آن مربوط می شود. و علت اصلی این عامل درونی پیوستن عناصر ضعیف از لحاظ اندیشه و اراده بوده است. چنانچه پس از آن که ناقوسهای خطر در گوشهای شان به صدا در می آید ، الله اکبر گویان به مسجد باند های زبانی و قومی مذهبی که در پاکستان و ایران از سوی ع وغ عرب و غرب تیار گریده بود، می شتابند و نماز تسلیم به پای آنها می گزارند. اینها نه به مارکیسزم تعلق داشتند و نه از مارکسیزم چیزی می دانستند. همانگونه که در چند سطری بالا در خصلت ستمگران گفته شده اینها نیز مارکسیزم و سوسیالیزم را وسیلۀ رسیدن به قدرت و شعار نان لباس و خانه را جهت فریب ستمکشان جامعه پیش کشیده بودند. البته مواضع صفوف حزب یعنی ستمکشان حزب از مواضع ستمگران حزب جداست. در اثر این پیوستن به باند های قومی و زبانی و مذهبی اهریمنی بود که نه تنها شیرازۀ هستی کشور به نفع امپریالیزم و جیره خواران آن، عربستان ، پاکستان و ایران از هم پاشید بلکه با عث گردیدند که هزاران انسان با درد و با فهم را آواره سازند. و جالب اینست که خود از سوی مشتی از ستمگران دیگر متهم به جنایت می شوند و خواهان محکمۀ اینها می گردند. در حالیکه بعد از مرحله تره کی و امین هیچگونه سند وجود ندارد که اینها مرتکب جنایتی آنچنانی شده باشند یا این چنینی مانند مجاهدین ، یا به چوروچپاول دارایی های عامه و یا غارت اموال مردم دست داشته و یا به ناموس مردم تجاوز کرده باشند. یگانه جرم اینها فقط و فقط ناراستی در اندیشه و عمل، وحدت شکنی، دورویی،عدم مقاومت ، جاطلبی، غرور جاهلانه، خود پرستی، اتکاه به دبدبه های روشنفکرانه و سرانجام بی اعتقادی و ناباور بودن به آنچه که می گفتند می باشد که در اثر این اوصاف ، عامل و باعث تداوم خونریزی در کشور می توان اینها را شناخت . و نیز در اثر همین ناباوری و عدم اعتقاد بود که زبونانه خلاف عقیده و ایمان شان که مسلۀ انسان زحمتکش را مطرح می نمودند، عدۀ از ایشان آرایشگر ریش ملا تاجیک شدند و عدۀ دیگر از ایشان به تراشیدن ریش زیر ناف ملا های پشتون ،ملا های ازبک و ملا های هزاره مشغول گردیدند. به یعقین هجوم این اوصاف در وجود اینها بود که کشور را به نابودی گشاندند. حتا امروز نیز بر اساس همان بی حرمتی که نسبت به اندیشه و ایدیالوژی خویش داشتند چنان در سکوت خفت آورِ لمیده اند که شهامت برخاستند دفاع از خویش را ندارند.
به هرحال، گناه اینها در برابر جنایات باند های ساخته شدۀ ( ع وغ)عرب و غرب مقایسۀ مشت با خروار است. پس از اینها نوبت به باند جنایتکاران خرواری می رسد. باند هایی که باز هم به بهانۀ قوم و زبان و مذهب هشتا در ایران و هفتا در پاکستان از ستمکشانِ غافل لشکر ها آراستند و به وسیلۀ همین ستمکشان تا توانستند کشور و ملت ما را به نفع خود و بادران بین المللی خود ویران نمودند و از ویرانه های پرگنج ، گنج ها را دزدیدند و همین اکنون نیز مشغول غارت و دزدیدن می باشند. وسیلۀ غارت این ستمگران بسیج نمودن ستمکشان در جهت لشکر سازی آنها برای برآوردن اهداف اهریمنی که داشتند عبارت بوده از مسلۀ قوم ، زبان و دین و مذهب. ملاحظه گردید که چگونه قوم پشتون را بسیج کردند تا علیه تاجیک ها که قدرت را در کابل یک جانبه و توطئه گرانه غضب کرده بودند، جنگ نمایند. در اینجا فقط قوم و زبان مطرح گردید زیرا آن روز که دین را برای بر آورد نمودن مقاصد اهریمنی خویش وسیله قرار داده بودند دیگرنمی توانست مطرح باشد. یکسو مدعی بود که تاجیک ها به حقوق حقۀ پشتون تعرض و آن را غضب کرده اند و سوی دیگر مدعی بود که پشتون ها تعرض می کنند، باید نابود شان کرد. در نتیجه این فتنۀ ستمگران، کابل و کابلیان به شمول پشتون و تاجیک و ازبک هزارکه باهم مانند یک خانوادۀ بزرگ زندگی می کردند به خاک و خون می غلتند و هزار ها انسان ستمکش غافل دیگر جاهلانه به مثابۀ لشکریان دوسویی منازعه قربانی این فتنه می گردند.
اما سر انجام دیده شد، همین که ستمگران دو سویی شر درمی یابند که از لحاظ توازن قوا در جنگ مساوی اند و بُرد با هیچیک میسر نخواهد گردید، توافق می نمایند که یکی صدراعظم باشد و دیگری رئیس جمهور. ولی ، وای به حال آن ستمکشان غافلی که به بهانه نبرد علیه حکومت تاجیکان در جنب لشکر ستمگران پشتون کشته شدند و زنان شان بیوه و اطفال شان یتیم گردید و وای به حال آن ستمکشان که در جنب لشکرستمگران تاجیک علیه پشتونها جنگیدند و کشته شدند و زن وفرزند خویش را جا گذاشتند که گدایی نمایند و یتم بزرگ شوند. دیدیم که نه آن ستمگر مدافع پشتون به قتل و کشتار پشتونها افسوس خورد و نه این ستمگر مدافع تاجیک . گویی لشکریان دوسوی نبرد حیوانات بودند که بار این ستمگران را مکلف بودند بردارند و اگر در زیر بار می میرند ، حیوانات بچارۀ بودند که بار بُردند و مردند. هیچیک از ستمگران پشتون و تاجیک پاسخ گوی قتل سربازان خود نشدند وحتا نامی از ایشان بیاد ها نیست. و دیدیم که همچنان ستمگران هزاره (خلیلی ، محقق و محسنی و غیره) باهمان سیاف خونخواره و با همان فهیم جلاد که دود از دماغ مردم افشار کشیده بودند سرانجام با هم یکجا شدند. باز هم وای به حال آنهایی که سینه های همسرانش در حضور عام بریده و میخ ها بر فرقهای شان کوبیده شد بود وهزاران طفل و زن و مرد در خانه های خود در افشار در آتش خمپاره و توپ به خاکستر مبدل گردید و عدۀ دیگر که در کانتینر سوختانده شدند. ولی دیدیم که امروز مدافعین دیروزی آن مقتولین با قاتلین یکجا یکی به روی همدیگر لبخند میزند و دست یک دیگر را می فشرند. این لبخند بی معنی نیست آنها لبخند به حماقت آنهایی میزنند که باور کرده بودند و می کنند که ایشان مدافعین عزت و شرف و هویت و فرهنگ آنها می باشند.
بدون شک باز هم سرانجام همه شاهد خواهند بود که در فرصت نه چندان دور همه ستمگران تاجیک و پشتون و ازبیک و هزاره با طالبان ( دشمنان انسانیت) یکجا بر ستمکشان تمام اقوام کشور حکومت خواهند نمود. این واقعیت پلید وقتی تحقق پیدا می کند که ستمکشان باز هم نتوانند باری ستمگری ستمگران را از شانه های خود بدور اندازند. باید گفت، زمانی میتواند باری ستمگران از شانه ها بدور انداخته شود که همه به انسان و انسانیت بیاندیشند و فریب فتنۀ اهریمن را نخورند. مراجعه بتاریخ به حق ثابت می سازد که پیش کشیدن ادیان، مذاهب، بر تری جویی های نژادی و قومی و کشوری ، زبان و فرهنگ و همه و همه از سوی ستمگران عنوان گردیده اند و دریغ نکرده اند که انسانها را در این تأسیسات خود به خاک و خون بکشانند . یک مثال تاریخی میخواهم اینجا بیاورم. گشتاسب شاه بلخ که آن زمان بلخ و همه قلمرو امروز افغانستان را بنام ایران می نامیدند و فارس که امروز خود را ایران می نامد یکی از ایالت های ایران یعنی افغانستان امروزی بود. تصمیم می گیرد که اسفندیار را که خواهان پادشاهی بجایی پدر خود می باشد نابود نماید. پدر پسر را برای تداوم سلطنت خویش می خواهد نابود کند این پدر حریص پسر خود را یعنی اسفندیار را به بهانۀ اینکه رستم ، دین بهی را قبول نکرده و از فرمان شاه ایران (= بلخ) سر پیچیده است به جنگ رستم در سیستان که مرکز آن هلمند بود می فرستد منظور گشتاسب گسترش دین بهی نبود و او دین و نژاد را بهانه قرار داد تا بتواند اسفندیار را که پسر وی بود و خواهان پادشاهی ،از میان بر دارد و بدست رستم به قتلش برساند. که چنین هم شد. و فردوسی بزرگ با تمام قدرت و بینش خردگرایانۀ که داشت این فتنه را برای عبرت نسل های آینده بیان میدارد. ضمن آنکه در پایان شاهنامۀ باری دیگر هجوم و تجاوز اعراب مسلمان را افشاه نموده می فرماید:
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پــــیش
واقعیت این است که وقتی منافع ستمگران مطرح باشد چنانکه گفته آمدیم آنها به هیچ اصل و اصول پایند نیستند. آنها در رابطه های قومی وتباری نه ستمگر پشتون ، قوم خود پشتون را می شناسد و نه ستمگر تاجیک ، تاجیک را و الخ... مگر اولادۀ احمدشاه درانی پشتون تبار تا به زمان محمد داود خان یکی علیه دیگر قیام نکردند و یکی، یکی دیگر را کور نکردند و به زندان نیاختند و به قتل نرساندند. مگر احمدشاه مسعود تاجیک تبار به توطیۀ اطرافیان تاجیک اش ترور نگردید. مگر فهیم تاجیک تبار بخاطری منافع خود ،خود را به دامن نمایندگان طالب نیانداخت. خلیلی هزاره با قاتل مردم افشار موقف مشترک اتخاذ نکرد.
آری بانوان و آقایان!
باید خط ستمکش را از ستمگر جدا کرد. موضع و موقف و بینش و رابطه های ستمگر را از ستمکش تفکیک نمود. وقتی این تفکیک نقادانه به عمل آید به روشنی میتوان دریافت که اقوام و ملت ها بد نیستند و میتوان دریافت که در میان همۀ اقوام و ملت ها فقط و فقط انسان های بد وجود دارد. ستمگر در میان همۀ اقوام موجود است. دزد وغارتگر و جانی در میان همۀ اقوام وجود دارد. هیچ قوم وقبیله ای نیست که در آن مفسدین، چابلوسان، جاسوسان ، فرصت طلبان ، خاین به فرهنگ ملی ،هویت ملی و هویت آیینی وجود نداشته باشد.
و نیز میتوان دریافت که اگر ستمکشان به طلسمات ستمگران کشانده می شوند و سپاه و محافظ و نگهبان آنها می گردند،عوامل بسیاری وجود دارد که مربوط می شود به فقر اقتصادی ، بیسوادی که همۀ این عوامل نیز ناشی از فتنۀ ستمگران می باشد.
پس اکنون سوال می شود که چگونه میتوان ستمکشان جامعه را از حوزۀ جادویی ستمگران رها ساخت و نجات شان داد. راه رهایی ،جنگ و نابودی این قوم و آن ملیت نیست. یا تجزیه کشور بر اساس زیست اقوام و ملیتها نمی باشد. بلکه افشای دسائیس و فتنه گریهایی ستمگران در تمامین حوزه های قومی و ملیتی می با شد. مهم تر از همه آگاه کردن ستمکشان از طریق کار فرهنگی و اجتماعی . ترویج فرهنگ انسان دوستی در بین ستمکشان جامعه یگانه اصل است که جامعه را از جهل می رهاند و کابوس فتنۀ دجالان ستمگر که تفریق و برتری یک قوم بر قوم دیگر، یک نژاد بر نژاد دیگر، و یک زبان بر زبان دیگر را بر مردم خواسته و می خواهند تحمیل نمایند، ار بین برمی دارد.
این رسالت بیشتر از هرکس دیگر متوجه کسانی می باشد که صلاحیت درک و اندیشه را دارند. درک جامعه شناسی و اندیشه های چکیده از تجارب تاریخی مبنی بر روابط اجتماعی و بینش راهبردی در جهت سعادت انسان به معنای وسیع کلمه.
آنهایی که امروز برتری قوم پشتون بر تاجیک و یا بر تری قوم تاجیک بر پشتون را مطرح می نمایند. بدبختانه طراحان هردوسویی طرح نه پشتون را می شناسند و نه تاجیک را. به همین گونه آنهایی که زبان پارسی می گویند و یا دری و یا پارسی دری، و یا یک زبان را بر زبان های دیگر حاکم میدانند و یا می خواهند بسازند. اینها نه معنی دری را میدانند و نه معنی پارسی را و نه از تاریخ زبانها آگاهند. به جز از چندتایی مانند شاد روان کهزاد و شاد روان عبدالحیی حبیبی و مرحوم غبار که اندکی در این زمینه ها یادداشت های دارند.
اگر روشنفکران پشتون ما میدانستند که مادر زبان پشتو (زبان بلیکا = دری = خراسانی) است بدون هر گونه تردید سعی می نمودند که زبان دری را زبان کشوری خود قبول نمایند تا عظمت کشور باستانی خود را که پر از فر و شکوه فرهنگ و آیین و تمدن است و دیگران به ویژه پارسیان آن را دزدیده اند، احیاء و حفظ نمایند. ولی سوگوارانه ملاحظه می شود که حتا درس خوانده های پشتون ما قربانی توطئه های ستمگران خویش شده و دراثر نا آگاهی به تاریخ و هویت ملی وفرهنگی و اجتماعی مشترک اقوام و ملیت های کشور خود که میراث هزاران ساله دارد پشت پا میزنند و خود را در حلقۀ تنگ که ستمگران ایجاد نموده اند محاصره ساخته اند. از سوی دیگر دری زبانان ما نیز بجایی آنکه سعی نمایند که بر اندام خویش پیراهن بدوزند و بسازند به توصیف پوستین پدرکلان خود افتخار می نمایند. فردوسی بزرگ اگر زبان را در حالیکه در هجوم و ایلغار زبان عرب مرده بود ، زنده کرد. جانبازانه حماسه آفرید و با حماسۀ جاویدانۀ خویش زبان را از زیر تیغ شمشیرخونچکان عرب نجات داد. اکنون شما بانوان و آقایان بفرماید بگوید که در ترویج و شناسایی و استفاده از این حماسۀ جاویدان چقدر به خود زحمت داده اید؟
وفتی می گویید: آن يادگار زند و اوســــــــتاست ، پارسی
گفتار نـــــــــيک و آتش مزداست پارسی
"شاعر این بیت را بیاد ندارم چون در ذهنم بود نمونه آوردم"
آیا گاهی زند و اوستا را خوانده اید. آیا معتقد به زند و اوستا هستید. بدون شک جواب شما نه می باشد. امروز در سراسر کشور جز در چند کتابخانۀ شخصی آنهم بطور گمان آیا کتاب اوستا وجود دارد؟. چند نفر زند را مطالعه کرده باشد؟. فکر می کنم در کشور ما اصلاً این گنجینه ها زیر خاک خفته اند و آنهایی که ازش نام می برند، تقلید و شنیدگی بیش نیست. از دیگران شنیده اند که چنین گنجینه های وجود داشته و دارد. آیا کسی به خود زحمت داده که به معرفی این گنجینه ها رسالتمندانه بپردازد و به آموزه های آن جامعه را آشنا بگرداند.
وقتی یک زبان رشد و تکامل می یابد که در جامعه ضرورت به فراگیری آن زبان ایجاد شود . این ضرورت در کدام صورت ایجاد می شود؟ وقتی که چیزی آفریده شود و جامعه به آن آفرینش ضرورت احساس نماید. چند کتاب تاریخ اجتماعی ، ادبیات و دیگر عرصه فرهنگی در دو سه قرن پسین تا به امروز نوشته شده است که مردم بخواهد آن را بخواند تا از تاریخ اجتماعی و فرهنگی و هویت ملی و آیینی خود از روزگاران دور تا به امروز آگاه گردند.طی همین دو سه قرن اخیر چند کتاب رومان و داستان و نقد و پژوهش و دیوان شعر سزاوار خواندن داریم؟ گذشته ازتحقیق و پژوهش های علمی که در نطفه است،
شاعر عصر من و شما ، بانوان و آقایان!ً در یک سال که چهار فصل است درهر فصل یک شعر می سراید و آنهم هنگامی که ساغر شرابش تهی گردد متوجه پیمانۀ شعر می شود و چه خمارین شعری می آفریند. پس از چهار پنج سال شانزده تا بیست شعر خود را بنام مجموعۀ شعری بیرون می کشد و بدینگونه نام شاعر را بالای خود حفظ می نماید. اگر اینها شاعر اند پس فردوسی ، مولانا ، سنایی ، عطار کی ها اند که تاریخ و کلام و تصوف و عرفان و اخلاق و حکمت را با شعر بیان کرده اند و دیوانها دارند. شاعر کسی است که بیانش شعر باشد و آنچه می خواهد بگوید با شعر بیان نماید. هر کی که سال چهار پنج شعر گفت ولو از لحاظ شکل زیبا و از لحاظ مضمون با محتوا باشد چنین آدمی را نمی توان شاعر گفت. زیرا این چنین اشخاص به رسالت و شخصیت شعر در بیان حقایق و واقعیت ها ارزش قایل نیستند و توانمندی شعری در بُعد وسیع مسایل اجتماعی و فرهنگی را ندارند، اینها در شعر سرنوشت خود را با انسانهای جامعۀ خود گره نمی زنند. اینها حتی در رساله کگ های محصول چهار پنج سالۀ تفنن شعری شان به زبان مردم روزگار خود تکیه نکرده و این زبان را صیقل نداده اند بل ادبیات نموده اند و فضل فروشی و خود بزرگ سازی کرده اند.اگر گاهی هم به زبان مردم و برای مردم شعر گفته اند ندانستند که در چه دوره ای از تاریخ زندگی می کنند و چه چیزی را باید به جامعه پیشکش نمایند، رسالت مکانی و زمانی از او چه تقاضا دارد. به همینگونه نویسنده و داستان نویس ما نیز در حالیکه وجب وجب خاک سرزمین شان بزرگترین داستانهایی تراژید انسانی را در خویش نهفته دارد اما این نویسندۀ و داستان نویس عصر من و شما بانوان و آقایان ! بجایی آنکه تصویرگر سرنوشت مردم و قصه ها و حادثات اجتماعی باشند، در میان ستمکشان جامعه فتنه می آفریند تا مگر به کرسی و زارت و ریاست برسد و یا از آن کشور و این محفل مجلل دولتی دعوتنامۀ به حیث نویسندۀ سرشناس و متبحر دریافت نمایند. اعطای کرسی و مقام و دعوت از سوی کی ها به عمل می آید؟ مسلماً در جامعۀ که ستمگران حاکم اند از سوی ستمگران . ستمگران همیشه مداحان خویش را می خواهند تا در رکاب خود داشته باشند. چه خنده دار است که برخی ها گاه آرمونیه می گیرند و غزل خوانی می کنند و زمانی سر کلۀ شان از این خانقاء و آن محفل عرس پیدا می گردد و خود را صوفی و عارف معرفی می دارند ، از ریختاندن هیچ رنگی به سراپای خود دریغ نمی ورزند که شاید بتوانند خود را برای رسیدن به مقامی سزاوار بسازند. این را نیز ناگفته نباید گذاشت که بسیاری از این قماش آدمک ها را پیش از آنکه آنها را کسی درحلقۀ دانش و خرد به شاگردی پذیرفته باشد استادش خطاب می نمایند. به هر روی این بحث دیگریست که در جایی دیگری مطرح خواهیم نمود .
پس بانوان و آقایان پشتون، تاجیک ، ازبیک و هزاره! ننگ آلود است اگر ستمگران را نشانسیم و به ستم آنها فقط به منظور هم تباری و هم زبانی وهم کیشی مهر تأیید بگذاریم. عمس این چه شجاعانه و افتخار آمیز خواهد بود که تاجیک، ستمگران تاجیک را افشا نمایند و پشتون ستمگرپشتون را و ازبیک و هزاره ستمگران ازبیک و هزاره را. تنها در این صورت است که میتوانیم ادعا نمایم که ما به انسان می اندیشیم و انسانیت. در دایرۀ انسان و انسانیت که ستمگران بیرون از آن قرار دارند، برتری های قومی ، لسانی و تباری وجود ندارد. انسان آزاد است و حق دارد در میان قوم خود با لسان ، سنت و فرهنگ که دارد زندگی نماید. انسانیت در دایرۀ خویش حکم می کند که انسان ها مشترکاً مسوؤلیت زمانی ، مکانی و اجتماعی خود را درک نمایند و بر اساس آن به حفظ هویت ملی ، فرهنگی ، آیینی و زبانی مشترک خویش بپردازند. اگر پشتونها به تاریخ هویتهای خویش پی ببرند که سام و زال و رستم در سیستان ( هیرمند و زابل و قندهار) با کدام زبان با کاووس سخن می گفتند و گاتها و اوستا و ودا ها ( ریگ ودا) با کدام زبان نوشته شده بود که همه مشترکاً آن را می خواندند ومعتقد به آنها بودند هرگز فریب ستمگران را نخواهند خورد که به تاریخ ملی و زبانی قرنا قرنی خویش خط بطلان بکشند و از توطیۀ ستمگران هم تبار خود در محکوم کردن دیگر اقوام آستین بالا بزنند. اگرآنها از افتخارات مشترک که به همه اقوام سرزمین شان تعلق دارند آگاه گردند که چگونه رستم زال سیستانی ( زابلی) کک کهزاد رهزن و جنایت پیشه ( اوغان) را زبون ساخت و از دو سه قرن بدین سو نسل آن کک راهزن فتنه گرانه نام و نشان تاریخی و با شکوه و فر زادگان نسل رستم را به نام و نشان خویش پیوند زده است هرگز حاضر نمی شوند که به آن نام ، خود و کشور خویش را یاد نمایند. اینها واقعیت هایی اند که که در دراز مدت باید مورد بررسی قرار بگیرند.
تاجیک ها حق ندارند که قوم پشتون را از لحاظ رشد دانش و فرهنگ عقب مانده خطاب نمایند. این عقب مانی در وجود اینها ذاتی نیست اینها قربانی دسیسه های ستمگران خویش شده اند. به اینها ستمگران شان فقط درس و صفت های بسیار نکوهیده را به مثابه صفت متعالی تزریق نموده اند واین قوم را فریب داده اند. این صفت عبارت است از غیرت جنگجوی و سلحشوری.
کی بغـیر از جنگ باشـد کـار من
جنـگ باشـد کار من کردار من
شـد فـرار از جنگ ننگ و عار من
تا بچند ای خــصم میترسـانیم
گر ندانی غـیرت افغــــانیم ـــــ چون به میدان آمدی میدانیم
صفت جنگجویی درنده خویی آیا صفت مثبت است؟. انسانها را بهترنیست که به داشتن غیرت دانش، ادب، انسان دوستی ترحم و شفقت و طن دوستی متصف ساخت ؟ تا به داشتن غیرت جنگ. به نظر می آید که عار داشتن از جنگ افتخار است و بی دانشی وبی فرهنگی عار و ننگ به شمار می آید. ملاحظه می گردد که ستمگران پشتون چگونه ستمکشان را به شخ کردن بروت ها و ایستاد کردن شف دستار ها فریفته اند. تاریخ دوسه قرن اخیر به وضاحت نشان میدهد که ستمگران این قوم جز اینکه ستمکشان قبیلۀ خویش را به منافع خویش، یا به میدان جنگ که بین دو ستمگر در گرفته فرستاده اند ، یا این ها را برای چپاول و غارت به کشور های دیگر بسیج نموده اند. و هرگز هیچگونه زمینه فراگیری دانش و خرد را برای ستمکشان قوم فراهم نکرده اند. زیرا می دانستند که اگر ستمکشان قوم آگاه از تاریخ و دانش شوند، بیخ و بنیاد ستمگران را بر باد می دهند. چه وقیحانه است که حتا کسانی که مدعی روشنفکری می باشد سر به آستان تفتین ستمگران سایده و از تجاوز ستمگران دفاع می نمایند. چنانکه نقل می نمایند که زرغونه انا مادر احمدشاه درانی وقتی آوازه می افتند که احمد شاه در جنگ پانی شکست خورد به میدان حاضر می شود و می گوید: « اوشیریک مادرافغان را خورده ومثل فرزندان شما دلاور وشجاع است وتا دهلی را فتح نکند،از هندوستان برنمیگردد» آیا مورد تأ یید است که به تجاوز قتل و کشتار و غارت هزاران انسان بی گناه یک کشور دیگر مادری به یک چنین فرزند افتخار نماید.
به همین گونه ملاحظه می شود که مدعیان دانش و فرهنگ و روشنفکری از تبار تاجیکان نیز دریغ نمی دارند که خلاف تمام صریح تاریخ از یک دزد ( حبیب الله کلکانی ) که به تحریک چند عرب که نوکر انگلیس بودند ( مجددی ها) علیه نهضت امانی و شاه امان الله خان قیام نمود و زمینۀ استقرار حاکمیت غیر مستقیم انگلیسها را در وجود ال یحیی ( نادر و برداران ) ستمگر مهیا گردانید، به حیث عیار و رادمرد و غیره و غیره می خواهند پشتبانی نمایند.
اما خوشبختانه این نکته نیز گفتنی است که بر خلاف تعصب و کور بینی های متعصبین این دوقوم ( پشتون و تاجیک) عدۀ از روشنفکران با فرهنگ و رنج کشیدۀ قوم هزاره در افغانستان به ویژه نسل جوان و برومند آن درفش آزادی و آزادگی را بر ستیغ خرد بر افراشته و در سایه آن، اهریمن و ستمگران را از هر قوم و قماش که باشد به شلاق نقد می بندند. و چه شجاعانه است که بیشترین شلاق را بر پیکر ستمگران همتبار خود حواله می دارند. اینست فرهنگ متعالی در جهت به انسان اندیشی و رفاء جامعۀ مشترک همه اقوام و ملیت ها. ایکاش این شیوۀ عمل را همۀ روشنفکران اقوام و ملیت های ساکن در کشور ما بیآ موزند تا هیچ ستمگری نتواند که ستمکشی پیدا نموده استخدام نماید.
به هر حال ،طرح تجزیه و تفکر برتری جویی قومی ، زبانی و تحمیل آن بر جامعه کثیرالملیتی و قومی ما ، طرح و تفکر ضد ملی می باشد.
البته این اندیشه و دیدگاه من است. به نظر من یگانه راه نجات جامعۀ ما از چنگال اهریمن ستمگرکه جزبدبختی و فقر و جهل پیام دیگری ندارد همانا اتحاد عمل علیه ستمگران همۀ اقوام و ملیت می باشد و بس..
خرد یار و مددگار همه.
یادداشت :
این مطلب را به چند جایی بدون در نظر داشت موضعگریهایی سیاسی و فکری شان به نشر سپردم تا به قرائت همه رسیده باشد
پيامها
11 دسامبر 2009, 18:57, توسط jalalabady
محترم راوش سلام و احترام به شما،
واقعا درست فرموده اید و اگر موضوعات را مختصر و کوتاه بنوسید و در چند بخش خوبتر خواهد بود و سلسله این نوشتار تان را ادامه دهید که ملت تشنه ان است هر کی هستی و بودی درود به شما.
جلال ابادی
11 دسامبر 2009, 19:04, توسط Nekandesh
درود برشما! جناب راوش گرامی، خیلی مسایل را بجا ومناسب حال زمان بیان کرده اید؛ با اکثرمطالب بیان شده ای شما موافق هستم ولی در برابر اینکه، تجزیه ی افغانستان امروزی را سبب بی خردی ونا معقول دانسته اید، از یکسو شاید درست باشد واما از سوی دیگر اگر منظور صلح، آرامی ورشد فرهنگی واقتصادی واجتماعی در جامعه باشد، به یقین بدانید که با این روشنفکران خود بزرگ بین پشتون ودنباله روی ستمکشان پشتون از پی ستمگرانشان، هرگز به وحدت وآرامی ورشد انسانی نخواهیم رسید. بنابرین چاره چیست؟ تابکی با این وحدت میان خالی خود را فریب دهیم؟ دوصدوپنجاه سال است که روز وروزگار این سرزمین بدتر وعقب مانده تر وبیچاره تر میشود وما مایه ای تمسخر جهان شده ایم؛ شما هم بهتر میدانید که تحت نام افغان وافغانی هیچگاه به ملت شدن فایق نخواهیم آمد وپشتونها به ریشه واساس تاریخی که شما بیان کرده اید هرگز معتقد وباورمند نمی باشند، حالا پرسش اینجاست که ما چگونه میتوان ملت شویم وبا کدام وجهه مشترک ملی ؟
دیگر با واژه دزد گفتن حبیب اله کلکانی ، از اینکه این نام از سوی نادر غدار وخاندان انگریز وابسته بر وی برچسپ زده شده وتوطئه ای بیش نبوده است، مخالفم. این دهقان آزاده ایکه در برابر ظلم مالیات پولی وسرازیر شدن ناقلین بیگانه با این سرزمین که بدون شک از آنسوی سرحد بودند ونمونه آن شهرک شینواری در غوربند است، قیام کرد وبا شهامت آزادیخواهانه موفق گردید وروزیکه پادشاه شد همه مردم کابل وافغانستان شاهد بودند که، نه انگلیسی وجود داشت ونه مشاوری ونه ارتش بیگانه ای ! حبیب اله کلکانی هرگز عاصب نبود، مگر تخت وبخت پادشاهی را برای امان اله در انتخابات داده بودند؟ در اصل پادشاهی دراین سرزمین با آمدن احمد خان ابدالی از دربار نادر افشار که کاملن تا آن زمان با این سرزمین بیگانه حساب میگردید، با زور وپول غنیمت هند ودربار نادر افشار، غصب گردید واز سوی قبایل غلجی با پول قدرت خریده شد وبعدها با لشکر جانگیر قبایل تمام قلمرو امروزی افغانستان که بنام خراسان یاد میگردید، به اشغال درآمد. بیاید بدون تعصب ستمگران را به معرفی بگیریم وغاصبان را با سفاهت وحماقتی که داشتند برای نسل امروزی بشناسانیم. ستمگر کسی است که قدرت داشته باشد وقدرت کسی دارد که غرق فساد است وقدرت مطلق ازان آنهای بوده که در فساد مطلق غرق بودند، شاهان نامنهاد وبیسواد ویکدیگر کورکن پشتون تبار، همیشه ستمگر بودند وهمه باشنده ای این سرزمین ستمکش ؛ اما روزی کسی یافت میشود که علیه ستمگران قیام بر پا میکند، از سوی ستمگران دزد نامیده میشود، تآسف براین است که روشنفکران پژوهشگرما هم امروز، زبان در زبان ستمگران می مانند وبه سحنان نا جایز ستمگران اراده ای تکرار پیشه می نمایند. درد ما همین خود بزرگ بینی است که از غیرت میان خالی وکشنده آب میخورد ودر شرایط امروزی کسی را نیافتم که ، قلم بردارد وشیوه ی انتحاری بخشی از قوم پشتون را نقد کند وجوش غیرت خودکشی را از آتش در داده ای بیگانگان بکاهاند. جنگ کنونی به نظر شما مفهوم دارد؟ اگر دیروز مسله تاجیک وبه قول بعضی پشتونها قدرت خواهی شهید مسعود بهانه بود، امروز هشتاد در صد قدرت در گروی پشتونهاست وریس کل هم اقای کرزی پوپلزیی ؛ علت این همه ویرانی وبر بادی در چیست؟ هرکسی که از خارجیها بداند ما از افغانستان هستیم، چند دقیقه طرف ما نگاه میدارند که، چگونه انسان هستیم. این همه از برکت نام افغان وتروریستهای با تآسف افغانتبار پشتونوال است که میسر شهروندان این سرزمین گردیده است؛ شما خود قضاوت کنید. توانستید که خطاها وجنایات تاریخی طاهریان،صفاریان وغزنویان وسامانیان را بخاطر کمرنگ ساختنشان در برابر شاهان ستمگر پشتونها به پژوهش بگیرید، چرا دوره های احمد خان را با شاهان وطن فروش وجفا پیشه ای خاندانیشان برای فرزندان امروزی به معرفی نمی گیرید؟ چرا نام خراسان وروی کدام توطئه تغییر داده شد ومحمود طرزی روی کدام نیرنگ زبان فارسی دری را پس زد وجایش را به زبان بدون پشتیوانه علمی افغانی به قول خودش رایزنی نمود؟ چرا علت این همه بربادی خراسان را مورد پژوهش قرار نمی دهید؟ ما از عربهای بیابانی گیله نداریم، آنها بیگانه بودند ولی این غیرتمندان پشتونوال چگونه در جهت زوال فرهنگ خراسانی کوشیدند وتا امروز سد راه رشد این زبان هستند، حتا بیان واژه های ناب که همه در شاهنامه وجود دارند، بر گویندگان این زبان حرام ساخته اند وشما یک کلمه هم در این خصوص با تآسف ننوشتید، دلیلش در چه بود؟ امید وارم که به این پرسشهایم ، پاسخ قناعت بخش بدون تعصب وبرهنه بدهید وهمیشه تندرست باشید.
نیک اندیش
12 دسامبر 2009, 07:04, توسط ر.صدر.س
جناب نیک اندیش!!
امیدوارم اندکی دقت به خرچ دهید, آقای راوش دقیقا اشاره به موضیعگری ها و اعتقادات کاذبی دارد که در نبشته شما مشهود است. نخست اینکه در تمام مضمون ایشان از دو تاجک تبار ذکر بعمل آمده, یکی احمد شاه مسعود و دوم حبیب الله. ولی دیده میشود, که جناب شما از میان همه آنهای که به بد یاد شده اند, تنها از همین دو به مقام دفاع برخاسته یکی را شهید لقب داده و دیگری را نیز با دلایل خود مبارز خود رو و برحق جلوه داده اید. اگر با قبول اینکه حبیب الله جاسوس خود آگاه انگلیس نبود و با تصدیق اینکه با حبیب الله سپاه انگلیس همکاری مستقیم نداشت, بازهم دلیل آن نمیشود که از دست نداشتن کامل انگلیس حکایت کند. حبیب الله بدون درک اصل قضیه با تحریک و کمک لوژستیکی انگلیس به حرکت خود آغاز کرد. و همین نکته دقیقا آنچه است که آقای راوش گوشزد نموده. و آن نکته با معصومیت قلبی و نا آگاهانه و از روی نداستن ها آب ریختن به آسیاب دشمن و ستمگر است, که در ذات خود ستم بر خود و ساکنین این خطه بود. گروه های جهادی و تحریک طالبان دقیقا از عین قماش اند, تعداد انگشت شمار رهبری ممکن آگاهانه و از روی قدرت طلبی شامل این دو جریان باشند, ولی نیروی اصلی جنگی آنها نا خود آگاه به نام دفاع از ارزش ها, به تخریب ارزش ها پرداختند.
مشکل مردم ما اینست که هر مسئله را از روی احساسات به مطالعه گرفته و به فرمان احساسات تصمیمگیری میکنند, هیچگاهی عقلانی نمی اندیشند تا با تعقل نتیجه گیری کنند. همین حالا با احساسات من تو بازی میکنند و ما هم ناخود آگاه شریک این شعبده بازی شده و دشمن را شادمان میسازیم.
دیده میشود که جناب شما از درک حقایق که در مضمون به آن پرداخته شده عاجز آمده, و تنها دو مثال را از تمام مضمون جذب و با موضعگیری خود, بر ادعای آقای راوش را مبنی بر پیروی ملت به خواب رفته از ارزش های کاذب, صحه گذاشتید.
12 دسامبر 2009, 10:32, توسط Nekandesh
دوست گرامی ر.صدر.س درود برشما ! من هیچگاه در مسایل به شکل واهی وانگلیزم نگاه نمیکنم واین را شما ودیگران خوب بدانند که، قبیله گرایان ناکاره وخودکش بیگانه پرور ملتانی وچوچه های انگریز همیشه در فکر وضمیرشان خوردسازی دیگران وبرجسته سازی خودشان بوده است واین جفا اندیشگان وجفا پیشگان در طول تاریخ زمامداریشان جز کشتار وزنبارگی وکورکردن همدیگر چیزی بیشتر دست آورد انسانی نداشته وندارند. اگر حبیب اله کلکانی آمد، اورا غاصب قدرت ودزد ورهزنش خطاب کردند ودر تاریخ فرمایشی دربار هرچه بد اندیشی که در کله وفکرشان خطور کرد ، در خصوص آن دهقان زاده شمالی دریغ نکردند واگر این فرزند شمالی وخراسان زمین وابسته به انگریز میبود، روی چه علت انگریزها نادر غدار ودیره دونی را به قدرت رساندند؟ مگر مزدوری برای بیگانه سبز وسرخ وسفید میخواهد؟ اگر احمدشاه مسعود سر تسلیم وتعظیم بسوی پاکستان خم میکرد ودساتیر ای ایس ای را به اجرا میگذاشت، گلبدین خان وبعدآ طالبان کرام را برای چه وبا بودجه هنگفت ایجاد نمیکرد تا سد راه وطن پرستی آن شود. این گواه روشن وبرای همگان مشخص است که، مزدوران تاریخی وفرمانبرداران بیگانه های کیها بودند، انگلیسها از سوی مردمان شمالی وکابلیان گرامی به شکست مواجه شدند ولی ملالیها مانند سماروق از زمین سبز شد و وزیر اکبرهای که با یک قطی نسوار واشاره پدرش میدان را ترک گفت ومردم را در برابر انگریزها قرار داد وفرار کرد، اما امروز یکی از نام آوران ومبارزان در حقیقت کاذب ولی در ذهن مردم ملی معرفی گردید، تا زمانیکه نیم ونیمکاله حزب دموکراتیک وبه خصوص دوره کارمل وبعدعا نجیب ، فرزندان این سرزمین از میر مسجدی، مشک عالم ومیر بچه خان وصدها کابلی بی نام آگاهی یافتند، پیش از آن شما در تاریخ دربار آیا دیده ویا شنیده اید که چنین مبارزین اصلن وجود داشته است ؟ اهمیت مسعود را کسی میداند که، عریضه دست داشته ی زبان مادریش در زمان طالبان پاره وجبرآ با پرداخت پول مجبور شده است که عریضه پشتو بنویسد وبا هزاران تحقیر وتوهین به دعویش ادامه دهد. شما شاید از این مسایل بیخبر باشید وظلم طالبان فرهنگ خطا واژی هیچ اطلاعی نداشته باشید. پاکستان واعراب بیابانگرد، نود درصد سرزمین مولویهارا اشغال کرده بودند ودستیار صادق ومزدور راستینشان همین طالبان کرام اوغان تبار بودند، اگر مسعود قهرمان نمی بود ومقاومت پنجشیر وبدخشان، کمر طالبان وحشی را نمی شکست ، امروز صوبه سرحد پاکستان بودیم واز زبان شیرین فارسی دری خبری هم نبود وفرهنگ قبیله دامنگیر همیشگی این سرزمین میشد، درود بر روان پاک مسعود قهرمان ومزاری جان باخته راه آزادی وآزادگی باد که با خون خویش وسیقه آزادی را برای نسل امروز وفردا هدیه کردند. اهمیت این کارها را کسی میداند که در مصیبت قبیله گرفتار شده باشد.امیدوارم که خود را خوب بشناسید واز ریشه وکنهه تاریخ وفرهنگ خویش آگاهی بدست آورید وگذشته هزار ساله را دوصد وپنجاه سال تا امروز مقایسه کنید همه حقایق را با وجدان بیدار وخرد سنجنده خوب وبد در خواهید یافت. شاد وهمیشه بیدار باشید.
12 دسامبر 2009, 15:48, توسط ر.صدر.س
آقای نیک اندیش!!
جز یک کلمه جوابی ندارم. افسوس
13 دسامبر 2009, 09:02, توسط jalaludinbaiany
اقای . ر .صدر .س !
انهايکه با خنجر بيگانه برای تجزيه کشورت چرند و جفنگ مينويسد خطرناکتر از حبيبالله دزد کلکانی تاجک . ملاعمر کور پشتون . دوستم ازبک . مزاری و محقق هزاره. صبغت الله عرب . بوده افسوس خوردن پيش کله خر اشتبأ بوده با مشت کوبنده بر دهن متعفن اين « بدانديش نزد افغانهای و« نيک انديش نزد اخوند های ايران »
کوبيد تا پندی گردد به همه تجزيه طلبان اجير . فدرال خواهان قلدر و الحاق جويان ددمنش . نابود و سرافگنده باد دشمنان افغانستان واحد .
13 دسامبر 2009, 12:40, توسط مزاری
اقای بایانی ! آیا شما از سیستم فدرالی چیزی میدانید ؟ آیا آلمان تجزیه است ؟ آیا روسیه تجزیه است ؟ آیا پاکستان تجزیه است ؟ چرا هی داد میزنید که فدرالی شدن معنی تجزیه را دارد و مرگ به فدرالیزم ! این یک تبلیغ سو از جانب خرم ، احدی و حکمتیار و در مجموع اوغان ملتی هاست . ایشان ترس دارند ، وهم دارند ، بیم دارند که اگر سیتم ریاستی به فدارلی تعویض شود مسله کوچی های بیابان گرد چطور خواهد شد ؟ قبایل را کی تغذیه کند ، فاشیستان قبیله از نام برادران پشتون ما چگونه حکمروایی در سراسر کشور نمایند ؟ کمی به خود بیائید کسی تجزیه اوغانستان را نمی خواسته و نمی خواهد . شرم بر آنانیکه ندانسته فریاد تجزیه میزنند !
13 دسامبر 2009, 13:34, توسط اصیل کابلی
پنجابی زاده
اول تو چیز فهم نوکرنژاد نباید المان، و روسیه را با افغانستان مقایسه کنی و بخصوص چتلستان کشور پدری ات را همردیف آنها به مامثال بدهی.
دوم اینکه تو خود چرا فکر میکنی که نظام فدرالی معجزه بار آورده و درمان همه درد ها میشود ؟
تو چیز فهم که پنجابی های کثیف و بویناک پاکستانی از استعداد ات در مگس هر دوغ شدن برای تحریک استفاده میکنند باید بدانی که هیچ سیستمی ایده ال نیست در صورتیکه امور به صورت درست پیش نرود و کار به حل کار سپرده نشود.
مگر تا همین امروز بلخ به حیث یک نظام مجزا از کابل موجود نبوده است ؟ آیا عطا محمد بورقه از برکت این جدایی و استقلالیت ولایتی مافیای بزرگی را ایجاد نکرده ؟ ولایت بلخ که باید بر اساس عدم موجودیت طالبان و نیرو های ضد دولتی به مثال مبدل میگشت و در آن شرایط نهایت بهتر برای اکثریت باشندگان آن دیار به میان میامد بر عکس به مرکز مافیایی عطای بورقه مبدل شده که در مقایسه به آن ولایات ننگرهار و هرات با وصف تحریکات دشمنان وطن چندین قدم جلو اند.
ببین پنجابی زاده چیز فهم تو هنوز سواد نوشتن را درست نمیدانی ولی حرف های خیلی کلان از دهن بویناکت بیرون میشود.
13 دسامبر 2009, 13:51, توسط مزاری
شنیده بودم تو غول هستی ، جالا یقینم حاصل شد !
13 دسامبر 2009, 14:11, توسط haqbeen
به حماقت کابلی تقلبی فقط شمس است. حیف وقت که بالای این اعجوبه ضایع میکنید مزاری صاحب ! این کله پوک از سیستم فدرال چه میداند در حالیکه سواد کافی ندارد.
14 دسامبر 2009, 06:15, توسط اصیل کابلی
واه واه
اینرا میگویند وحدت بچه روس با چوچه پنجابی های کثیف و بویناک پاکستانی
13 دسامبر 2009, 09:38, توسط اصیل کابلی
پیام من به آن هموطنانی که دلشان برای وطن و مردم آن میسوزد این است که توجه کنند که نوکران پنجابی های کثیف پاکستانی زیر نامهای مزاری، نیک اندیش و غیره که ممکن هم همان یک نفر باشند براساس همان سیاست و پالیسی پنجابی های بویناک فقط و فقط به دامن زدن مسایل قومی و تحریک این قوم بر ضد قوم دیگر مشغول هستند.
شما باید هوشیار باشید و به این نوکران و اجنت ها اجازه ندهید که با تحریک مسایل قومی و توهین به این یا قوم دیگر ما را در این راستا به دشمنی و بربادی یکدیگر سوق دهند.
13 دسامبر 2009, 09:56, توسط najibaram
بنازم تراوش فکری فرزند برومند و اصيل افغان اقای محترم سليمان راوش اين آرين زاده سرزمين شيران چون ميرويس خان . شاه اشرف هوتک فاتح اصفهان . شاه محمود هوتک باج بگير بغداد . احمد خان کبير . غازی اکبر خان و مير مسجدی خان . محمد عثمان خان پروان که چه شايسته و زيبا با ژرفنگری . باز نظری . عالمانه . نقادانه . درد منشانه حقيقت را با تفکيک شفاف ستمگر و ستمکش که شوربخانه در ميان همه مليتهای بومی و اصيل افغان هم پشتون . تاجيک . ازبک. ترکمن . هزاره . بلوچ . پشی . نورستانی . پاميری وجود دارد به تحليل گرفته و بر سفسطه سريان تجزيه طلب جواب دندان شکن داده که پشتون ستم ديده در پکتيا .کنرها . لغمان . ننگرهار .لوگر . ميدان . زابل .کندهار . روزگان . هلمند . بادغيس فراه تحت چکمه های خونين ستمگران هم مليت خود رنج درد را متحمل ميگردد هم کيش وتبار تاجکش در بدخشان .تخار . بلخ . پروان .کابل و هرات کمر خميده زه رنج روز گار و هم وطن هزاره .ترکمن و ازبکش ديگر نه ديده اندک لذت ز روزگار .
و اما اين مزدبگيران هرزه از سلاح کهنه انگليس که اينبار توسط اخوند و استخبارات ايران برهان گرديده استفاده نموده اندک از انها فدرال پسند . جوخه انها الحاق طلب و اينکه به مانند اين بد انديش بدزاد خنجر از نيام کشيده با نهايت سبک سری . بدانديشی .
خفت و هرزه گی از چند دزد و غارتگر تاجيک دفاع عليه مليت مظلوم پشتنون دندان تيز خود را نشان داده زوزه تجزيه را سر داده و فراموش نموده طی اين ۳۵ سال اخير زياترين خيانت بزرگ در حق مردم و افغانستان را تاجک های ستمگر نموده که تا هنوز در کشور خون افغان روان است . نمونه بارز طی کنفرانس نام نهاد ( بن ) تنها ستمگران
بدکيش تاجيک چون ربانی . قانونی . قسيم فهيم . عبدالله عبدالله و چند ازبک وطن فروش رشيد دوستم . ستار سيرت . و هزاره يکه ديگر به غلام بچه تهران مبدل گرديده بر سند فروش وطن برای امريکا امضأ و اينک برای حفظ سلته ستمکشی خود همه ستمگران پشتون .تاجيک . هزاره . ازبک . با هم متحد و تو [ نيک انديش ] بد کردار بر اين اتش بيشتر نفت پاشيده در لحظات که تن وطنم زخمی است تو مزدبگير خطا کار با خنجر ايرانی بر او تاخته و متوجه باش با هر برقه برسر خنجر زنی ملت واحد يک پارچه برادر و برابر افغان که همه زاده گان کنشکا کبير و کابل شاهان و يما بزرگ بوده تورا با گروپ تجزيه طلبت پيدا و چون کلکانی دزد . احمد شاه سنگ فروش .مزاری مزدور. امين و نادر غدار به پای دار خواهم رفت و تا آفتاب است مهتاب اين سرزمين قابل تجزيه و الحاق نبوده و انقريب به دهن مناديان خاين تجزيه کوبيده خواهد شد .
و تو فرزند افغان سليمان راوش که علم کمال را ز دامان پرفيض وطن و حزب وطن فراه گرفته بار ديگر گليم اين تجزيه طلبان خاين و الحاق پسندان مزدور را جمع نموده طشت رسوای انها را از بام پائين انداخت . نجيب آرام
13 دسامبر 2009, 11:33, توسط haqbeen
جای بسا افتخار است که فرزندان اصیل این خاک که درس وطنپرستی را در دامان حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( حزب وطن ) اموخته اند چون دژ پولادینی در برابر انواع توطیه و دسایس دشمنان مثل همیشه به قامت شمشاد استوار ایستاده اند. اندیشه تجزیه از هر نوعی که باشد مردود ودر نطفه خنثی خواهد شد. وجود اقوام و ملیت های باهم برادر وطن همزمان در حزب ما روشنگر موقف ما درین باره است.
14 دسامبر 2009, 06:29, توسط اصیل کابلی
کدام ح د خ ا ؟ همان که امروز به صد پرچه تقسیم شده ؟
شیطان علی گوسفند همینکه از چوکی صدارت بر طرف شد درگاه خود را از کرملین به قم منتقل کرد. امروز به جای عکس های لنین و مارکس در خانه او عکس های خمینی و خامنه ای دیده میشود و شعار او دیگر مردم مظلوم افغانستان نه بلکه فقط مردم مظلوم هزاره است.
دستگیر پنجشیری غلام بچه امین و نوکر معلوم الحال روس امروز به جای اشرار و ضد انقلاب ، تجزیه افغانستان را شعار میدهد و در وصف جنایتکار ملی احمق شاه مسعود اشعار میسراید.
حزب وطن ، نهضت فرا گیر ملی ، شاخه علومی ...... منظور تان از کدام افتخارات و کدام شاخه ح د خ ا است که ما بگوییم شما اگر یک ونیم میلیون بیگناه را به شهادت رساندید حد اقل در بین خود اتحاد داشتید و به یکدیگر وفا کردید.
چوچه روس کارملوف همینکه از قدرت دور شد هر روز در فکر آن بود تا از داکتر نجیب به قول خود او بچه اختر انتقام بگیرد. او بلاخره به این آرمان خود رسید و بر اساس معاهده ننگین جبل السراج که از طرف روسها سازماندهی شده بود جنرال خام کله دوستم را وادار کرد که با همان اجنت پاکستان و همان شرر انگیزی وحدت کند که تا دیروز نجیب را به خاطر مصالحه با ایشان خائین به اید یالوژی مارکسیستی و پرولتاریا میخواند.
شما یکدیگر خود را زیر تیغه قرار دادید چگونه میتوانید توطئه های دشمنان وطن را خنثی کنید و به ما درس وحدت ملی بدهید ؟
13 دسامبر 2009, 15:17, توسط hazarbuz
بابا جان داستان سر فقز و بدبختی است . از وزیر اکبر خانی که به تاجکیستان فرار کرده بود چرا قهر مان میسازید . میدانید فاتح در جنگ بودن مطلب قتل نموده یک عده زیاد انسان است و از جایی که خود شما فرموده اید و یا با افتخار میگوید ( باج گیر بغداد ) .. باج گیر بودن و یا دزد بودن در اخلاق افغانی یکی است و یا احمد شاه ایدالی همیشه تحت نوکری عربها به هندوستان حمله میکرد و جو وگندم زارعین بدبخت هندو را به افغانستان اورده روزگار خود را میچلاند . . و شما فقیرانه به این اشخاص دزد و باج گیر و فراری از دست انگلیس ها افتخار میکنید ؟؟ شرم اور است . راوش شاید میخواهد بگوید به طور نا خود اگاه و یا شعوری که مثلاء محمد پیغمبر اسلام در یکی از خطبه های خود گفته بود که : غریب و یا فقیر را بکشید که ریشه تمام فساد های سیاسی و اقتصادی جامعه میباشد . ولی به خاطری که ما و شماهمه انسان هستیم و از جنگلی حد اقل به فاصله 100 سال دور هستیم , پس میتوانیم دماغ خود را به اموختن و یاد دادنی باقی انسانهای زمین بگماریم تا جاهلی در روی زمین نماند و فرقی بین 1400 سال و حالا ایجاد کرده باشیم .
13 دسامبر 2009, 15:32, توسط hazarbuz
به همین گونه ملاحظه می شود که مدعیان دانش و فرهنگ و روشنفکری از تبار تاجیکان نیز دریغ نمی دارند که خلاف تمام صریح تاریخ از یک دزد ( حبیب الله کلکانی ) که به تحریک چند عرب که نوکر انگلیس بودند ( مجددی ها) علیه نهضت امانی و شاه امان الله خان قیام نمود و زمینۀ استقرار حاکمیت غیر مستقیم انگلیسها را در وجود ال یحیی ( نادر و برداران ) ستمگر مهیا گردانید، به حیث عیار و رادمرد و غیره و غیره می خواهند پشتبانی نمایند.
راوش !
در به وجود اوردن ( حبیب الله کلکانی دزد ) مجددی خیل و یا دیگر ملاه های کابل و یا کشور دست نداشتند . حبیب الله را با سید حسین ( نادر خان ) باز عرض کنم ( نادر خان ) به وجود اوردند . و پروجکت حبیب الله در اکادمی عسکری دهرادون هند ساخته شد و در شمالی افغانستان از دزد سر گردنهء که " تجربیات " زنده گی او مطابق ( پروفایل ) شخصی که برای انهدام امان لله میخواستند مطابقت داشت . از این رو از او شروع به استفاده نمودند , بعد ها نظر به ( سناریوی ) که برای قد علم حبیب الله ساخته بودند ( ملا ه ) ها گوناگون شمال و شریک شدند . . تاریخ خود بر علیه ملاه ها در افغانستان هستند . احتیاجی به تکذیب داستان نیست .
من تمام نوشته تان را نخوانده ام ..
13 دسامبر 2009, 19:12, توسط najibaram
هزاربز ؟؟؟؟؟!!!
اين نمونه قدرت از کجا پيدا شده است که نه سواد دارد نه معلومات هر انچه مغز سبکش تراوش نمود انرا بروی سايت ميريزد .
شاه اشرف هوتک به خاطر ترد و دفع قاجاريان و آزادی هرات مجبور گرديد تا اصفهان بتازد .
شاه محمود هوتک شهسوار افغان اين فرزند ارشد حاجی ميرويس که عليه ستمگران
ترکتبار قيام نموده هزاران ستمکش را از زير تيغ گرگين جلاد نجات داد و هر انجا رونق غلامان بيشتر بود بدانجا بشتافت و با شمشير غلام به رهاند و فاتح بر ديار افغان حکم عادل بود . خليفه بغداد از اين شهسوار دلير خواهان « جزيه » گرديد که هر افغان از ده دينار خود يک دينار برای خليفه ميفرسد و محمود باج . جزيه را نه پذيرفت لشکر عرب به دروازه کندهار رسيد . و محمود افغان به اين عرب های باديه نشين مجال نداد متجاوزين را تا بغداد راند .
هزار بز . بدانديش . کامجو وووو توجه نمايند .
گويند يک هزاره با يک کندهاری جنگ و گفتگو نموده هزاره به احمد شابابا . تيمور شاه . شاه زمان . ابراهم کندهاری و وو دشنام داد و اما کندهاری به « آواز خوان هزاره توکلی » دشنام داد . هزاره سوال نمود چرا توکلی ؟؟؟ کندهاری گفت . در ملک تو جز توکلی کسی شهرت ندارد !!
در طول تاريخ ستمگران تاجک با نهايت بی رحمی بر وطن سينه انداخته باعث خانه جنگی ها .غارت .چپاول . ويرانی . فرار . مداخله خارجی ها گرديده است .
دزد کلکان حبيب الله سقاو اين بربر مرد عليه نظام مترقی قيام نمود و مانع ترقی گرديد و راه را برای تسلط ستمگر پشتون نادر غدار و برادران جلادش مساعد ساخت و خودش خجل زده برای عدام حاظر گرديد داستان های وحشت و بربريت اين دزد زياد است
اگر از برهان الدين ربانی . احمد شاه مسعود اين ستمگران نامدار و معروف ياد کنيم قلم از يادنمودش خجالت کشيده انها در کنار غارت .کشتار .چپاول . ويرانی وطن راه آمد بربر های وحشی اين غلامان پاکستان را هموار ساخته چندين بار عمدأ طالب های قرون وسطايی را غرض سرکوب و به آتش کشيدن کشت وزار و باغ های انگور پروان دنبال خود کشيده و خودش در بازارک پنچشير منتظر فرار بود . و طالب وحشی هزار ها پروانی را به جرم احمد شاه عدام و قتل عام نمود و به مراتب اين خيانت از جانب احمد شاه صورت گرفت تا انکه مردم رنج ديده پروان .کوهدامن .کوهستان برای مسعود اجازه نداده که طالب را دنبال خود کشانيده بدون گزند به احمد شاه مسعود هزاران باغ به خاکستر تبديل و پروان سبز و زرنگاری به [ سرزمين سوخته ] شهرت يافت که يکی از آرمان های مشترک ستمگران تاجيک و پشتون بود . هم اکنون در سازش ستمگران تاجک .پشتون .هزاره . ازبک طرح نابودی کلی ديگر انديشی . آزادی خواهی مطرح است و اينک تاجک ربانی در تلاش نزديکی مجدد با طالب ميباشد .
بنأ هزاربزهاهاهاها درد در کجا بادوبخارش از کجا . چرا يک باره طرف احمد خان رفته بيايد از سلطان علی کشتمند ياد کنيد که کشور بنام غرجستان در هزاره جات راطرح داده و خواهان فدرالی در شرايط افغانستان است . بيا از لطيف پدرام بگويم که با پشتاره جاسوسی برای سفارت ايران در کابل دستگير گرديد . بيا از احدی فاشيست ياد کنيم که مليارد ها دالر را دزديد .بيا از طالب وحشی بنويسم که بيشترين انتحاری های ان ازبک .تاجک . تاتار . چچنی ميباشد ووو و بيايد بخاطر افغانستان واحد يک پارچه بدون ستمگر و ستمکش تلاش کنيم وسلام . آرام
13 دسامبر 2009, 21:40, توسط hazarbuz
بهر حال مسایل تاریخی بسیا بین ایران و افغانستان اتفاق افتاده است و موجودیت افغانها در اصفهان به نظرم برای نجات شهر از دست ترک ها و روسها بود , ولی از نظر ایرانی ها این یک واقع بد تلقی میشود , خاصتاء به نظر ترک های شمال ایران که حکومت ایران را امروز بدست دارند , اصلاء ایرانی نمیخواستند که افغانی از شهر و کشور شان دفاع نماید , بهر حال از پشتون دفاع زیاد نموده ای و بر هزاره تاخته ای . . تقریباء معلوم میشود که تو خلقی باید باشی . اخلاق تو همه را از حزب منزجر خواهد ساخت اگر با توهین و اهانت به همه حمله کنی . از اینکه خلفای پشتون همیشه در اختیار عرب ها بودند همه خبر دارند و احتیاج نیست که خود را خسته بسازیم . اخرین خلیفه پشتون که عثامه بن لادین با دخترش زنا کرده بود ملا عمر خان قندهاری تاج افتخارات را بر سر شما ها زده است . میگن دمب سگ را هزار سال به نوله بگذارید بیرون بیاورید ببینید باز هم کج است . واین پشتونی است که در حزب خلق خود را مخفی نموده است . از دفاع وحشیانه تو از پشاتین معلوم میشود که تو افغان نیستی ورنه از کسانی که همه عمر نوکر عربها بود و برای حرمت نمودن به عربها مثل سگ به ایران و هنتدوستان میدویدند دفاع نمیکردی . من مطمیان هستم که این بار پاچه مرا محکم میچسپی . .
14 دسامبر 2009, 08:50, توسط jalaludinbaiany
نجيب جان آرام بزرگان گفته است "
از ديوار شکسته . زن فحاشيه . سک ديوانه خود را نگاه و پناه کنيد !
اين قلدران که تحت نام تبار . قوم . مليت . زبان . سمت . به مبارزه و نبرد برخواسته اند زمانيکه اين چوچه سکان از چه مادر خود بيرون افتاده اند بادشنام .فحش الوده و اموزنده بودند و اينک سک ديوانه پاچه گير بنام هزاربز که گرداننده فوروم نگاه بايد باشد با شما طرف افتاده است خود را نگهداريد که اين هزاربز ها هرکاره نيز هستند از کار سر چوک سپاهی گمنام گرفته تا شوربازار در تصروف انها بوده و در شش درک کابل برای ارباب کنونی خدمت ميکنند .
14 دسامبر 2009, 09:58, توسط مزاری
محترم بایانی صاحب سلام . امیدوارم در آینده متن پیام تان را درست تر بنویسید . اشتباهات نوشتاری تان داخل قوس ها نشان داده شده استد:
نجيب جان آرام ( ، )بزرگان گفته است ( اند )" از ديوار شکسته . زن فحاشيه (فاحشه ) . سک ( سگ )ديوانه خود را نگاه و پناه کنيد ( خود را نگه دارید . نگاه و پناه کنید کاملأ بی مفهوم است .) ! اين قلدران ( هدف تان شاید قلندران باشد )که تحت نام تبار .(،) قوم . (،)مليت .(،) زبان .(گذاشتن نقطه زاید است باید ‘و’مینوشتید ) سمت . ( این نقطه کاملأ زاید است ) به مبارزه و نبرد برخواسته اند ( باید جمله ختم شود و نقطه گذاشته شود ) زمانيکه اين چوچه سکان ( سگ چوچه ها) از چه ( فلان ) مادر خود بيرون افتاده اند بادشنام .(،)فحش الوده و اموزنده بودند(.) ( با فحش آلوده اند ، اموزنده بودن کاملأ بی مفهوم است ) و اينک ( مانند ) سک (سگ) ديوانه پاچه گير بنام هزاربز که گرداننده (ۀ) فوروم نگاه بايد باشد (،) با شما طرف افتاده است (،) خود را نگهداريد که اين هزاربز ها هرکاره نيز هستند(.) از کار سر چوک سپاهی گمنام گرفته تا شوربازار در تصروف (تصرف )انها بوده و در شش درک کابل برای ارباب کنونی (خود) خدمت ميکنند .
امیدوارم آزرده نشوید .
14 دسامبر 2009, 10:01, توسط مزاری
با معذرت در سطر دوم پیام ( استد) به ( است ) بازخوانی شود . تشکر!
14 دسامبر 2009, 11:07, توسط behrooz
جناب راوش . سلام برشما . راست بگويم سکوت شما در باره خودکشی مرحوم بيرنگ صاحب ، موجب شگفتی است و در مواردی برای عده ای اسباب شايعه است ؛شما در بحبوبه درگذشت ايشان حتا يک سطر ننوشته ايد و برای ابراز تسليت به خانواده ايشان نيز قبول زحمت نفرموده ايد، چرا و چرا؟ با ادب . بهروز
14 دسامبر 2009, 10:47, توسط hazarbuz
بایانی صاحب !
من نوشته های شما را در جا های دیگر نیز خوانده ام مثلاء :
2009-03-20 01:16:37 ET
من برای شما یک حقیقت مهم را افشاء می کنم.استاد میر اکبر خیبر را سکرتر سفارت شوروی الکساندر اوبلوف با تفنگچه دستی خود بقتل رسانیده است. غوربندی درین نقشه شریک او بود.
جزئیات این قضیه نزد حزب کمونیست امریکا و سازمان عفو بین المللی وجود دارد.
و نظر به معلوماتی که راجع به احزاب و مسایل سیاسی کشور داشتید شما قابل احترام حساب میشدید . ولی ناگهان به گفته بزرگان که فرموده اند ( وقتی کسی را خدا میزند گویش سری تخته میره ) , با شما همین معامله شده است . حد اقل با نام بایانی نباید این حرف ها را مینوشتید . خیر . . lol . . اتفاقاء من شما را کاملاء میشناسم .
jalaludinbaiany hotmail.com
14 دسامبر 2009, 20:06, توسط jalaludinbaiany
جناب مزاری عزيز سپاس از شما منتقد معقول ، بپذيريد با عجله نبشته بودم ،
و اما هزاربز عزيز ،
ببينيد اينکه شما با کليمات ، جملات ، نيش قلم بر تن زخمی وطنم نمک پاشيده ، مبنای
دعاعيه بنده وطن بوده و نوشتار شما ذهن مطمين را ارضأ کرده نه ميتواند . در شرايط کنونی که تن وطنم زخمی و با چکمه های خونين متجاوزی بار ديگر لگدمال ميگردد. مصالح عليای کشور برانست که" هر صاحب دلی ، هر روشن ضميری ، و هر ديگر انديشی با دفاعيه خويش دچار تنا قضگوئی نگرديده بگذارند نخست ميهن آزاد گردد.
اما ديگر بيشتر از اين مرا لازم نمی افتد که سخنم را با تو از پی گيرم . ترسم رسوای بيش از اين نگردد که دوستان حقيقت واژگون تصور نمايند . که بنده برکدام ضوابط اتکأ دارد!
هزاربز عزيز،
ناراستی در انديشه و عمل باعث سرافگندهگی ميگردد ، اقای راوش بجا نبشته که هر مليت افغان جابر ، ستمگر داشت و دارد که منافع مشترک نيز دارند . در صورت ضرورت جابران و ستمگران پشتون ،تاجيک ، هزاره ، ازبک پيش چشمان ما وحدت نموده اند .
و شوربختانه ژرفنگران ، پويا انديشان جامعه با خوصيات زشت خود پرستی ، قوم پرستی . اتنيکی آب آسياه دشمن را افزون و بر آتش اختلافات نفت پاشيده که جفاست برای اين وطن .
برادر گل هزاربز بيا که گل بر افشانيم و طرح نو براندازيم گذاشته را صلوات بر آئنده کوشا باشيم . سعادت شما دوستان را آرزو ميکنم . جلال بايانی
15 دسامبر 2009, 01:44, توسط hazarbuz
بایانی صاحب !
باشد , من این نوشته شما را منحیث معذرت خواهی شما قبول دارم , از جایی که شما خود را سیاسی میدانید , وعده کنید که اخلاق سیاسیون را نیز در خود پیدا نماید . راوش را میشناسم و چندی است که در اصالت نمینویسد . . نمیدانم چرا ؟ بهر حال جنگ داخلی سیاسی احزاب از اثر عقده ها و جاه طلبی های چند نفر حزبی نیست بلکه جنگء اصول و دسپلین و سیتیم حزبی است که از نبوغ و دانش سیاسی ببار میاید , و مانند قواعد و تمرینات عسکری خوب هم است , که همه را برای دفاع از افغانستان تا اخرین رمق زنده نگه داشته است .
اقبال لاهوری میگه که :
جپت نا پلت نا پلت کر جپت نا - لهو گرم رکنی کا هی ایک بهانه .
عزت زیاد .
15 دسامبر 2009, 19:24, توسط Nekandesh
این هموطنان خلقی ، یا گلبدینی ویا ملا عمری را توصیه میدارم که ، با زبان شیرین پشتو سخنانشانرا بنویسند وازپشتونوالی وشخصیتهای باجگیروهجومور وتجاوزگر خویش با زبان مادری وقبایلیشان دفاع جانانه کنند وزبان مولویها وسناییها وناصرخسروهارا بیشتر ازاین با نام ننگین پسر بچه های افشاری وباجگیران سرگردنه وویرانگران طالب اندیش وخلقیان خونخوار مزدور شورویهای سابق، آلوده نگردانند. اگر فرهنگی دارید واگر زبان که با آن افتخار می نماید، لطفآ با آن بنویسید واز ریشه وگذشته ای پر با ر فرهنگ خودتان یاد کنید ودل به تاریخ فرمایشی درباری هم نبندید که شما فرزندان یما ویا آریایی هستید؛ آریایی بودن فرهنگ بهی وبهسازی فرهنگی می طلبد. نه انتحاری وجان گرفتن انسان ! آریاییها هرگز بی فرهنگ نبودند، از ایامیکه پا به عرصه وجود گذاشتند، با هنر واندیشه وگفتار نیکو وسازندگی در آمیزش بودند، حالا که ما شاهیدیم، چنین خصوصیات در ضمیر هیچ پشتون با تاسف دیده نمی شود. چگونه شد که آریایها سه هزار سال پیش از اوصاف انسان دوستی وشهامت سازندگی بهره مند بودند وامروز فرزندانشان مانند ملاعمر هم خودرا میکشد وهم انسانهای گردونواحیش را وهم مکتب میسوزاند وهم آموزگار سر می برد؛ آیا این هم پشتون وهم آریایی است؟ یا حفیظ الله امین ویا گلبدین خان ویااز احمد خان گرفته تا کرزی خان یک نمونه ی خصلت آریایی وفرزند یما بودن وشمه ای از رستم زابلی در خونشان جاری بودن را نشان بدهید که ما بی باوران به این قبیله کمی باورمند شویم. آیا در دنیای امروزی دیده باشید که قبیله وتبار قبیله بازی وجود داشته باشد؟ آریایها البته شاید از قبایل مختلف به میان آمده بوده باشند ولی تا امروز سیستم قبیلوی در آنها باقی نمانده باشد که ، این سیستم عقب مانده قرون وسطی هم برای خودشان دشمنی میکارد وهم برای جامعه وسایر ملتهای موجود در این سرزمین؛ شما در جنوب دیده باشید یک قبیله با دیگر قبیله صدها سال است که دشمنی دارند ودر خون همدیگر تشنه اند؛ آیا در بین تاجیکها، ازبیکها وهزاره ها چنین ویژه گی را دیده اید؟ من به هیچکس توهین نمی کنم ولی گفتن حقایق روشن وامروزی که کسی آنرا نمی تواند پنهان کند، به نظر من لازم وضروریست. روی این اصل است که ما به پیش نمی رویم وقبیله گرایان تازمانیکه قبیله سالاری وجود داشته باشد، نمی گذارند که دیگران رشد وترقی کنند، امروز دنیا دیگر سیستم پوسیده ای قبیلوی را نمی پذیرد، حالا بقیه نفوس این سرزمین چه کاری بایست بکنند تا سطح زندگی وروزگارشان بهتر شود؟ گزینه خردمندانه ایکه وطن عزیزمارا به تجزیه نکشاند همان سیستم خودگردانی محلی است که با این سیستم عدالت اجتماعی را میتوان ریشه داد ومناطق را بر حسب رقابتهای سالم محلی رونق پذیر گردانید، اگر کسی دراین راه مانع میشود تا مردم این سرزمین به چنین سیستم انسانی وعدالتگرایانه متوسل شوند، خاین وسد راه ترقی است وطرفدار سیستم عنعنوی بیابانی وخان خانی وقبیلوی است که دشمن دانش ورشد فرهنگی وترقی کشور میباشد. ترس از این تغیر سبب شده است که، قبیله گرایان وحشی د ست به ترور، سوختاندن، سربریدن وخود کشتن ودیگران بی جان کردن بزنند؛ این کارهای غیر انسانی را شهامت وغیرت وانمود میکنند وباجگیران وتجاوزگران را غیرتمندان تاریخی وقابل افتخار میدانند؛ همه درماندگی وعقب مانی این سرزمین را در حکومت 9 ماهه حبیب اله کلکانی وحکومت چند ساله ای همه روز در جنگ استاد ربانی وهمباورانش خلاصه میدارند. این است قضاوت این با غیرتان بت شکن باجگیر! اگر افغانستان در 9 ماه وچند سال ویران شد، پس در 267 سال چه ابادانی که افتخار داشته باشد به وجود آوردند؟ این شاهان قبیه سالار حتا وقت برای کشتن حریفان خویش کمتر داشتند، همه روز از پی از بین بردن خویش واقارب وفرزند وپدر بودند، کور میکردند وتبعید ویاسر می بریدند ودر کله گوش پدر ترور می نمودند وخودشان را شاه مترقی هم حساب میکرند. وای بر حال این سرزمین که چنین هیولاهای خود خور وبیگانه پرور چگونه جفاکردند واین سرزمین طاقت این وحشیان ملتانی ودیره دونی را برداشت و ویرانی را برخود پذیرفت وامروز فرزندان خوب این سرزمین هر روز بدست بقایایی این باباهای سفاک لقمه انتحار قرار میگیرند وهر روز چندین انسان جان میدهد وانتحارچیان پشتون تبار فرزندان احمد خان بابا د ست به چه مصیبتی میزنند ومیزنند ودمارجامعه وانسان جامعه را میکشند ویرانی می آفرینند. هشتاد درصد حاکمیت بدست پشتونها است اما بازهم د ست از کشتن انسان نمی وردارند. بهانه ای گلبدین، احمد شاه مسعود بود، امروز بکدام دلیل دست به ترور میزند؟ شاید این تبار در خونشان کشتن وجان گرفتن اجین شده باشد؛ اکر سر نبرند د یوانه میشوند واگر باج نگیرند چه بخورند؟ عادت پدریشان همین بوده وبس !
درویش
16 دسامبر 2009, 19:51, توسط jalaludinbaiany
مســـــــتلزم نه افتد که شــــياد را « نيک اندش گفت»!
ويژه گی بالوده تو تراوش ذهن خالی ســرسبک تو باشد و اگر نه کدام آدم عاقل به دشنام زايی عليه وطن و هم وطن خود می پردازد !!
و يا خبط شــما نيست اين نيرنگ مراکز جاسوسی بيگانه است و بود که ناپاکی ، خفت ، ذلت ،حرمت شکنی و خيانت به زادگاه را در خور و ذهن ضعيف ، رنجور انسانهای ساده
، پاه افتاده ، آب آورده ، تصادفی بدون بنياد داده تا شب روز زوزه نموده نشخوار نمايد.
اقا!!
گيرم به گفتارشــــما ها
به گونه شگفتی و معجزه آسا کشور تجزيه گردد [ نعوذ بلا ا لله ] ايا گاهی تصور کرده ايد که:
بيشـــترين زيانس را کی ها متقبل ميگردد ؟
مطلق نگاری شما مزبگيران اجنبی نشان ميدهد که « پلان تجزيه) وطن در دست طفلان افتاده و طبق حکم زمان بايد به چاله ســـــقوط کند چون ديگر اين ملت افغان با هم جوش خورده ، بافت شده و زنجير پولادين گشــــته هيچ اهريمن وهيچ خصم که نقاب نيک انديش . پدرام . کامجو . کوشان . به رخ کشيده باشند که هدف ناسالم انها جز برجسته سازی خود شان بوده و وظيفه را که از غير گرفتن .
وطندار ايا دشوار زا نيست که اندک آدمک های مرموز ، با کم زنی بر مقدسات که کليمه ســچه و زيبای افغانســـــتان را با گذر ب هتاکی از زبان ناپاک ايرانی ، پاکستانی ، انگليسی ( اوغانستان ) خطاب نمايند؟ که است !
پس چه بايد کرد ؟
از مجريان غافل و بی غم باش امور سياسی . عدلی . قانون گذاری . فرهنگی . اجتماعی و حافظ عزت و مقدسات ملی و کشوری خواست تا دهن گنديده اين اهريمن بدنام و فتنه بنام نيک انديش . بد انديش . مخدوم . کوشان . بهأ . عظيم بابک . پدرام . بيژند پور .ووو تن چند ديگر را ببندند و دست های آلوده و ناپاک انها را قطع و کابل پرس? اين سايت نيک نام چهره های اين مار های زخمی را روشن سازند تشکر . جلال بايانی