چهارشنبه سوری یا پیشوازینه گل سوریی جشن نوروزی
تقدیم به جوانان بلخ و بامیان و هرات و بدخشان که آغازگر تجلیل از روز های ملی و تاریخی کشور ما در پسینه سالها بوده اند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
آمد نوروز ماه با گل سوری به هم
باده ئ سوری بگیر، بر گل سوری بچم
زلف بنفشه ببوی، لعل خجسته ببوس
دست چغانه بگیر، پیش چمانه به خم
"منوچهری دامغانی"
جشن سوری یکی از جشن های بوده که در ستاوند تاریخ کشورما جایگاه ارجمند و ویژۀ داشته است.
سور درزبان دری و پهلوی ، جشن – خوشی - سرور و نیز سرخ معنی می دهد. این واژه به معنائ حقیقی وگاه مجازی آن در اوراق نظم و نثر ادبیات ما بسیار کاربرد داشته است که بدون شک درخشش این واژه ، درسپهر شعر و نثر شاعر و نویسندۀ ما در واقعیت یادگارواره ایست ازنگارین عروس بنام جشن سوری در تاریخ هزاران سالۀ فرهنگ و آیین کشورما.
جشن سده و سال نو و ماه محرم
فرخنده کناد ایزد بر خسرو عالم
نام تو بدو زنده و در خانۀ تو سور
در خانۀ بد خواه تو صد شیون و ماتم
فرخی سیستانی
یا در جایی دیگر
شادمان زی و بشادی رس و بی انده باش
بادۀ سوری بر دست و نگار اندر بر
روز نو روزست امروز و سرسال عجم
بزم نوساز و طرب کن ز نو و سیکی خور
فرخی سیستانی
در جایی دیگر
عیدست و مهرگان و به عید و به مهرگان
نوباوه یی بود می سوری ز دست یار
فرخی سیستانی.
ماه را در نقاب کافوری
بسته چون در چمن گل سوری
نظامی
بهر صبوح از درم مست درآمد نگار
غالیه برده پگاه بر گل سوری بکار
خاقانی
در شعر حافظ می خوانیم که:
غنچۀ گلبن طبعم زنسیمش بشگفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ ِ گل سوری کرد
چون این واژه یادگاروارۀ از یک دورۀ با فر و شکوه آزادگئ فرهنگی و آیینی کشور به شمار می آمده ،به همین لحاظ بوده که بعد ها در ادبیات دورۀ اسلامی به خاطری کم رنگ گردانیدن این واژه و معنی آن، گل سوری را بنام گل محمدی یاد نمودند و مسمی ساختند.
در شعر منوچهری دامغانی که در مدح سلطان مسعود غزنوی گفته شده، علاوه بر معنای واقعی این واژه، از آن میتوان تاریخ برگزاری جشن سور یا چهارشنبه سوری را حدس زد.
آمد نوروز ماه با گل سوری به هم بیانگر آنست که جشن سوری در شبی واقع گردیده که فردای آن نوروز بوده است، یعنی چهارشنبه آخر سال مصادف بوده با 29 و یا 30 ماه حوت (اسفندماه) که فردای آن اول حمل یا (فروردین ماه) روز نوروز بوده است .
بند دوم شعر باده ئ سوری بگیر، بر گل سوری بچم تشبیه مجازی است که بگونۀ شاعرانه معنی اصلی را در ذهن خواننده تداعی می نماید.
همچنان از شعر منوچهری بر می آید که به رغم فرهنگ عرب هنوز از جشن سوری "چهارشنبه سوری" در روزگاران سلطنت غزنویان تجلیل به عمل می آمده است.
گرچه که در بعد از اسلام فقط از دورۀ سامانیان سند مکتوب در دست داریم که منصور بن نوح سامانی از چهارشنبه سوری تجلیل نموده بوده است. این سند را نرشخی نویسندۀ تاریخ بخارا ارائه داشته می نویسد: .
«و چون امير سديد منصور بن نوح به ملك بنشست اندر ماه شوال سال به سيصد و پنجاه به جوي موليان. فرمود تا آن سراي ها را ديگر بار عمارت كردند، و هر چه هلاك و ضايع شده بود، بهتر از آن به حاصل كردند. آن گاه اميرسديد به (سراي) بنشست، و هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب سوري ، چنانكه عادت قديم است آتشي عظيم افروختند، پارۀ آتش به جست و سقف سراي در گرفت، و ديگر باره جملۀ سراي بسوخت. و امير سديد هم در شب به جوي موليان رفت»
این سند به روشنی می نمایاند كه جشن سوری تا سال سیصد و پنجاه هجري از سوی شاهان ساماني در خراسان زمین برگزار می شده است.
به هر روی، شک وجود ندارد که جشن سوری یکی از جشن های آیینی و تاریخی سرزمین ما بوده است که نرشخی نیز به این واقعیت اشاره ميكند که [چون شب سوري ، چنانكه عادت قديم است] .
اما چیزیکه پرسش به بار می آورد این است که چرا جشن سوری چهارشنبه سوری نامیده شده و به این نام مشهور گردیده است؟ زیرا چنانکه گفتیم این جشن سده ها قبل از اسلام در کشور ما خراسان زمین برگزار می گردیده است، در این صورت در قبل از اسلام در گاهنامه (تقویم) مردمان ما پنج شنبه و چهارشنبه و جمعه و شنبه ای وجود نداشته است.
ماهها سی روزه بوده است و به جای هفته، پنجه و دهه وجود داشت. چنانکه مصری ها و يونانی ها و چينی ها نیز هفته نداشتند و همه از پنجه و دهه استفاده می کردند. یک سال دوازه ماه و هر ماه سی روز بوده است. هر ماه و هر روز ماه نیز به نام های خاص خود یاد می شده است. چون هر ماه سی روزه بوده بنا بر این یک سال 360 روز می شده است و پنج روز باقی مانده را به شمار ماه ها حساب نمی کردند بلکه آن پنج روز را به نامهایی پنجه، اندرگاه، اندرگاهان و روز های گاتها می نامیدند و جشن می گرفتند که با این حساب 365 روز سال پوره می آمد.
مسعود سعد سلمان شاعر بلند اندیش خراسانئ دوره غزنویان که در نیمه دوم قرن پنجم میزیسته و اکثراً در زندان حیات به سر برده، اسامی روزهها را در سی قطعه و اسامی ماهها را در دوازده قطعه چنانکه در روزگاران اهورایی یعنی پیش از اسلام یاد می شده نام برده است. ما در اینجا به منظور جلوگیری از اطالۀ کلام فقط بند اول هر قطعه را که نام دوازه ماه در سال و بعد اسامی روز های ماه در آن ذکر گردیده به نقل می گیریم.
اسامی ماهها در پیش از اسلام:
1 – خدایگانا رامش گزین و شادی بین
که مژده دادت از بخت ماه فرودین
2 - بهشت است گیتی ز اردیبهشت
حلال آمد ای مه می اندر بهشت
3 – زینت باغ ماه خرداد است
گر به باده گرایی از داد است
4 – ماه تیر است ای نموده تیره از روی تو ماه
می درین لعل روشن گردد ای مه می خواه
5 – مرداد مه است سخت خرم
می نوش پیاپی و دما دم
6 – شهریور است و گیتی از عدل شهریار
شاد است خیز و مایۀ شادی بر من آر
7 – ای مه، مه مهر و مهر ماه است
بی باده نشستن از گناه است
8 – ماه آن چو آب جوی ببست
آب انگور باید اندر دست
9 – ای ماه ، رسید ماه آذر
برخیزو بده می چوآذر
10 – ماه دی آمد هوا هر زمان
بارد کافور همی بر جهان
11 – ماه بهمن نبید باید خورد
ماه بهمن نشاد باید کرد
12 – سپندارمذ ماه آخر ز سال
که گشت آخرین ماه هر بدسگال
اسامی سی روز ماه:
1 - امروز او زمرد است ای یار می گسار
بر خیز و تازه گی کن و آن جام باده آر
2 - بهمن روز ای صنم دلستان
بنشین با عاشق در بوستان
3 – اردیبهشت روز است ای ماه داستان
امروز چون بهشت برین است بوستان
4 – ای تنت راز نیکویی زیور
شهره روزی است روز شهریور
5 – سپندارمذ روز خیز ای نگار
پند آر ما را و جام می آر
6 – خرداد روز داد نباشد که مامداد
از لهو و خرمی بستانی زباده داد
7 – روز مرداد مژده داد بدان
که جهان شد به طبع باز جوان
8 – روز دی است خیز و بیار ای نگار می
از ترک می بیار که ترکی گرفت دی
9 – ای خرامنده سرو تابان ماه
روز آذر می و آذر خواه
10 – آبان روز است روز آبا ن
خرم گردان به آب زر جان
11 – روز خُور است ای به دورخ همچو خور
تافت خور از چرخ فلک باده خور
12 – ماه روز ای به روی خوب چو ماه
بادۀ لعل مشک بوی بخواه
13 – ای نگار تیر بالا روز تیر
خیز و جام باده ده بر لحن زیر
14 – گوش روز ای نگار مشکین خال
گوش بر بط بگیر و نیک بمال
15 – دی به مهر است مهربانی کن
کز همه چیز مهربانی به
16 – روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزای ای نگار ماه چهر مهربان
17 – روز سروش است که گویند سروش
باده خور و نغمۀ مطرب نیوش
18 – روز رشن است ای نگار دلربای
شاد بنشین و به جام می گرای
19 – قرودین است روز فروردین
شاد و طرب را کند تلقین
20 – ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز بادۀ بهرام رنگ خواه
21 – رام روز است بخت و دولت رام
ای دلارام خیز در ده جام
22 – چون باد روز، روز نشاط آمد ای نگار
شادی فزای هین بده باده و بیار
23 – دی بدین است و دین مرد خود
آن شناسم که لعل و باده خورد
24 – دین روز ای روی توآکفت دین
می خور و شادی کن و خرم نشین
25 – ارد روز است فرخ و میمون
با همه لهو و خرمی مقرون
26 – اشتاد روز و تازه ز گل بوستان
ای دوست می ستان زکف دوستان
27 – آسمان روز ای چو ماه آسمان
باده نوش و دار دل را شادمان
28 – چو روز زامیاد نیاری ز می تو یاد
زیرا که خوشتر آید می روز زامیاد
29 – ای دل آرام روز مار سپند
دست بی جام لعل می می پسند
30 – انیران ز پیران شنیدم چنان
که می خورد باید به رطل گران .
در کتب تاريخ گفته شده است که در دوره ملکشاه سلجوقی، تقويم را به شکل امروزی در آوردند که به تقويم جلالی معروف است، اسامی روز ها ماهها در زمان سلجوقیان به نامهایی دیگر یاد می شد. داکتر هاشم رضی به نقل از شادروان استاد ذبیح بهروزاز کتاب "تقویم نوروزی شهریاری" از اسامی روز ها و ماه و پنجه که در زمان ملک شاه سلجوقی وضع شده نام برده می نویسد:
« اسامی ویژۀ ماههای نوروزی شهریاری
ماه نو 2 – نوبهار 3 – گرمافزا 4 – گشن نشین 5 – نوش خور 6- غم زادی 7 – رخ فروز 8 – مال بخش 9 – زر فشان 10 – نام جوی 11 – رزم گیر 12 – کینه کش 31 – تیغ زن 14 – داد ده 15 – دین پژوه 16 – دیوبند 17- رهگشای 18 – اسب باز 19 – گوی باز 20 پایدار-21 دوست بین 22 مهرکار 23- جانفزا 24- بت فریب 25 – کامران 26 – شاد باش 27 – دیر زی 28- شیرگیر 29 – کامیاب 30- ای شهریار.
پنجه
1 – آفرین 2- فرخ 3 – فیروز 4 – رامشت 5 – درود » .
از گاه شماری و تقويم و سنجش زمان به سال و ماه و قدامتی چندین هزار سالۀ آن و نامها و مسایل کبیسه و غیره بحث نیست که ما بتوانیم روی آن در اینجا مکث نمایم . آنچه اینجا مقصود است اینست که در پیش از اسلام شنبه و چهارشنبه نبوده است هر چند که هفت روز هفته که به نام شنبه ها یاد می گردد نیز، تعلقی به فرهنگ و نجوم عرب ندارد، بلکه ساخته و پرداختۀ ذهن و فهم و بینش اختر شناسان خراسان زمین می باشد که هر یک از روز های هفته را بنا بر باور های آیین نیایی به نام ستاره های ثابت که آنها را اهورایی می پنداشتند مسمی نمودند. این اسامی را نیز در اشعارمسعود سعد سلمان که از یکشنبه آغاز می یابد و به شنبه ختم می شود چنین می خوانیم :
هفت روزهفته در اشعار مسعود سعد سلمان:
یک شنبه است و دارد نسبت به آفتاب
بر روی آفتاب به من ده شراب ناب
دوشنبه است که دارد مزاج ماه، ای ماه
چو ماه مجلس بفروز و جام باده بخواه
سه شنبه به مریخ دارد نسب
چرا باده ندهی مرا ای عجب
چهار شنبه بتا نوبت عطار است
نشاط باید کرد و نبید باید خواست
باشد ابروی و موی و خوی تو خوب
پنجشنبه به مشتری منسوب
آدینه مزاج زهره دارد
چــــــون آمد لهو و شادی آرد.
اکنون همانگونه گفته شد پرسش این است که چرا جشن سوری، چهارشنبه سوری گفته می شود.
وقتی به تاریخ مراجعه می شود ملاحظه می گردد که اکثر اقوام آسیایی و اروپایی جشن های آتش دارند که با افروختن آتش آغاز می شود. درتاریخ باستان کشور ما از سه جشن آتش نام برده شده که عبارت اند از: 1 – جشن سده 2 – جشن سور ( چهارشنبه سوری) 3 جشن آذرگان که در نهم ماه آذر بر گزار می گردیده است. این جشن ها خوشبختانه به نحو از انحا در پارس ( ایران امروزی) ، هند، تاجکیستان، ازبیکستان و قرغیزستان ، تا جایی که شخصاً ملاحظه نموده ام تا به امروز تجلیل می شود ،از جملۀ این سه جشن تنها ( آذرجشن) در اکثر از این کشور های که یاد گردید فراموش شده است. اما دو جشن دیگر بسیار با شکوه و جلال اگر در سطح دولتی از آن تجلیل به عمل نمی آید در سطح ملی برگزار می شود.
ولی وای به حال فرهنگ ملت ما که اکثریت مردم نه تنها که این دو جشن را بیاد ندارند ، که تصادفاً اگر نامی ازآن بشنوند در اثراز خودبیگانگی و خود باختگی و جهالت و بی خبری گیرند و گویندۀ نامهای قبل از حاکمیت آیینی و فرهنگی اعراب را به چندین تازیانۀ کفر و الحاد و آتش پرستی و غیره و غیره می بندد.
چرا چنین می کنند؟
متکی به تاریخ میدانیم که دشمنان فرهنگ ملی و آیینی جامعۀ ما ، برای تحمیل فرهنگ و دین خود، ناگزیر بودند که فرهنگ و ارزش هایی آیینی ملی ما را نابود سازند. برای این نیت پلید خود مجبور بودند که از اتهام و دورغ وریا کار بگیرند.
یکی از دورغهایی بی شرمانۀ که بر فرهنگ آیینی مردم سرزمین ما وارد نمودند، متهم کردن آیین پاک و یکتا پرستانۀ مردم این سرزمین به آتش پرستی بود.این شیطنت رابخاطری عنوان کردند که پیش از تجاوز اعراب، مردمان کشور ما خدا پرست بودند و خدا را در روشنی آتش می پرستیدند.نور و روشنی را مظهر تجلی خدا می دانستند و بجای سر ماندن به پای و بسوی یک پاره سنگ سیاه در مکان خاص و کشور خاص، آنها در هر جایی که می خواستند خدای یکتا را به نیایش بنشیند نور می افروختند و در پرتوی آتش و یا خورشید ذکر خداوند می کردند. و نیر معتقد بودند که سیاهی و تیرگی مظهر اهریمن است و نباید در تاریکی خدا را پرستش کرد و مظهر خدا حجر را تصور نمود. در رابطه به این موضوع این قلم در کتاب "سیطرۀ 1400 سالۀ اعراب بر افغانستان" و نیز در جلد اول و سوم کتاب خویش"نام و ننگ" مفصلاً معلومات ارائه نموده ام. اما بسیار قشنگ و کامل و فشرده ، فردوسی بزرگ در شاهنامه پاسخ بد اندیش را داده است، جایی که می فرماید:
به یک هفته بر پیش یزدان بودند
مپندار کاتش پرستان بودند
که آتش بدانگاه مهراب بود
پرستنده را دیده پر آب بود
آتش نه تنها که مهراب ( محراب به عربی) بود بلکه آتش در نزد مردم با فرهنگ و با دانش و با دیانت سرزمین ما، نماد روشنی، پاکیزگی، تندرستی کشندۀ امراض و آفات و دورکنندۀ حشرات موذی و نابکار نیز به شمار می آمد.
آتش به معني نور و روشنايي در تفکرخردگرایان يكي از مخلوقات اهورا مزدا و تجلی خداوند ميباشد. بر پایۀ این تفکرو خلاف تصور تاریک اندیشان، ارجگذاری به آتش نه به دليل پرستش خود آتش كه در واقع پرستش خدا در فروغ و تجلی آن می باشد.بر پایه منطق دیگری مبنی براینکه پرستش خداوند سمت و سويي جغرافيايي و مکان خاص نمی پذیرد، مردم یکتاپرست ما در روزگارقبل از قبول اسلام هر جا كه فروغ ديده می شد، آن را نشانه اي صوري از وجود روشنايي و تجلی وجود خداوند مي دانستند ومتکی بر همین باور بود كه در هنگام نماز رو به فروغ و آتش، نماز مي گذاردند.
نسبت به همین ارجگذاری ها به آتش بودکه مردم ما جشن ها و مراسم شادی و شادکامی خویش را نیز در فروغ و تجلی خداوند بر پا می کردند و شکر نعمات ایزدی را به جا می آوردند. آغاز هر شب و روزی جشن و شادی و شاد کامی را با روشن کردند آتش به پیشباز می گرفتند، که جشن سوری (چهارشنبه سوری) که در آن آتش می افروزند و شادی می نمایند در واقعیت پیشواز روزجشن نوروز) بوده است.
همانگونه که گفته شد، نیاکان ما جشن ها و ایام فرخنده را با شمع و شراب و شادی استقبال می نمودند.
در فرهنگ کهن سال مردم ما جشن ها و روز های ویژه و شکوهمند چون نوروز، مهرگان و سده از خود تشریفات خاص داشتند. چنانکه گفته شده که جشن سوری "پیشواز روز" جشن بزرگ نوروز و به مثابۀ تشریفات آن فرخنده جشن به شمار می آمده است. در این یک شبانه روز تشریفاتی پیش از نوروز، مردم با افروختن شمع و نوشیدن شرابهای فرح بخش مانند نوشابۀ (هوم) به رقص و پایکوبی می پرداختند و ترانه های آمد، آمد نوروز را سر می داند و بدینگونه می خواستند و آرزو می نمودند تا سال نوی خوش و خرم و فرخنده ای را پیش رو داشته باشند.
در پهلویی این، مردم خدا پرست ما قبل از اسلام ، روز های ویژه یی برای دعا به روان رفتگان خویش داشتند. که این روز را به نام (فروردگان) یاد می نمودند. یعنی روز فَروهر ها.
فَروهر چیست؟ :
نخست صورت درست تلفظ این کلمه فر- و – هر(Fra-Var ) می باشد. نه فُروهر . از لحاظ معنی، اوستا شناسان و دانشمندان هر کدام به گونه هایی مختلف در پی معنی این واژه برآمده اند.« دارمستتر بنا به تعبیت از نریوسنگ که در قرون گذشته ترجمه ای از اوستا انجام داده، فرور را هم ریشه با پرور parvar فارسی می داند و معتقد است که به معنای پروردن و غذا دادن می باشد. اشپیگل آن رااز ریشۀ "وخش" به معنی نمو کردن و بالیدن آورده است. یوستی yusti ور "var " را به معنی ایمان آوردن و ریشۀ باور را همین "ور" قایل شده است.» به همین گونه هرکدام نظریات مختلف در معنی "فَروهر"ارائه داشته اند. اما آنچه که از ادبیات آیینی زرتشتی بر می آید فَروهر به معنی نیروی نگهدارنده جان است. هرگاهئ که جان از تن جدا می گردد این نیرو همچنان تا زنده شدن دوبارۀ انسان حافظ روح انسان می باشد. حتا گاهی نیز فَروهر جان یا روح هم گفته شده است.
متکی بر این باور ها ، روان گذشتگان ( فَروهر ها) به مدت ده شبانه روز از آسمان ها به شهر و ديار خود باز می گردند و با بازماندگان خویش می باشند . این مدت ده روز پیش از نوروز است، در برخی منابع شش و چهار روز پیش از نوروز گفته شده است.
در اين روزها بازماندگان لباسهای نو می پوشیدند ، هم چنان برای شادی گذشتگان شان سفره های رنگین می گستردند که در آن نقل و نبات و شيريني و ميوه و سبزي و گل و كتاب اوستا و شمع روشن می نمودند. فضای خانه ها را با عطر عنبر و گلاب خوشبو می نمودند. همه به شادی و خرسندی پرداخته و ساز و رقص سر می داند. به باور اینکه چون روان درگذشتگان به ميان آنان می آیند و می باشند بایست که شاد باشند و به بازماندگان دعای خیر و فروانی نعمت و شادی پیشترنمایند .
همچنین در برخی از مناطق کشور ما در شب فروردگان بر سر بامها براي راهنمايي روان درگذشتگان شان آتش می افروختند و می گفتند که این آتش برای آن است که روان درگذشتگان در روشنايي وارد خانه ها شوند.
به هر روی، طبق باور هایی آیینی در روز فروردگان که در اصطلاح اسلامی آن را شب مرده ها یاد می کنند، ارواح گذشتگان هر خانواده به نزد اقارب شان به ویژه در آخر سال یعنی پیش از نوروز بر می گردند.
از سوی دیگر، افروختن آتش در شب فروردگان بر حویلی ها و بلندی ها بنا بر این اعتقاد بوده که می پنداشتند که اهریمن دشمن آتش است و آتش سوزندۀ اهریمن. هر جا که آتش افروخته گردد اهریمن و خرفستر Khrafstar(جانوران موذی و آسیب رسان و نیز آدم های دیو پرست و بدسرشت) را در آنجا راه نیست، که در این صورت افروختن آتش موجب رضای فَروهر ها می گردد. و شادمانی خانواده ها گردهمایی شان در دور یک سفرۀ پر از شرینی و غذا، نیز موجب خشنودی ارواح گذشتگان می شود، زیرا در فرهنگ نیاکان ما شیون و مویه و گریه و زاری به موجب اوستا،ازآفریده های اهریمن به شمار می آید. عکس آن شادی و خرسندی به مثابۀ نعمات اهورایی مورد ستایش بوده است.
در اتکا به فرهنگ شاد زیستی و خرد اندیشانۀ نیاکان ما بود که مویه گران و فاتحه خوانان و ماتم گستران و ماتم اندیشان برای آنکه بتوانند ازآیین خرد و شاد زیستی و جشن های چون نوروز ،سده ، مهرگان ، فروردگان و پیشواز روز نوروز(جشن سوری) و صد ها جشن و مراسم پرتو افشان دیگر جلوگیری نمایند ، پیروان نور و خرد را متهم به آتش پرستی نمودند و با شمشیر و دار و دره، مانع بر گزاری این جشن ها گردیدند و ایشان را پس از قتل و کشتار های بیرحمانه واداشتند تا تسلیم مکتب ماتم و گریه و مویه گردند.
مردم خراسان پنجصد سال علیه ماتم اندیشان و ماتم گستران دلیرانه مقاومت نمودند. ولی در اثر خودفروشی و خود باختگی هایی که شرح همۀ آن در کتاب سیطرۀ 1400 سالۀ اعراب بر افغانستان نوشته شده است، سرانجام ماتم گستران در گسترش آیین ماتم موفق گردیدند. اما مردم پارس بجایی مقاومت مسلحانه ترجیح دادند که جزیه بدهند و دین و آیین خود را موقتاً نگهدارند. از سوی دیگر بسیار هشیارانه در درازمدت توانستند آیین های نیایی را رنگ آخوندی زده و در زیر رنگ آخوندی ، به برگزاری آیین ها و سنت های ملی و فرهنگی تاریخی خویش ادامه دهند. یکی از این ستوده هشیاریها تداوم جشن سوری به نام( چهار شنبه سوری) به بهانه احترام به قیام مختار بن ابی عبید ثقفی بوده است . و آن چنان بوده که مختاربن ابی عبید یکی از سرداران عرب كه به خون خواهي حسین ابن علی و اهل بیت آن که در کربلا در یک جنگ قدرت طلبانۀ ذات البینی کشته می شود، قیام می نماید.
مختاریان برای اینکه از کمیت طرفداران خویش آگاه شوند، اعلام می نمایند که طرفداران قیام علیه یزید بن معاویه به خون خواهی حسین ، شب هنگام بر بام خانه های خویش آتش بیفروزند. تصادفاً آن شبی که باید آتش افروخته می شد، چهارشنبۀ آخر سال بوده است.
این تاریخ و این اقدام یک عرب بهانۀ شد برای کسانی که می خواستند به نحوی از انحا ایام و سنت های فرهنگی خویش را به هر طریق که شده در حاکمیت عرب نیز برگزار نموده و از زیر ریش عرب خرسوار بگذرند.
بدین بهانه بود که مردم پارس که به آیین نیایی خویش قلباً وفادار مانده بودند تحت عنوان احترام به قیام مختار در دفاع از حسین، بی پروا مراسم پرتو افشانی جشن سوری را ادامه داند. اما در افغانستان این بهانه زمینه نداشت. خواننده خود میداند که چرا؟.
یکی دیگر از حدسیات که چرا جشن سوری را به چهارشنبۀ آخر سال واگذشتند و به چهارشنبه سوری مسمی ساختند ، این میتواند باشد که درفرهنگ عرب چهارشنبه ( يوم الاربعاء) روز شُوم و نحس به شمار می آید. جاحظ در المحاسن و الاضداد آورده : «والاربعاء يوم ضنک و نحس». یعنی که چهارشنبه یا یوم الارباع روز شُوم نحس است. مردم پارس و خراسان و سایر کشور هایی آسیایی که به فرهنگ و آیین خویش می اندیشیدند، چهارشنبه را به رغم عرب روز شادی و شادکامی برگزیدند و روز استقبال از روان گذشتگان خویش. تا بدین گونه نشان داده باشند که روز های خدا از هم تفاوت ندارند و این همه خرافات است. و شاعر خراسانی ما منوچهری نیز بهانه یافت که بگوید:
چهارشنبه که روز بلاست باده بخور
بساتکین می خور تا به عافیت گذرد.
به هر حال در هزارۀ امروز حاکمیت جباران سیر زوالی خویش را می پیماید و دیگر بهانۀ در کار نیست و مردم به ویژه جوانان کشور ما با قامت رسا و غرور شکوه آفرین از فرهنگ ملی و تاریخی خویش با ماهیت ذاتی آن تجلیل به عمل آورده ودر تاریکی ها چراغ می افروزند.
در شب جشن سوری، گاهی سه یا هفت خرمن های کوچک آتش که سه اول آن در گرامی سه پند آیین نیایی «اندیشه¬ی نیک»، «گفتار نیک»، و «کردار نیک» وهر هفت آن در گرامی داشت امشاسپند «هرمزد»، «وهومن»، «اردیبهشت»، «شهریور»، «سپندارمذ»، «خورداد» و «امرداد»، طی مراسمی ویژه¬ای روشن می نمودند که تا هنوز در برخی از روستا ها و شهرهای تاجکیستان همچنان رواج دارد و این قلم همچین مراسم، درشهر فرغانه و در دیهه بین کوهپایه های ورزآب و شهرک عینی در تاجکستان شخصاً اشتراک نموده ام.
در بدخشان و شمال افغانستان در شب چهارشنبه سوری ، دختران موی سر خود را به چهل رشته تقسیم کرده و آن را می¬بافند و در انتهای رشتۀ موها (فیتۀ) ظریفی می¬بندند تا تمام چهل رشته به ترتیب در کنار یکدیگر قرار گیرند و هنگام پریدن از روی آتش می¬گویند : « روی مبارکت گردم- زردی مرا گیر و سرخی¬ات را بده». در بعضی از دهات درواز بدخشان از شب تا بامداد نوروز برگرد آتش می¬نشینند و می¬رقصند.
منابع :
1 – سیطرۀ 1400 سالۀ اعراب بر افغانستان، سلیمان راوش
2- تاریخ بخارا ازابوبکر محمد بن جعفر النرشخی
3– جلد اول و دوم نام و ننگ ، سلیمان راوش
4 – دیوان فرخی سیستانی
5– دیوان منوچهری دامغانی
6– دیوان مسعود سعد سلمان
7– گاه شماری و جشن های ایران باستان ، هاشم رضی
– پژوهش در در فرهنگ باستانی و شناخت اوستا، مسعود میر شاهی
8– تصویر ها از ویب سایت ها
بخشی از قصیدۀ از فرخی سیستانی در مدح بهار
مرحبا ای بلخ بامی همره باد بهار
از در نوشاد رفتی یا ز باغ نوبهار
ای خوشا آن نوبهار خرم نوشاد بلخ
خاصه اکنون کز در بلخ اندرون آمد بهار
هر درختی پرنیان چینی اندر سر کشید
پرنیان خرد نقش سبز بوم لعل کار
ارغوان بینی چو دست نیکوان پر دستبند
شاخ گل بینی چو گوش نیکوان پر گوشوار
باغ گردد گلپرست و راغ گردد لالهگون
باد گردد مشکبوی و ابر مروارید بار
باغبان بر گرفته دل به ماه دی ز گل
پر کند هر بامدادی از گل سوری کنار.