من مضمون آقای عبدالباری جهانی را زیر عنوان: ماچه میخواهیم درسایت بینوا خواندم؛ انصافا باید اعتراف نمایم که همین مقالهء موږ څه غواړو؟— ی شانرا نسبت به هرنوشتهء دیگرشان تا جایی عقلانی تر یافتم. آقای جهانی درمورد مجازات مجرمین جنگی ومرتکبین جنایت علیه بشریت درطول چند دههء پسین پرسیده اند که : آیا اول باید جنایتکاران جنگی محاکمه گردند وبعد نظام مردمی بوجود آید ویابرعکس؛ اول نظام مردمی بوجود آید وبعد سراغ جانیان جنگی گرفته شود؟ رأی ونظر شخصی آقای جهانی این است که اول باید نظام مردمی ومشروع ایجاد شود بعد سراغ محاکمهء جانیان جنگی بروند. من ضمن اینکه این نظریه را می پسندم ولی چند پرسش اساسی را از آقای عبدالباری جهانی مطرح می نمایم که اگر مایل به پاسخ گویی بودند نور آلا نور واگر هم نبودند سپرد شان بخداوند کریم ورحیم.
پرسش اول این است که: قبل ازساختن نظام میخواهم بدانم که جنایت علیه بشریت را در افغانستان چگونه تعریف می نمایند واین موضوع را واضح سازند که چه کسانی ازنظر ایشان جانی وجنایت کار بحساب می روند؟ زیرا کسی را که تا کنون شما لقب جانی وجنایت کار بخشیده اید همه روی اغراض واهداف قومی ومطابق یک پلان وآجندای سیاسی ازقبل ترتیب شده پی ریزی گردیده وخارج ازنورم ها ومعیارهای پذیرفته شدهء حقوقی می باشد وطبعا آن شخص ویا آن جنایتکار نزد بقیهء افراد کشور قهرمان وغازی ومقاومتگر معرفی است که یکی ازهمان افردیکه جنایتکاران شمارا قهرمان وغازی میداند این قلم می باشد. پس فرق میان جنایتکارانی که شما آنها را درلست سیاه تان داخل ساخته اید با جنایت کارانی که درسازمان راوا درج گردیده ویا جنایتکارانی که درسایت کابل پرس وانجمن ترک تباران وشبکهء جهانی خلق هزاره درج گردیده ویا جنایتکارانی راکه بقایای دکترنجیب الله احمدزی عنوان نموده اند ویاهم جنایتکارانی را که اسعمیل یون وگلبدین حکمتیار وروستارتره کی وملاعمرمیخواهند آنها محاکمه شوند باهمدیگردر چیست؟
دوم اینکه: شما نظربه تعریفی که ازجنایتکار می نمائید مشروعیت خودتان را ازکجا بدست آورده اید که مردم بر صداقت شما باور داشته باشند وهرکسی با طیب خاطر حاضر شود تاجنایتکار قوم وقبیلهء خویش را بخاطر محاکمهء عادلانه تسلیم شما نمایند؟ شما آقایون که کشته شدن اسیران نظامی طالبان را درشمال درسال دوهزار ویک شامل پروندهء جنایت علیه بشریت ساخته اید ودرین راستا قلمرسایی ها نموده اید چگونه میتوانید بیطرف باشید؟ آن ازبیک وهزاره وتاجیکی که بدست نیروهای نظامی طالب؛ هست وبود خویش را از دست داده است آیاحاضر خواهد شد که بخاطر گل روی شما وسردارعارف جان عباسی وسیدعبدالله کاظم فرزندان شانرا که درقتل اسیران نظامی طالب دست دارند به شما وامثال شما تسلیم نمایند؟ این پرسشهای بود که اگر آقای جهانی مایل به پاسخگویی به آنها وادامهء دیالوگ انترنتی بودند میتوانند پاسخ دهند درغیر آن میتوانند ناخوانده از آنها بگذرند .
اما آقای مرادزی صاحب نباید مانند سوتهء حافظ بالای هرکسی عربده نموده و هرکی راکه خوششان نیامد بدون شناخت حضوری یا غیابی متهم به شورای نظار ویا کدام جریان دیگر سازند.من بیچاره نه افتخار عضویت شورای نظاررا درگذشته دارا بوده ام ونه هم حالا دارم ونه هم گوداگی* رژیم آخوندی ایران ویاکدام جریان سیاسی دیگر می باشم.
ازدید تاریخی من اگر زنده یاد احمدشاه مسعود؛ ویا شهید عبدالعلی مزاری ویا جنرال دوستم هرکدام شان درهمان مرحلهء ابتدایی سقوط رژیم دکترنجیب الله احمدزی خواهان تجزیهء افغانستان ویا برقراری یک نظام غیرمتمرکز وعادلانه می بودند شاید وضعیت ؛ به گونهء دیگری انکشاف می نمود. نزد من هرسه آنها نظر بدلایل ؛اسناد وشواهدی که نزدم موجود است بدرجات مختلف مقصر می باشند. حتی درصورت عدم تجزیه نیز زمینهء برپایی یک نظام غیر متمرکزیکه درآن سلطهء عنعنوی قبایل اوغان به زباله دان تاریخ سپرده شده بود قابل تصور بوده ویک امر ممکن به نظر میرسید. چنان نظامیکه ازمشروعیت کامل برخوردار بوده و میتوانست زمینه ساز ثبات سیاسی واجتماعی ؛ استقرار وامنیت عمومی درسراسر افغانستان آنروزشود وهیچ مجالی هم برای ظهور طالبان درمنطقه پیدا نمیشد وخلقهای ستمدیدهء کشور بشمول پشتونها به مصیبتهای فعلی گرفتار نمیگردیدند. ولی هرچه که واقع شد؛ بازهم من مسعود بزرگ را ویا استر جنرال عبدالرشید دوستم ویا هم شهید عبدالعلی مزاری را درقطار جانیان جنگی هرگز حساب نمی نمایم. حالا به نسل کنونی است که ازگذشتهء خویش بیاموزند درغیر آن همان مقولهء گاندی اینجا صدق خواهد کرد که هرملتی که تاریخ خویش را نداند روزی محکوم به تکرار آن خواهد شد.
همانطوریکه دربالا اشاره شداین موضوع را بخاطری یاد آوری نمودم که بنده به هیچ صورتی تعلق سازمانی وحزبی باگروه ها واحزاب گذشته ویا حالیه ندارم ونظریاتم بازتاب دهندهء مواضع سیاسی احزاب وجریانهای مشخص ایدیالوژیک چه در داخل کشور وچه درخارج آن نمی باشد. اما منکر این حقیقت هرگز نخواهم شد وآنرا با جرأت و افتخار میخواهم بیان نمایم : که سقوط رژیم فاشیستی حفیظ الله امین وبقدرت رسیدن زنده یاد ببرک کارمل بزرگ؛ برای پدر وکاکاهایم زنده گی دوباره بخشید بناء من وخانواده ام خودمانرا مدیون احسان آن ابر مرد تاریخ میدانیم؛ من واعضای خانواده ام هرگز درزنده گی مان آن روز فراموش نانشدنی شب ششم جدی هزار وسه صد وپنجاه وهشت خورشیدی را ازیاد نخواهیم برد که در منطقه نوآباد دهمزنگ درشهرکابل دریک منزل کرایی زنده گی میکردیم همهء ما بشمول مادرم وبرادرهای قد ونیم قد بخاطریکه بدانیم این فیرها وزد وخوردها بخاطر چیست همه رادیوی نیمه خراب ونیمه سالم مانرا روشن ساختیم که ناگهان ازراه امواج رادیو صدای گرم وروح بخش ومسیحانفس کارمل بزرگ بگوش رسید که چنین نوید داد: "هموطنان عزیز! دیگر طومار رژیم فاشیستی حفیظ الله امین این دیکتاتور جبار وعوامفریب برای ابد چیده شد ودیگر سایهء نحس وننگین این جاسوس امپریالیزم بالای تان حکومت نمیکند" وچند روز بعد آن پدر وکاکاهایم اززندان باستیل پلچرخی بیرون آمدند. بعداز آن روز میتوانم بگویم که اگر مطابق تعلیمات هندوییزم به تناصخ ارواح باورمند می بودم میتوانستم ادعا کنم که روح کارمل بزرگ در وجودمن حلول کرده است ولی باتمام این اخلاص وارادت من به زنده یاد ببرک کارمل بزرگ؛ هیچگاهی من یک پرچمی به معنای واقعی کلمه نبوده ام واگرمی بودم با افتخار آن را می نوشتم؛ چرا ازاظهار آن می شرمیدم؟ مگر پرچمی بودن بدتر ازخلقی بودن است؟ آن خلقی گردپای احمقی که عمرش را درپیروی کورکورانه ازشخصیتهای کودن و بیسواد وفاشیستی چون امین وتره کی گذشتانده وحالا درشهرهای مونشن وبایرن و استوکهولم واسلو ومالمو وکوپنهاگن دهل افغانیت و وحدت ملی را بصدا درآورده وازپولهای کمکی وخیرات کشورهای غربی مست گردیده وهردم خرمستی میکند چه فضیلتی دارد که ازسابقه اش نمی شرمد؟ چرا او باید از سابقهء ننگین خویش نه شرمد که یک پرجمی بشرمد؟ آیا سکوت دربرابر کسیکه با خر ومواشی زنده گی کرده وطویلهء حیوانات محل تولد وپرورش وی بوده است اما حالا دیگران را متهم به وطنفروشی وبی کفایتی ونقض حقوق بشر وارتکاب جنایت علیه بشریت میکندجواز دارد؟ خدا کند که جناب مرادزی صاحب این عبارات را دشنام تلقی نفرمایند زیرا من به استناد همان منابع موثق این ادعا را کرده ام که خود رهبران جناح خلق خصوصا حفیظ الله امین روزی با افتخار تمام به رفقای شوروی سابق نوشته اند که: جناح خلق فرزندان پائین ترین لایه های جامعهء افغانی می باشند وبرعکس پرچمی ها مربوط طبقات اشراف وشهری بوده که در وفاداری شان به ایدیالوژی مارکسیزم – لنیینزم ثابت قدم نیستند". مضاف برین, خواندن یک تعداد جزوه های خاطرات صاحبمنصبان خلقی دروزارت داخلهء وقت نیزاین ادعای مرا تائید میکند که خلقی ها واقعا خاستگاه غژدی نشینی وبدوی داشتند ودارند. درزمان حاکمیت خلقی ها بهترین تخلص های قابل افتخار همانا: صحرایی؛ چوپان؛ روغ لیونی؛ مزدوریار؛ برباد؛ بیابانی وغیره بشمار میرفت؛ ومعیار وطنپرستی وخلقی بودن نیز : بی نظافتی؛ پوشیدن لباس های چرکین و کثیف ومتعفن؛ جهالت؛ قساوت وسنگدلی؛ انتقامکشی؛ زن رقصانی؛ بچه رقصانی؛ بی رحمی ؛ بی پروایی و بی مسؤولیتی بودند. ولی باتمام این ممیزاتی که میان خلقی ها وپرچمی ها وجود داشت بازهم من اعتراف می نمایم که من این افتخار را ندارم که یک پرچمی باشم ولی به پیروان راستین آن راد مرد بزرگ زنده یاد ببرک کارمل ازصمیم قلب احترام دارم.
جمعیتی ویا به اصطلاح شما شورای نظاری نیز نیستم زیرا من دین را شامل حوزهء امور شخصی افراد می شمارم وبرعکس هراخوانی واسلامگرای دیگر؛ باورمندم که سیاست شامل حوزهء مقدسات نمی باشد.اما هیچگاهی ازمسلمان بودنم پشیمان نیستم وازگفتن این قول که من یک مسلمان هستم هرگز عار وننگ ندارم .
برعلاوه موضوعات فوق ؛ آقای مرادزی صاحب که شعار بقای افغانستان واحد وتجزیه ناپذیر را سرمیدهند به این امرنیز باید واقف باشند که موضعگیری های جناب خودشان وهمفکران شان که جز دشنام وتوهین به رهبران سیاسی که ازنظر قومی ویا به اصطلاح خودشان ( په خته ) پشتون نبودند وهیچگاهی هم خواهان تجزیه نبودند نیز درتسریع پروسهء تجزیه طلبی خیلی کمک بسزایی کرده است. ازدیدمن تاکنون قلم جناب مرادزی واشخاص دیگر چون آقایون اسمعیل یون, احمدجان آریوزی, غفورجان لیوال وعبدالباری جهانی وصادق افغان وغیره به زبان اوغانی بیشتر از هر عامل دیگر مردم غیر اوغان را به این قناعت رسانده است که جز وحدت ویکپارچگی استراتیژیک میان ملیتهای بزرگ تاجیک وازبیک وهزاره برای دوام زنده گی درین ماتمکده ای که نامش را افغانستان گذاشته اند راه دیگری وجود ندارد. هرنوع اختلاف؛ افزون طلبی، جاه طلبی؛ بی اتفاقی؛ برخ کشیدن اشتباهات رهبران گذشتهء قومی این سه ملیت بخاطرمحکوم ساختن یکدیگر وغیره همه آب انداختن درآسیاب فاشیزم اوغانی تلقی میشود.
ملیتهای غیر اوغان باید این را درنظر داشته باشند هرنظامی که درآیندهء اینکشور بنام دولتهای مقتدرملی ,قوی ومتمرکزمطابق تیوری آقای مرادزی وهمفکران شان بوجود آید هیچگاهی بهتراز دورانهای امیرعبدالرحمن وخاندان آل یحیی خصوصا دوره های خدانیامرزان هریک نادرخان, ماد هاشم خان وسردارماد داوود خان وسردار ماد نعیم خان وقبایل غلجایی سیکولار چون ملگری تره کی وامین وداکترنجیب الله احمدزی واسلامگرایانی چون: مولوی خالص وگلبدین وحقانی وملاعمرنخواهند بود بلکه بدترازینها نیز خواهند بود.
محترم مرادزی صاحب که مرا تنگنظر خوانده اند وافغانستان را تجزیه ناپذیر لطف کنند بنویسند که ازنظریک ازبیک وتاجیک وهزاره فرق میان شما وقریب الرحمن سعید وسیدحسین پاچا واسمعیل یون واحمدجان آریوزی وروستار تره کی وصادق افغان ومطیع الله عابد شاعر شیرین سخن زبان پشتو درچیست؟ قطع نظر ازاینکه شما جنگهای زرگری وگاه هم قبیلوی میان خودتان دارید ولی برای ازبیکها وهزاره ها وتاجیکها شما ازهمدیگر چه فرق دارید؟ گذشته ازین درسایتهای اوغانی مانند بینوا ولروبر ودعوت چند درصد خواننده های اوغان به زبان فارسی؛ زبانی که قبلا زبان بین الملیتی میان ملیتهای پشتون وتاجیک وازبیک هزاره بود می نویسند ونوشته های شان سانسور نمی شود؟ هدف ازین پرسش این بود که همین اکنون افغانستان عملا تجزیه شده است کسی را که شما خاین وجنایتکار می شمارید دیگران وی را قهرمان ملی ونجات دهندهء قوم وزبان هویت ملی خویش می شمارند. آن کسی را که شما بحیث قهرمانان نامدارملی می شناسید که گویاشملهء غرور دستارهای قبیلوی شان به آسمان میرسید نزد دیگران بحیث قاتلان وجنایتکاران ملی وناقضان اصلی حقوق بشر ونسل کشان بی رحم برسمیت شناخته شده اند.
منظورم همان محمدگلخان مومند وسردارمادهاشم وماد داوود خان اند که هرسال برایشان محافل پرشکوهی در شهرهای مختلف اروپایی برپا میگردد. پس شما بفرمائُید بگوئید که تجزیه شاخ دارد یا دم؟
آیا شما چنین ازهم پاشیده گی وازهم گسیختگی فرهنگی را درهمان استوکهولمی که درآن زیست می نمائید میان قومیتهای دیگری چون: ایرانیها صومالی ها وفلسطینی ها وعراقی ها وکوردها که مانند مردم افغانستان ازبد حادثه به آنجا پناه برده اند می بنید؟
چرا هنوز هم اصرار دارید که خانهء جدید را براساس نقشه های گذشته اعمار نمائید؟ این حکومت ملی ومقتدر مرکزی که درآن شخصیت اوغان حرف اول را بزند درطول دوصد وشصت سال حاکمیت تگ قومی برای شما وبرای دیگران چه نتایجی بار آورده است که حالا نیز ازگفتن آن دهن های تان را شیرین می سازید؟
" افغانستان د ورانولو ندی"
خیلی عالی ومعقول فرموده اید من نیز با شنیدن این آهنگ لطیف جان ننگرهاری اشک می ریزم ولی چر اشک می ریزم؟ بخاطر این اشک می ریزم که این توده های مظلوم وبیسواد پشتون چرا وتا چه وقت اسیر دامهای شیطانی خود وبیگانه قرار میگیرند؟

یکی آهنگ کشورسازی وملت سازی وهویت سازی ازآمو تا اباسین را درگوشهایش زمزمه میکند واورا دربرابر سایرملیتها می جنگاند وآن دیگری به بهانهء جهاد و برقراری حکومت الهی وصد درصد ناب اسلامی وشریعت محمدی در زیرسایهء نظام کنفدراسیون اسلامی میان افغانستان وپاکستان بازهم از اوبحیث یک سرباز اجیر دربرابر ملیتهای دیگر استفاده میکند وآن دیگری بنام حاکمیت قانون ومدرنیزم به زور قوای ناتو خانه وکاشانهء پشتون را بمباردمان میکند وبعد اشک تمساح می ریزد ولی درتمام این حالات تنها کسی که تباه وبرباد میشود فقط پشتون است چرا؟ واقعا هرانسان با وجدان باید باشنیدن این آهنگ بگرید. آقای مرادزی ازشنیدن این آهنگ چه مراد دارند؟ چرا هر تغیرساختاری نظام را که ازطرف ملیتهای غیر پشتون پیشنهاد می شود به خرابی و ویرانی تعبیرمی نمائید وبرعکس طرحها وشعارهای میان خالی خودشانرا شجاعت و وطنپرستی ؟
چه کسی حاضر است که خانه ومسکن آبایی اش را خراب سازد؟ برای یک لحظه با خودتان فکر کنید و وجدان تانرا قاضی سازید که آیا واقعا شما درپی خرابی این خانه استید یا دیگران؟
خودت بحیث یک پشتون خط مرزی دیورندرا برسمیت نمی شناسی وشعار یکجایی اوغانهای لر وبر را به اهتزار در آورده ایی وهرمخالف را بنام جاسوس ایران وپاکستان وادار به سکوت می سازی درحالیکه آنطرف مرز مردمان آندیار این شعار پوچ شما را به پشیزی هم ارزش نمیدهند وزیر نام دشمنی با ادارهء پنجاب واسترداد اراضی ازدست رفته درقماریکه سالها آنرا باخته اید بازهم به دوام بازی اصرار دارید؟ چرا علت چیست که اول درغم آبادی وامنیت همین خاکی که در اختیار داری نیستی وشعار دشمنی با پاکستانرا کاذبانه سرداده ایی؟
میخواهی که با پیوستن اوغانهای آنطرف مرز ادعای توخالی اکثریت واقلیت قومی ات را برای جهانیان ثابت بسازی که اوغانها اکثریت می باشند؟ ورنه چرا ازبیکها وتاجیکها وترکمنها نیز با کشورهای هم مرز با ولایات شان شعاریکی شدن تاجیکهای لر وبر وازبیکهای لر وترکمن های لر وبررا سرندهند؟ اگر جنابعالی مدعی استی که درامضای معاهدات گندمک ودیورند ونشستهای لاهور با انگلیس ارادهء مردمان دوطرف مرز درنظر گرفته نشده پس درجدا سازی اقوام تاجیک وازبیک وترکمن کی از آنها پرسیده بود که آیا شما به کدام کشور می پیوندید؟
پس ثابت گردید که هیچکسی جز شما هم تنگنظر تشریف ندارد وهم درپی خرابی خانه نیست. اگر واقعا شما تمام ملیتهای ساکن این کشوررا به یک نظر می دیدید ودرپی محو ویا ادغام واستحالهء جبری ملیتهای دیگر درهویت قبیلوی اوغانی تان نمی بودید وبر حفظ تمامیت ارضی آن ازسیاستهای یک بام ودوهوا کار نمی گرفتید دیگران هرگز حاضر نمی شدندکه طرح جدا سازی مناطق جنوب را به پاکستان مطرح سازند.
حالا اگر شما واقعا طرفدار ایجاد یک پشتونستان بزرگ استید بفرمائید یک نظرسنجی وریفراندوم میان خلقهای لر وبر پشتون را راه اندازی کنید که این مردم چه میخواهند؟ آیا واقعا یک کشور مستقل براساس هویت وزبان پشتونی امکان دارد ویا نه؟ واگر دارد آیا ادارهء پنجاب وقدرت های بین المللی درین باره توافق دارند ویانه؟
ولی اگر امکان ندارد من بحیث یک شهروند غیر اوغان چگونه تحمل نمایم که کشورم خانه پدری ام درسه طرف آن دیوار ومرز داشته باشد ولی دریک سمت آن بی در وبی دروازه باقی بماند وساکنان آن بدلیل اینکه قوم زور وبرگزیدهء خدا اند سیطره وکنترول دولت مرا قبول نداشته باشند آیا چنین سیستمی درقرن بیست ویک امکان پذیر است؟ چرا دیگران قربانی این بازی بی معنای شما گردند؟

"پاکه اومقدسه خاوره تربرید لاندی نیول شوی"

آقای مرادزی!
آیا واقعا ازته دل باور داری که خاک و وطن نزد شما قدسیت دارد؟ اگر دارد برای یک لحظه باخودتان فکر کنید که اززمان پیدایش وتولد پاکستان تاکنون حاکمان کابل ملیونها افغانی ودالر وکلدار را صرف مخارج سیاسی ولوژیستکی وحتی نظامی برای گروه های ناسیونالیست پشتون در راس آنها پیروان زنده یادها هریک عبدالصمدخان اچکزی وعبدالغفار خان نمودند حاصل این همه سرمایه گذاری برای دولتمداران گذشته وامروزی کابل چی است؟
آیا شهروندان غیر پشتون این کشور این حق را دارند که ازشما وهمفکران تان که سنگ پیروی ازافکار وعقاید خان عبدالغفارخان را به سینه میزنید وخواهان یکجایی اوغانهای لر وبر استید بپرسند که آقایان بالاخره شما ازجان ملت بیچاره وهردم شهید افغانستان چی میخواهید؟

(آقای طارق بزگر مسؤول سایت دعوت با بینظیر بوتونخست وزیر متوفای پاکستان)

(آقای طارق بزگر درملاقات بایکی ازرهبران قبایل)
شما مدعی استید که برخاک مقدس شما ازطرف قوای بیگانه تجاوزشده است ولی درعین حال هم تباران خون شریک تان که شما با آنها لاف برادری وخون شریکی می زنید درساختار دولتی همان نظام متجاوز؛ ازراه انتخابات دموکرتیک وآزاد صاحب کرسی های پارلمانی و وزارتخانه ها می باشند ولی هنوز هم شما خواهان آزاد سازی آنها از اسارت پنجاب و پیوستن آنها به این طرف مرز می باشید آیا آنها نیز این خاک را عزیز ومقدس می شمارند ویانه؟
اگر نمی شمارند شما بکدام حق حاضرید که متجاوزین را وآنانیکه خواهان دوام زنده گی شان با ادارهء پنجاب اند هویت افغانی داده وخواهان الحاق شان به خاک مقدس خویش می باشید؟ چرا اجازه نمیدهید که مردم عادی به عوض اداره پنجاب یخن شما را بگیرند که اگر پنجاب خاک مقدس را مورد حملات راکتی قرار داده پس خودت کی استی؟
ازنظر من متجاوز حقیقی بالای مناطق دانگام وشیگل ونورستان درشرق افغانستان شما استید نه پنجابی ها. زیرا شما هم مانع حل این منازعه مرزی استید وهم شعارهای تحریک آمیز ونشستها وکنفرانسهای پوچ وبی معنای تان زیرنام دیورند جرگه درکشورهای مختلف اروپایی وغیره به نظامیان پاکستانی این حربه را میدهد تا هرچه بیشتر برای گل آلود ساختن آب و گرفتن ماهی دست بکار شوند. بگذریم ازینکه دررأس نظام یک شخص پشتون تباری مانند شما قرار دارد که هم ازحل منازعه با پاکستان طفره میرود وهم جرأت این راندارد که این موضوع را به شورای امنیت ارجاع نماید وبعوض آن برای بزیر کشیدن رقبای سیاسی وقومی اش ازقدرت ازین موضوع استفادهء ابزاری میکند.
بناء خیلی خودتانرا زحمت ندهید تا ثابت نمائید که دیگران تنگنظر ومزدور بیگانه واجنبی پرست ولی جنابعالی صاحب نظر فراخ وطنپرست وملی گرا تشریف دارید. خودتان بنام هویت کاذب اوغانی خواهان ادغام واستحالهء جبری ملیتهاوهویتهای دیگر درهویت افغانی تان استید ولی دیگران که میخواهند خودشان باشند متهم به گرایشهای فاشیستی میکنید. واین را خدمت شما باید بعرض برسانم که درشرایط حاضر هیچ تاجیک وازبیک وهزاره آگاهی که ذرهء ازانسانیت وشرافت در وجودش باشد چه خلقی باشد وچه پرچمی چه شعله ایی وچه اخوانی وچه هم غرب گرا نظریات ودیدگاه های پادرهوا وتوخالی تانرا پذیرفته نمیتواند. تنها کسانی ازین سه ملیت بزرگ میتوانند باشما موافق باشند که یا چنان کودن واحمق باشند که هیچگاهی کتب تاریخ را ورق نزده باشند ویاهم چالاک وحرام زاده
درغیر آن انسانهای سالم وبا وجدان هرگز باشما همراه نخواهند بود .
ودرآخر جهت حسن ختام یک پیامی را ازکابل پرس که درستون نظریات مقالهء حسین زاهدی بنام تاج الدین حسینی نگاشته شده است بحیث یک سند خود آگاهی وبیداری نسل کنونی میاورم هرچند که محتوای این پیام راجع به ورزش تکواندو وپیروزی آقای نیکپا می باشد
• نیکپا گریست ما نیز گریستیم! 15 اوت 07:42, بوسيلهى تاج الدین حسنی
متن اصلاح شده
متوجه دوست خوبم جناب مراد خردیار!
در نظرتان راجع به نوشته جناب زاهدی صاحب کریکت ره با تیکواندو و اون هم در بازیهای مثل المپیک مقایسه نموده اید که مثل این مثال می ماند که (یک چیزی کثیف را از میان لجن زار برداریم و به تحمیل به ستاره بچسبانیم و بگیم که این نیز ستاره است) اول که گفته بودین من نیز یک هزاره هستم این موضوع هم شبیه این مثل می ماند که: (شغال هم خود ره برادر شیر خطاب می کنه). اینکه هزاره باشی هیچ گونه توجیهی مبنی بر سالم بودن حرفهایت نیست چراکه هزاره هم می تواند مثل تو پست و خودفروخته شود. هزاره هم یک انسان است و می تواند اشتباه کند و می تواند پست باشد مثل شما. و می تواند اندیشه اش را در مقابل چندرغازی که از سوی ارباب صفت خویش به مرور زمان اخذ می نماید، بفروشد. از زمانهای نه چندان دور روایت شده که از سوی قوم الظالمین نیت داشته اند که نسل هذا (هزاره) از این تبار رانده شود. و چه بسا وحشی گریها و ددمنشی های که در حق این مردم مظلوم روا نداشته اند. به گفته یکی از استادان دانشگاه که الحق کلمه استادی به معنی واقعی اش نسبت به آن باید اطلاق گردد.
گفت: (با وجودی که من یک تاجیک هستم و در گذشته ها از هزاره ها بسیار متنفر بودم اما حالا به این عقیده ام که اگر 5 سال حکومت به دست اینان یعنی هزاره بیفتد بدون شک 50 سال رشد خواهد کرد....) و دلایلش را هم گفت که مجال نبشته کردن در این صفحه نیست.
واقعیات که مثل یک آب یخ میماند و تاریخ همیشه گواه بر آن باشد مکرر کردن آن عبرتی است برای نسل های که چشم شان کور و نابینا گشته البته در نوشته های اقای زاهدی هیچ وقت حرفی قول نشده است که قوم دیگر باید انکار گردد که دیروز و امروز المپیک خون را در کشور به راه انداخته اند فقط هدف این است که تو که چشمانت کور گشته ای باید آن را با آب پاک بشویی و مقایسه کنی که آیا این حقیقت در وجدان ناسالم تو قابل قبول هست یا خیر و درست است یا خیر؟؟؟
امیدوارم از حرفهای رک و بدون ملاحظه ام ناراحت نشده باشی دوست خوبم.
پایان
.خاد او بریالی ووسی!
با احترام
پرویز بهمن
ایمیل تماس:
parvisbehman@rocketmail.com
د پنجاب بریدونه او بلخوا د نظارشورا ګواښونه
موږ څه غواړو؟ - عبدالباري جهاني
* ببولال آهنگ خاصی که درمراسم عروسی پشتونها سروده میشود وجایگاه همان (آهسته برو)ی غیر اوغانها را درفرهنگ دارد.
* گوداگی: مزدور ودست نشانده
پيامها
15 آگوست 2012, 22:30
اوغانها باید یک موضوع را درک کنند اینکه اجیر نوکر یا ادم حرفوی تا زمان براورده شدن هدف بادار یا صاحبش ضرورت است و بعدن مانند کاغذ تشناب به جایگا اش انداخته میشود روی این اصل شما عنقریب جای تانرا احراز میکنید گمان نبرید که باداران تان به شما محبت پدرانه دارد نصف زیادی وظیفه تان را انجام داده اید شما از نوکر سابقه دار و ازموده ای شان یعنی پاکستان قریبتر به درگاه نیستید اما وقتیکه منافع شان ایجاب کند نوکر نوکر است و بخاطر منافع , رضایت نوکر مهم نیست اینکه تجزیه پاکستان اوغانستان هدف مهم امریکا و انگلیس است باید قبول کنید که تشکیل حکومتهای قبیله ای که یوسف علی زرداری از ان خبر داد شروع این پروسه است وشما خود شرایط را برایشان اماده ساخته ومیسازید . فعلن سخنی چند به مسعود سرلوچ کسیکه خودش و خانمش ( منوره سرلوچ ) در ولایت ننگرهار در خدمت روسها قرار داشتند خودش معاون وبعد ها منشی کمیته ولایتی حزبی خلق پرچم ومنوره سرلوچ منشی ولایتی سازمان زنهای ننگرهار بود که در جشنهای اوغانستان وشوروی در جای که باغ شاهی , باغ داوود خان و باغ خلق یاد میشد ویا هوتل سپین زر تجلیل و محافل رقص وباده نوشی برپا میشد که در انجا سرلوچ ها نظر به سمت بالا که داشتند به رفقهای پائینتر شان نمونه مثال شده و شعار کارمل عزیز کارمل کبیر!! را ( دوستی انترناسیونالیستی افغان- شوروی از دوستی به برادری واز برداری به خون شریکی تبدیل گردیده است ) در عمل پیاده مینمودند که شب مستی را هررفیقه ورفیق حزبی با یک توریش شوروی سپری مینمودند . درانزمان سرلوچ مبارزه طبقاتی میکرد وحالا مبارزه قومی میکند او فطرتن مبارز است احساس و غیرت اوغانی اش ارامش نمیگذارد . تمام بد بختی کشور ما از عملکرد همین قبیله یی های تمامیت خواه وفاشیست است همیشه وسیله ای حکومت بیگانه ها در وطن ما وباعث قتل وکشتار هزاران هموطن مظاوم ما و تباهی ملک ما گردیده اند چون غیرت اوغانی شان فوق عالی است از کرده بیزاروخجالت نبوده و از ادامه اش دست بردار نیستند میرسد روزیکه خراسان ما بدون اوغان میباشد
16 آگوست 2012, 03:41
این سگ صفتان اوغانی خود اعتراف کردند که از خاک پاکستان کنر مورد حملات راکتی پوج پاکستان قرار گرفته , باری هم خرزی طالبان فاکستان را اخطار میداد گفت بیت اله مسعود فراموش کرده که اینجا دیورند است (یعنی خاک اوغانستان و پاکستان تقسیم شده ) باید حد و کشور خود را بشناسد.
16 آگوست 2012, 07:07, توسط Shams
آقای بینام که باز هم به قوم پشنون دشنام میدهید و ایشان را سگ صفتان اوغانی نامیده اید:
شما هزاره هاکه همیشه ازقوم پشتون می نالید و دراین جای شک نیست که درحق این ملیت ها چند تا از شاهان قبيلوی درطول تاریخ جفا نموده ولی جنایت قوم خودراکه حتی ناموس فروش بوده اند آنها پنهان می سازید. آیا می خواهید که اسناد مستند را فاش کنم؟ نه اینکار را بخاطری نمی کنم که خواهران شما هموطنم هستند. شما خجالت نمی کشید اما من واقعا میشرمم.
17 آگوست 2012, 03:16
از کجا حکم صادر کرده اید که من هزاره هستم , هزاره برادر ماست مردم فقیر با همت با حوصله و خوب اند مظالم که بر هزاره و ازبک , ترکمن , هندو , تاجک .... از جانب شما سگ صفتان تحمیل شده است میتوان مثل ان را در اردوگاه های مرگ هتلر و در اسرائیل کنونی دید !
16 آگوست 2012, 09:14
بهمن تشت رسوائی ات را به دست خود از بام انداختی.
شما و دیگران که در مقاله ازشان شکایت میکنید دو روی یک سکه هستید.
16 آگوست 2012, 20:16, توسط سنگر
به یاد داشته باشید همه اقوام افغانستان!
پشتون ها درین وطن ساکنان اصلی غیورو با اقتدار اند اما این یک واقعیت است که هزاره ها مردم از طبقه دوم اند! فقط این ضرب المثل همه را میرساند: هزاره اگر طلا هم گردد کون اش جست است.
امید است که هزاره ها جای خود را در مندوی کابل بپالند نه در سیاست و وطندوستی.
آنلاين بنگريد : http://www.yahoo.com
17 آگوست 2012, 01:19, توسط farouq
bahmand
shoma dar facebook ba safa PASHTOONWALI sar bezaned ke Pashtoon hai Pakistan dar moqabule edhai Khat diorand chi megoyand Han tamame sha mokhalefe yak jaa shodan ba Afghanistan astand atta ba afghan ha dashnam medehanda
17 آگوست 2012, 03:28
باید این فاشیست اوغانی جهانی فارسی را از دمش دور کند اوغانی ان نریوال میشود !!!
17 آگوست 2012, 20:54, توسط بهروز خراسانی
این تضاد های قوم پرستی به نفع هیچ کدام باشنده گان این سر زیم نیست. اینکه کدام قوم باشنده این سر زمین است به همه واضیح و هویدا است. اگر قبول ندارید به کتاب های تاریخی مشتشرقین مراجعه نمایید. اگر هزاره هار جای شان در مندوی است، از پشتون ها هم جای شان در زیر غژدی و دره های گو است. همه میدانند که از دامنه کوه سلیمان آمده، به کمک انگلیس احمدشاه بچه بیرش نادر افشار تا امان الله همیشکه در جنگ ویرانی و خانه سوزی مردم مانرا نگهداشتند. از تاریخ افغانستان سه صد سال نمیگذرد و چطور این ها باشنده گان اصلی کشور اند. حتی زبان پشتو در زمان صدیق الله رشتین نام به لهجه پکتیایی نام نهاده شد و خواندن پشتو را در ادارات دولتی جبری ساختند. این ها حقایق است که به همه معلوم است. بهتر است که ، که نفع انگلیس کار نکند و با پشتون وافغان گفتن جبری جایی را گرفته نمیتوانید. تاجک ها، هزاره ، ها، ازریک ها همه باشنده گان اصلی این خاک اند و این پشتنون اند که از کوه سلیمان و کشور هندوستان/ پتان آورده شدند.
پیش از نام پشتون همه بنام قبلیه یعنی مومو زی، زاخیل، غلجی، سدوزی،..... بودند که بنام خان منطقه یاد میشدند و معنی و مفهوم حکومت و دولت را نمیدانستند. دولت شان در زیر غژدی شان بود. اما بهتر است که ازین نوع اختلافات شرم آور بگزرید و از قوم پرستی کنار رویید.
17 آگوست 2012, 22:05, توسط بهزاد
اوغانهای فراری سوسیال خور بی ننگ و بی شرم که تا دیروز غرب را دشمن داشته امپریالیست های جهان خوار می نامیدند امروز در دامن شان افتاده از خیرات شان مست شده به لاف زدن وماجرا جویی خود زیر نام پختانه شروع کرده اند حقیقت این است که این بیچاره ها بیکار هستند جیره ای خشک وتر شان میرسد بخاطر رفع دقیت وایجاد مصروفیت ویا هم بخاطر مطرح نمودن خود اقلا در سایت های انترنتی , مجالس مضحک وپوچ محتوا برپا مینمایند که اصلن برای هیچ کسی اهمیت ندارد و نه کدام نتیجه ای به بار می اورد هما نطوریکه لاف وپتاق میزدند که گویا انفلاب ظفرنمون هفت ثور شکست نا پذیر و بر گشت نا پذیر است !! حا لا بیچاره ها لاف لوی پختونستان را میزنند . گاو پیر کنجاره خواب می بیند