صفحه نخست > دیدگاه > افغانستان: تجزیه و راه حل بحران!

افغانستان: تجزیه و راه حل بحران!

نوشته سوم!/ گفتن از تجزیه: این یعنی شکستن طلسم استبداد؛ و رها یی کتله عظیم ی از انسان ها یی که در یک رنج بزرگ و مستدام تاریخی، حیات و هستی شان به تاراج رفته اند. تعدادی بنام قوم غالب، در گونه های مختلف از لشکر ایل جاری گاهی عبدالرحمن خانی، و گاه هم ملا عمری آن به تباهی گرفته شده اند، و تعدادی دیگر نیز بنام اقوام مغلوب و محکوم در منگنه ستم تاریخی خورد و خمیر شده اند. بیایید صادقانه همت نمایم و به این رنج پایان ببخشیم. گزینه من در این راستا؛ تجزیه کشور میباشد! آیا شما؟؟؟
میراحمد لومانی
پنج شنبه 6 سپتامبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مقدمه!

...و این چنین نسل من، بار یک رنج تاریخی را بر دوش میکشند! و، شلاق استبداد تاریخی بر گرده شان نقش بسته، و " غبار " رنج و حقارت " تاریخی بر چهره شان رسوب نموده، و در زیر بار از این چنین " رنج ها " قامت خم نموده اند...!

« گریز از " رنج تاریخی " در باور جمعی مان، تبدیل به پدیده آرمان گرایانه یی گردیده است! به گونه یی که نسل جوان، یعنی اون ها یی که توان و قدرت جهت انجام به عمل گریز از این جهنم را دارا بوده و هستند، با پذیرفتن محسوس ترین خطرات بالقوه، و تحمل رنج ها و الم هجرت، و به ریسک گذاشتن حیات و زنده گی خویش، از این دیار فقر، توهین و.. « افغان زمین» به مقصد دیار های دور و نامعلومی رو به گریز «هجرت» نهاده اند! تا شاید؛ خود و نسل های بعد از خود را به سعادت نسبی نایل آورند! اما، انگیزه و عظم تغیر در تقدیر و سرنوشت خود و جامعه، و زدودن رنج در این سرزمین، در ذهن های منجمد خشکیده است! به همین سبب است که کسی را یارای این جسارت تاریخی نبوده است! در حالیکه تمام همت و توانمندی های مردمی را در راستا ایجاد تغیر در چگونه گی ساختار بنیادی حاکمیت و جامعه باید معطوف داشت..»

فرار بخشی از پیکره جامعه ما از استبداد، این در حقیقت خدمت به استبداد محسوب میگردد! این یعنی، فراهم سازی زمینه ها در جهت بقا و تداوم استبداد میباشد! در حالیکه « باید» سینه در سینه استبداد سپر نموده، و در یک نبرد شرافت مندانه و معقولانه، به آن پایان داده شود!

... و جهان، در تکاپوی روفتن غبار رنج و حقارت تاریخی، بر نشسته بر چهره مان. و، برچیدن ساطور سلاخی استبداد از فراز بام خانه ، سرنوشت و حیات جمعی نسل درهم شکسته، « در طاعون منیت گستاخ و لجوجانه استبداد»! که؛ در عصر تمدن و تکنالوژی، دموکراسی، این " سعادت نسبی " بشری را میتوان؛- و " شاید " برای برزخ نشسته گان تاریخی دیار " افغان زمین،" به هدیه گرفت و..!

دموکراسی: « این همان " سعادت نسبی " بشری است! این همان سیر مسیر تکامل تدریجی تاریخ بشریت، در جهت نیل و توفیق به « کیمیای سعادت » یعنی: خوب بودن، خوب زیست نمودن، و متعالی شدن میباشد» لذا؛ اون ها یی که باور مند بر این امر « دموکراسی» بوده و هستند؛ در پی توسعه و جهانی شدن آن همت نموده اند..! افغانستان؛ عراق، لیبی و...
.وای که در این باتلاق« افغانیت مان» جامعه جهانی نیز در چه تنگنا ی سختی که خویش را باز نیافته اند! طالب، ترور، انتحار....و، دولت فاسد و مافیایی اختلاس و مواد مخدر؛ و جامعه یی محتاج، و معتاد به استبداد!!

چگونه میشود؛ جامعه و مردمی را که خود در پی ایجاد تغیر و شکست طلسم استبداد، مساعی و همت نه مینمایند، در آن تغیری جهت نیل در راستا ی رشد و بالنده گی تاریخی آنان به وجود آورد؟؟! چگونه میشود برای« خفته گان »، دموکراسی به ارمغان آورد؟! که؛ ما در این حیطه " برمودا یی " « درد، رنج، و استبداد» منجمد و کرخ گردیده، و به آن خو نموده و عادت گرفته ایم! که، ما در قالب های انجماد استبداد " مذهب و حاکمیت " خشکیده ایم!

نه خشکیده؛ که بر ان به اعتیاد نشسته ایم! استبداد برای مان رنج نبوده، بلکه احساس نبودن آن برا ی مان مایه رنج تاریخی بوده است! " یک ترس تاریخی مستدام، از نبودن یو غ استبداد! " آخ که در این رنج تاریخی خویش، چه سخت شکسته ایم! و چنین است که در این " زمین سوخته " « افغانستان » دیگر قامت آرش گونه یی رستم وا ر؛- همچون ابومسلم های دیگر در فراخنای تاریخ مان قد بر نه افراشته اند! سرزمین من؛ عقیم؛ عقیم تر از برهوت عالم، و شوره زار همچون کویر؛ یک کویر خالی! آه که نقشی از رفتن و رسیدن و سیراب شدن و به رهایی رسیدن، در آن نیست! گر هم نقشی هست؛ نقش پای شغال است و مارمولک است و ماده گرگ های پیر ماکیاولی گونه های هزار رنگ، در فتنه گری های دجال گونه و....! مام من و میهن من! شاهد قربانی شدن های مستدام فرزندانش بوده است. گاه توسط خنجر دشمن؛ و گاه شمشیر ها یی در دستان خودی ها و..!

و حال، نیاز است تا فصل دیگری « تغیر و ایجاد » به میان آوریم! تغیر در تقدیر، سرنوشت، و تاریخ کشور، سرزمین و حیات اجتماعی مان ! و، اولین گام در جهت نیل بسوی این امر« تغیر»، زنده نمودن اقتدار و هویت تاریخی نیاکان پنج هزار ساله مان میباشد. ایمان بر این اصل، شاه کلید شکستن طلسم استبداد در افغانستان میباشد! آری؛ ایمانی بر صلابت و اقتدار مان...

تجزیه: ختمی بر خشونت و رنج های تاریخی در سرزمین افغانستان !

اعاده تجزیه افغانستان، این اعلان جنگ، و ایجاد دشمنی و اصطکاک میان قبایل ساکن در افغانستان امروزی نه بوده، بلکه اراده، و نیت خیر اندیشانه یی است، جهت التیام بخشیدن بر غده های چرکین و خون آلود دشمنی های تاریخی میان مردم ساکن در این سرزمین از یک سو، و لجام ایست بر روند تفکر و ایدیالوژی تاریخی تولید و اشاعه کینه و نفرت های میان مردمی، باز مانده از فرهنگ حاکمیت های تک محوری و مستبد در افغانستان امروزی، از سوی دیگر!

گفتنی از تجزیه؛- این خیانت ملی هم نمیباشد! که، در افغانستان وحدت ملی تا هم اکنون در گونه < عینیت حقیقی خویش > شکل نگرفته، و قوام نیافته است! این یعنی: وحدت ملی وجود حقیقی به خود نگرفته است، تا با گفتن و طرح گزینه تجزیه، بر آن خدشه وارد گردیده و یا اسیب برسد! واقعیت های عینی جامعه افغانستان، بیان گر همسویی همگانی، و همدلی ملی نه بوده، بلکه مالامال ی از " خشونت و خون " میباشد! صفحات تاریخ این سرزمین، مالامال ی از قتل عام ها است! قتل عام و غارت ها یی که، همچون شیار های خونین از انشقاق و انزجار بر " چهره، " نام " و " نشان " و حاکمیت " های مستبد و بیکفایت این کشور خود نمایی مینماید!

هر گاه هم اگر بخواهیم آن ها یی را که مسبب انشقاق، دشمنی و از هم گسستگی مردمی در این سرزمین گردیده اند، شناسایی نموده و به محاکمه بکشانیم، بدون شک، این حاکمیت های تک محوری و قبیله یی حاکم در افغانستان بوده و هستند که به جرم کاشتن بذر کینه و نفرت در نهاد و روان جامعه، به محاکم تاریخی « باید» کشانیده شوند...! این گونه یی از حاکمیت " زی " ها است، تا به جرم کاشتن بذر کینه و دشمنی به محاکمه کشانیده شوند!

گفتن از تجزیه، این اعاده حیثیت و باز گرداندن حقوق حقه، و غرور تاریخی بخش اعظم از ساکنان این سرزمین میباشد! حیثیت و غرور که در جریان تداوم استبداد سه صد ساله حاکمیت های خشن و متعصب، همواره لگد مال گردیده شده است!!! سطر- سطر تاریخ افغانستان، از اوان پیدایش این کشور تا هم اکنون، شارح قساوت است! یک قساوت مستدام و پیگیر! « افغانستان»، این برزخ ایست، از شعله های خشم و کینه! خشم و کینه یی که هر صبح شام توده های میلیونی در ان میسوزند و خاکستر میشوند و..! پس اون های را که چنین فرهنگی را در این سرزمین به میراث گذاشته اند، و اون ها یی که این فرهنگ را به ترویج نشسته اند، باید در قبال تاریخ، وجدان های بیدار، و نسل های آتی جواب گو باشند!

گفتن ی از تجزیه، این در حقیقت یک فریاد داد خواهی است! یک داد خواهی منصفانه تاریخی!!

«...و، عدالت را باید زنده نمود! در فصل زنده نمودن عدالت؛ < باید و حتما باید؛> عاملین، مجریان و تحمیل کننده گان تاریخی پروسه استبداد در افغانستان؛ به محکمه تاریخی کشانیده شوند! باید سرزمین های به اشغال رفته به وارثین قربانیان " اشغال و ستم " باز پس داد خواهی گردد! تاراج حیثیت؛ غرور و شرف تاریخی توده های این سرزمین، اعاده بر حق دوباره گردد! آری عدالت را باید احیا و جاری نمود...!»

گفتن از تجزیه؛ این حد اقل ترین فریاد داد خواهی یک کتله مردمی، و نسل سوخته و له شده در منگنه استبداد تاریخی حاکمیت افاغنه در افغانستان میباشد!

چه نیازی هست تا تعداد ی هرآنچه نا روا است، بر من و تاریخ و سرنوشت مردم من انجام بدهند، و من بر جفا و ستم آنان نظاره گر بوده و ان را به تحمل بنشینم و خاموش باشم! زبانم را؛ تاریخ ام را؛کشور، مملکت؛ حیات و سرنوشت ام را و.... و من دزدانه از این خاک و سرزمین با به فرار گذاشته، و خودم را طعمه ماهی ها و نهنگ ها بنمایم! چه عجب که وارثین استبداد بر حماقت ام نه میخندند...!

< تجزیه، متارکه و جدا شدن > این آموزه یی از تاریخ زنده گی بشریت میباشد! درست همانند گزینه متحد و منسجم شدن در صورت ممکن! خرد، اندیشه و تجارب ده ها هزار ساله بشری، در صورت موجودیت کشمکش ها در زنده گی اجتماعی آنان، به ما درس تجزیه و جدا شدن را میآموزد!

< مگر نه آنکه حتی؛ دو برادر که از یک پدر و مادر تولد یافته و در دامان یک عاطفه رشد و نمو نموده اند، هر گاه در زیر یک سقف پدری، الطاف و محبت کانون خانواده گی خویش را در شرف نابودی " شر " « کینه، عداوت و دشمنی ها » می ببینند، از هم جدا میشوند؟! این کجایش عمل بد بوده است؟! به نظر من در صورت تداوم جدال و خشونت ها، معقولانه ترین انتخاب، همین گزینه جدا شدن بوده است> در عمل نیز بار مثبت داشته است!

...و حال؛ عصر دموکراسی است! و ، دموکراسی این یعنی جاری گردیدن روح " عدالت " بر پیکره جامعه!

حیات انسان روح وی است، و حیات جامعه عدالت! و، جامعه بدون از عدالت، گور ستانی بیش نمیباشد!!

آخ، که در این جاری شدن است که، ترنم زنده گی، همچون « انفاس قدسی »، در شاه رگ های حیات جوامع و ملت ها جاری میگردد! دموکراسی؛ این فصل آزادی است! آزادی انسانی در اسارت؛ اسارت تاریخی و...! و حال من چنین ام! و در چنین فضای است که من بر استبداد؛ یک استبداد سخت کشنده تاریخی به عصیان بر میخیزم و..< افغانستان و تجزیه!>
تا حال قاعده زنده گی مان به گونه یی بوده است که: تعدادی لجام گسیخته بر نعش مان تاخته اند! هرآنچه که از رذالت ها بوده است، در این سرزمین به انجام رسانده اند! و همواره آنان بر حق هم شمرده شده اند! و ما، حتی حق گفتن یک « نه » در قبال ستم را هم نداشته ایم! در میان سنگ آسیاب استبداد، باید دم فرو میبستم و له میشدیم و میپوسیدیم! که، متهم به خیانت نه شویم...!

« و خالق، این خالق عصیان تاریخی؛ که بند از بند ش جدا نمودند و در سکوت ستان سرد تاریخ استبداد دفن ش بنمودند!»

سه صد سال استبداد و در بند بودن یک جامعه را چه میتوان نامید؟! کشمکش های خونین گاه عریان و گاهی هم خزنده و نامریی و متواتر تاریخی؛ غصب خانه، سرزمین و کاشانه را بر کدام معیار میتوان توجیه نموده و آن را چه میتوان نامید؟! آیا این وحدت ملی میباشد؟! آیا این اعمال بیان گر همدلی و همسویی همگانی بوده است؟ زنده گی، این ودیعه، و هدیه بی بدیل و تکرار ناشدنی الهی است! هر گاهی « زنده گی م» را از من باز ستانند، و یا من وی را در بنده گی و حقارت غیر بگذرانم؛ توجیه چنین اجحاف بر من چه میتواند باشد؟! اگر این دوستی و همدلی، و وحدت ملی است؛- لعنت بر چنین دوستی و همدلی و وحدت ملی! اگر وحدت و همبستگی ملی ما در گرو بار حقارت و رنج تاریخی یک کتله عظیم از بشر نهفته است؛ بگذار برای رهایی کتله عظیم از انسان ها هم که شده، این وحدت ملی آغشته به رنج و خون آدمیت را در هم بشکنیم؛ تا دیگر بر رنج استبداد را بر دوش نکشیم! و براستی حال، که دیگر عصر دموکراسی است؛ میتوان بر چنین استبداد و اجحاف تاختن گرفت...!

کار نامه زنده گی هر « انسان » در افغانستان، رنج است! رنج مطلق و مدام! میخواهم خاطر نشان بنمایم که: آن تعداد از نا مردمان ناکس، که از " خون و رنج " آدم های این سرزمین " <خوان عشرت> " گسترانیده اند، از شایسته گی فرهنگ « مردم» بودن در این بحث خارج میباشند!

« گفتن از تجزیه: این یعنی شکستن طلسم استبداد؛ و رها یی کتله عظیم ی از انسان ها یی که در یک رنج بزرگ و مستدام تاریخی، حیات و هستی شان به تاراج رفته اند. تعدادی بنام قوم غالب، در گونه های مختلف از لشکر ایل جاری گاهی عبدالرحمن خانی، و گاه هم ملا عمری آن به تباهی گرفته شده اند، و تعدادی دیگر نیز بنام اقوام مغلوب و محکوم در منگنه ستم تاریخی خورد و خمیر شده اند. بیایید صادقانه همت نمایم و به این رنج پایان ببخشیم. گزینه من در این راستا؛ تجزیه کشور میباشد! آیا شما؟؟؟!!!»

تجزیه کشور آیا این به سود افغان ها « پشاتین» نمیباشد؟!

« هر گاه اگر عملیه پیگیر و کشنده استبداد در افغانستان را همچون پروسه چکش و سندان در کار گاه آهنگری به ترسیم بگیریم، بر مبنای قانون عمل و عکس العمل، بار تخریب اعمال " خشونت ، سرکوب، و فشار " بر چهره اقوام حاکم و محکوم کاملا هویدا میباشد! این یعنی: در روند ترویج و اعمال عصبیت های تاریخی، و در پروسه استبداد، این تنها " محکومین این سرزمین " نبوده اند که در لای منگنه خشن و بی رحم استبداد له گردیده اند، بلکه آنهایی که به گونه « عامل» همچون لشکریان ایل جاری در رکاب ارباب ستم، در غرور شمله و شمشیر " اتن " جنون سر داده و خون ریخته اند، خود نیز در خون خویش شته زده اند؛ و در آتش ی که بر افروخته اند؛ خود نیز سوخته اند» که، محیط کینه و نفرت، این همان جهنم خداوندی است! جهنمی که در آن هر گز باران رحمت الهی به باریدن نه خواهد گرفت!

فضای زمان و مکان حال و تاریخ ما مملو از نا باوری و کینه ها میباشد! پس چه نیازی هست، تا چنین پروسه یی تداوم یابد! آیا نیازی نیست تا از تاریخ و واقعیت موجود جامعه خویش کمی بیاموزیم؟!

از جریان لشکر کشی های ایل جاری امیر عبدالرحمن خان، تا سرکوب و غارت استبدادی نادر خان، و جریان و ارتجاعی و خفت بار ملا عمر خان در تاریخ معاصر، همه و همه؛ آن گاهی که اقوام ساکن در دو سوی مرز دیورند، به سوی مرکز و شمال تاخته اند، در گرما گرم بگیر و ببند و کشتن ها، این در حقیقت، آنها گور خویش را نیز خود با دستان خویش حفر نموده اند! مگر تاریخ و جامعه جنایات و نسل کشی ها را فراموش مینمایند؟! یکی از علل های اساسی و بنیادی عقیم بودن تاریخ و جامعه ما، در گیر در کشاکش های مدام و پیگیر، و خون ریزی ها نهفته است> هرگز فرصتی برای اندیشیدن در راستای رشد، تکامل و تعالی جامعه خویش را نداشته ایم!« حاکمیت ها، تمام توان و استعداد ها را در جهت باروری اندیشه و عمل در استبداد به مصرف رسانده اند». از همین رو است که در عصر تمدن و تکنالوژی، افغان و غیر و غیر افغان، دستان ش تهی است!

ترویج مستدام و هدف مند فرهنگ جنگ و خشونت توسط حاکمیت های استبدادی، به بهانه بقای حاکمیت قبیله، این فرهنگ را در بتن جامعه افغانی به صورت هنجار اجتماعی شکل بخشیده اند! فرهنگ شمشیر، تفنگ و شمله؛ تور، توره، توریالی و..! بر همین اصل است که در افغانستان گزینش گزینه جنگ به مراتب سهل و آسان تر از گزینه صلح میباشد! در جریان تاریخ این سرزمین، پدیده جنگ بار ها به گونه خود جوش از بتن خاستگاه جامعه شعله ور گردیده است! در حالیکه پدیده صلح توسط « قوه ثالث » پایدار بوده است! ترویج فرهنگ جنگ و خشونت، حتی در باور های مذهبی جامعه افغانی نیز رسوخ نموده است. از همین رو است که مناطق قبایل نشین افاغنه، بهترین محلی برای رشد و پرورش اندیشه های رادیکالیزم بوده اند!

جنگ، خشونت و ترویج فرهنگ ستیزه جویی، با تمدن و رفاه بشری هر گز سر ساز گاری نداشته و نه خواهد داشت! برای جامعه و مردم افغان « پشتون» نیاز تاریخی است تا به جای آنکه توان و استعداد های بالقوه خویش را صرف سرکوب و تخریب دیگران بنمایند، از آن در جهت اعمار آینده خویش کار گیرند! هر گاه افغان ها حاکمیت و سرزمین مختص به خویش را دارا باشند، دیگر انگیزه یی برای ایجاد رعب و خشونت باقی نه خواهد ماند. آنان در یک فضای عاری از خشونت، بدون شک رو به جانب تمدن و شکوفایی خواهند گذاشت!

تعریف کلی از وحدت ملی و منافع ملی، در ساختار ملت سازی!

وحدت ملی: این یعنی همدلی و همسویی " رضا کارا نه و هدفمند " همگانی! همسو یی که در گرو درد ها، آلام، آرزو، و " ایدیال های جمعی،" « منافع، سرزمین، و سرنوشت مشترک » در قالب « ملت» شکل گرفته؛ و در پیوند و تعاون تنگاتنگ < مشارکت، حضور و اراده جمعی > قوام یافته، و در همبستگی ملی به تبارز نشسته باشد!

وحدت ملی مقوله چند بعدی بوده، که به اضافه بار های فرهنگی، خونی و تباری، جغرافیایی و...، منافع و مالکیت جمع بر سرزمین مشخص، بن مایه های این امر را تشکیل میدهد!

وحدت ملی و منافع ملی دو مقوله لازم و ملزم هم اند! و اما، منافع ملی در این امر زیر بنای این اصل را شکل میبخشد!

وحدت ملی، این همان تشکل و همسویی خانواده بزرگ « ملت » را ممثل بوده، که این وحدت در گرو منافع مشترک « فرد ی و جمع» در نهاد خانواده بزرگ « جامعه»، بر اساس تعلقات مشترک جمعی شکل گرفته و به وجود آمده باشد! و یا به عبارت دیگر:« حس تصاحب و مالکیت جمعی کتله یی از انسان های ساکن در یک محدوده جغرافیایی مشخص، بر سرزمین، و محدوده جغرافیای سیاسی از پیش تعیین شده؛ پیش شرط، و یا فوندانسیون ساختار ایجاد وحدت ملی یک کشور و مملکت را شکل بخشیده و باز گو یی مینماید!» حس داشتن تداوم تملک بر محدوده ارضی مشخص « وطن»؛ و اطمینان در بقای این احساس برای روان جمعی خانواده « ملت»، امر حیاتی جهت تداوم و استمرار وحدت ملی به شمار میرود!

< هر گاه اگر ما وطن را همچون خانه یی در نظر بگیریم، ملت و توده ها بدون شک اعضا و ساکنین این خانه بزرگ را شکل میبخشند و...ادامه دارد...

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند ، زمین بر چه استوار است ؟ فرمود : بر ماهی .
    پرسیدند : ماهی بر چه استوار است ؟
    فرمود : بر آب .
    پرسیدند : آب بر چه استوار است ؟
    فرمود : بر صخره .
    پرسیدند : صخره بر چه استوار است ؟
    فرمود : بر خاک نمناک .
    پرسیدند : خاک نمناک بر چه استوار است ؟
    فرمود :
    هیهات که در این مورد هیچ خبری به ما نرسیده است .
    از جاسوسان وابسته ی ایران پرسیدم :
    بعد از تجزیه ؟
    گفت : هیهات ! که تا کنون از مقام معظم ولایت فقیه ، رهبر مسلمانان جهان ، هیچ هدایتی به ما نرسیده است .
    دشمن وابسته ی آتش به جان را بگو
    خاک بر سر کن که آب رفته باز آید به جو

    • حالا محض خنده یک حدیث از منابع سنی:
      ابوحریره روایت کرده است:
      پیامبر گفت: "وقتی مگس در کاسه غذای شما افتاد ،آن را اول بین آن آب (یا هر مایع نوشیدنی دیگر) فرو برده سپس مگس را بیرون آورید، بنوشید زیرا یک بال آن مرض و بال دیگر آن شفا است "
      صحیح بخاری 7.71.673 و سنن ابن ماجه 5.3504

    • باران عزیز گل گفتی
      این میر احمد لومانی جاسوس جمهوری شیطانی ایران می خواهند افغانستان را تجزیه و بعدا به ایران ملحق سازند ولی کور خواندن.

  • این باران بیعقل کون ناشسته به ناحق حضرت صادق را مانند ملاهای کون ناشسته تشییع بیخبر نشان داده وروایت خود ساختگی احمقانه از ایشان مینماید.در حالیکه بنا به شهادت تاریخی از حضرت صادق یک دستخط نمانده وحتی مقبره ایشان را وهابی ها به خاک یکسان نمودند.بنا بر نبود وصیتنامه یا خط دستخط تاریخی بعد از حضرت صادق پیروانش به چند دسته تقسیم شدند وهر یکی از فرزندان و نواسه هایش خود را جانشین برحق حضرت صادق حساب میکردند.مگر این باران بیعقل مانند ملاهای خر وبشعور واحمق ایران مانند خر خمینی وخر خامنه ای هزاران روایت وداستان ساختگی عوامفریبی ا ز زبان ایشان به سمع عوام میرساند.با عقل باشید.

  • جناب پروفیسور بازهم با واژه «پشاتین» نبشته علمی شان را مزین فرموده اند! خجالت آور است واقعا.
    .

  • این کلینی خر چرا افواه و سخنان خرافات بیجا غیر مستند ومعقول وتاریخ جعلی نوشته وافراد ملا وچلی بیعقل یاوه گوی وفقیه دروغ پرداز و عوامفریب و افواه ساز و افواه پسند مانند خر خمینی و خر خامنه ای این افواهات را با اب تاب به خورد مردم عوام میدهد. انسان را خداوند اشرف مخلوقات خلق کرده .چرا کسانیکه متقین به مستند و معقولیت نیست روایات خود ساختگی را دهن به دهن به عام مردم تلقین وگناه درغگویی را مانند خمینی وخامنه ای وسایر ملا واخند های مداح گو ویاوه سرا به جان میخرد و حال انکه اگر سند مستند بودی چرا پیروان حضرت صادق بعد از ایشان به چند گروه متخاصم تبدیل وبد تر از همه اولاد و نوه اش ادعای بر حق بودن میراث داری حضرت صادق را نموده و علیه یکدیگر شمشیر تیز نمینمودند.

  • فکر میکنم تجزیه را حل نیست باید عصبیت قومی قوم پشتون را از بین برد باید متقاعد شان کرد تا درک کنند راه حل در زندگی با همی است تا درک کنند میشود شهروند بود مثل ملیون ها انسان زیست با همی داشت تا درک کنند میشه انسان بود تا پشتون وب امروزه دیده میشود که پشتون ها از نظر درجه رشد اجتماعی عقب مانده اند مگر چه باید کرد ناگزیر جهل شان را تحمل باید کرد چند روز قبل استدلال یک وکیل بیسواد پشتون مرا به حیرت واداشت میپنداشت دانش واژه خارجی است نمیدانم اما میگویند مکتب خوانده هم است!

  • درصورتیکه یک تعداد افراد با نفوس سیاسی در افغانستان دیگران را در نظر نداشته ورنج بیشتر از 30سال برای طبقه بیچاره بدهد جز تجزیه چاره نیست این دالر بازان وافراطیون وطن فروش دیگر نمیتوانند این مملکت را آرام ساخته و عدالت اجتماعی را تآمین نمایند .پس ما ملت بیچاره هم حق زندگی داریم ما روشنفکران و پاک نفسان هم حقزندگی را داریم امید جامعه جهان تما مابعاد را در نظر داشته باشد خواهر شما شفیقه احمدی

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس