گروه های قومی مختلف از جمله هزاره، تاجیک، اوزبیک، تورکمن، بلوج و نورستانی در به اصطلاح کشور فغانستان زندگی می کنند. بیشتر آنان بويژه هزاره ها با نسل کشی و تبعیض سیستاتیک توسط پشتون ها روبرو شده اند. حکومت تک قومی و گروه های تروریستی همچون طالبان و کوچی طالبان سیاست قبایل پشتون را دنبال می کنند که تاجیک به تاجیکستان، اوزبیک به اوزبکستان و هزاره به گورستان.
عکس از غفور صداقت
Photo credit: Ghafur Sedaghat
پذيرش > دیدگاه > وبلاگ نویس > عجب خدایی دارند!

عجب خدایی دارند!
شنبه 3 نوامبر 2012, بوسيلهى
آنان که علی خدای خود پندارند
کفرش به کنار عجب خدایی دارند
این از پیامکهای عید غدیر است. زیباست، نه؟ مصراع دوم رندانه است و معمولاً این طور بیتهای رندانه خوب به دل میچسپد. ولی به گمان من از همینجا باید احساس خطر کرد; از جایی که شعر ـ که میباید وسیلة بیان حقایق باشد ـ پل انتقال انحرافهای فکری میشود، ولو با بیان بسیار هنری.
البته شاعر دامن خود را رندانه از آن «کفر» برکنار کشیده و آن را به گردن دیگران انداخته است، ولی دامن خود را از اشاعة این فکر چگونه میتواند کنار بکشد؟
چند سال است که شعری دیگر نیز گُل کرده و معروف شده است، شعری که «شاهبیت» (شاهبیت؟) آن این است:
به فرقش کی اثر میکرد شمشیر؟
گمانم ابن ملجم «یا علی» گفت
و در این شعر نه تنها بندگان مقرب خداوند در معجزاتی که به قدرت خداوند به دستشان صورت گرفته است، هم مرتب «یا علی» میگویند، بلکه خود خداوند هم ـ نعوذ بالله ـ در هنگام خلق جهان این ذکر را بر زبان دارد.
من فعلاً به خسارتهایی که این نوع تفکر به فرهنگ و تربیت دینی ما زده است کاری ندارم و بدین زیاد نمیپیچم که ما با خارج ساختن حضرت علی از مرتبة انسانها و تصویر شخصیتی نیمهخدایی برای او تا چه مایه خود را از الگوگرفتن از او محروم کردهایم، چون وقتی کسی وجودی ماورایی و فراانسانی داشته باشد، دیگر برای انسانها قابل دسترسی و پیروی نیست. آنچه در این مقام و به عنوان یک شاعر برایم مهم است، این است که بسیاری از شاعران ما برای ارائة مضامین تازه و جذاب، دقیقاً مخالف آموزههای اصیل دینی ما رفتار میکنند.
شاید بگویید که «بله، تو هم خود گفتهای: بار گناه اگر چه ترازوشکن شده / تا او شفیع ماست، از این بیشتر کنیم» بله، گفتهام، ولی این است که این شعر حاصل 22 سال پیش است و من سالهاست که از این طرز فکر و طرز بیان و قربانی کردن تعلیمات دینی در پای مضمونهای شیرین شاعرانه فاصله گرفتهام.
باری، این هم یک پیامک غدیری دیگر.
مدح علی و آل علی بر زبان ماست
گویا زبان برای همین در دهان ماست
نه عزیز جان! زبان برای حمد و ستایش خداوند، برای بیان حق، برای مقابله با زورگویی و ستم، برای مهربانی در حق همسایه و یتیم و فقیر، برای هدایت مردم به مسیر درست، برای هزار و یک کار دیگر هم در دهان ماست و این چیزی است که «علی و آل علی» از ما خواستهاند. علی و آل علی خودشان زبانشان را وقف آن ارزشها کردند و انتظار میرود که ما هم این کار را از آنها یاد بگیریم. نه این که فقط آنها را ستایش کنیم.
جالب است. در بین شعرهای مختلفی که به این مناسبت در پیامکها به من آمده است، حتی یک مورد، حتی یک مورد به رفتار علی، به گفتار علی، به یتیمنوازی علی، به عدالت علی، به اندیشة علی، به منطق علی، به عرفان علی، به هیچ چیزی اشاره نشده است. همهاش سخن از این قبیل است که علی بزرگ است و علی عالی است و علی شفیع محشر است و راه جنت از علی میگذرد و خلاصه سخنانی که برای کسی که میخواهد علی را بهتر بشناسد و پیرو او باشد، هیچ سودی ندارد، بلکه چنان که گفتم زیانآفرین هم هست، چون ناخودآگاه در ذهن ما انسانهای عاصی این پندار را ایجاد میکند که حال که علی چنان شخصیتی ماورایی و نیمهخدایی دارد، ما کجا و پیروی از او کجا؟
دریغ!
آنلاين بنگريد : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/744
IP Plans: Best Cloud Web Hosting
br>Domain Registration - Search and register your domains with IP Plans
Fresh Cloud Shared Hosting with IP Plans
Fully Managed Cloud and SSD VPS with IP Plans
Fully managed Dedicated Servers with IP Plans
65 تن همین اکنون این صفحه کابل پرس را باز کرده اند
پذيرش > دیدگاه > وبلاگ نویس > عجب خدایی دارند!
پيامها
5 نوامبر 2012, 19:15, بوسيلهى علی
خوب آقای محمد کاظم کاظمی
شما مثلیکه این پیامک هاخوب خوبش به شما آمده مه هم در مشهدم عزیز این پیامک ببینید چی میگین؟
هرکس که به ولایت علی بد بین است : در مان و علاج او فقط قزوین است
و از این قبیل...........
5 نوامبر 2012, 19:32, بوسيلهى رهگذر(بیخدا)
شعر از منصور فرزادی
علی ای همای وحشت
علی ای همای وحشت تو چه آفتی خدا را
که به نیزه ها کشیدی سر و گردن جدا را
به خدا که در دو عالم اثر از بشر نماند
چو علی بریده باشد رگِ گردن بقا را !
به جز از علی که هفتصد سرِ بیگناهِ بدبخت
ببُرد به تیغ شمشیر نفس غریبه ها را ؟
به جز از علی که دارد به دو سرْ جلای ساتور
که به حکم مصطفایی ببریده دست و پا را
چو به قتل ، شرط بندد ز میان بی شرمان
چو علی که میتواند بزند سر و قفا را
نرو ای گدای مسکین در خانه ی مصیبت
که به تو حواله دارد دو سه فحش ناروا را
تو بدان سواره دزدیست که ازآن غنیمت جنگ
ببرد به سوی خانه همه کیسه ی طلا را
ز بساط این کنیزان به غنایم اضافی
چو علی که می رباید همه دخت دلربا را؟
نه بشر توانمش خواند نه ز نسل آدمیان
متحیرم چه نامم شه دزد بی حیا را
به زبان شوم و نحسش که بلاغه الکتابش
به جهان بلا فکنده همه آیت جفا را
نروم بهشت موعود که اگر علی ببینم
بکشم چو دوزخــــآتش همه صحن کبریا را
نروم بهشت آری که اگر روم به آنجا
به رسول و حوریانش نکنم کمی مدارا
تو نخوان قصیده ام را که بسی ملول گردی
ز جناب شیر قصاب! تو بخوان ابوعطا را
همه شب در این امیدم که نسیم باد پاییز
ببرد ز خاطر من رخ زشت مرتضی را
به ولای مستِ مستان ز نوای شیر پَستان
سخنی حساب گفتن چه خوشست شهریارا