صفحه نخست > دیدگاه > یاد یار؛ ایران من!

یاد یار؛ ایران من!

سفر نامه؛ نوشته دوم!
میراحمد لومانی
دوشنبه 1 آپریل 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

افغانستان در زمره یکی عقب افتاده ترین کشور های جهان قرار دارد. استبداد خشن، متواتر و پیوسته قبیله یی – مذهبی، این سرزمین را به زانو در آورده است! این سرزمین با داشتن پیشینه درخشنده گی تاریخی، در سده های اخیر همواره میدان کشاکش و جنگهای خون بار و ویران کننده قبیله یی – مذهبی بوده است. شالوده تمدن و مدنیت در این سرزمین از بنیاد فرو ریخته، و همچون ویرانه تاریخی بیش، به نظر نه میرسد..! به اضافه آثار ویرانی جنگ های بیش از سه دهه در پایتخت این کشور، سایه شوم وحشت از سیستم رادیکالیزم اسلامی و حاکمیت طالبانیزم را از درو دیوار پایتخت آن به خوبی حس مینمایم. چهره آدم های این شهر در مرز میان ترحم و وحشت برایم به تجسم مینشینند. چهره های سیاه سوخته، تکیده و لاغر، با انبوهی از ریش و پشم، هم ترحم بر انگیز اند و هم وحشت زا. هم طالب اند و هم ملت وا مانده، فقیر. هم تروریست و انتحاری مینمایند و هم جامعه به نان شب خویش وامانده و..! .. چه بگویم که استبداد مذهبی و مذهب استبدادی در این بادیه چه ها که نکرده است..!.. بگذریم...

کابل برایم دیگر آن کابل دیروز به نظر نمیرسد. همه چیز بیگانه است و نا آشنا؛ و من حال در این جا غریبه بیش نیستم! آ..خ.. که تلخ است! درد تلخ آواره نسل من است!.. و این چنین ما نسل در همه جا، و بزای همه گان بیگانه ایم؛ - حتی برای خود! هیچ کسی را نه میشناسم، و هیچ کسی هم مرا نه میشناسد و انتظارم را نه میکشد! نهایت کوشش م بر این امر مبذول است تا توجه کسی را به خود جلب نه نمایم. بخصوص مسئولین امنیتی، و اون ها یی که مصروف کلاه برداری و دزدی هستند. از درون محوطه فرودگاه همچون کسی که شنا کردن را خوب بلد نیست، و خودش را با ترس و دلهره به آب میاندازد، پا به فضای بیرون میگذارم..! جریان های تلخ تاریخی سه صد سال در این سرزمین، اعتماد م را از برادران افغان م بکلی سلب نموده است. از همین رو است که کوشش میکنم تا حتی المقدور با آنان روبرو نه گردیده و همراه شان هم صحبت نه گردم..! تصمیم میگیرم تا برای تلفن م سیم کارتی تهیه بنمایم. وارد مغازه یی میشوم و پیر مردی با لبخند، از م استقبال مینماید. با مهربانی سیم کارتی را کف دستم میگذارد و میگوید که نسبت به همه سیستم ها، همین سیستم با اعتبار تر و مطمئن تر میباشد. گوشی ام را برایش میدهم تا سیم کارت را در آن فعال بنماید... در همین موقع مرد پشم آلود دیگری وارد بقالی وی گردیده، و صاحب مغازه با زبان افغانی « پشتو» با وی گرم خوش و بیش میگردند..! خدای من این هم که افغان بر آمد..

پیر مرد بقال تلفن م را فعال نموده و کف دستم میگذارد. پولش را حساب نموده و از مغازه اش خارج میشوم. به شماره یی که دوستم در کابل برایم تهیه دیده بود، سعی میکنم تماس تلفنی بر قرار بنمایم. بعد از مدتی صدای نا آشنایی از پشت خط برایم میگوید: الو بفرمایید..! برایش میگویم : - من.... هستم و از طرف «...» مزاحم تان میشوم...! میگوید: این من خودم «...» هستم بفرمایید لو مانی صاحب حال تان چطور است...! باورم نه میشود که این صدا مال همان دوستم باشد. من فکر میکردم که وی در یکی از کشور های اروپایی تشریف دارند و از طریق تلفن و پیام، برنامه ملاقات م را در کابل سازماندهی مینماید. حسابی غافلگیر شده بودم. با لکنت زبان و بریده- بریده منظورم را برایش بیان مینمایم. میگوید : - لو مانی صاحب من همین حالا پرواز دوبی دارم و بعد از سه چهار روزی بر میگردم و ملاقات شما را با آقای احمد ضیا مسعود« معاون صاحب » ترتیب میدهم و...

دوستم با این توضیح آب سردی روی دستم میریزد! من با دست و پاچه گی، و منی نموده و برایش توضیح میدهم :- «...» صاحب من که در کابل کسی را نه میشناسم، کجا باید بروم و... اما میبینم که خط تلفن دیگر قطع شده است..

میدانید! تا حال بیش از صد ها بار بنام تاجیک مل، پنچشیر ی، نوکر فارس ها و... سخت ترین توهین ها را در دنیای مجازی از فرزندان هزاره و اوغان شنیده و تحمل نموده ام. سخت ترین بایکوت ها، توهین و تحقیر از جانب بعضی حلقات مشخص تا هم اکنون در حقم جریان دارد و..! سخت معتقد بودم که جناب « ...» و آقای « معاون صاحب» به پاس درد های مشترک تاریخی؛ مشترکات فرهنگی- سیاسی؛ جغرافیایی سیاسی مشترک، درد و سرنوشت مشترک و ده ها مشترکات تعیین کننده و سرنوشت ساز تاریخی دیگر، به عنوان یک فرهنگی متعلق به همین نسل و این سرزمین، چند صبا یی را در کابل از به عنوان مهمان من پذیرایی خواهند نمود. حتی انتظار داشتم تا کسی به نماینده گی از این عزیزان، در میدان هوایی کابل به ملاقات م بیایند و... اما توقع و طمع ام خام بود و بیجا و...برای به هم رسیدن و باز یافتن هم باید خیلی ها خون دل خورد..! حقیقتا مانده بودم که چکار کنم..!. راننده های سمیچ تاکسی دست بردارم نبودند. در میان چهره های مختلف از آنان، میگشتم تا حتی المقدور چهره مورد اعتماد م را باز بیابم. بلا خره از یک جوان لاغر هزاره میپرسم : کرایه تان تا به ده افغانان چند میشود...؟! تا به خود می آیم میبینم که همین جوان « به ظاهر هزاره» مرا به راننده تاکسی دیگری فروخته است.. بدون کدام تصمیم قطعی و از پیش تعیین یی به درون تاکسی میخزم و ماشین راه میافتد..! خدای من! حال کجا باید رفت؟.بعد از ده افغانان به کجا بروم .!؟. در نهایت به راننده تاکسی میگویم که مرا به پل سوخته برساند...

کابل؛- شهر دود، شهر زباله، شهر حصار، شهر حقارت و.. !

کابل امروز را شهر دود، شهر زباله، شهر ترور، انتحار... و تناقض زنده گی انسان های آن، و همچنان شهر فقر و تجمع سرمایه، باید نام گذاشت!. در همه گوشه و کنار آن هر جا که به ساختمان مدرن و نیمه مدرن ی بر میخوریم، حصار بتون ی سنگر گونه نظامی نیز در حریم آن به چشم میخورد. قدم در قدم سربازان مسلح در حال پاس دادن به چشم میخورند! در تعجب م از نفوذ بلا قید و شرط ترور، تریاک و انتحار طالبانیزم در این شهر! چطوری با داشتن چنین نیروی نظامی، باز هم توانایی نظامی طالبان بر همه چیز میچربد! بیخود نیست که همواره جناب کرزی و حواریون خاص در بار وی، به طالبان، این سمبل کامل وحشت، استبداد، تحجر و.. برادر خطاب مینمایند. همین است دیگه، نتیجه همکاری های برادرانه جناب رئیس جمهور حامد کرزی، با طالبان هم قبیله یی وی، و پیامد آن در درون جامعه، تاریخ و..!

کابل، شهر حقیر و در هم فرو ریخته یی، که غرق در دود، فقر و کثافات دست و پا میزند. بی نظمی و بی قانونی از درو دیوار آن بیداد مینماید. هر کسی به سهم خویش قانون و قانون مداری را در این خراب آباد لگد مال مینمایند. از رئیس جمهور و انتخابات ریاست جمهوری آن گرفته، تا به ارگان شهرداری، کسبه کار؛- حتی سبزی فروش کنار جاده و خیابان آن..! گویی در این شهر همه چیز و همه کس دست در دست هم داده اند، تا مدنیت و قانون مداری و فرهنگ شهر نشینی را لجن مال بنمایند..!. برای هر صاحب بصیرت ی، در همان گام نخست تفاوت تقسیم نا عادلانه و غیر انسانی ثروت در میان مردم این شهر به خوبی هویدا میباشد. کوچه های گلی، تنگ، کثیف و تو در تو، با جوی چه های بویناک و متعفن فاضلاب از یک سو، و در گوشه و کنار آن ساختمان های مجلل بلند منزل و اعیانی، خود حکایت گر تفاوت زنده گی انسان های این شهر میباشد!

تنها ترین پدیده یی که در میان ساکنین این شهر مساوی به قسمت گرفته میشود، این همان گرد، خاک، اشغال و فاضلاب خشکیده این شهر میباشد. خانه های مجلل و کوخ های گلین، همه و همه به گونه یک سان در میان انبوهی از گرد و خاک کثیف، و هوای آلوده به دود، به گونه مصیبت زده خاک بر سر میپاشند!. هر گاه، همین که در شهر راه میافتم، گلویم از هجوم گرد، خاک و دود سوزش گرفته و نفسم رو به تنگی میگیرد.. در کابل فقر توام با بی عدالتی، در تبانی با آشغال و لجن، خاک بر سر و صورت ساکنین آن می پاشد...

در حریم خاک! کوچه خاکی ، خانه خاکی، آدم ها هم خاکی تر

خاک می بارد در این وادی هم از دیوار و در!
شهر خاک ، بازار خاک –هم توشه تجار خاک
« صدر» ما رندانه میفروشد همین خاک پدر !
آب شد زندانی در هفت آسمان این دیار
ای خدای آسمان: یک آسمان آبی تر!
خاک و خاکستر همین است نقد عمر ما و بس
کودکان در خاک بازی،« پیری هم خاک ش به سر!»
رانده خاک و دیار ام ؛ من غلام مردم اش
خاک این ویرانه را من می نمایم « تاج سر...»

قصه کابل، قصه گرگ و گوسفند را در ذهن آدمی به تلاقی میگیرد! تعداد شیاد در فکر شکار اند و تزویر اندو وفریب و استبداد؛- و معامله! یک معامله گوسفند گونه در حق مردم..! و تعداد بی شماری دیگر با گاری و کراچی و تبنگ در فکر سیر کردن شکم خویش اندو چگونه گی گذران شب و روز خویش؛ همچون گوسفند..!

قصه کابل درد گم شدن تاریخی گوسفند گونه یی یک نسل، در مسلخ استبدا است. قصه وامانده گی ها و در وادی شیطان، قصه نسل نفرین شده، و وامانده. همچون درد تلخ تاریخی گیر مانده در گلوی من! فریادیست در گلو خفه شده! تداوم رنج های متواتر یک ملت، در اسارت خویش پوسیده و... قامت های سیاه سوخته، کچ و کوله، و لولیدن ی در میان دخمه های گلین! همچون آشغال دانی؛ « بنام کابل..!» دشت برچی فریادمن است و درد من است و امید من و...! آخ خدای من! که برای درد های مردم وی بار ها و بار ها که اشک نه ریخته ام.. و ادامه دارد...

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • لومانی خدا جورت کند دیگر متن را تغیر ندهید صد سال اول زندگی چنین مشکلات را دارد بعدا ارام میشی .

  • کابل هرچه باشد وطن ما است - از خیابان های نقاشی شده ایران که ایرانی ها به مهاجرین ما پوز می دهند و یدک می کشند بهتر است. در ایران که تمام حیثت وکرامت وعزت و غرورمهاجرین افغانها در ایران برباد رفته اند هزاران مرتبه کابل بهتر است.
    زنده باد وطن !
    زنده باد کابل !
    زنده باد صلح و آشتی !
    کور باد چشمهای دشمنان افغانستان عزیز!
    ***
    خاک کابل توطیای چشم من است . نفس و قلب من است ! پاینده و زنده باد افغانستان عزیز !
    مرده باد دشمنا قسم خورده ای افغانستان !

  • سلام به همهء خواننده گان کابل پرس? وسلام خاص به جناب لومانی عزیز!
    لومانی عزیز دست تان درد نکناد من مقالهء شمارا به سهم خودم درفیس بوک به اشتراک گذاشته ام. واقعا با مهارت وظرافتهای هنری ادبی تصویر واقعی شهرکابل را موفقانه درین مقالهء تان بازتاب داده اید؛ چنین تصویر پردازی زیبا و واقعی ازدست هرکس وناکس نمی آید. جملات وعباراتی که درین گزارش بکار برده اید به یک عکاس ویا نقاش ماهری می مانید که درتابلوی نقاشی تان هیچ چیزی ازچشمان تیزبین تان پوشیده وپنهان نمانده است. ناگفته نماند که درحالیکه جناب عالی چنین تصویر واقعی را بخواننده ها ازشهرکابل ارائه داشته اید؛ازکشورهای اروپایی وامریکا موج بازگشت خلقیهای فراری اوغان تبارمتعصب وقاتل نیز آغازگردیده ؛ کسانیکه در دههء نود میلادی؛ افغانستان را ازترس گروه های به اصطلاح مجاهدین ترک گفته بودند حالا با پاسپورتهای اروپایی دوباره به کشورعودت نموده ودر وظایف قبلی شان گماشته شده اند؛ یک نمونه اش را برایتان با عکس وسند معرفی میکنم. حکمت الله حکمت؛ کسیکه تا دیروز درشهرمالموی سویدن درکنفرانسهای قبیلوی به احمدشاه مسعود دشنام میزد حالا در وزارت داخلهء دولت کرزی دربخش جنایی پولیس مقررگریده است؛ این را بخاطر گفتم که ازنظر امنیتی باید بسیار محتاط باشید. لطفا عکس این آقارا که قبلا نیز درباره اش درکابل پرس مقاله نوشته ام بنگرید.
    با احترام
    پرویز بهمن

  • یک مقاله عصمت قانع که در سایت تاند نشر گردیده بود بریتان انداختم، که جواب این سفرنامه است .
    بې کوره بې ګوره وي / عصمت قانع
    د روسي لوی لیکوال ماکیسم ګورکي یو ځای لیکي، چې ما سیاست، ادب او د تمدن سواد او لوست ټول د روسیې د سترې خاورې پر لمن د هستوګن انسان له څېرې، ژوند دودونو او کرکټرونو څخه زده کړ.
    ګورکي وایي، چې د روسیې ملت زما پوهنتون دی. دی وایي، چې زما پوهه زما درک، زما مینه، زما کرکه، زما جامې، زما د ژوند سلیقې، زما هیلې او غوښتنې ټولې روسي رنګ لري او دغه رنګ د روس فرهنګ دی.
    په رښتیا هم د ګورکي د قلم رنګونه روسي دي، د هغه د لیکنې ټول الفاظ د روسي فرهنګ له خُم څخه راوتلي دي.
    د ګورکي د الفاظو هغه تابلوګانې چې نن د زمان پر ناپایه واټ باندې نصب دي او روسي هویت ته د موجودیت جواز ګرزېدلی دی ریښه یې د خلکو د ویرونو او سردونو پر سور او تال برابره ده. همدا وجه ده چې ګورکي ابدي دی او روسي انسان یې اوس هم د الفاظو هندارې مخ ته نیسي او د خپلو پلرونو او نیکونو د ژوند ژواک څېرې او قوارې په کې ګوري.
    د ماکسیم ګورکي خبره سمه ده چې ملت زما پوهنتون دی، ولس زما استا دی او روسیه زما د زده کړې ټاټوبی دی. روسیه مې مور ده او زه د ورسيې لمن د مور د لمنې په څېر بولم.
    روسیې ته خیانت مور ته خیانت دی او روسي انسان ته خیانت د مور اولاد ته خیانت دی.
    بدبختي داده زموږ روښانفکران چې لږ څه سترګې وغړوي، نو په نورو دنیاګانو کې ورک شي، د خپلې مور لمن ورته د کلیوال کلچر ټغر ښکاره شي، زړه یې غواړي چې ویې شلوي، چې پر خبرو راشي نو لغات به درته شروع کړي، د خپلې ابۍ په ژبه به شرمېږي، د خپل ابا د پټکي ول به ورته د کلیوال جهالت زولانه ښکاري، د شوروا په کاسه به شرمېږي، د برګر صفت به درته شروع کړي.
    ترقي به دې ته وایي، چې انسان وچ کلک له پردو روایاتو پردو عنعتانو او پردو کړنو او عملونو څخه تقلید وکړي.
    خپله ټولنه، خپله خاوره، خپل وطن او خپل مدفن به ورته د تاریخ د موزیم بې روحه او بې حرکته کالبوت ښکاري، خو داسې نده!
    زموږ د خلکو په کرکټرونو، خوځښتونو، سرودونو، عبادتونو، رواجونو، عنعنتانو او روایانو کې د ژوند د رنګونو دومره مست سیند بهېږي، چې یو رنګ یې هم موږ نه دی ځلولی.
    پټکی او نیکټایي د حرکت او ترقي سمبولونه نه دي. د ترقي حرکت او خوځښت سمبولونه هوښیار ذهنونه، فعال زړونه او خپلواک فکرونه دي.
    هېچا هم د افغان انسان په څېره کې د ژوند د ناتمامو رنګونو تابلو د زړه په زور او د ذهن د سالم تفکر په مټ له خاورو او دوړو نه ده څنډلې، چې روشن فکر شي، نو ایزم بزم ډیموکراسي، لېبرال ټرت او لغت یادوه چې خلک و پوهېږي چې والله ډېره مطالعه یې کړې ده.
    او که اسلامي روښانفکر شي بیا نو د اسلام د مکتبي روح خبره کوه، د عمري عدالت چېغې وهه، د خپلې خاورې او خپلو اجتماعي ګټو تر سرحدونو ور تېر شه او همدا غرتې وله چې زه اسلام غواړم افغانستان مې نه دی په کار.
    خو که افغانستان نه وي د سجدې لپاره به په پردۍ خاوره کې څوک د عبادت اجازه هم نه ورکوي.
    ښه مې په یاد دي چې د اوړي په ټکنده غرمه کې د ضیاءالحق د مرګ په کال یعنې ۱۹۸۸ کال کې د لاهور په شاهي کلا کې د علامه اقبال زیارت ته تللی وم.
    د ننګرهار محمد رحیم خنجر هم راسره وو، چټ ځوان وم خنجر ټوکه را باندې وکړه، چې دلته به په زیارت پسې نه یې راغلی کوم ښکار به کوې، خو ورته و مې ویل، د اقبال پر افغان شناسي باندې داسې ګرم یم چې نوره ټوله ګرمي مې له وجود څخه وتلې ده.
    د اقبال زیارت مو وکړ او خنجر فرمایش وکړ، چې د ماسپښین لمونځ به په شاهي جومات کې وکړو. د شاهي جومات پر لور ور رهي شولو. د دروازې په خوله کې د پاکستان د بحري قواوو عسکر ولاړ وو، چې دوی میرین ورته ویل.
    پیره داران جومات ته زموږ د ننوتلو مانع شول د شناختې کارډ غوښتنه یې وکړه. ما ورته وویل، موږ افغان مهاجرین یو.
    میرین عسکر راته کړه، چې جاو جاو یهی جګه غیرون کیلی ممنوع هی ـ ځئ ځئ دا سیمه د پردو لپاره بنده سیمه ده.
    یعنې ما په افغان هویت سره دا وس نه درلود، چې د پردو تر اختیار لاندې جومات د سجدې لپاره انتخاب کړم او یا عبادت په کې وکړم.
    اوس به نو راشو هغو روښانفکرانو ته چې ایډیالوژي د خپلو مفاداتو تابع کوي. موږ ولیدل چې چپ دیموکراتیک تفکر افغاني هوش راڅخه واخیست، خو د کارګرۍ انترناسیونالېزم د دسترخوان مړۍ مو خېټه دومره راخرابه کړه، چې اوس هم دستونه راځي او بیا جهاد افغانستان دفاع پاکستان ناره وه.
    تر دا اوسه پورې لا د دفاع پاکستان اور را باندې بل دی. د دنیا پوځونه راغلي دي دغه اور نشي وژلای او موږ لا اوس هم په پاکستاني کمپونو او تریننګ سینټرونو کې ناست یو او د جناح د خولۍ له مورچل څخه پر افغانستان ډزې کوو، ګویا د شریعت دستار ګټو.
    زما د ګورکي له خبرو څخه هدف داوو، چې روسانو د وطن د مینې په خاطر سیوسیالېزم وسیله کړ روسیه یې پرې جوړه کړه، روسیه یې پرې ستره کړه او سوسیالېزم یې دې تعبیر ته واړاوه، چې واړه ملتونه که سوسیالېزم غواړي، نو باید مسکو د قوماندې د مرکز په نوم و پېژني.
    په سیمه ایزه سطحه پاکستان هم اسلامي ایډیالوژي د انګریزي شعبده بازۍ د پروفوزل په قالب کې واچوله، چې افغانستان هغه وخت یو شرعي نظام ترلاسه کولای شي، چې پنجاب د سیمې د اسلامي ګټو څوکیدار وبولي.
    ایران هم شیعه ایزم د تهران د سیمه ایز مشاونېزم د عبادت محراب بولي. په افغانستان سیمه او دنیا کې ښه شیعه هغه دی، چې د تهران مطابیعت وکړي، خو له موږ څخه لاره ورکه ده او تر اوسه پورې لا په دې نه پوهېږو، چې که افغانستان وو اسلام هم شته، که افغانستان وو دیموکراسي هم شته، که افغانستان وو شریعت هم شته.
    راځئ چې سیاستونه، ایډیالونه، فکرونه، ذهنونه او هر څه د افغانستان د بقا لپاره استعمال کړو.
    د افغانستان د ترقۍ لارې د افغانانانو له ذهنیته را وباسو. دنیا ته وښیو موږ هم د انسانانو یوه ټولنه یو، دلته اوسو، دلته ګټې لرو او د دغو ګټو د احترام پر بنسټ له سیمې او دنیا سره انساني اړیکي جوړو، دا ځکه چې بې کوره بې ګوره وي.

    • دوست عزیز آقای مصور سلام برشما!
      معلوم نشد که هدف شما از نشر مجدد چرندیات یک دیوانهء چرسی لواطت کار که حتی با برادر تنی خود نیز لواطت کرده است اینجا چه بود ولی روی همرفته میخواهم نظرم را راجع به این چرندیات بصورت مختصر بیان نمایم.
      شاید جناب عالی ازمن بپرسید که قبل از پرداختن به موضوع چرا بالای وی تاخته ام سندم کجاست؟
      عجالتا درینجا ازمتن همین مقاله برای تان سند ارائه میکنم تا خواننده گان دیگر سایت کابل پرس? اگر به زبان اوغانی می فهمند خود قضاوت نمایند لطفا این جملات قانع را دوباره مرور کنید:
      « ننګرهار محمد رحیم خنجر هم راسره وو، چټ ځوان وم خنجر ټوکه را باندې وکړه، چې دلته به په زیارت پسې نه یې راغلی کوم ښکار به کوې»
      برگردان: در اوج جوانی بودم محمد رحیم خنجر ننگرهاری هم بامن بود؛ او به قسم شوخی بمن گفت که تو برای زیارت کردن نیامده ایی حتما برای شکار؟ آمده ایی. من برایش گفتم که افغان شناسی اقبال آنقدر مرا غرق ساخته است که درفکر چیز دیگری نیستم»
      حالا شما ودیگرخواننده گان کابل پرس ازین جملهء آقای قانع چه برداشت میکنید که منظور محمد رحیم خنجر ازکلمهء (شکار) توسط آقای قانع آنهم درشهرلاهور که درآنجا یک فاحشه خانهء رسمی و بین المللی بنام (دیرا منده یی )هم وجود دارد چیست؟
      چرا محمد رحیم خنجر بالای عصمت قانع بی باور وظنین بود که در آن سالهای اوج جوانی از آقای قانع می پرسید که آیا او واقعا بخاطر زیارت قبر علامه اقبال آمده ویا بخاطر بدست آوردن یک زن فاحشهء لاهوری؟
      ازین هم اگر بگذریم حالا دیگر لاطائلات گوییهای وی از قول ماکسیسم گورکی قابل تامل است.
      بلی! آنچه که گورکی گفته راست گفته است. ولی گورکی مانند عصمت قانع ودیگر شاعران قبیله ایی پشتون درعصر حجر ودورهء برده گی زیست نمیکرد وبرای روسها وروسیه نیز نسخهء قبیله گرایی وبرتری جویی درانی وغلجایی را عرضه نمیکرد. کاری که عصمت قانع وهم قماشان شان در افغانستان میکنند با افکار ماکسیسم گورکی فرسنگها فاصله دارد. همچنان کاری که مخالفین فکری آقای قانع یعنی خلقی های گردپا کردند نیز درعرف واخلاق سوسیالیستان جهان نبود.
      خلقیها درقدم اول هزاران ماکسیسم گورکی غیر پشتون این سرزمین مانند زنده یاد طاهر بدخشی وبحرالدین باعث وداوود سرمد وحیدر لهیب واستاد نینوا را نابود کردند وافغانستان را از وجود ماکسیسم گورکیهای وطن خالی کردند؛ همانهایکه محبت وطن و وطنداران شان درتار وپودشان مانند خون درحرکت بود. به سنگ وچوب وطن عشق می ورزیدند. دراشعارشان درمضامین شان درکمپوزهای شان صدای وطن موج میزدِ؛ گلا به روی تان خلقیها همه را ازما گرفتند وبعد باخود شان نیز مانند گله های سگ درآویختند وبنام درانی وغلجایی بساط غم را تا امروز درین خاک گسترده اند. گاه وطن را به روس می فروشند وگاه به پنجابی. یکی نظام صد درصد اسلامی به قیمت فروبردن افغانستان درحلقوم پاکستان میخواهد وآن دیگری لوی افغانستان از اباسین تا آمو بازهم درزیرسایهء جنرالهای پاکستانی وآن دیگری یک نظام مزدور از نوع کوریای جنوبی.
      درینجا فقط اقوام غیر پشتون که نه بافرهنگ قدرت طلبی اوغانها عادت گرفته اند ونه هم مانند آنها وطن فروش تشریف دارند قربانی شده اند وقربانی میشوند.
      بناء بهتر است که شما این چرندیات ولاطائلات را درهمان بیغوله های قبیله ایی خودتان بخوانید واز تکرار مجدد آن درین صفحه اگر منطق دفاع ندارید جلوگیری نماپید درغیر آن من منتظر دفاعیه شما ازین چرندیات عصمت قانع می مانم.
      من طرح خودم را اینجا تکرار میکنم نام افغانستان یک اسم بی مسما است. این نام مبنای حقوقی ندارد . افغانستان یعنی کشور افغانها یعنی پشتونها غلط محض است. افغانستان خانهء مشترک همه است چه افغان وچه هم غیر افغان. یعنی هزاره تاجیک وازبیک ونورستانی وبلوچ وبشه ایی وگجر وغیره درضمن درمحاورات روزمرهء انگلیسی امروز افغان به یک نوع سگ اطلاق میگردد. یگانه راه حل مشکلات افغانستان برداشتن این نام توهین آمیز ازسر باشنده گان شریف این سرزمین به شمول پشتونها می باشد. تا نام سگ بالای این کشور وباشنده گان آن دوام کند به همان اندازه وحشت وبربریت وازخود بیگانگی وافراط گرایی اوج می یابد. به قانع صاحب سلام بگوپید بعداز سلام برایش بگوئید که باید بعدازین آدم شود بهتر است. زیرا هیچ چیزی بالاتروشایسته تر ازمقام آدمیت وانسانیت نیست. با احترام
      پرویز بهمن

  • سلام به همه خواننده گان کابل پریس ! خدا نکنه که گستاخی و بی ادبی باشه منظور من ازی گپا توهین نیست ، ولی به نظر من این اقا که برای خود بسیار ارزش قایل است، به ناروغی ( نارسیسزم ) مبتلا است، و یا هم در زنده گی واقعی خود بسیار خود پرست و خودخواه است، ای بیچاره که کابل امده فکر میکنه که باید همه کابلی ها بریش به سجده بیافته مثلا میگه : "حتی انتظار داشتم تا کسی به نماینده گی از این عزیزان، در میدان هوایی کابل به ملاقات م بیایند و..." به به کدام جایزه نوبل را اورده بودی که مردم میامدن از تو در میدان هوایی پذیرایی میکردند یا مردم ما را احمق فکر میکنی که هر کس و ناکس را به دوش خود بالا کنه و ناز بته ؟؟؟ ... عجیب اینست که در یک شهر ابایی چهار و نیم میلیونی این اقا هیچکس را نمیشناسه، نه قوم نه خیش، نه خانواده ، مه شک میکنم که این ادم ایرانی نباشه؟! و اگر ایرانی نباشه، من به ای باور استم که حتما با یک برنامه ایرانی امده افغانستان مثلا مینویسه ((سخت معتقد بودم که جناب « ...» و آقای « معاون صاحب» به پاس درد های مشترک تاریخی؛ مشترکات فرهنگی- سیاسی؛ جغرافیایی سیاسی مشترک، درد و سرنوشت مشترک و ده ها مشترکات تعیین کننده و سرنوشت ساز تاریخی دیگر، به عنوان یک فرهنگی متعلق به همین نسل و این سرزمین، چند صبا یی را در کابل از به عنوان مهمان من پذیرایی خواهند نمود)) این به چی معنا ؟؟؟؟؟
    سفرنامه این نارسیست محترم سر تا پا پر از توهین و تحقیر مردم ما استند مثلا : " نهایت کوشش م بر این امر مبذول است تا توجه کسی را به خود جلب نه نمایم. بخصوص مسئولین امنیتی، و اون ها یی که مصروف کلاه برداری و دزدی هستند.... " هیچکس از مسوولین امنیتی نمیترسه، و یک کسی که از خارج امده باشه، نظر به پیشینه اردوی ما که بنام اردو و پولیس هیچ چیز برایم نمانده بود ... این اقا باید با مسوولین امنیتی خود افتخار میکرد و نهایتا خوش میشد، شکر خدا را بجا میاورد ....... در جای دیگر مهربانی میکنه "در میان چهره های مختلف از آنان، میگشتم تا حتی المقدور چهره مورد اعتماد م را باز بیابم. بلا خره از یک جوان لاغر هزاره میپرسم : کرایه تان تا به ده افغانان چند میشود...؟! تا به خود می آیم میبینم که همین جوان « به ظاهر هزاره» مرا به راننده تاکسی دیگری فروخته است..." این اقای که خودش دزد است همه مردم را دزد فکر میکنه.... ایا ازین کرده توهین بزرگ به یک ملت با عظمت، مهمان دوست، مخلص و صادق چیزی دیگری میتانه باشه ؟؟؟؟ قضاوت به شما میمانم .

  • گر بیبینی قامت تو نا رسا است
    خود شکن، آئینه شکستن خطا ست..
    دوستان عزیز سلام! من در این سفر نامه هرآنچه را دیده ام و حس نموده و درک کرده ام، کوشش مبذول داشته ام تا به رشته تحریر در بیاورم! بدون تعارف و رو در واسی! همین راست گویی و حقیقت را بیان کردن، نقطه ضعف و قوت من است!! بخش های بعدی این سفرنامه هنوز خدمت خواننده گان عزیز پیشکش نشده است. که در اینده های نزدیک شاهد نشر آن خواهید بود!
    در این محدوده قربانی و قصاب، هر کسی به زعم خویش از عشق به این مسلخ « افغانستان » سخن به میان میاورد! قصاب به منظوری و قربانی به منظور دیگر و...!! من این سرزمین را دوست دارم، اما نه بعنوان یک مسلخ برای خود و همتبارانم؛ بلکه به عنوان یک سرزمین آباد که در آن همه گان احساس سعادت، آرامی و... بنمایند! افغان و افغانستان امتحان تاریخی سه صد ساله خویش را پس داده است! پس برای عزت و اقتدار این سرزمین ؛ اگر حقیقتا ان را دوست دارید، باید فکر اساسی دیگری نمود! گفتن حقایق و باز گویی درد های آن، بخش لاینفک عشق به این سرزمین مقدس میباشد..

    آنلاین : http://loman1.blogfa.com

    • محترم لومانی صاحب!
      این گردونۀ که زرتشت در آن سوار است اصلاً آشوری می باشد که ایرانی ها سرقت کرده اند. و نیز برای دانستن کردار نیک به این نوشته « سه هزار سال دروغ در تاریخ ایران/ زرتشت وجود خارجی نداشته » مراجعه کنید.

  • محترم لومانی صاحب ! فکر میکنم سفرنامه به یم گزارش مشابه است، نویسنده نباید قضاوت های خوب و بد در ان جای بته خوب این خواد بود، که خودت مثل یک کامره عکاسی واری، منظر کشی میکردی و قضاوت را به خواننده گان ماکول میکردی، در بعضی جاها بسیار ابهامات وجود داره که نباید میداشت، مثل گفتی که "تا به خود می آیم میبینم که همین جوان « به ظاهر هزاره» مرا به راننده تاکسی دیگری فروخته است..." خواننده نمیفامه که منظورت چیست چی قسمی بالای تکسی دیگری ترا فرخته است ؟؟؟ و درباره مسوولین امنیتی که گفتی برای دزدی ایستاده استند، فکر میکنم درباره یک قشر قضاوت مجموعی گپ صحیح نیست، تو چی فهمیدی که انها بری دزدی ایستاده بودند....؟
    گپ ایگه اینست که مجبور استیم که با این سرزمین هر قدر ویران و پسمانده است، محبت کنیم، در کامنت بالا از عصمت قانع یک گپ امده که بسیار خوشم امد که میگه : اگر افغانستان نباشه در دیگر کشورها حتی بری سجده کردن هم جای نخواد داشتیم ... ضرور ایست که همه ارزشهای ما موازی دوست داشته باشیم و تقویت بخشیم....... دراین جای شکی نیست که ما مسلمان استیم، ولی دراینم جای شکی نیست که افغان استیم ..... صحیحست که ما با دیگر ملتها مثلا ایران و پاکستان یا تاجکستان مشترکات داریم ولی منافع ملی ما هم باید از نظر نیاندازیم، طوریکه اونها سرسختانه در پی منافع ملی خودشان است........... مه منحیث یک طالب العلم ادنا نمیخواهم بری یک استاد مثل شما نصیحت کنم ولی نباید از اظهار نظر مخالف بترسیم .... من کاملا به نظریات تو احترام دارم ولی انتقاد موثرترین اکسیر برای اصلاحات است ......

    • سلام بخواننده گان عزیز کابل پرس? وسلام خاص به جناب میراحمد لومانی!
      پیشاپیش ازجناب میراحمد لومانی ودیگر خواننده گان کابل پرس معذرت میخواهم که درین کامنت خویش اندکی ازچارچوب متعارف آداب گفتمان خارج میشوم چون میدانم این اوغان خر بیابانی جاسوس هزار چهرهء افشاشده ومتعصب که نامش را بخاطر توهین به ملیت شریف هزاره؛ (چمبرعلی) گذاشته است آدم شدنی نیست ؛ لذا مجبورم که اندکی وی را گوشمالی بدهم:

      او اوغان خر دم بریده!
      اولا خو یک ضرب المثل مشهور است که میگویند چون دیوانه؛ دیوانه ایی را بیند خوشش آید؛ حالا که تو بداخلاق شرف باخته؛ کامنت پشتوی همزبانت که به زبان خر لاطائلاتی را تحویل خواننده گان داده یعنی همان عصمت قانع مفعول چرسی را دیدی به وجد آمده ایی واینجا چرند می نویسی ودربرابر لومانی بزرگ ما اساءه ادب می نمایی. مگر نمیدانی که خواننده گان دیگر بهتر منافع ملی را می شناسند. او اوغان خر !
      عصمت قانع درهمین مقاله اش اعتراف کرده که وی درجوانی ( کونی) بوده است، وبا محمدرحیم خنجر ارتباطات نامشروع وشوخی های زیر نافی داشته است که من آنرا ازخلال کلمات خودش بجواب آقای مصور این مطلب را بیان کردم.
      زمانیکه آن بداخلاق بی عزت وشرف باخته می نویسد که اگر افغانستان نباشد؛ درکجا باید سجده کرد؟ من ازتو وازعصمت قانع می پرسم زمانیکه جناب عالی درزمان طالبان درقندهار در دستگاه طالبان بحیث مامور وزارت خارجه ایفای وظیفه میکردی؛ وملاعمر کور تمام مساجد وتکایای اهل تشیع را درمناطق تحت کنترول اش بسته بود؛ وآذان شیعی را ازطریق بلندگو ممنوع کرده بود؛ آیا تو بی ناموس شرف باخته آنوقت همین احساس را داشتید تا بدانید که اهل تشیع افغانستان ضرورت به داشتن یک مسجد ویک تکیه خانه دارند تا دروطن خویش مطابق مذهب وآئین خویش عبادت خدا را بجا آرند؟ چرا وچگونه به ملاعمر کور این مشوره را ندادید که کورصاحبا! و امیرالمومنینا! این وطن خانهء مشترک همهء ماست؛ اگر ما وتو اهل تسنن استیم باشیم ؛ مگر آن هموطن دیگرما به مذهب تشیع باور دارد؛ بگذار آنها نیز مراسم وشعایر مذهبی شان را بجا آرند. آیا درآنوقت این فیلسوف اوغان خر؛ به این مسأله پی نبرده بود که قله های بلند ترقی وترفیعات را در وزارت خارجهء امیرالمومنین پاکستانی درحال پیمودن بود؟
      میدانی که درزمان طالبان همانطوریکه عصمت قانع را ازمسجد لاهور؛ پنجابی ها رانده بودند؛ اهل تشیع افغانستان درکابل قندهار وهلمند وهرات وارزگان؛ تمام تکایا وعبادت خانه های شان بسته شده بود وصدای آذان شیعی ازطریق بلندگوها به گوش نمی رسید؟ حالا که قانع (کونی) ومفعول؛ شیعه های افغانستان را درجمع؛ وابسته به ایران میداند آیا این خودش حکم کردن کلی دربارهء یک قشر بصورت مجموعی نیست؟ همان اتهامی که خودت آنرا بالای آقای لومانی وارد کرده ایی که گویا وی درحق نیروهای امنیتی قضاوت پیش ازوقت داشته است.
      او اوغان خر!
      لومانی ننوشته است که نیروهای امنیتی همه دزد ورهزن استند؛ بلکه نوشته است ؛ من ازایشان احساس ترس کردم؛ هرگز روح وروانم بمن اجازه نداد تا بالای آنها بحیث نیروی امنیتی باور واعتماد کنم؛ آیا تو اوغان وطن فروش وزن فروش به زور میخواهی لومانی وادار بسازی که بالای نیروهای امنیتی باورکند؟
      همین نیروهای امنیتی که میان خلقی وگلبدینی وطالبی ودزد ورهزن تقسیم گردیده اند چگونه یک انسان مسافریکه به ده ها سال از وطن وخانه اش دور باشد وهرروز ازطریق خبرها هم اطلاعات دریافت کرده و بچشم سر می بیند که نیروهای امنیتی درتبانی با باندهای دزد وقاچاقبران مواد مخدر؛ دهن جوال را میگیرند؛ ولی لومانی به یکباره گی مثل تو انسان خر بی حیثیت سجدهء شکررا بجا آرد وبالای آن چهره های که از سرو روی شان نفرت؛ کینه توزی؛ هزاره ستیزی می بارد؛ بالای آنها اعتماد کند؟ آیا تو انسان استی؟ آیا تو شیر آدم را خورده ایی؟
      ممکن است که آن چهره های عبوس ودوزخی برای تو اوغان خر که درحقیقت ازنسل سگ می باشی قابل اعتماد باشد ولی برای میراحمد لومانی ومن آن نیروها بدتر از نیروهای القاعده وطالبان استند؟
      او اوغان خر!
      تو زیاد ازمنافع ملی؟ گپ میزنی؛ آیا منافع ملی را تعریف کرده میتوانی؟ منافع ملی چیست؟
      تو خر بی دم که نامت یعنی " افغان" درزبان انگلیسی به " سگ" گره خورده است؛ ومیخواهی این نام " سگ" را بالای دیگر گروه های قومی؛ به زور تحمیل نمایی آیا تو منافع ملی را درنظر گرفته ایی؟
      آیا تو تو بدزاد که به قول ملا بجلیگر پاکستانی پدر وجد اولی اوغان را " خر" میداند؛ با این نفاق اندازی ها وچهره بدل کردنها که گاهی "حسینی" میشوی؛ گاهی هزاره خودرا معرفی میکنی وگاهی تاجیک؛ تاکه جنگ قومی را میان باشنده گان این وطن دامن بزنی منافع ملی را درنظر گرفته ایی؟
      سخنان دیگری هم دارم که اگر جواب ات را ببینم دوباره خدمت ات آنها را پیشکش میکنم. اما علی العجاله عکس جد بزرگوارت را از ویکیپیدیا برداشته وخدمت ات تقدیم میکنم تا به آن افتخار کنی. این است چهرهء واقعی " افغان"
      با احترام
      پرویز بهمن

  • مصور وروره سلام
    که تاسو په رشتیا عصمت قانع وپیژنی نوبیایی اصلا نوم یی نه اخلی . هیله کوم تاسو د دی دکارنامو نه خبر شی او له هغه وخت چه د جمعیت د حزب په دفترونو کی په پشاور کی سرگردان گرحَیده .
    البته مردم او را خوب میشناسند او راه وهدف مشخص بجز ............ ندارد . فقط هرجا شوربای چرب باشه قانع هم است وبس.

  • نمیفامم بار دیگر به این بی عقل دیوانه بهمن خرسانی چی بگویم ؟؟؟ نمیفامم چرا با پشتونها ایقه کینه توزی میکنه ؟؟؟ نمیفامم به خودش یا به ناموسش کدام صدمه راسانده که ایقه دلش بالای پشتونا پر است. مه شک نی بلکه یقین دارم که حتما کدام گپ است، چرا که از گپها و فحش هایش سر تا پا عقده و احساس حقارت میباره ........ جناب بهمن خرسانی ! اگر پشتونها بریت بی ناموسی رسانده، اینجا دربین کل مردم به جرات بگو تا عقده های تو هم او شوه و ما هم کتیت سر تنه بزنیم و در غمت شریک شویم ، غیر ازی گپهای که تو میزنی والله اگر در قالب انسانیت جای داشته باشه .............
    تو به من نصیحت میکنی که "چرا وچگونه به ملاعمر کور این مشوره را ندادید که کورصاحبا! و امیرالمومنینا! این وطن خانهء مشترک همهء ماست؛ اگر ما وتو اهل تسنن استیم باشیم ؛ مگر آن هموطن دیگرما به مذهب تشیع باور دارد؛ بگذار آنها نیز مراسم وشعایر مذهبی شان را بجا آرند ...." گر چی در وخت طالبا من یک طفل بودم ولی حالی، مسلمان نباشم و انسان نباشم اگر کاروایی ها و نظریات پوچ طالبانی را تائید کرده باشم...... کار های ملا عمر نه یگان اینکه بر ضد افغانستان میدانم؛ بلکه بر ضد اسلام هم میدانم، این باور من است ..... حالی تو بی غیرت و منافق چی میکنی ؟؟؟ به یک کسیکه رسما از طرف یهودیها و شبکه موساد بخاطر همین استخدام شده، که در افغانستان به اتش فرقه ای و مذهبی دامن بزنه ( فهیم کوهدمانی ) چقه بی شرمانه و فاحشانه بریش کمپاین میکنی، که از هر گپت تمالق و چاپلوسی هویدا است ....... اصلا تو به این نصیحت ضرورت داری که دربین مردم افغانستان تخم نفاق را کشت نکنی، من به این نزاکتها بسیار زیات متوجه استم، خاطرت جم باشه ........

    • چمبرعلی خان تقلبی!
      اجازه بده که سوال خودت را بخودت راجع بسازم که مردم هزاره درحق تو چی بدی کرده اند که تو به این اندازه عقده مند شده ایی که نامت را قصدا بخاطر توهین به آنها (چمبرعلی) گذاشته ایی؟
      اینقدر نفرت تو ازیک هموطن هزاره ات بخاطرچی است؟
      اما ازجانب خودم طوریکه بارها تکرار کرده ام باردیگر برایتان اطمئنان میدهم که کوچکترین عقده ایی دربرابر پشتونها بحیث یک کتلهء بشری ندارم؛ ولی زورگویی ودروغ ورئا کاری وجعل نمودن تاریخ وبیعدالتی را هرگز تحمل کرده نمیتوانم. هرکی زورگو باشد با وی مبارزه میکنم.
      اگر جملات مرا درپیام قبلی ام درست خوانده باشی من ترا مورد خطاب قرار نداده ام که چرا دروقت طالبان چنین وچنان ا نکردی؟ بلکه مخاطب من درآن پیام معلوم است که عصمت قانع چرسی است نه تو؛ همان عصمت قانع که در دسترخوان تاجیکان بدخشان وپنجشیر نمک خورده ولی حالا هربهتان ودروغ وتوهین واتهامات ناروا را علنا ازطریق تلویزیونها وسایتهای اوغانی نثار تر وخشک تاجیکان وهرکسی که مربوط حزب جمعیت اسلامی بوده میکند. کسی را که به اعتراف خودش از دام های صیادی ترور وبربریت گلبدین وآی اس آی؛ اعضای جمعیت اسلامی وجوانان مهاجر بدخشان وپنجشیر در دهه های هشتاد خورشیدی درپشاور نجات داده ولی حالا به بدترین الفاظ آنها را یاد میکند. پس زمانیکه من ادعا میکنم که این عادت وخصایل درسرشت هر اوغان اصیل نهاده شده است که نمک میخورند ودرنمکدان می شاشند شما نباید این کلمات را بر عقده مندی من دربرابر پشتونها حمل کنید بخاطریکه این واقعیت آشکار است. فرموده اید که مسلمان نباشم که اگر اعمال طالبان را تائید کنم.
      شما درست میگوئید؛ بخاطریکه اعمال طالبان اصلا قابل دفاع نیست؛ ولی بازهم هستند پشتونهای دوآتشه ایی مانند جناب روستار تره کی وامثالش که برخلاف شما ملاعمر را می پرستند؛ افرادی ازقماش شما نیز اگر بنام حقیقی تان خودتان را معرفی کنید حتما از خلال بیوگرافی تان معلوم خواهد شد که دربرابر طالبان بخاطر اشتراکات قومی؛ چقدر کوتاه آمده اید. اما اینجا که زیر برقع نام توهین آمیز چمبرعلی داخل شده اید خدای بزرگ میداند که جناب عالی کی هستید.
      حدس من ازجنگهای قلمی باشما همان است که ازهمان جاسوسان دور دسترخوان حامد خان کرزی می باشید که هم به نعل می کوبید وهم به میخ. هم ازمشروعیت حکومت کرزی می لافید؛ وهم ازاتحاد شمال بد می برید؛ وهم درعین زمان ازسر ناچاری بخشی ازاتحاد شمال را تائید میکنید.
      ولی بهرحال؛درپیام قبلی ام طرف خطاب من عصمت قانع بود که در وقت طالبان ازمشاوران نزدیک ملاعمر درامورخارجه درقندهار بود که حالا ریش را چپه تراش نموده وردای ملی گرایی پوشیده واکت وادای فلاسفه را میکند.
      با احترام
      پرویز بهمن

  • دوستان عزیز سلام!
    از بدی حادثه و یا هم از خوشبختی ایام باید بگویم که زبان اوغانی « پشتو امروزی» را خوب بلد نیستم. لذا در بخش کمنت کسی به زبان اوغانی کمنت گذاشته بودند؛ و من کمترین نیز به آن کمترین توجه یی ننموده و از خیرش گذشتم. اما خداوند پدر و مادر جناب بهمن عزیز را بیامرزد، که با مهارت و حوصله مندی تمام چلو صاف این کمنت و کمنت گذار را از آب کشید. و من حقیر کم و بیش از این متن « دغه پغه » چیز هایی دست گیرم گردید!
    اگر درست فهمیده باشم کسی بنام آقای قانع ادعا نموده اند که اگر افغانستان نباشد، جناب ایشان در کجا باید سجده کنند؟؟!
    در عجبم از این تخم حرام! بیش از نصف زمین های را که شما پشاتین در ان هر روز و صبح شب به دروغین سر به سجده میگذارید، مال، خانه، و سرزمین آبایی انانی اند که که پدران تان آن ها را قتل عام نموده، و خانه و کاشانه شان را به زور تصاحب نموده و به غضب در آورده و برای شما به ارث گذاشته اند! لذا تویی که در این مناطق نطفه ات بسته شده، تولد یافته و بزرگ شده یی حرامی مطلق میباشی! چون در زمین، خانه و مکان غصبی و حرام نطفه ات بسته شده است و...
    گفته یی اگر افغنستان نباشد، در کجا باید سجده بنمایی؟! تخم حرام!! آیا نیاز هست که سرزمین یک جامعه و ملت را تبدیل به قبرستان نموده و آنگاه در این قبرستان تویی انتحاری و فرزند تریاک باید سر به سجده بگذاری؟!
    گفته یی اگر افغانستان نباشد، در کجا باید سجده بنمایی؟! من برایت میگویم که در کجا باید سجده بنمایی! برو در همان جایی که هزاران سال قبل پدرانت با شتر و بیابان گردی هایش سجده مینمودف صورت و مقعد بر خاک بمال و..

  • اقای محترم بهمن خرسانی ! دروغگو حافظه نداره در کامنت بالا تنها به قانع نه بلکه به هر دوی ما خطاب کردی گفتی : "من ازتو وازعصمت قانع می پرسم زمانیکه جناب عالی درزمان طالبان درقندهار در دستگاه طالبان بحیث مامور وزارت خارجه ایفای وظیفه میکردی" ...... همچنان "چرا وچگونه به ملاعمر کور این مشوره را ندادید "
    گپ دوم اینکه تو همیشه میگی که این نام را خدا نخواسته بخاطر توهین به برادران هزاره انتخاب کرده ای ( چمبر علی ) ولی تو لوده به این هم نمیفامی که این نام نه تنها اینکه توهین نیست، بلکه یک معنای بسیار، زیبا و مقبولم داره ........ اگر سواد داری برو معنایشه پیدا کو .... به نظر من توهین به نام نی بلکه به نظریات و گپها تعلق داره، مثل که تو توسط چاپلوسی ها و تملق به کوهدمانی ادعای دلسوزی با هزاره هایت را پس بر روی هر هزاره زدی و معلوم شد، که تو مگس هر کاسه چرب استی .... اگر کمی هم منافع مشترک با پشتونها پیدا کردی، حتما به پشتونها هم چاپلوسی میکنی و این کارت که میگی بخاطر توهین به هزاره نام ( چمبر علی ) را انتخاب کرده، تنها بخاطر اینست که هزاره ها بر ضد مه بسیج کنی ..... ولی ایرا بفام که مردم هزاره ترا خوب میشناسه .... ازینکه به کوهدامنی بی ناموس القاب بالا میتی سسپینس شخصیتت حل شد..... گفتی که به کرزی احترام داری، بلی صد فیصد احترام دارم .... من اصلا به رای افغانهای عزیز احترام دارم که کرزی را انتخاب کرده است...... کسیکه خوده افغان میدانه باید به اراده ملت خود احترام داشته باشه ...
    و گپ دیگه اینکه در باره هر کسی که اظهار نظر میکنی حتما میگی که بی ادبی معاف .... یا کونی است، یا لواطتت کار است یا زانی است مثلیکه در باره عصمت قانع هم همین لغتها را پریمان باد کردی ......... به نظر من همین گپهای لوچ و سکسی یک بخش فطرت تو گشته است... نمیفامم چرا ذهنیتت ازین چتیات پر است ، یا که تو هم بسیار دلچسپی داری به این گپها ......... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    • او اوغان اصیل!
      فکرنکن که درکابل پرس، پیامهای مردم ازحافظه ها پنهان میشود؛ اگر تو نام هزاره را بخاطرتوهین به ملیت شریف هزاره انتخاب نکرده یی حتما اینجا معنای آنرا می نوشتی که به چه معناست. با گذاشتن نقطه های پی درپی خواستی که به آسانی ازین موضوع رد شوی.
      گفته ایی که من هزاره ها را برضد تو بسیج میکنم
      او اوغان خر!
      پیام < سنگ شکن> درهمین سایت کابل پرس? در ذیل مقالهء جناب پیکار پامیر درین سایت موجود است . همان <سنگ شکن> که مرا نیز بارها با دشنامهای بی رویه اش نواخته است. فکرکنم که کفایت کند که یک نمونه ازعکس العمل تاجیک یا هزاره ها را برایت اینجا آوردم. دربارهء به وجد آمدنت بخاطرچرندیات عصمت قانع تبصره را زاید میدانم. فرموده ایی که به کرزی که خودش را افغان میداند وتوسط رأی افغانها به مسند قدرت رسیده احترام دارم، من هم میگویم که کار خوب کرده ایی واین را ثابت کردی که به یقین که " افغان" استی . زیرا اگر " افغان" نمی بودی؛ میدیدی که یک بخش " افغان" های دیگر بنامهای استاد روستار تره کی؛ هاشمیان صاحب ملاعمر صاحب وحکمتیارصاحب وامثالهم به رأی تو " افغان" به پشیزی هم ارزش نمیدهند وعملیات خودمرداری را یگانه راه حل برای رهایی ازشر این افغان مزدور دست نشاندهء غرب درکشور میدانند. پس واقعا " افغان" تشریف داری. ولی من ازین گله نیستم، کسانیکه میخواهند " افغان" باشند ؛ برای حل مشکلات درونی شان باید کشور مستقلی بسازند، وتا زور دارند باید یکدیگرشانرا را بنامهای رنگارنگ بکشند وبعد آشتی کنند
      اینجا عکس ات را بار دیگر بخطر خوشی هرچه بیشترت به نشر می سپارم.

  • جناب بهمن خرسانی ! کوهدمانی غیر ازین که از تلویزیون امروز به هزاره ها و در مجموع مردم اهل تشیع دو میزد، دیگه کدام دستاورد قابل توجه داشت که تو بریش ایقه چاپلوسی کردی ؟؟؟؟؟؟؟ و لقب تمام عیار خراسان بریش سوغات دادی ؟؟؟؟؟؟ من معنای نام خودم میفامم حالی میخوایم که علمیت ترا زیر چیلینج بگیرم، که تو ایقه خوده فامیده میگیری ایا معنی این لغت را میفامی یا نی اگر نیافتی باز خط بینی بکش و زیات اوقی گری نکو ................
    " پیام < سنگ شکن> درهمین سایت کابل پرس? در ذیل مقالهء جناب پیکار پامیر درین سایت موجود است . همان <سنگ شکن> که مرا نیز بارها با دشنامهای بی رویه اش نواخته است. فکرکنم که کفایت کند که یک نمونه ازعکس العمل تاجیک یا هزاره ها را برایت اینجا آوردم" این گپای سرگم کننده چی معنا ایا خودت معنیش میفامی که چی گفتی و منظورت چی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    مسئله مهم اینست که چرا از سوال اصلی خوده چپ زدی ؟؟؟؟ و گفتی که درباریش تبصره را زاید میدانی ...... چرا درباره خودت و عصمت قانع چیزی نمیگی ها ؟؟؟؟ به نظر من همین معلومات در باره شخصیت خودت بری ما بسیار مهم است میخواهیم که مرض ترا تشخیص کنیم ......... و مثل یک مریض کتیت رفتار کنیم ...... هر کس به این میفامه کسی که با یک نفر همراز و هم فکر نباشه در باره ی ازو ایقه معلومات دقیق، که مثلا با فلانی رابطه نامشروع داشت ........ یا کتی برادر خوانده خوده لواطت کرده بود .... نمیتانه داشته باشه . حالی تو هم بگو که عصمت قانع کتی تو چی کرده بود ؟؟؟؟ هه هه هه هه هه هه هه هه مزاق جایز است معذرت میخوایم .

    • اوغان جان اصیل وگرامی!
      عصمت قانع نظر به گفتهء رفقای سابق جمعیتی اش درپشاورقبل ازعروسی اعتراف کرده که اول با مادرش زنا کرده که بالطبع درفرهنگ ما مردم غیر افغان چنین عملی زشت است ؛ روی همین منظور من ازچنین اشخاص ولو شاعر وفیلسوف هم باشند خوشم نمی آید اما جناب عالی که ازقماش ایشان تشریف دارید؛ سخت مشتاق استید که بخاطر حمیت پشتونوالی روزی خودتان را زیر پای آن موجود بیندازید واین درفرهنگ شما اوغانها هرگز ننگ نیست بلکه افتخار هم میکنید واشخاصی ازجنس عصمت قانع که با مادر خود زنا میکند درزمرهء مفاخر ادبی و فرهنگی تان حساب میشوند که بخاطر همین افتخارات بعد لنگی را چپه قات بسته کرده وبروتهایش را مثل استالین میگذارند ؛ توگفتی که دهلی را فتح کرده است ؛ چنین اشخاص ازجنس عصمت قانع حق دارند که نام شان را افغان غیرتی بگذارند. اینجانب ازخلال همان جملات پشتوی محترم عصمت قانع که برای مرده گاوی وشکار زنان فاحشه به لاهور سفرکرده بود به استناد محمدرحیم خنجر برایت اسناد بیرون کردم ولی خودت چون ازهمان جنس استی چنین چیزهارا گناه وشرم نمیدانی بلکه برآن میخندی؛ قصهء همان بی ننگی که روزی درمقعدش درختی سبزشده بود مردم برایش گفتند که بی ننگا! در... شما درختی سبز شده؛ گفت که هیچ فرقی نمیکند میتوانم ازسایه اش مستفید شوم؛ بناء شما میتوانید ازسایهء آن بزرگوار همیشه مستفید شوید وبرعکس برمن بیچاره تعرض میکنی که هرگز با شخصی بنام عصمت قانع درعمرخودم ندیده ام. بار دیگر ازاینکه دوست همجنس خودرا درانترنت بنام عصمت قانع پیدا کرده ایی برایت مبارک باد میگویم. دربارهء نامت بار دیگر خودرا تیر آورده ایی. چمبرعلی یک نام بی معنی است که آنرا بطرف علی علیه السلام اضافت داده ایی وخودت درین مورد اعتراف کرده ایی که من این نام را در واکنش به توهین های دیگران به ایل جلیل افغان انتخاب کرده ام. دربارهء فرزند اصیل وطن یادگار عیاران خراسان فهیم کوهدامنی بزرگ؛ فقط همین یک کارش را پسندیده ام که پوز یک اوغان خر را بنام نبیل مسکینیار بخاک مالید ونامش را کشمش گذاشت. من درین تازه گیها ازطریق فیس بوک باوی درتماس شده ام؛ شاید وی درگذشته مرتکب یک سلسله لغزشهای مطبوعاتی درتلویزیون امروز برضد خلق شریف هزاره شده باشد که درآینده این مشکلات ازطریق تعاطی پیامها وتبادل نظرهای فیس بوکی قابل حل می باشد وهیچ جای برای تشویش و همچنان غمازی شما که منفعت تان را درجنگ اندازی میان خلقهای مظلوم وستمدیدهء غیر افغان جستجو میکنید وجود ندارد؛ یکبار حسینی میشوید وخودتانرا قربانی ظلم تاجیک وپشتون معرفی میکنید؛ بار دیگر دوباره چمبرعلی شده و درخط دفاع ازمواضع اوغانیت تان داد سخن میبرارید؛ چیزیکه هر انسان صاحب وجدان سالم را می آزارد ولی دروجود اوغان کجا وجدان است؟ کوشرم؟ کجا ننگ ؟ کجا غیرت ؟ کجا انسانیت؟ بهرترتیب بار دیگر یک عکس هم تبارت را اینجا میگذارم که تا بیشتر به اصل خویش برگردی

  • خو خی بهمن خرسانی ! تو هم به رفقای جمعیتی عصمت قانع ، به گفته تو شوخی های زیر ناف داشتی، که این گپها را بریت گفتن .........چی با قانع و چی با رفقای جمعیتیش ولی یک چیز ثابت میشه که با این گپها دلچسپی داری ، و یک بازیگر بسیار با تچربه استی در این زمینه متاسفانه ..............
    ازینکه گفتی کوهدمانی بزرگت ؟! حالی مسلمان شده و از تعصب با مردم هزاره دست کشیده، از یک لحاظ بسیار خوش شدم و از یک لحاظ بسیار تاسف کردم ....... ازین لحاظیکه توبه کشید و خط بینی کشیده به گفته خودت خوش شدم، بخاطریکه از رزالت این خبیث مردم ما در امان شد ........ و از این لحاظ که بازم ثابت شد که کوهدمانی و امثالهم بخاطر پیسه هر پستی را انجام میته ، بسیار احساس شرم کردم .......
    _اقای خرسانی ! ازینکه کوهدمانی خط بینی کشیده علتش این نیست که تو بیچاره گک بریش توصیه کردی و او عیار خراسان هم قبول کرد، علت اصلیش اینست که از طرف یهودها سریش فند بسته شده است. نجیب کابلی حالی بخاطر چتیات گذشته اش کمپاین میکنه که در حج از طرف خدا بریش هدایت شده است..... ولی گپ اصلی در دالر نهفته شده ...... اصلا یهودها هم نمیخواست که کوهدمانی و نجیب کابلی به این پستی و بی شرمی این دسیسه استخباراتی را که به زود ترین فرصت افشاء شد تطبیق بکنه ..... من که به یاوه گویی و تناقض گویی تو متوجه میشم، به این باور دارم که یکروز تو هم مثل اسلافت ، کوهدمانی ، کابلی ، پدرام و غیره توبه گار خوات شدی، و زیر خایه ی پشتونها خوده خوات انداختی .........اگر بگویی در کجا اعتراف کرده ام که این نام بخاطر توهین به هزاره ها انتخاب کرده ام خوش میشم، اگر این ادعایت هم مثل گذشته از شکم برامدگی باشه اظهار تاسف میکنم ..........

  • اوغان اصیل!
    من بحث های کهنه وفرسودهء گذشته را نمیخواهم باخودت تکرار کنم وصفحه به صفحه درسایت کابل پرس? بگردم تا همچو موجودی چون ترا قانع بسازم که تو چقدر پست فطرت وبی وجدان قرار داری که بخاطر به کرسی نشاندن افرازات درونی ات بنام " افغان" درکجا وکجا تناقض گویی کرده ایی؛ چند بار چهره بدل کرده ایی ؛ چند بار حسینی شده ایی؛ چندبار چمبرعلی شده ایی وچند بار دیگر ضد هزاره وباز ضد تاجیک وباز طرفدار تاجیک وباز طرفدار هزاره شده ایی، این شغل پدری جناب عالی است؛ به عبارت دیگر جناب عالی ازهمین طریق نان میخورید. ولی من میخواهم حرف های جدید برای نوشتن داشته باشم؛ من وقت خودم را درموضوعات گذشته ضایع نمی سازم بلکه ازهر عبارت وجمله ات برای زدودن پرده های نفاق ودورویی ات کارمیگیرم واین را برای خواننده ها ثابت می کنم که جناب عالی واقعا اوغان اصیل تشریف دارید؛ بالاتر ازین صفت دیگر هیچ صفتی هویت ملی وقومی ترا درانظار تمثیل نمیکند.
    بادریغ ودرد که خدای بزرگ؛ شما ایل جلیل را با همین صفات زشت وپلیدی های باطن بخاطر عذاب ساکنان بیچارهء غیر افغان درین گوشهء دنیا خلق کرده تا این بیچاره ها تا قیام قیامت درهمین آتش بدبختی افغانی تو بسوزند وبسازند. آیا درآخرت هم خداوند این بنده گان خودرا بخاطرگناهان وتقصیرات بنده گی شان عذاب خواهد کرد؟
    امیدوارم که نکند؛ زیرا همین عذاب دنیوی کفایت کرد که آنها را در اشغال هم تباران تو انداخت که صدها سال ازکاروان ترقی وپیشرفت به عقب افتیدند.
    فرموده ایی که فهیم کوهدامنی بخاطر دالر برضد هزاره ها تبلیغات سوء کرده ازیهود پول گرفته واز فلان وبهمان.
    ای اوغان اصیل!
    یک نفریکه دریک کشور اشغال شده ایی بنام ( افغانستان) که از دوصد وشصت سال به اینطرف دراشغال افاغنه قرار گرفته است تولد شده باشد و با گله های افغان محشور شده باشد؛ خواهی نخواهی کم ویا بیش ازخوی وخصلت هم نشینانش رنگ می گیرد. مگر ضرب المثل مشهور را نشنیده ایی که میگوید:اگر با ما بنشینی ما شوی/ ور با دیگ بنشینی سیاه شوی/
    شاید آن فهیم کوهدامنی ارجمند نیز دربعضی جاها ازشما وهم تباران تان رنگ گرفته باشد من چه میدانم. مثل مشهور است که گوشت را هرکس را خوش دارد ولی پشک برایش جان میدهد.
    دالر را هم هرکسی خوش دارد ولی ( افغان) درمقابلش سرسجده فرود آورده وحتی اززن وخواهر خود هم دربرابر آن میگذرد. ناموس وطن را دو دسته تقدیم مشتری میکند؛ چیزیکه تاریخ غمبار این وطن بارها شاهد آن بوده است. پس فهیم کوهدامنی عزیز هم ممکن است که ازهم تباران شما کمی رنگ گرفته باشد وعادات ذمیمهء آنها بالای وی نیز تاثیرات منفی خودرا انداخته باشد.
    فرموده ایی که اگر جمعیتی ها ازمادر زنا بودن عصمت قانع مرا خبر کرده اند وحتما با آنها شوخی ها زیر نافی دارم. نخیر عزیزم! چنین نیست بلکه سخن اصلی این است که:
    حدیت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله است که فرموده اند " أذکرالفاجر لکی یحذرالناس من شره" انسان فاجر را دراجتماع معرفی کنید تا مردم ازشر او در امان بمانند.
    این شرط نیست که اگر یکی از اعضای جمعیت ازماهیت اصلی یک شخصیت هم تبار " افغان" شما پرده بردارد؛ او حتما باشوخی های زیر نافی معتاد می باشد نخیر دوست عزیز! چنین نیست؛ معرفی چهره های فاسق هم تبارانت یکی ازفرایض و وجایب هرانسان باوجدان می باشد چنانچه درهمین ستون نیز بنامهای داوود و بی وطن پیام خودش را دربارهء عصمت قانع ونظریات وی نگاشته اند.
    با احترام
    پرویز بهمن

  • به به بهمن چاپلوس ! من از حرفها ونظریات جدیدت استقبال میکنم ، و ایرا به فال نیک میگیرم ، خوب شد بلاخره، هر قدر خیانت و پستی های کوهدمانی را در لفافه ی لغزش و خطا بیان کردی، ولی اعتراف کردی، که این ادم یک جاسوس رسمی موساد بوده است و ما همی نقطه را میخواستیم از دهنت بشنویم .......... ولی یک چیز که باید بریت یاد آور شوم اینست که، تو به کوهدمانی جاسوس ازیخاطر احترام داشتی البته به گفته خودت، که بر ضد پشتونها بود و با پشتونها سرسختانه دشمنی میکرد......... ایا ازین فرضیه طبیعی خبر داری کسیکه بر ضد یک قشر باشه، هیچوخت ازونا متاثر نمیشه، بلکه همیشه کوشش میکنه، که خصایل ناپسندیکه در وجود طرف مقابلش باشه از خود دور کنه ، و یگانه دلیل مبارزه اش هم همین میباشه ............ ولی تو بیچاره گک گناهای خیانت کوهدمانی را ناشی از تآثر پشتونها میدانی هاهاهاهاهاهاهاها .......عجیب منطق و عجیب دلیل برای توجیه خیانت یک خاین ........اگر اینطور میبود کوهدمانی باید بهترین دوست پشتونها میبود نه دشمن ......
    گپ دیگه این که من بعد از انسان بودن و مسلمان بودن، افتخار بزرگم همین است که افغان اصیل استم، همی گپ بری مه حوصله میته که با کشور و مردم خود محبت بورزم ، و تا اخر عمر بخاطر بقای و ترقی کشور و مردمم کوشش کنم ........... من مثل تو نیستم که عینکها را چپه پوشیدی، خوب را بد و بد را خوب میبینی ............

  • اوغان بزرگوار و اصیل!
    اول بخوان بعدا امضا کن؛ ناخوانده چرا ازکلمات من استقبال میکنی؟ درتعجب وحیرت فرو میروم که چرا بار بار به اصل خود رجوع میکنی وقوهء افاده را از دست میدهی؛ زمانیکه باتو داخل بحث می شوم همان سخن مولوی بجلگیر پاکستانی را بیادم میاوری که درپشاور میگفت که یک طالب افغان نزدش درس میخواند ولی ذهن کند داشت ومانند تو سخن آدمیزاد را نمی فهمید روزی طالب بیچاره اشک درچشمانش سرازیر شده بود وخیلی عاجزانه اعتراف کرده بود که میان خود وخر یکنوع قرابت وخویشاوندی را می بیند. بهمین ترتیب؛ درسها درحافظه اش باقی نمی ماند.
    بناء توصیهء بنده خدمت جنابعالی این است که اگر با خر خویشاوندی نداری؛ باید اول تمام جملات را ازسر تا آخر چندین بار بخوانی؛ بعدا نتیجه گیری منطقی ات را بنمایی وبعد انگشتانت را بالای حروف کیبورد بگذاری؛ تا یک سخن با مفهوم ومنطقی را از ذهن ات خارج بسازی.
    من هرگز ننوشته ام که : خدای ناخواسته؛ فهیم کوهدامنی بزرگ؛ از موساد پول گرفته یا اینکه ضد پشتونها بوده است؛ من نوشته ام؛ فهیم کوهدامنی بزرگ؛ پوز یک اوغان خررا به خاک مذلت مالیده است؛ امکان دارد درکارهای نشراتی اش مرتکب بعضی لغزشها واشتباهات شده باشد؛ ازین جملات خودت چه برداشت کرده ایی که ازکلمات من استقبال میکنی؟
    اما درقسمت افتخاراتت به هویت افغانی یعنی " سگ" بودن ؛ من جنابعالی را ازچنین افتخاری هرگز منع نمیکنم ؛ خودت حق داری که به هویت ملی ات که " افغان" یا " سگ" بودن باشد افتخار نمایی ولی دیگران نیز حق دارند تا به هویت حیوانی افتخار ننمایند. من طوریکه درپیامهای قبلی ام گفته ام این را خدمت جنابعالی باید عرض نمایم که: این را جناب عالی درطول اینقدر پیامهای ضد ونقیض ات ثابت کرده ایی که واقعا اوغان اصیل تشریف داری. اوغان اصیل بهمان معنای انگلیسی اش که تنها دم کمبود داری.
    با احترام
    پرویز بهمن

  • اگر براستی ادم استی و مرد استی و یک فاحشه سیاسی و یک چاپلوس پست نیستی، کامنت خودته دوباره بخوان، باز فکر کو که ، ایا غیر مستقیم بالای پستی ها و خیانت فهیم جاسوس اعتراف کردی یا نی . از خواننده ها هم میخوایم که بی طرفانه و مسوولانه کامنت این بیهوده را بخوانه و برداشت خوده ازین نظریات جدیدش ؟! بکنه .......

  • این نامه را یکی از دوستانم چند لحظه قبل ازطریق فیس بوک ارسال نمود لطفا آنرا دقیق بخوانید!
    برادر عزیز پرویز بهمن درود برشما!
    من مناظرهء قلمی تان را با یک شخص مجهول الهویه بنام چمبرعلی درکابل پرس تعقیب کردم؛ این لعنتی جز یک اجنت ای اس آی کس دیگری نیست لطفا سلسلهء بحثهای تان را با این انسان بی وجدان وبی ضمیر قطع کنید؛ من این نامه را برای تان ازشهرجلال فرستاده ام، من خودم یک معلم کیمیما هستم ولی از دست طالبان وظیفه اجرا کرده نمیتوانم اینجا برادران کرزی مردم را ازرفتن به مکاتب منع میکنند در ولایات شرقی و جنوبی افغانستان در باره علوم طبیعی(علوم ساینس) این نظر و باوراز جانب گروه بنیاد گرایان افراطی ترویج میشود که علوم طبیعی و علوم ساینس از قبیل علم بیولوژی, کمیا,زیست شناسی,علم طبابت, فزیک, هواشناسی , فضا شناسی, علم نجوم و کیهان شناسی و غیره را که درمکا تب ازگذشته ها تا به امروز تدریس میشود علم شیطان میدانند . بیش از یک و نیم قرن میشود که ملاهای هند وپاکستان وافغانستان به مردم تبلیغ میکردند که فرزندان تا نرا به مکتب نفرستید که علوم شیطان را می اَموزند وکافر میشوند. مسئولیت اَن بدوش والدین شان میباشد که درروز قیامت جوابگو خواهند بود. این باور انحرافی دراذهان مردم سالها تلقین شده و بحیث عقیده اسلامی اَ نرا کور کورانه پذیرفته اند. از رفتن اطفال به مکاتب وازانکشاف معارف جلوگیری کردند. امروز همان گروه های ظلمت اندیش بنیاد گرا مکا تب رادر افغانستان اَتش میزنند, معلمین و متعلمین را به قتل میرسانند وبروی دخترانیکه مکتب میروند تیزاب میپاشند و یا مسموم میسازند, مردم را با بمب های انتحاری و بمب های جاده ی بقتل میرسانند که با افتخار مسئولیت این جنایات شان را بعهده میگیرند.دلیل و باور شان این است که معلمین علم شیطان را درمکاتب تدریس میکنند و شاگردان راعلم شیطان که طلسم است نه حقیقت اَموزش میدهند.
    امروز که علوم ساینس و تکنالوژی بحیث واقعیت عینی درعمل به اثبات رسیده است, نه طلسم است و نه علم شیطان بلکه قوانین خداوند متعال است که حین خلق مخلوقات خود قوانین تنازع بقاء و نظم حیات مخلوقات خودرا همزمان وضع و تنظیم نموده است.
    تعلیم یافته گان افغانستان و جوامع اسلامی که درهردو علوم اسلامی و علوم ساینس اَگاهی دارند به این باور هستند که علوم طبیعی (علوم ساینس ) قوانین خلقت و اَفرینش خداوند متعال است نه علم ویا طلسم شیطان.
    برای روشن ساختن حقایق موضوع, خلقت خود انسان هارا مورد تحلیل, مطالعه وارزیابی قرار داده به این باوررسیده اند که خداوند متعال به ملایک امرفرمود که جسد اَدم علیه سلام را از گِل زمین بسازند. ملایک به امر خداوند عمل کردند و کالبد حضرت اَدم علیه سلام را از گِل اَماده ساختند.خداوند متعال به جسد گِلی اَدم علیه سلام روح دمید که به یک موجود زنده بیولوژیکی تبدیل گردید. که همه اعضای بدن بیولوژیکی اش از قبیل گوشت, جمجمه, استخوانها, مغز, خون و شراین و رشته های اعصاب, دماغ, چشم, گوش, بینی, قلب, شش, الات تناسلی و دست و پاها و سایر اعضاء بدن اش بلادرنگ به قدرت خداوند و بکارافتیدن قوانین داخلی وجود اش که ناظم اَن خداوند است نه شیطان به فعالیت اَغاز کردند. دراین رویداد معجزه اَسا شیطان لعین هیچ نقش و رولی نداشت که بنیاد گراها اَنرا به شیطان نسبت میدهدند و نقش خداوند را در زمینه انکارمیکنند که بوی شرک از اَن استشمام میشود.
    مخلوقات خداوند شامل زمین, اَفتاب, مهتاب,سیارات, کهکشانها, کائنات, زنده جانها, نباتات, مایعات, جامدات, گازها, انرژی ها,شعاع های نور, حرارت و غیره میباشند که برای تنازع بقا ء و نظم حیات شان خداوندمتعال قوانین خاص خود شان را دراثنای خلقت شان و ضع کرده است. خداوند متعال برای مخلوقات در کل, قوانین عام و برای مخلوقات انفرادی خود قوانین خاص را وضع نموده است که باهم در هماهنگی کامل قرار دارند. قوانین مخلوقات خداوند از یک مکروب و یک زره که به چشم دیده نمیشود تا کائنات لایتناهی را احتوا میکند. قوانین مذکور اَنقدر پیچیده,بغرنج, وسیع, بزرگ و لایتناهی است که غیر از خداوند متعال هیچ مخلوقی بشمول شیطان توان و قدرت ایجاد وانتظام اَنرا ندارند.
    انسانها یک قسمت کوچکی از قوانین مذکور را با قدرت عقلیکه خداوند برایشان داده است تا حال کشف کرده اندو از اَن استفاده هاکردند و به دست اَورد های محیرالعقول ساینس و تکناوژی نایل گردیده اند که همه انسانها درحیات و زندگی روزمره شان بشمول بنیاد گراهای منکراز نقش خداوند, اَنها را لمس میکنند و می بینند و از اَنها استفاده مینمایند وبه راحتی از وسایل کشف شده در زندگی شان بهره میبرند.
    در جامعه افغانی هم در مورد علوم طبیعی و علوم ساینس تناقضات فکری و باوری های انحرافی ایجاد گردیده که مردم درابهام و تاریکی بسر میبرند و نمیدانند که کدام یک ازاین دو نظر و باور را بپذیرند “علوم طبیعی علم شیطان است” و یا “علوم طبیعی و ساینس قوانین خداوند متعال است” که برای تنازع بقاء و نظم حیات مخلوقات خود وضع کرده است.
    این تناقضات مانع ترقی, انکشاف و پیشرفت کشورهای اسلامی و بخصوص افغانستان گردیده که باید علماء, فضلاء و دانشمندان اسلامی, در باره این دو نظر و باور, نیک بیا ندیشند و موضوع را با دقت جستجو, مطالعه, تحقیق نموده و با اَیات قرأن و حدیث پیغمبر صلی الله علیه والسلم و واقعیت های عینی تطبیق نمایند که کدام اَن درست و کدام اَن غلط است, فیصله و یا فتوی شان را در زمینه صادر نمایند تا مردم ازحق و باطل موضوع ازطریق ملا امامان مساجد, مبلغین وگردانندگا ن رسانه ها بخصوص برنامه سازان تلویزیون ها اَگاه ساخته شوند. درغیر اَن با برداشت های غلط ومغایرایات الهی و احادیث نبوی مرد م ما به ییراهه ها سوق و هدایت میشوند که به امور دنیوی و امور اخروی مردم ما اَسیب میرساند. افغانستان از کاروان پیشرفت وترقی جهانی به عقب میماند که به ضررمردم افغانستان و تمدن اسلامی تمام میشود. عقاید اسلامی مردم ما هم دراین زمینه درتردد و تزلزل باقی میماند.
    امید است علماء جید اسلام درهر جاییکه هستند از بنیاد گرایان افراطی بپرسند که مأخذ برداشت و باور شان را نشان بدهند که به استناد کدام احکام شرعی علوم طبیعی راعلم شیطان میدانند و سالها اَنرا بمردم بحیث عقاید اسلامی تبلیغ کردندو اذهان مردم را منحرف ساخته اند. زیرا در اَیات قرأنی و حدیث نبوی چنین احکامی وجود ندارد.در این زمینه مردم را رهنمایی نمایند تا مردم از تردد نجات یافته به حقیقت اَگاه شوند. با عرض احترام

  • افرین معلم صاحب کیمیا ! بسیار خوب مشوره دادی ولی بسیار بی وخت ، کاشکی پیش ازین که به جاسوسی کوهدمانی اعتراف بکنه بریش همی مشوره میدادی ........ و ایرا هم خوب میفامیم، که یک راه مردانگی گریز است هاهاهاهاهاها

  • بااي حرفا افغانستان د جايي نميريسه

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس