صفحه نخست > دیدگاه > نایب سالار محمد حسین خان پیکارجوی رزمگاه میوند و غزنیگک

نایب سالار محمد حسین خان پیکارجوی رزمگاه میوند و غزنیگک

محمد عوض نبی زاده
سه شنبه 26 نوامبر 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

افغانستان مردان مبارزنظامی همراه با خصوصیات روحی , رزمی و اخلاقی منحصربه فرد که سرشار از غرور ,شکوه مندی , سر فرازی و جوانمردی و قهرمانانی به سر بلندی و استواری کوه های بابا,هندوکش و پامیر را در دامن خویش پروریش داده است. هر کدام ازین چهره های شا خص ضد استبدادی نقش ورسالت فدا کارانه وجا نبازانه خود ها را بطور شایسته ایفا ء نموده ، که درمیان مردم کشور، جايگاه فراموش ناشدني دارند . از جمله شاد روان نایب سالار محمد حسین خان نيز يکي از بزرگمرداني است که نمي توان، مبارزات فداکارانه او را درجنگ استقلال طلبانه ی میوند وتار ومار نمودن لشکرامیر عبدالرحمن خان در نبردغزنیگگ را نا دیده گرفت. نا یب سالارمحمد حسین خان فرزند محمد بیگ مسکونه ی اصلی قریه سبز چوب ولسوالی جاغوری ولایت غزنی بوده است او بنا بر رشاد تی که داشت در جنگ میوند علیه قشون انگلیس شرکت نمود که با نشان دادن شجاعت و دلیری درین جنگ باو جود انکه وی بشدت زخمی بود در جبهه ی جنگ باقیماند ودر ردیف غازیان محاز میوند مقام وموقعیت پیدا کرد .

بعد از جنگ میوند نا یب سالارمحمد حسین خان بخاطر تبارز شجاعت و دلیری اش درهنگام جنگ زبان زد جنگ اوران همان وقت قرار گرفت و این شهرت نظامی او توجه امیر عبدالرحمن خان را بخود جلب نمود و امیرکابل , محمد حسین خان را اول به رتبه جنرالی ارتقا و بعدا به رتبه نایب سالاری ترفیع داد و او را به همراه پسر عمویش سردار محمد اسحق خان فرزند امیر محمد اعظم خان که بحیث حکمروای بخش شمال توظیف شد ه بود به مزار شریف اعزام و بر اساس فرمان امیرکابل نایب سالارمحمد حسین خان به صفت فرمانده و قوماندان سپاه و لشکر سردار اسحق خان تعین گردید. امیر عبدالرحمن خان چهره ی جنگ طلب و مستبد بود و برای نابودی حریف های سیاسی مربوط به خاندان و نزدیکان خود نیزرحم نداشت وهموراره دست به اقدامات گوناگون سرکوب گرانه میزدکه از جمله برای نابودی سردار اسحق خان پسر عمویش که خود را مستحق تاج وتخت کابل بشمارمیاورد دست به اقدام جنگی علیه پسرعمویش زد که درین لشکر کشی دو پسر عمو , نا یب سالارمحمد حسین خان در راس قشون منظم مردم هزاره به صفت فرمانده لشکر سردار محمد اسحق خان حاکم بلخ که علیه امیر عبدالرحمن پسر کاکایش اعلام جنگ نموده بود قرار داشت و نایب سالار غلام حیدر خان فرماندهی نیروهای امیر کابل را به عهده داشت .

بتاریخ 22 ماه محرم سال 1306 قمری جنگ شدیدی میان نیروهای امیر عبدالرحمن خان و لشکر سردار محمد اسحق خان به قوماندانی نایب سالار محمد حسین خان در منطقه ی تنگی تاشقرغان که به محاربه ی غزنیگگ ولایت سمنگان شهرت یافت در گرفت ودر جریان این جنگ نیروهای نایب سالار محمد حسین خان بر لشکر امیر عبدالرحمن خان به فرماندهی نایب سالار غلام حیدر خان غا لب و پیروز شده ولشکر امیر کابل را متلاشی نموده بود. نایب سالار محمد حسین خان بعد از پیروزی در نبرد غزنیگگ ولایت سمنگان خواست برای سردار محمد اسحق خان پیام پیروزی و موفقیت نیروهایش را بوسیله قاصدی خبر دهد در حالیکه سردار محمد اسحق خان جریان جنگ را از نقطه ی مرتفع مشاهده میکرد اما از زیادت گرد و غبار که ازمیدان جنگ بلند میشد رویداد ها را بخوبی تشخیص داده نمی توانست هنگامیکه سپاهیان کابل به سپاه سردار اسحق خان پیوسته بودند و افراد نظام میخواستند بسوی جایگاه او جهت ادای احترام بروند. ولی سردار محمد اسحق خان تصور کرد که سپاهیانش شکست خورده و انان برای دستگیری او بسویش هجوم اورده اند لذا او از ترس پا به فرار گذاشت و با یاران نزدیک خود از انجا دور شدند که متاسفانه گریز وفرار اشتباه امیزسردار محمد اسحق خان بنام شکست او تلقی گردید بنا بر جبن وترسی که این سردار ترسو وجبون داشت قبل از رسیدن قاصد به قرار گاه او فرار را برقرار تر جیح داده وهمراه با نیروهای نزدیکش بسرعت هرچه تمام بسوی انطرف دریای امو گریز کرد و میدان جنگ پیروزشده و امارت بدست اورده ی افغانستان را براساس جبن وترس خود ازدست داد.

و این امر باعث شد تا سپاهیان شکست خورده امیر کابل مجددا دورهم جمع شده وباعث ضعف روحیه ی سپاه سردار اسحق خان گردید وهنگامیکه نایب سالار غلام حیدر خان فضا را این گونه دید طور عاجل نیروهایش را مجددا بسیج کرده و حمله را بالای نیروهای نایب سالار محمد حسین خان شدت بخشید چون سردار اسحق خان از صحنه جنگ قبلا فرار نموده بود که باپخش خبر فرارسردار اسحق خان - عساکرداخل جبهه ی جنگ همراه با نایب سالار محمد حسین خان مورال جنگی خودها را ازدست داده واکثرا رو به فرار گذاشتند ودر نتیجه جنگ غزنیگک به نفع نایب سالار غلام حیدر خان خاتمه یافت .وقتی همه گریختند ولی نایب سالار محمد حسین خان منحیث فرمانده و سپه دار توران زمین فرار از جنگ را عار و ننگ دانسته و به تسلیم شدن تن میدهد .

یوسف ریاضی در کتاب بحر الفوائید درباره شجاعت او چنین میگوید.

سپه دار توران محمد حسین / چودیدانکه خصم امد از جانبین

به پیکار دشمن کمر بست باز / که ناید شکستی به ان سر فراز

ندانست که سردار بگریخته / غم ودرد شان برهم امیخته

سپه سالارنام اور بی نظیر / محمد حسین ان یل شیر گیر

بخود عیب دانست یا ننگ وعار /که از نزد دشمن نماید فرار

به تسلیم تن داد شد دستگیر / مر اورا سپه دار جیش امیر

نگه داشت با عزت واحترام / بسا طی براو چید اندر خیام

نایب سالار محمد حسین خان بعد از تسلیمی به لشکر امیر عبدالرحمن به کابل فرستاده شد و مورد تحقیق قرار گرفت- ازینکه امیر عبدالرحمن خود او را به اطاعت از سردار محمد اسحق خان امر داده بود واز طرف دیگر نایب سالار غلام حیدر استدعای عفو اورا از امیر نمودوامیر از قتل او صرفنظر کرد. نایب سالار محمد حسین خان در قلعه ی فتوح کابل زندانی شد. بعد از مدتی که او در زندان سپری نمود با استفاده از اسپان جرار کمند خاصه که در نزدیکی های محبس قرار داشت فرار کرده و در بخارا نزد سردار محمد اسحق خان فراری رفت و در همان جا مسکن گزین شد.

امیر عبدالرحمن نیز در کتاب تاج التواریخ در رباره شجاعت و کار دانی نایب سالار محمد حسین خان مینویسد که سردار محمد اسحق خان کم جرئت بود چنانچه پدرش همین حالت را داشت.شخصا سردار اسحق خان جنگ نکرد ولی صاحب منصبان نظامی او اشخاص برجسته و منتخب بودند که خودم به محمد اسحق داده بودم ...... تماما اشخاص شجاع و مجری بودند مثل نایب سالار محمد حسین خان و کرنیل فضل الدین و دیگران.

چند تن از محاسن سفیدان جاغوری ازقول صفدر علیخان جاغوری از اسلاف مرحوم نایب سالار محمد حسین خان روایت میکردند که بعد از رسیدن او در نزد سر دار محمد اسحق خان سالهای چندی را درکنار سردار مذکور در شهر بخارا زیست مینمود ولی در سالهای اخیر عمرش او با فقر وتنگ دستی مواجه گردیده بود. نایب سالار محمد حسین خان ه به سن هشتاد ویک سالگی در شهر بخارا پدرود حیات گفت یادش گرامی و روحش شاد باد.

رویکردها ---. شماره ششم ماه قوس وجدی سال 1367 شمسی مجله غرجستان ارگان شورای مرکزی ملیت هزاره.

کتاب ترکیب قومی در ساختار ملی مردم هزاره نوشته ی ج جلال اوحدی.

برخی یادداشت های شخصی صاحب قلم.
بیست وچهارم - ماه – نوامبر- سال - 2013

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • باز تو پشت مرده های بیچاره را گرفتی. لطفا لظفا یک چیز بنویس که به درد این روزگار بخورد. ما را به گاوسوار یا پیکار جوی چی در این عصر و زمان. این بیچاره ها حالا در گور اند و شاید هم مصرف مماشات با حور و غلمان بهشتی. بگذاریشان که مست باشند و گفته ایرانی ها حال کنند. تو هم یک چیز در مورد اوضاع و دنیای فعلی بنویس. دوم اینکه در این گونه نوشته ها یادداشت های شخصی نویسنده چندان معیار اعتبار نیست. باید از منابع معتبر و قابل قبول نقل کنی نه اینکه از کتابچه و یا کتاب شخصی خود.

  • درود وسلام .
    دانای نادان چرا به سوخت امده ؟ خر چه داند از نقل ونبات .

  • این آغای که تو از دفاع می کنی یک زمانیکه میهن فروش و روسی بود. این نبی عوض ات از پرچمی های مشهور هزاره ها بود و حالا هم وحدتی شده است. عجب دنیایست که خود خواهی، شهرت طلبی و قدرت طلبی انسان ها را گاهی کافر می سازد و گاهی هم مسلمان درست مثل ارتباط شیطانی و نامبارک ایران اسلامی با ونزیویلای کمونیست!

  • نبی آغا چرا در زمانیکه پرچمی بود و کافر و وطنفروش (قبل از مسلمان شدنت با غسل تعمید در حمام گرم حزب وحدت و حالا هم جیغ و فریاد وطنپرستی) بودی از این قهرمانان هزاره یاد نمی کردی و برای باداران روسی ات نمی گفتی که اگر نروید گاوسوار ها زاده خواد شد؟ ببین که تو هم یک معامله گر و تجار سیاسی هستی. همان طرف خم میشی که پله سنگین باشد. حالا روزگار روزگار تفنگسالاران و زورمندان است و تو هم در رکاب آنان. و از همه بدتر اینکه در مقاله ها و چرت و پرت نامه هایت به خصومت های قومی و تفرقه دامن می زنی.

    تو اگر روشنفکر باشی باید خوب بدانی که این تفرقه و نفاق ها ریشه در کجا دارد. همانطوریکه قدرت مندان جهانی سوریه را به تباهی و فلاکت کشاندند و باعث تجاوز جنسی به هزاران زن بیچاره ی سوری شدند و همانطوریکه عربستان شیطان به همه القاعده می سازد و در همه جا به نقاق و تفرقه مذهبی و دینی دست می زند، شما ها نیز خواسته و یا ناخواسته به اهداف شوم بیگانگان خدمت می کنید و کشور را به تباهی و فلاکت می کشانید.

    من یک هزاره ام و از سران هزاره نفرت عمیق دارم چون تمامی آنان بخاطر جیب خودشان مردم ما را بازی می دهند و یکی هم به غم و درد جوالی ما و بدبخت ما نخورده اند. بخاطر فقر هزاره ها هزاران جوان و نوجوان هزاره مهاجرت می کنند و صد ها در مسیر راه اروپا غرق شده ناپدید می گردند. و شما خاینان هنوز هم در فکر پر کردن جیب خود و تبلیغ برای سران خاین هزاره هستید.

    چرا از خود سوال نمی کنید که این خلیلی از کجا ملیونر شد؟ آیا این پول جهاد و مهاجران نبود که به جیب خلیلی و محقق قمی رفت ؟ آیا اینان قبل از جهاد چیزی در چنته داشتند؟ برو سراغ خانه ی پدری و مادری محقق و خلیلی و محسنی و انوری و غیره و غیره اش را بگیر و بعد بگو که چه معجزه ی رخ داد که اینان یک شبه ملیونر شدند. انسان ها چندین نسل زحمت می کشند تا به یک ثروث ناچیز می رسند و اما این خاینان ملی هزاره و تاجک و پشتون و ازبک و غیره یک شبه ملیونر و بلیونر شدند. بالزاک نویسنده فرانسوی چه خوب گفته بود که پشت هر بخت (ثروت) بزرگ یک جنایت نهفته است. و این حرف بالزاک بخوبی ماهیت جنایتکاران و رهبران خودساخته هزاره و ازبک و تاجک و پشتون و غیره ترسیم می کند.

    بهتر همین است که خط ات را از خط آنان جدا بسازی در غیر آن حتی هزاره ها نیز نوشته هایت را به هیچ می گیرند چون داغ مزدوری و خود فروشی هنوز در پیشانی ات نمایان است.

  • شاد روان سپهسالارمحمد حسین خان جاغوری ، اصلاً چنداولی بود . منزل شخصی او کمی بالاتر از سقاو خانه ی « معروف به سقاو خانه ی رجب علی آشپز » در کوچه ی بالا جوی بود . دروازۀ بیرونی خیلی بزرگ داشت و به دو طرف آن دو سکوی بلند برای منتظرین و بعداً دروازۀ وسط و دروازۀ درونی و حویلی خیلی بزرگ داشت با صالون های مزین با شیشیه های رنگه ای کلکین هایش و گدام غله و طویله ای بزرگ اسبان و چاه آب و صحن حویلی آن با خشت پخته مفروش و یکی از بزرگترین و قدیمی ترین خانه های چنداول بود که تاریخ بنای آن را به دورۀ تیموریان نسبت میدادند که در مکان بلند دامنه ی کوه شیر دروازه بناء گردیده بود واز قدیم ترین خانه های شهر کابل به شمار میرفت . بعد ها این حویلی توسط دولت غصب گردید و پسانها اعلیحضرت امان الله خان این حویلی را به مامایش ( کرنیل محمد عمرخان ) بخشش نمود . در کوچه ای سمت چپ این خانه یک دالان بود و شادروان فیض محمد کاتب با مادرش در حویلی دوم همین دالان بودوباش داشتند . سپهسالار محمد حسین خان جاغوری و فیض محمد خان کاتب ، هردو چنداولی بودند و هم کوچه ای نگارنده این قلم . من و خانواده ای مادری ام در همین حویلی ( سابق منزل محمد حسین خان جاغوری ) به دنیا آمدم و نوجوانی من در همین منزل سپری گردید که به شاد روان حاکم نبی جان « مامای مادرم » تعلق داشت . سه دهه پیش این حویلی به مزایده گذاشته شد و چند نفر آنرا به شراکت خریدند و از آن چهار حویلی جداگانه ساخته شد . گرچه ما مردم چنداول پیشنهاد نمودیم که دولت آنرا خریداری نموده و به حیث یک بنای تاریخی محفوظ بماند که مورد قبول واقع نگردید و این عمارت قدیم تاریخی قسماً تخریب و تجزیه گردید .
    چنان که در تاریخ مذکور است ، سپهسالار محمد حسین خان چنداولی ( مشهور به جاغوری ) به طرف بخارا با سردار محمد اسحاق خان پیوست . محمد اسحاق خان مردی درویش صفت بود و خیلی زنده گی ساده داشت . دروازه خانه اش به روی مردمان باز بود و زیارتگاه خاص و عام . بلند قامت و سبز چشم بود . پسان ها عبدالرحمان خان به قطغن و بدخشان لشکر کشید و هر کسی را که با محمد اسحاق خان رفت و آمد داشته ، اعدام نمود . وی هنگام عبور از شهر هر کسی که سبز چشم بود کور نموده می گفت : « چشم های این مردک به اسحاق می ماند ، کور اش کنید ! »
    قرار یک احصاییه ، بیشترین نابینایان کشور از مردمان قطغن و بدخشان بودند که در زمان همین سلطان جبار نابینا گردیده بودند .
    ظالم برفت و قاعده ای ظلم از او بماند .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس