صفحه نخست > دیدگاه > انديشه > بی گفت وگو به کلبه ام ای آشنا بیا!

بی گفت وگو به کلبه ام ای آشنا بیا!

نويسنده: جاويد فرهاد
شنبه 30 جون 2007

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

" عمری خیال بستم، یار آشناییت را

آخربه خاک بردم، داغ جداییت را

در خاک ره کردم، دل پای مال نازت

ای بیوفا ندانی، قدر فداییت را"

نخست گپ کوتاه درباره ی زنده گی شاعر:

" غلام نبی عشقری" ( که پسان ها صوفی عشقری نامیده شد) در سال 1271 خورشیدی در خانواده ی بازرگانی به نام " شیرمحمد" ( مشهوربه داده شیر) در شهر کهنه ی کابل زاده شد.

در آوان کودکی پدر وپس از آن برادر و سپس مادرش را ازدست داد و طعم تلخ " بی کس و کویی" را برسر سفره ی تنهایی چشید.

چندی بعد، این کودک تک وتنها، گام درجاده ی پرخم وپیچ زنده گی گذاشت و باعبور از گردنه های باریک در شب تاریک، سمند تیزتک خواب را تازیانه زد، قد کشید، قامت افراشت و از آوان نوجوانی تا جوانی به گروه " جوانمردان " ( عیاران ) پیوست.

سپس عاشق شد ، به عرفان گرایید و شعر سرود.

نگرش عرفانی – عاشقانه ی " عشقری" و روش به کارگیری زبان شفاهی در شعر- با توجه به کاربرد نشانه های رایج در زبان اصطلاح و عرف – بستری را برای جذابیت بیشتر شعرهای وی در میان مردم، فراهم کرد.

سرانجام درسال 1358 خورشیدی، این شاعرعاشق پیشه ی صوفی مشرب، درسن هشتاد وهفت ساله گی از جغرافیای " خاک " به ناکجای " افلاک " پرکشید و جسد بی رمقش در " شهدای صالحین " به خاک سپرده شد.


چند ویژه گی در شعرعشقری:

از آن جایی که در این نبشته سرنقد را ندارم، به بهانه ی یادبود از این صوفی شاعر( به گونه ی فشرده) به نشان دادن چند تا ویژه گی در شعر او بسنده می کنم:

1- آوردن ترکیبات عامیانه:

کاربرد زبان و ترکیبات عامیانه ( مردمی ) و بافت موضوعی آن درشعر، یکی از ویژه گی های تا حدی – عامه پذیر – در بسیاری از سروده های " عشقری " است. به گونه ی مثال:

به رسیدن وصالت به خدا تلاش دارم

تو بیا به کلبه ی من " چلوی رواش" دارم

" رواش چلو" یا " چلورواش " نوعی غذای خوشمزه است که در میان شهروندان کابل قدیم، پختن آن رواج داشته است:

ز فراق تو مریضم، بنما عیادتم را

جگرهزار پاره، دل " قاش قاش " دارم.

" قاش قاش " اشاره به پاره پاره یا بریده کردن چیزی از بدنه اش است مانند: قاش کردن تربوز، خربوزه، بادرنگ و ...:

به تسلی دل من، زره کرم بسنجید

که به بانک بینوایان، چقدر " معاش " دارم.

" معاش " با آن که از لحاظ بار معنایی به مفهوم معیشت و عیش آمده؛ اما در اصطلاح مردم، واژه ی " معاش" برابر به واژه ی " تنخواه" یا مزد پولی است که با توجه به ترکیب " بانک بینوایان" می توان به درستی گفت که منظورعشقری از معاش، همان درآمد ماهانه ( تنخواه) است.

و یا :

درمیان " لای و گل" " خیراست" اگر نانم فتاد

" بوتل تیلم " دراین شام غریبان نشکند.

" لای و گل " و ترکیب " خیراست " ( که اصطلاحاً به معنای پروا ندارد آمده ) دراین جا به گونه ای دقیق، آوردن همان ترکیبات مشمول درزبان وفرهنگ شفاهی ( عامیانه ) است.

اشاره به " بوتل تیل" و شکستن آن در " شام غریبان"، رویکردی است تا حدی جامعه شناسانه از نحوه ی زنده گی مردم در کابل قدیم:

گفته می شود که شهروندان کابل قدیم، به دلیل عدم دسترسی به برق و مواد محروقاتی- به ویژه درزمستان های سرد – مواد نفتی( تیل) را برای مصرف اشتوپ، اریکین و یا روشن نمودن چراغ های تیلی،از دکان ها می خریدند و دربوتل می انداختند و سپس گردن و یا گلوی بوتل را به نخ ( تار) چند لایه می بستند و با یکی از انگشتان دست – توسط نخ – بوتل تیل را تا خانه می بردند.

عشقری با توجه به این رویکرد، ترکیب " بوتل تیلم" را در آن مصراع آورده است و از این منظر رسانه گی ( رابطه ) جذابی را با مخاطبانش ایجاد کرده است.

2- کاربرد وتشبیهات ساده:

یکی از ویژه گی های مهم در بحث عامه پذیری شعر عشقری، کاربرد تشبیهات ساده و زود فهم
( افزون برزبان ساده ) دربسیاری از شعرهای وی است؛ و شایدهم نخستین مؤلفه یی که سروده های عشقری را سرشارازقابلیت فهم موضوعی می سازد، درهمین مسأله نهفته باشد:

" گرفتی چون پی مجنون زرسوایی مرنج ای دل

که دایم سنگ طفلان بر سردیوانه می ریزد "

و یا:

" بر هربتی اتاق جداگانه داشتم

مثل انار بین دلم دانه دانه بود"

تشبیه " دل " به مجنون رسوا و بارش سنگ طفلان برسردیوانه ( دل ) و تشبیه " اتاق جداگانه ی دل " به " دانه های بین انار" ( دربیت دیگر) گسترش و تعمیم فهم موضوعی شعربه مدد تشبیهات ساده است که با توجه به این رویکرد، شعر صوفی عشقری، بسیار مردمی و عامه پسند شده است.

3- جوشش شاعرانه:

این جوشش، مساوی است به داشتن " حس شاعرانه " که بحثش برمی گردد به مقوله ی فطرت شاعری در نفس شاعر.

با توجه به این مسأله، عشقری ازشمارسراینده گانی است که مقوله ی جوشش شاعرانه به شدت وفراوانی در وجودش جاری و ساری بوده است.

رویکرد حس شاعرانگی به حدی درشعرهای عشقری جریان دارد که مخاطب در وهله ی نخست به این ارزش جوششی پی می برد و ازاین حس، لبریز می شود:

" به این تمکین که ساقی باده در پیمانه می ریزد

رسد تا دورما، دیوار این میخانه می ریزد

گرفتی چون پی مجنون ز رسوایی مرنج ای دل

که دایم سنگ طفلان بر سردیوانه می ریزد

بیاد شمع رخساری که می سوزد دل زارم

که امشب برسرم از هرطرف پروانه می ریزد

زلیخا گر برون آرد ز دل آه پشیمانی

ز پای یوسف زندانیش زولانه می ریزد

شود هرکس به کوه عشقبازی پیرو فرهاد

به روز جانفشانی خون خود مردانه می ریزد

رسانی برمن ای مشاط تا زنار خود سازم

ززلف یار هر تاری که وقت شانه می ریزد

اگر سیم و زر عالم به دست " عشقری" افتد

شب دعوت به پیش پای آن جانانه می ریزد "

داشتن مقوله ی " جوشش شاعرانه" یکی از مؤلفه های بنیادی برای شکل گیری عنصرمحتوا در شعر است. شاعری که بدون داشتن این ارزش، به دنبال کوشش و راه یافتن درحوزه ی شعر است، همانند کسی است که درتاریکی مشت می کوبد و به تعبیردیگر هوارا اندازه گیری می کند؛ اما عشقری از شمارشاعرانیست که این جوشش را به حیث یک ودیعه ی لاهوتی، درخود دارد.

به این نمونه توجه کنید:

" همسر سروقدت نی درنیستان نشکند

ساغرعمرت ز گردش های دوران نشکند

نسبت هرگل که با رخسار زیبایت رسد

تا قیامت رنگ آن گل در گلستان نشکند " ( بخشی از یک غزل )

و یا هم در پاره های این غزل که صوفی عاشق، از چشمه ی این جوشش سیلانی، سیرآب گشته است:

" دنیاست خوب و دنیا، لیکن بقا ندارد

دارد چو بیوفایی، یک آشنا ندارد

هرچیز درشکستن، آواز می برآرد

اما شکست دل ها، هرگز صدا ندارد "

با توجه برنکته هایی که دراین نبشته ی کوتاه به آن اشاره شد، عشقری از زمره ی شاعرانیست که محتوای شاعرانه ی سروده هایش در اوج ساده گی و بی پیرایه گی، از روانی و فخامت بسیاربرخوردار است. شگفتی آوراین که شعر عشقری مانند خودش بی تکلف، شفاف و قلندرانه است؛ نه بوی صنعت بازی های مزمن ادبی را می دهد و نه هم در گرداب ابهام گویی های نهفته در ذات شاعر گیرمی ماند. شعر عشقری، مانند زنده گی خودش ساده، یکدست و یک لاقبا است:

کس نشد پیدا که دربزمت مرا یاد آورد

مشت خاکم را مگر بردرگهت باد آورد

یک رفیق دست گیری در جهان پیدا نشد

تا بپای قصرشیرین نعش فرهاد آورد

در دل خوبان نمی بخشد اثرآیا چرا

سنگ را آه و فغان من به فریاد آورد

آرزوی مرغ دل زین شیوه حیرانم که چیست

تیر خون آلود خود را نزد صیاد آورد

درصف عشاق میبالد دل ناشاد من

گر به دشنامی لب لعلت مرا یاد آورد

دل کند لخت جگر را نذر خشم گلرخان

همچو آن طفلی که حلوا پیش استاد آورد

باشد آن روزی که آنشوخ فرامش کار من

یاد از حال من غمگین ناشاد آورد

کیست تا ازروی غمخواری درین دشت جنون

بهر دست وپای من زنجیرفولاد آورد

" عشقری ازروی علم و فن نمیسازد غزل

اینقدر مضمون تو طبع خدا داد آورد.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • خوب است که زادگاه عشقری را تذکر داده اند، در غیر آن مانند مولانا جلال الدین بلخی از سوی "ایرانی" ها "دزدی" می شد. در هفته نامه شهروند چاپ کانادا، مولانا را ایرانی دانسته اند. درین مورد به مطلبی در وبلاگ "عشق و آزادی" توجه تان را جلب می کنم.

    آنلاین : آیا مولانا جلال الدین بلخی، ایرانی تبار است؟

  • سلام
    برای اولین بار در این سایت نبشته میخوانم که ارزش خواندن را دارد. اقای میر هزار! فقط برای نشر همین یک مقاله از شما سپاس گذارم. کرچه میدانم همین لحظه در زندان میراثی خاد و واد در بند هستی.
    صوفی عشقری با وجود بسیار معاصر بودن و امکان دسترسی به شواهدی از زندگی شعری و عادی اش، تا امروز کمترین پژوهشی در مورد شعر و شعریتش صورت گرفته. از دست اندرکاران گستره شهر شعر امروز میهن خواهانم تا با صرف نیرو بر گشایش نیکی های شعر او دست یازند. چی بهتر که بجای دشنام و عصبیت گپ از عشق داشته باشیم.
    یاهو

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس