صفحه نخست > کارتون > طنز روز > خانم سلطانی همای صلح و سعادت کشور راز زنانه پوشی طلاب کرام را افشا کرد !

خانم سلطانی همای صلح و سعادت کشور راز زنانه پوشی طلاب کرام را افشا کرد !

شمس الحق حقانی
دوشنبه 8 آگوست 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

خانم سلطانی همای صلح و سعادت کشور راز زنانه پوشی طلاب کرام را افشا کرد !

خانم هما سلطانی که از دیر زمان در راستای برقراری صلح و رفع خشونت میان دولت و مخالفین مسلح آن فعال بوده و برای نیل بدین هدف از هیچ نوع سعی و کوشش دریغ نورزیده چنانچه ایشان را حتی در عالم خواب و رویا نیز مفکوره برقراری صلح در کشور آرام نمیگذارد.
شب در خواب حضرت آدم سنایی با چهره نورانی و محاسن چون برف بر وی ظاهر گشته و می فرماید :

ای شیر دختر غزنه ، ای همای صلح و سعادت این سرزمین جنگ زده بر خیز و پیام صلح و دوستی به هم میهنان خسته از جنگ و تشنه به صلحت ببر و بدان که بجز صلح و آشتی طریق دیگری برای بهروزی و سعادت این خطه وجود نداشته و نخواهد داشت !

این بگفت و به سرعت براه افتاده و به خانم سلطانی با دست اشاره کرد که دنبالش کند ، او به پیش و خانم سلطانی به تعاقب هردو بسمتی در حرکت شدند ، در همین لحظه صدای زنگ دروازه خانم سلطانی را از خواب شیرین بیدار کرده و رویای طلایی وی را نقش برآب کرد ، خانم سلطانی دشنام گویا بسوی دروازه رفته و در را که باز کرد قریب بود که قلبش از حرکت بیافتد چون هیولای پشم آلودی را پشت در بدید که ریش تا ناف و شمله دستار تا روی زمین کشال آنجا ایستاده ، او میخواست فوراً دروازه را ببندد که مرد بیگانه صدا کرد :

خور جانی دروازه بند نکو ما ملا عبدالباری نپر آخوند صایب ملا عمر هستیم ، آخوند صایب ما ره پشت شما روان کده که شما پیش او ببریم تا مذاکره صلح با آخوند صایب کنین و از اوغانستان جنگ و خون ریزی بند کنین !

خانم سلطانی با شنیدن کلمه مذاکره صلح از زبان آن مرد فوراً بیاد خواب چند لحظه پیشش افتاد و در فکرعمیق فرو رفته و به تعجب افتاد ، مرد که بسوی خانم سلطانی حیرت زده نگاه میکرد باز صدا زد :

خور جانی اگه از ما گپ باور نداری همی خط بخوان که خود آخوند صایب برای شما لیکه کده !

مرد ورق را از شگاف در بسوی خانم سلطانی خانم سلطانی پیش کرد او نگاهی به خط انداخت و دید که واقعاً جملات به خط و امضای ملا عمر درآن بنظر می خورد.
خانم سلطانی در را گشوده و مرد را به مهمان خانه رهنمایی کرد و شوهرش را از خواب بیدار کرده تمام جریان را برایش حکایت کرد.
بالاخره بعد از مشوره با شوهرش هردو تصمیم گرفتند که دعوت ملا عمر را پذیرفته و با ملا عبدالباری نزد او بروند که فوراً اقدام به کار کرده و طرف کویته در حرکت شدند ، بعد از سفر طولانی خسته و زله شام آنروز به اقامتگاه ملا عمر رسیدند ، ملا عبدالباری دری را دق الباب کرد و چند لحظه بعد در باز شد و دهان خانم سلطانی و شوهرش نیز از تعجب باز ماند .
ملا عمر لباس زنانه بتن در صحن حویلی منزل مصروف خمیر کردن و خانمش بالای یک چارپایی بوریایی نشسته قرآن کریم طلاوت میکرد با دیدن مهمانان هردو از جایشان برخاستند و آنها را خوش آمدید گفتند ملا عمر رو به خانم سلطانی و شوهرش کرده گفت :

شما بفرمایید خانه من همین خمیر را تمام کنم باز خدمت تان خواهم رسید !

خانم ملا عمر مهمانان را به اطاق غریبانه ایکه فقط با یک چارپایی بوریایی و چند تا توشک کهنه فرش شده بود رهنمایی کرد بعد از صرف یک پیاله چای ملا عمر نیز از خمیر کردن فراغت حاصل کرده نزد آنها آمد.
ملا عمر باز هم آنها را خوش آمدید گفته و از خانم سلطانی اظهار سپاس و امتنان کرد که او دعوت شان را پذیرفته تا اینجا قدم رنجه فرمودند بعد رو به خانم سلطانی کرده گفت :

خور جان شب جمعه پیش من یک خواب بسیار عجیب دیدم ، در یک دشت روان بودم که ناگهان آسمان تاریک گشته و آفتاب نا پدید شد از تاریکی یک آدم نورانی که ریش مثل برف داشت بسوی من آمده بر سرم فریاد بر کشید که :

ای ملا عمرآخوند تو چرا حکم خدا را کج تعبیر کردی ، اسلام دستور داد ( طلب العلم فریضته علی کل مسلم و مسلمه ) اما تو آدم جاهل در حق مسلمه بیچاره ظلم کرده و او را از طلب علم محروم ساختی ، نه ماه در شکم مادر بودی که آدم شدی و حالا باز نه ماه وقت داری که جبران گناهانت کنی ورنه در آتش جهنم به سختی خواهی سوخت !
با زنان چنان کن که آنها خطای ترا ببخشند ورنه خداوند متعال هم ترا نخواهد بخشید و آتش جنگ را که در کشور مشتعل کردی به یاری همای صلح و سعادت کشور که در جمع نمایندگان ملت است خاموش کرده و پیام صلح و دوستی به مردمان رنجدیده کشور برسان !

این شخص محاسن سپید همین بگفت و ناپدید شد و من را از آسمان بزمین انداخت ، از خواب که بیدار شدم اول چار رکعت نماز خوانده و باز تمام طلاب کرام را نزدم طلب کرده واقعه را برایشان بازگو کردم ، همه ناراحت گردیده و از عذاب جهنم درهراس شدند و رو به قبله ایستاده توبه کردند ، نماز خواندند و سوگند یاد کردند که جبران گناهان کنند.
فیصله بر این شد که برای جبران ناروایی ها و جفاهای جبران ناپذیریکه در حق زنان روا داشتند همه لباس زنانه پوشید ه و از هرآنچه بوی مردی و مردانگی به مشام میرسد خود را سبکدوش کنند لهذا جمله طلاب کرام به شفاخانه نظامی آی اس آی وزیرستان جنوبی مراجعه کرده و خود را خصی کردند !
اینست دلیل اصلی لباس زنانه پوشیدن طلاب کرام که مردم آنرا تعبیر غلط کرده گمان می برند که ایشان چیزی را در زیر لباس هایشان پنهان میکنند در حالیکه آنها به پنهان کردن ضرورت ندارند و چون آفتاب درخشان در راه حق درخشیده و ظاهر و باطن شان یکسان است !
بعد طلاب کرام در فکر حل معمای همای صلح و سعادت کشور شده و بالاخره بعد از تبادله افکار و غور و دقت فراوان دریافتند که منظور خانم صلحدوست در مجلس شوری ملی بنام هما سلطانیست .
حالا که شما قبول زحمت فرموده اینجا تشریف فرما گردید پس بهتر خواهد بود هرچه زود تر به مذاکرات صلح پرداخته و بیشترازین ملت بیچاره را منتظر آمدن صلح نسازیم !
بعد شب تا صبح شفق داغ مذاکرات صلح ادامه داشت و دمادم صبح طرفین به این نتیجه رسیدند که بوسه به پیغام حصول نمیگردد و باید ملاعمر با دوازده نفر از یاران نزدیکش عزم سفر کابل کرده و خانم سلطانی زمینه مذاکرات مستقیم با کرزی را برای ایشان مساعد گرداند .
ازآن روز ببعد ملا عمر و یارانش از چشم دوست و دشمن پنهان در منزل خانم سلطانی به مهمانی بسر می برند و شاید برای شما یک سوال خلق شده باشد که چطور ممکن است دوازده نفر در یک منزل در کابل از چشم همگان خصوصاً نیرو های امنیتی دولت بتوانند پنهان بمانند !؟
بلی این ممکن است چون این منزل غریبانه یک مامور دولت نیست که موش بدود و پایش بشکند بلکه منزل خانم سلطانی از دودمان خوانین مالستان که پدرانش آنقدر مال و منال مردم بیچاره آن دیار را غصب کرده اند و برایشان قصرهای فرعونی ساخته اند که ده ها شتر با بارشان برای ماه ها می توانند در هر سوراخ و سنبه آن پنهان گردند.
ولی حالا که ملا عمر بپای خود بعزم آغاز مذاکرات صلح سوی کابل حرکت کرده و از مدت یکماه بدینسو در منزل خانم سلطانی چشم براه کرزی نشسته اما اکنون کرزی خود را کر و کور و از همه چیز بی خبر انداخته که حتی صدای پای برادران ناراض را هم نشنیده پس تنها خداوند متعال می داند که در زیر کاسه شوربای خانم سلطانی چه نیم کاسه ای پنهان است !؟

با تقـــــــــديم حــــــــــــرمت
حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانی

http://haqani.funpic.de

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقای حقانی سلام عرض میدارم!
    تو واقعا فرد با استعدادی هستی. در پالش استعدادت جدی تر عمل کن، میتوانی از ظنز نویسان خوب این ولا شوی!
    برایت کامیابی های بیشتر میخواهم.

  • HUMA! TO KHO KHOSHROY ASTI CHETO AZ YAK MULLAY KOOR TO
    GAP KHORDI
    MEEGAN CHESHM E ASHIQ KOOR AST ASIQ SHODI YA SAT TERI MUKINI

    • باقی سمندر
      نهم رمضان - اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
      نهم اګست سال
      ۲۰۱۱

      یک زن خر شده است !چنین بود آوازه ای در سال ۱۳۴۹ - ۱۳۵۰ خورشیدی در شهر زیبای کابل

      چشم بد دور
      سلام به خوانندګان ګرامی کابل پرس?
      سلام به آقای شمس الحق - حق شناس

      خوانندګان ارجمند !
      بسیار ببخشید که برای شما خاطره ای تلخ و خاطره ای شیرین ای رامینویسم وهمای سعادت را بر فرق سر سلطانه ای سلطانان در اریکه سلطانی نمی توانم ببینم
      در سالهای ۱۳۴۸-۱۳۴۷ ۱۳۴۹ و پنجاه خورشیدی در شهر کابل از بام تاشام مظاهرات وراه پیمایی های از کارګران – دهقانان وروشنفکران با شعار های رنګارنګ و خواسته های صنفی وسیاسی نمایان بود ـ در آن روز ها یک ملای که نو در شهرکابل امده بود و ملا جانمحمد نام داشت- دختران مکتب وفاکولته را دیده و اعصابش برهم خورده و چنان میپنداشت که علایم قیامت را دیده است !
      همان سالها بود که یوری ګاګارین–فضا نورد شوروی به ګرداګرد زمین با هواپیمای روسی دورزده و کروی بودن زمین را میخواست ثابت نماید .
      ملاهای ما برزنان بر آشفته شده بودند و میګفتند که علایم قیامت را ببیینید و بشنوید !
      دختران شهر کابل را ببینید که چه نوع دامن ولباس مییوشند و از حجاب خبری نیست !
      یک نفر روسی آمده ومیګه که به کرداګرد زمین با طیاره رفته و خبر نداره که زمین سر شاخ ګاو استوار است و ګاو هم در پشت نهنګ سوار !
      چطور ګپ شده که ای روسی شمر وملحد به ګرداګرد زمین سفر کده ؟
      مګه زمین ګردو چارمغز واری است ؟
      همان ملای تازه به شهر آمده ناراحت شده وعده ای کسانیکه خود را عالم ودانشمند میدانستند برای همان ملا تیزاب وپیچکاری دادند و ملا بروی دختران شهر کابل تیزاب پاشی مینمود تا اینکه سر وصدای مردم بسیار بلند شد و یک جنرال خدا بیامرز بنام فرقه مشر عبدالحکیم خان کتوازی که قومندان امنیه شهر کابل بود – دستور پیګرد وګرفتاری همان ملا را داد وملا را از کدام جایی پیدا ګردند و ګرفتار نمودند وروانه زندان دهمزنګ ګردانیدند .
      در هما ن وقت ها بود که صد ها موتر سوارشوقی شوق رانندګی از پاریس تا سیدنی را کردند ومسابقه کنندګان زمانی در شهر کابل رسیدند و در ساحه پوهنتون یا دانشګاه کابل برای آنها جای تهییه ګردید و چندی رفع خستګی نمودند ودوباره بسفر خویش ادامه دادند-
      وقتی عده ای را دیدند که از شوق پاریس را ترک ګفته و بسوی سدنی با صد ها موتر روان اند- بازګفتند – اینها علایم قیامت است او خوار ها وبیادر ها !
      ببینیدکه ای کافران زن ومردشان موتروانی را یاد دارند و عین به آسترالیا میرند و نمیفامن که ازتونل توله پای عاج بن عنق چطور تیر شده میتانن !
      ـ توله پای عاج عنق در هندوستان است و وقتی که رستم اسپ خوده دردشتهای لیلی ګم کرده بود هی میدان وطی میدان و خارمغیلان به دشت رسیده ودیده بود که عاج بن عنق علیه سلام ایستاد است !
      رستم با ګرز خود بپای عاج بن عنق زده بود تا اینکه عاج بن عنق خود راخم نموده و رستم را با دست خود بلند نموده و به ګوش خود نزدیک ساخته بود و از وی پرسیده بود-:
      خیریت است ؟ چرا پایمه میخاری ؟
      رستم برایش ګفته بود که :
      من غلام رستم استم – رستم سلام ګفت وبعد از سلام ګفت که برو پیش عاج بن عنق وبرایش بګوکه :
      اسپم تور خورده و ده دشت لیلی ګم شده نمیفامم که ده کجاس ؟
      هموره پیدا کو !
      عاج بن عنق دستش را دراز کرده و اسپ را ازیک ګوشه دشت لیلی ګرفته و پیش پای رستم مانده و ګفته بود اینه اسپ رستمه بګیر وبریش سلامم مره برسان !
      رستم بالای اسپ خود سوار شده و ګفته بود !
      نام رستم به از خود رستم !
      همو عاج بن عنق خدا بیامرز که وفات کرد درهمو سرزمین که آدم علیه سلام وبی بی حوا از بهشت برین هبوط نموده بودند – در همونجه جان داد – بخاطری که اجل اش آمده بود وعمرش پوره شده بود .
      توله پای همو عاج بن عنق را سالانه یکخروار روغن شرشم چرب میکنن تا همیشه تر وتازه باشه- یک سون اونه مو توله پای عاج بن عنق ده یک لب دریاست و سون دیګه ده دګه لب دریا – ایقه موتر فرانسوی مرانسوی کافران ازاو توله پای عاج بن عنق علیه سلام تیر شده نمیتانن – ای نمی خودش یکی از علامه های قیامت اس .
      توله پای عاج بن عنق خو تونل سالنګ با پالان خر نیست که روسهای ملحد جور کده باشن !
      موتر هاو مسابقه کنندګان به سفر خود ادامه دادند و به سیدنی – استرالیا بعد از ماه ها رسیدند-
      بازهم در کابل آوازه ودراوزه شد ګه يک زن خر شده است !
      بخدا یک زن خر شده است !
      در همان میدانی که مردم به ګرداګرد موترهای مسابقه کنندګان پاریس – سیدنی جمع شده بودند- در همان میدان دانشکاه وچمن ها عالی وموالی وحسن دیوالی و عام وخاص جمع شده بودند ومیګفتندکه همو زنی راکه خر شده است از پاغ زنانه از باغ شهر آرا درپوهنتون می آرند و داکتر بالمکنداس معاینه اش میکنه – شاید – عملیات اش کنن !
      آنوقت ها در شفاخانه صدری کلینیک متصل شفاخانه ابن سینا قلب را عملیات میکردند و یک داکتر از افریقای جنوبی بنام داکتر برنارد شاو در عملیات قلب داکتران افغانستان را در کابل رهنمایی میکرد،
      میګفتند که شاګردان داکتر برنارد شاو بعد از معاینه داکتر بالمکنداس این زنی راکه خر شده اس عملیات میکنند ! تا دوباره آدم شوه!
      دلیل خرشدن آن زن را میګفتند که :
      همان زن خر شده همرای خشوی خود زبان بازی کرده وهمچنان اشتک خود را به عوض غنداق ده دسترخوان سر تغاره خمیری بسته کرده واینه علامه قیامت !
      توبه کنین که قیامت میشه !
      هفته ها همین آوازه بود که زن خر شده وصد ها قسم خور سوګند یاد میکردند که زن خر شده را دیده اند!
      در جراید دولتی وغیردولتی در این موردتبصره ها جریان داشت – آنوقت ها مردم افغانستان تلویزیون را نمی شناختاند و تنها رادیو کابل نشرات رادیویی داشت .
      در جریده کاکا ترجمان – یک کارتون را رسم نموده بودند که زن خر شده است !
      سر از زن و تنه از خر بود !
      ناشر کاکا ترجمان یک داکتر ولادی ونسایی بنام داکتر عبدالرحیم نوین بود !
      بعد ها همان داکترنوین در زمان ریاست جمهوری داود خان – وزیر اطلاعات وفرهنګ افغانستان ګردید !
      داستان همان زن خرشده تا جایی ادامه یافت که بالاخره ګفتند – که در زیر عملیات در صدری کلینیک جان داد ! اما داکتر برنارد شاوو ده شفاخانه نبود - داکتر شاو از اولاده حضرت بلال علیه سلام وجلدش سیاه حبشی واری بود !
      چندی بعد سه فضانورد امریکا یی که به دور دنیا سفر میکردند - به افغانستان رسیدندو از آپولو ګپ میزدند و ازاینکه در کره ماهتاب پایین شده اند ونشانه های سنګ ریزه هایی را به مردم نشان میداند – بازهم ملا های ما ګفتند که :
      اینها علایم قیامت است !
      یکی از همان کیهان نوردان به ګمانم نیل آرمسترانګ نام داشت – وی از کره ماه صحبت میکرد و ملاتاریا از علایم قیامت !
      نیل ارمسترانګ با دوتن دیګر ازفضا نوردان مانند فضانوردروسی – یوری ګاګارین در سینمای پارک کنفرانس مطبوعاتی دایر کرده بودند وبرای مردم که در سینمای پارک بخاطر شنیدن ګپ هایشان شرکت نموده بودند – معلومات خویش را از فضا بیان میداشتند .
      این خاطرات بعد از چهل سال بخاطرم همین حالا بعد از خواندن طنز ای در کابل پرس مانند فیلم سینما توګویی پیش چشمانم جریان دارد-
      درهمین چند روزپیش دانشمندان از کشف ملیاردها برابر آب بیشتر از آب روی زمین در کهکشانها سخن داشتند و از فاصله ملیونها سال نوری میان ما وکشف جدید سخن میګفتند – اما در سرزمین بخاک وخون کشیده من هنوز هم داستانهای دنباله دار هما جان سلطانی سر زبانهاست !
      عجب صبری خدا داره !
      باز هم این علامه قیامت را میبینیم !
      این خاطره را برای نسلی مینویسم که از این خاطره ها نشنیده اند و شوربختانه هم میشنویم – هم میبینیم و هم میخوانیم که امروزچه ګپ هارا سر زبانها می اندازند
      هما جان سلطانی حتمن ملکه زیبایی در کنار ملا محمد عمر آخوند خواهند شد وشکی نداشته باشید که ازقدیم وندیم از کابل تا چین وماچین ګفته اند که:
      در شهر کور ها یک چشمه پادشاه است !
      آقای سلطانی بی چون وچرا بخاطر تحقق بخشیدن امر صلح و صفا ازهماجان سلطانی جدا خواهند شد وهماجان سلطانه ای خواهند ګردید که رویش را ماهتابی خواهد دید که در ماه جولای پیشتر تمام وکمال ګرفته شد تابرای ما علامت قیامت را بیان دارد !
      همان ماهتابی که در ګرد زمینی میګردد که یوری ګاکارین برای ما در سینمای پارک از آن سخن ګفت ویاد ګالیله را زنده ساخت ـ
      همان ماهتابی که از آن نیل آرمسترانګ در سینمای پارک در شهرنوکابل برای ما سخن کفت واینک هما جان سلطانه جدید الکاندید ای اند که فقط در شب های ماهتاب روی مبارک شانرا ماهتاب عالمتاب خواهد دید وبس !
      آفرین و هزار آفرین به غیرت ومردانګی آقای سلطانی که همچوفرشته صلح را با سرمه سلیمانی به منزل ملا محمد عمر آخوند فرستاده وملا محمد عمر آخوند با استفاده از سرمه سلیمانی در شب وروز همه را میبیند وهیچ انسانی را یارای دیدن اش نیست !
      اګر چهل سال پیش پولیت بارومیتر وجود نداشت وبا شایعات چکونګی آګاهی وذهنیت مردم را معلوم میکردند – امروزه با انتشار همچو شایعه هایی بواسطه رسانه های دیداری- شنیداری – و نوشتاری برای مردم ذهنیت میدهند و ذهنیت میسازند تا زن ستیزی ملا محمد عمر آخوند را زنان ودختران سرزمین من به فراموشی بسپارند و پدران ومادرانی که میدانند که جګرګوشه های نازنین شان را از خانه وکاشانه شان طالبان کرام ! چور کرد و پراندند و در...... و در قلعه های ...... نګهداری نمودند و طالبان و شرکا وبادران شان یکه یکه به نام کنیزان خود نکاح کبیره وصغیره نمودند –
      همچو خاطرات را ګویا مردم فراموش نمایند !
      بی خبرازاینکه روی زخم ناسور مرد م باز نمک پاش میدهند و هماجان دستاس نمک
      را میچرخاند تا روی زخم ها بپاشانند !
      اینهم علامه قیامت است !

    • شعر مکمل ابوالقاسم لاهوتی که دانشمند گرانمایه باقی سمندر در پیام شان اشاره به ان نموده اند.
      ( فقط غرض دید جوانان گذاشته شد که شاید هنوز با دیدگاه های لاهوتی اشنایی ندارند):
      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم.

      همان یک لحظه اول ،

      که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

      جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،

      بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.

      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،

      نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،

      بر لب پیمانه میکردم .

      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین

      زمین و آسمانرا

      واژگون ، مستانه میکردم .

      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      نه طاعت می پذیرفتم ،

      نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

      پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

      سبحۀ، صد دانه میکردم .

      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

      هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

      آواره و ، دیوانه میکردم .

      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،

      سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

      پروانه میکردم .

      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

      تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،

      گردش این چرخ را

      وارونه ، بی صبرانه میکردم .

      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم.

      که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

      بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

      در این دنیای پر افسانه میکردم .

      عجب صبری خدا دارد !

      چرا من جای او باشم .

      همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!

      و گر نه من بجای او چو بودم ،

      یکنفس کی عادلانه سازشی ،

      با جاهل و فرزانه میکردم .

      عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا

    • همــــوطن گــــرامی آقای ســــــمندر ســـــلام !

      با مطالعه مطالب جالب در نوشته تان بیاد گذشته های خیلی دور افتادم که برایم نهایت دلچسپ بود ناگففته نباید گذاشت که ماشالله شما یک حافظه بسیار قوی دارید که تمام این جریانات را ازآن گذشته های دور چنین دقیق بخاطر دارید .
      با ملاقات صفحه ذیل به مسرت بنده و سایر دوستان خواهی افزود .

      پیــــروز و کامگــــار باشــــید !

      با تقــــــــــــديم حـــــــــــرمت
      حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانی

      http://www.facebook.com/pages/...

    • باقی سمندر
      دهم ماه رمضان-اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
      دهم اګست سال ۲۰۱۱

      سلام به همه خوانندګان ګرامی کابل پرس?
      سلام به آقای حقانی

      از لطف وحسن نیت شما تشکر . حتمن به نشانی که شما اشاره نموده اید - همین حالا میروم.
      کامګارباشید
      باقی سمندر

  • اقای باقی سمندر اولا سلام واحترامات حضور محترم شما تقدیم میدارم بعدا بخا طر شناخت بیشتر از جناب عالی طالب معلومات زادگاه اصلی وسکونت فعلی شما محترم میباشم انهم در صورت که وقت داشته باشید فقط در زیر همین مقاله با ابراز تشکر

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس