غیرمتمرکز سازی و تغییر در نظام ریاستی افغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
هفدهمین سالروز شهادت استاد شهید مزاری ویاران باوفای شان وهزاران شهید گمنام کشورگرامی باد .شهید مزاری طنین فریاد بلند مبارزات داد خواهانه ونمادی از درد ودرک جامعه ی هزاره وپرچمدار بلند قامت مبارزه عدالت خواهی بود که اندیشه های ماندگار او از بلندای زمان بر گستره ی آرزوهای عدالت خواهی پرتو می افشاند وبررگهای پژمرده ی زمان خون عزت و شهامت را جاری میسازدو با داشتن اندیشه های ارزش مند سیا سی واجتماعی نه تنها به عنوان رهبریک کتله ی وسیع اجتماعی بلکه به عنوان یک مکتب سیاسی جایگاه خود را در فر هنگ سیاسی کشورباز نموده است زیرا او به درستی همه ی دردها، مصیبت ها و امراض جامعه را به خوبی درک می کرد، چون خودش ازمیان همین درد و رنج وستم برخاسته بود.
شهيد مزاري ریشه های ناامنی را دراستبداد وانحصار، تبعیض های قومی ومذهبی و جنسیتی و كتمان هويت وغیره میدانست واو پاسخي كه براي اين بحران داشت،طرح انساني كردن سياست وتامین عدالت اجتماعي بود.شهید مزاری از ارزش هایی سخن گفت که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بازتاب یافته است، اوبا با ورهای انسانی اش متعلق به تمام ملیتهای تحت ستم و قربانی استبداد بود زیرا او انسانی می اندیشید وعدالت را با ندای رسا ومعجزه آفرینش فریاد می زد که او را به سمبول عینی آرمانهای تحقق نیافته ی اقوام تحت ستم تبدیل نمود.
افغانستان دراثرتداوم چندین دهه جنگ ومداخله ازخارج شدیدآویران شده که مصائب بیشتررادراین جنگها اقوام محروم کشورمتحمل گردیده است با وجود سرازیرشدن میلیارد ها دالرکمکهای جامعه جهانی هنوزهم یکی ازفقیرترین کشورها و فاسد ترین رژیم های سیاسی جهان باقی مانده است که فساد وجنایت، زندگی روزمرۀ مردم را به بدترین جهنم مبدل ودرحالت بازگشت بدوره های سیاه طالبانی قرارداده که مایه ی نگرانی شدید مردم افغانستان گردیده است. درطی مدت سه دهه اخیر مردم افغانستان حکومتهای گوناگون سلطنتی وریاست جمهوریهای گوناگون سیستم متمرکزرا قبل ازحکومت فعلی تجربه نموده اند وسه دهه قبل اولین بارمردم افغانستان با کلمه کودتا های سپید – سرخ وسبزاشنا شدند و کودتاهای نظامی برای سرنگونی رژیمها درین سرزمین رایج شد،که علت اساسی همۀ این ناملایمات را بایددرماهیت ذاتی اینگونه حاکمیتها درنظام ریاستی جستجو کرد، چون جامعۀ افغانستان ازگذشته های دورآبستن بدترین نوع بیعدالتیها بوسیله ی نظامهای تکقومی ریاستی بوده وراه علاج آن درتغیرنظام ریاستی بیک سیستم غیرمتمرکزفدرال پارلمانی است ونظام فدرال پارلمانی میتواند مانع جدی دربرابرکودتاهای نظامی باشد.
برای نهادینه ساختن دموکراسی و غیر متمرکز سازی قدرت درافغانستان کنونی نیازاست تا نظام ریاستی فرد محور بیک نظام غیرمتمرکزفدرال پارلمانی تغییر یابد و همراه با ان درساختار واحد های اداری کشورکه خیلیها ظالمانه ودوراز واقعیتهای قومی و اجتماعی افغانستان است باید تجدید نظر اساسی صورت گیرد و هر واحد اداره ی دولتی درمحلات متناسب با شعاع وجودی وتکثر نفوس وتناسب فزیکی اقوام هرمحل – ولسوالیها -ولایات و ایالات جدید تشکیل شوند وصلاحیت بیشتربرای نمایندگان منتخب مردم درهرمحل سپرده شده و والیها – ولسوالها و شهرداران اازطرف مردم انتخاب و دربرابرمردم هر محل مسول و جوابده باشند تا،هریک ازاقوام هم سرنوشت، بتوانند درتعین سرنوشت موسسات اداری واجتماعی خود،رأی واختیارات خودرا، درچوکات ولایا ت و ایالات جدیدا ایجاد شده متناسب باتعدادنفوس وحضورفزیکی وشعاع وجودی اقوام واهمیت جغرافیائی ساحات متذکره برخوردارگردندوهم چنان در سیستم انتخابات پارلمانی نیزباید تغییرات جدی وارد و سیستم تناسبی انتخابات مدنظر قرار داده شود تا احزاب بانفوذ بتوانند درانتخابات پارلمانی میان همدیگر رقابت نمایند وبرخی ازمواد قانون اساسی وقانون انتخابات کنونی که مانع تغییر نظام ریاستی به نظام غیر متمرکزفدرال پارلمانی هستند باید تعدیل گردند تا ازجریان تطبیق غیر متمرکز سازی درکشور جلوگیری نه نماید.
نظام ریاستی بنا بر تمرکز قدرت و مشخصه انحصاری خویش نمیتواند پاسخگو نیازمندی ساختار چند قومی کشوری چون افغانستان باشد وده سال اخیرناکارآمدی این نظام رابرای افغانستان ثابت ساخته است،نظام غیرمتمرکزفدرال پارلمانی با تقسیم قدرت درمحلات به مثابۀ ی یگانه راه حل مناسب برای استمرار ثبات سیاسی، تآمین عدالت اجتماعی نهادینه ساختن دموکراسی ووحدت ملی،پنداشته میشود.
غیر متمرکزسازی قدرت به نفع همه ی اقوام کشوراست که برعلاوه اقوام محروم حتی اقوام حاکم نیز درمحلات شان صاحب اختیار و رای در هنگام برگزاری انتخابات برای تعین رهبری ادرات محلی شان خواهند شد.شهید مزاری نیزهمین را میخواست ومیگفت: که ما میخواهیم ستمهای که چندین قرن بر مردم افغانستان روا داشته شده دیگر پایان یابد وجامعه ای بوجود آید که در آن از تبعیض، برتری جویی وافزون خواهی خبری نباشد و کلیه مردم افغانستان از هر قوم و نژاد وبا هررنگ وزبانی، برادرانه و برابردرکنارهم زندگی کنندوحقوق حقه ی تمامی اقوام افغانستان تامین گردند.درساختار نظام غیرمتمرکز فدرال پارلمانی هرایالت والی یا حکمران ویاحتی یک صدراعظم مستقل خواهدداشت واین ایالات درداخل یک دولت واحد ،تجزیه ناپذیرقرارخواهند گرفت.
درسیستم نظام غیر متمرکزفدرال پارلمانی شخصیت حقوقی و بینالمللی و تابعیت وعنصر حاکمیت سیاسی، دارای وحدت ویگانگی کامل میباشد لذا واحد پولی، پرچم و نشان کشور، شناسنامه و اسناد حقوقی بینالمللی درهمۀ ایالات و بخشها و در داخل و خارج کشور یکسان و یکشکل است و سیاست خارجی، سیاست دفاعی وسیاست مالی کشور نیز تنها در مرکز و به وسیلۀ دولت مرکزی تعیین میگردد درحالیکه ایالات تنها در امور داخلی خود دارای صلاحیت سیاسی و حقوقی بوده و برخوردارازحق اجرای تصمیمگیری میباشند و ازخود قانونگذاری و مجالس مقننه و قوۀ قضائیه و قوۀ منتخب مجریه دارند، اما این قوا موظف هستند که درچارچوب قانون اساسی عمومی و قوانین مصوب شورای ملی کشورعمل کنند.بادر نظر داشت پیشینه ی تاریخی ساختاراداره دولتی – ترکیب قومی وموقعیت جغرافیائی افغانستان را میتوان به ایالتها و ولایات گوناگون مطابق به حضور فزیکی و شعاع و جودی نفوس اقوام باشنده ی هرمحل تقسیم ونامگذاری نمود تاهیچ یک ازاقوام به بهانه تعلقیت قومی- زبانی ومذهبی مورد تبعیض وبیعدالتیهای هویتی قرارنگیرند .
سران سه قوم تآثیرگذار رهبری جبهه ملی درنشست برلین تغییر نظام ریاستی به نظام غیر متمرکز پارلمانی، را بعنوان حل بحران کشورپیشکش و غیر متمركز سازی قدرت را به عنوان هدف اساسی و ستراتیژیكی خودها در مناسبات سیاسی، اجتماعی اعلام نمودند تجارب نشانداده است که، پارلمانی ساختن نظام دولتی، هیچگاهی به تنهایی نمیتواند نیازیک کشور چندین ملیتی رادر راه رسیدن به آرمان دموکراسی وحل عادلانه ی مسآلۀ ملی برآورده سازد ونظام پارلمانی دراکثر حالات، تمرکز وانحصارقدرت را مستحکم ترنموده ودربهترین حالات یک بخشی ازتصمیم گیریها را به فردی بنام صدر اعظم تفویض میسازد،که جوابگوی چگونگی حل عادلانه ی نابرابری ملی درکشور بوده نمیتواند. ازجانب دیگرمولفه های اصلی شکل گیری یک نظام پارلمانی موفق موجودیت احزاب سیاسی فراگیر در سطح کشوراست، که درشرایط کنونی، جامعۀ ما فاقد آن بوده واحزاب موجود با همه تلاشهای که صورت گرفته است نمیتوانند پاسخ گوی چنین یک امر دشوارباشند.
ازآنجائیکه نظام ریاستی موجودبه رییس جمهورصلاحیت میدهدکه والیان،قوماندانان پولیس ولایات،ولسوالان وشهردارهارابا صدورفرمان مقررویک ثلث اعضای مشرانو جرگه را انتصاب کند. برای دستیابی به راه حل بحران افغانستان تطبیق نظام غیر متمرکز فدرال پارلمانی براساس ترکیب وساختار قومی و مناطق جغرافیائی درافغانستان یگانه راه حل بیرون رفت ا زبحران دیرپا وخونین کشورویکی ازراه های حل معقول درجامعه چندین قومی وایجادنظام مردم سالاردرافغانستان بوده که تسهیلات بیشتررابرای مردم کشورفراهم خواهد کرد.طرح تغییر نظام ریاستی از جانب جبهه ملی انحصار گران قدرت را به حد كافی مشوش نموده و تا حدی كه توانستند برعلیه نشست برلین ، اذهان عامه را منحرف و تحریك نمایند.زیراتیم حاکم اوضاع سیاسی افغانستان رااززاویه منافع انحصارگرایانه ی خودارزیابی میکنند.
درحالیکه ساختار سیاسی حاکم در کشور، بزرگترین مانع برای پیوستن حاکمیت سیاسی با جامعه چند ملیتی -چند زبانی وچند مذهبی افغانستان بوده و بارها به در گیریهای بی مهار داخلی و ویرانی کشورمنجرگردیده است.این ساختار، در هیچ مقطعی از تاریخ، توان پاسخگوئی به خواسته ها وتقاضا های مردم را نداشته و هیچگاه نتوانسته مملکت رابه طرف آرامی و ترقی سوق دهد عدم تمرکز قدرت و نقش مردم در تعیین سرنوشت به نفع تمام شهروندان کشوراست واین نخبگان قومگرا هستند که با قومی ساختن بحث بقای خویش رابه قیمت اسبتداد حفظ می کنند. بحث تغییر نظام برای جناح حاکم «ناموسی» شده که دراین ناموسی کردن سهم طرفدار نظام ریاستی بیشتر است که این گونه واکنشهای تند نشان دهنده ای عمق تفکرات قبیله ای وعصبیت های قومی «غیرت افغانی» و «ننگ قومی» آنان است.
نظام سیاسی غیرمتمرکز فدرال پارلمانی بخش عمده مساله ملی یعنی وحدت ملی واقعی و داوالطلبانه و بوجود امدن ملت واحد و منافع ملی را تضمین می نماید چون تاهنوز درافغانستان نه ملت واحد نه وحدت ملی واقعی و نه منافع ملی وجود داردزیرا ذهن استبداد زده درغژدی رشد یافته حاکمان افغانستان هیچگاه اجازه نداده است ستم ملی را مشاهده کنند. آنان همیشه راه حل مساله ملی را انکار و در هر مقطعی از تاریخ افغانستان -که جنبشهای دموکراتیک ملی، خود را نشان داده اند- به نحوی آنها را به دسیسه های خارجی نسبت داده ویا متهم به جدایی طلبی کرده، تمامی پیوندهای تاریخی بین ملیتهایی افغانستان را، از بین برده اندو نظامهای حاکم کوشیده اند تا تئوری ببافند، تاريخ را جعل كنند وآرمان خويش را تبليغ نمایند و ذهنیت مردم و حتی خود را به توهمی جدائی پذیری میزبان با شد .
پيامها
4 آپریل 2012, 01:16, توسط Qubad Zareh
ما ملت عقب گراه و دهشت افگن نیستیم
بعد از شکست طرح اشغالی پاکستان تحت عنوان طالب٬استخبارات این کشور با پشتیبانی و برنامه ریزی دقیق توانستند نیروهای طالبان و رهبری آنها را به مناطق امن پاکستان برسانند. آی اس آی با استفاده از نیرو های دهشت افگن فراری توانست تا ده سال دیگر هم به جنگ خود علیه مردم افغانستان دوام داده و مرتکب جنایات وحشیانه تر در حق مردم افغانستان گردد. جنگ که تاریخ آن به بیشتر از سه دهه میرسد و در زمان های مختلف نیرو های مختلف را تحت نام و شعار دین مورد استفاده قرار داده است. با وجود ادامه جنگ و دسیسه های بیشمار حکومت پاکستان علیه مردم افغانستان٬ امروز ما شاهد دست آورد های شکنند به مثابه زمینه های هستیم که باید این زمینه ها را بگونه مناسب آن مورد استفاده قرار داد.
اما با وجود سرازیر شدن ملیارد ها دلار کمک به افغانستان٬ فساد اداری٬ ناکارآیی رهبریت حکومت و جبهه مقاومت علیه طالبان٬ جلوگیری از شکل گیری احزاب نیرومند و حزبی شدن انتخابات٬ نفوذ قلدرانه جنگ سالاران و بنیاد گراه ها و رابطه های اندیشوی٬ عاطفی و سلیقوی شخص ریس جمهورو اطرافیانش با طالبان و بد تر از همه تمامیت خواهی ریس جمهور و حلقه اطرافش چالش های عمده سر راه رشد و رفاه مردم افغانستان بوده اند. نبود اراده و تصمیم برای سرنگونی کامل طالبان و معرفی آی اس آی به عنوان طرف اصلی جنگ ٬ مردم افغانستان را با یک دشمن خطرناک ولی ناشناخته شده طرف قرار داده است. ریس جمهور و حلقه مربوط به آن که از نظر فکری و عاطفی خود را با طالبان نزدیک احساس میکنند با اجرا مانور های خاص در سدد بدست آوردن امتیازات بیشتر از جامعه جهانی و گروه های مخالف طالبان هستند که منجر به بزرگنمایی های بیش از حد طالبان و تبلیغ روانی به نفغ آن ها شده است.
در این میان نبود برنامه و هدف مشخص از طرف مخالفین اصلی طالبان و پاکستان یا جبهه مقاومت شمال٬ سبب سقوط سطح رهبریت ایشان به دامن آقای کرزی و شکست پی در پی سیاسی این گروه گردیده است. کرزی با استفاده از ضعف رهبری٬ نبود برنامه و هدف در میان این گروه ها توانسته است تا هر یک از این رهبران را در مقاطع مختلف زمانی به نفغ خود استفاده نماید و تنها امتیاز داده شده به این رهبران راه یافتن به دربار کرزی شاه و بدست آوردن مقدار پول بوده است که برسر آن بین هم به رقابت پرداخته اند. میتوان چنین نتبجه گرفت که مقاومت در مقابل آی اس آی و طالب تنها مدیون مهارت ها و اهداف احمد شاه مسعود بوده است٬ چون در نبود او رهبریت جبهه شمال مصروف زر اندوزی و خوش خدمتی به کرزی شدند و این روند ادامه دارد. این گروها تا هنوز نتوانسته اند انسجام درونی خود را داشته و حد اقل یک حزب سیاسی با خط و مش مشخص را برای مردم معرفی دارند. ده سال آزمون نشان داد که نمیتوان از بقایای رهبریت جبهه شمال بیشتر از آنچه در ده سال گذشته انجام دادند انتظار داشت. اگر جایگاه امروز این افراد را با ده سال قبل مقایسه کنیم درمیابیم که آنها از همه ناتوان تر عمل نموده و هنوز قادر به جنبش امید بخش نیستند.
این نابسامانی ها دست به دست هم داده تا آی اس آی و گروه های شورشی مربوط به آن بتوانند از طریق جنگ تبلیغاتی٬ دهشت افگنی و سیاست ایجاد وحشت موقف خود را بزرگتر از آنچه که هستند معرفی بدارند. نقش رسانه ها٬ اشخاص و گروه های حتی مخالف پاکستان و طالبان در این میان ناشناخته و گنگ باقی مانده است. آنها برای اینکه حضور خود را نمایش دهند علمبرداران تبلیغ گفتگو ها با گروه های دهشت افگن و تاریک ترین چهره های عصر یعنی طالبان و افراد حکمتیار شده اند. حلقات دوست با پاکستان تمام راه های ممکن را برای معرفی مجدد طالبان در عرصه سیاسی و نظامی بکار بستند٬ ایجاد شورای عالی صلح٬ موافقه با آزدای زندانیان طالب٬ بازگشایی دفتر قطر برای طالبان٬ شعار های طالبانی و حمایوی توسط ریس جمهور و برخی از وزرا و هم اعلامیه اخیر شورای علما بخش از این تلاش ها بشمار میایند. پرسش اینست٬ آیا میتوان با گروه های دهشت افگن که جنگیدن پیشه و انسان کشتن اندیشه آنهاست معامله کرد؟ آنانیکه در داخل و خارج از کشور دست به ایجاد شورا ها٬ جبهه ها و اتحادیه ها برای تقویت روند معامله با این گروه میزنند باید بدانند که تشنگی ایشان برای رسیدن به قدرت و شهرت جنایتیست که مردم افغانستان هرگز بخشیده نمیتوانند. صلح یک کلمه نیست که آن را بتوان به معامله گرفت٬ آنچه شما ها بنام صلح مطرح میکنید مردم را میفریبید٬ آتش بس با یک گروه جهت انجام جنایات بیشتر علیه دیگران میتواند مفهوم صلح را زیر سوال ببرد. طالب و اندیشه هایش مفهوم صلح را نمیشناسد٬ چون تفکر اصلی آنها کشتن انسان و نقض حقوق بشتر است. ممکن این گروه با حکومت کرزی ٬ خرم و فاروق وردک آتش بس کنند ولی این معنی صلح را نمیرساند و پیام مثبت برای مردم ما ببار نمیاورد. گروه های دهشت افگن با این ترفند ها اندیشه تجاوز و کشتن انسان های بیشتر را در گوشه و کنار جهان برنامه ریزی میکنند که تربیه گروه های افراط گراه تاجکستانی و ازبکستانی خود نمونه از برنامه های پسا قدرت رسی طالبان است. صلح را کسانی میتوانند درک کنند و به آن احترام قایل شوند که به انسان و انسانیت احترام قایل باشند.
حکومت افغانستان تا بوسه زدن بدامن رهبران پاکستانی٬ از ملت و مردم خود کمک بخواهد. هنوز فرصت های زیاد وجود دارد که میتواند حکومت٬ گروه های سرگردان سیاسی و مردم را از این همه بیچارگی و درماندگی در درباری به قول شورای علما افغانستان رهبران سیاسی٬ نظامی و دینی پاکستان نجات بخشد. اگر شخص ریس جمهور از دایره تفکرات عاطفی و سلیقوی قومی ٬ زبانی و سمتی بیرون بیاید و به مردم و به تاریخ کشورش نه به خود و تداوم قدرت شخصی یا هم ارثی اش بیندیشد٬ میتواند از طریق احترام گذاشتن به افکار مثبت آپوزیسیون ومنتقیدین سیاسی حکومت٬ پارلمان و احزاب سیاسی افغانستان یک اعتماد ملی را ایجاد کند. در این روز ها خیلی از آرامش یافتگان در داخل و بیرون کشور به بهانه های چون صلح٬ اسلام موضع نادرست پاکستان و غلامان مربوط به آن را تقویت میبخشند. حرکت طالبان از آغاز تا به حال یک تجاوز٬ نقض آشکار حقوق بشر و حقوق شهروندی بوده که چهره خشن و نادرست از افغانستان و مردم آن به جهانیان معرفی کرده است. به اساس گذارش های رسانه ها٬ رهبران این گروه در خانه های امن و تحت پوشش آی اس آی قرار دارند و افرادشان توسط آموزگاران نظامی پاکستان برای خرابکاری سرزمین ما آموزش داده میشوند. پس کدام وجدان بیدار میپذیرد که برای چنین یک دشمن نا پاک به بهانه های صلح و آشتی هویت بخشیده و آنها را از دید سیاسی تقویت نماید. هر فریاد که بنام صلح با طالبان یا امتیاز دادن به این گروه بلند میشود مفهوم تقویت خواست های گروه های دهشت افگن و حکومت پاکستان را دارد که در تلاش اند تا ارزش سیاسی حمایت مردم افغانستان را به برنامه های خود بدهند. پس هرگونه نرمش در برابر این گروه معنی پذیرش افکار آنها از جانب مردم افغانستان را داده و دنیا را وادار میسازد تا این افکار را به عنوان خواست اصلی مردم افغانستان بپذیرند. باید تذکر داد که راه یابی طالبان به حکومت و شهر های افغانستان به معنی راه یابی مفکوره های ویرانگر ترور٬ وحشت و بنیادگرایی تربیه شده آی اس آی هست که کشور را برای قرن ها بسوی تباهی خواهند کشانید. خصوصا آنهایکه در کشور های غربی و اروپایی٬ خود از نعمت دموکراسی مستفید هستند وجداناً به قضاوت بنشینند و نباید تحت هیچ عنوانی از گروه های دهشت افگن حمایت کنند٬ حتی اگر این حمایت بگونه نا آگاهانه آن شامل تبلیغات روانی تحت عنوان صلح هم باشد.
من پیشنهاد میکنم که تا آب به آسیاب طالب و دهشت افگنان ریختن٬ میتوان موارد آسان و ساده زیر را بکار برد:
۱. ایجاد شورای اعتماد و بحث ملی متشکل از حکومت٬ پارلمان٬ احزاب سیاسی و مخالفین سیاسی حکومت.
۲. اکثر کشور های جهان برای انسجام افکار عامه به یک سوژه حیاتی توجه میکنند و در کشور ما دفاع در مقابل تجاوز ۳۰ ساله پاکستان میتواند این سوژه حیاتی باشد.
۳. آی اس آی به مثابه یک سازمان تربیه و صدور تروریزم به افغانستان و جهان معرفی شود و با هماهنگی جامعه بین المللی و کشور های منطقه به پاکستان فشار وارد شود تا این سازمان تروریستی را منحل سازد.
۴. رسانه ها ٬ شخصیت های موثر٬ جامعه مدنی و احزاب سیاسی چهره های وابسته و مزدور آی اس آی را به معرفی گرفته و حکومت را مجبور سازند تا دست از حمایت آنها بردارد.
۵. وضعیت موجود سیاسی و امنیتی را قبل از اینکه بسوی بحران نابودی برویم به عنوان یک فرصت مناسب جهت بحث پیرامون مشکلات اساسی افغانستان مانند مشکلات قومی٬ زبانی و راه حل های آنها بگونه عملی استفاده نمایم که نوعیت نظام سیاسی کشور میتواند محوریت بحث ها باشد.
۶. گروه ها و شخصیت های فعال بیرون از کشور٬ باید ایجاد همسویی میان گروه ها و افکار باز در سدد جلب حمایت جامعه بین المللی از این همسویی برایند نه اینکه تقویت تبلیغاتی معاملات صلح با نیرو های دهشت افگن.
تیم تمامیت خواهان که از هر گونه بحث پیرامون مشکلات اساسی مردم افغانستان دوری میکنند و آن را مغایر منافع ملی میخوانند تا دیگران را محکوم به خاموشی سازند٬باید بدانند که ما وقت زیاد نداریم و فردای که حرف با تفنگ و مرمی زده خواهد شد دیگر دیر است و نباید امروز را که با مصارف ملیارد ها دلار جامعه بین المللی در افغانستان بدست آمده از دست داد. مشکل افغانستان گروه های خاص نیستند که با شریک سازی یا بیرون رانی آنها مشکل حل شود٬ ما شاهد آنیم که در ۳ دهه اخیر گروه های درگیر تغیر کردند ولی شرایط جنگی تغیر نکرده است٬ چون ما هرگز اجازه نیافتیم تا روی مشکلات اساسی کشور چون خواست های ستراتیژیک پاکستان٫ خط دیورند٬ حساسیت ها و بی عدالتی های قومی و زبانی٬ نظام یا سیستم های متمرکز به مثابه زمینه دکتاتوری فردی٬ حزبی یا قومی بحث کرده و به نتیجه برسیم.
نیاز است تا به مردم افغانستان واضیح ساخته شود که آنسوی خط آی اس آی (پاکستان) و مزدورانشان و این سوی خط مردم افغانستان قرار دارند. اینجاست که سمت و سوی خاینین ملی و گروه های آزادی خواه روشن میشود و مردم تعریف مشخص از دوست و دشمن را میابند. پس به همه آنهایکه به بهانه های مختلف بنام صلح و آشتی به دشمنان مردم افغانستان و گروه های دهشت افگن هویت سیاسی قابل قبول میبخشند باید گفت که شما ها دارید مرتکب خیانت ملی میشوید. همه نیرو های متقاعد به دموکراسی و مخالف دهشت افگنی باید از تبلیغ و حمایت این گروه ها دست بکشند و خود موضع روشنشان در قبال سیاست های افغانستان را اعلام دارند. بیاید فریاد خود را بلند کنیم و به جهانیان بفهمانیم که ما ملت عقب گراه و دهشت افگن نیستیم و نمیگذاریم و نمیگذاریم دهشت افگنان بر سرنوشت ما حاکم شوند.
سید قباد زارع
آنلاین : ما ملت عقب گراه و دهشت افگن نیستیم