هویت جعلی طالب نکتایی پوش اشرف غنی احمد زی
این خود- ساز "چهره قهوۀ با ماسک سفید" شهروند ایالات متحده و پیشآهنگ نیروهای اشغالگر امریکائی و من در عین محلۀ کابل قدیم بنام "گذر فورمولی ها" در شمال کوههای بالاکوه زندگی میکردیم. اشرف غنی در این محله زاده و بزرگ شده است. او برخلاف ادعاهای مصرانۀ رسمی اش، نه در ولایت لوگر زاده شده و نه زندگی اولیۀ خود را در آنجا گذرانیده است.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اشرف غنی احمدزی یا "متفکر بزرگ" جهان پیشآهنگ امریکا در افغانستان
نویسنده: دکتور جمیل حنفی1
برگردان: دکتور لعل زاد
لندن، اکتوبر 2013
"فصل ناتمام تاریخ افغانستان" عنوان مقالۀ است که بتاریخ 6 سنبلۀ 1392 در روزنامۀ 8 صبح به نام "اشرف غنی احمدزی" و در وبسایت ایشان بنام "اشرف غنی" به نشر رسیده است.
دراین مقاله و سایر مقالات اشرف غنی احمدزی در بارۀ تبارشناسی و تاریخ افغانستان بطور مطلق هیچ چیز نوی وجود ندارد. بخش عمدۀ این متن ها قطعات انتزاعی تصدیق نشده (و اکثرا دست نخورده) از منابع سیاسی و علمی زبان انگلیسی اروپائی- امریکائی است. گواهینامۀ علمی او از نهاد های غربی شامل بعضی ویژگیهای مرموزی است. پایان نامۀ دکترای او توسط دانشگاه کولمبیا در دهۀ 1980 اولا برای نشر پذیرفته شده و بعدا از نشرات کشیده میشود. او بهنگام حضور در دانشگاه امریکائی بیروت در اواخر دهۀ 1970 کمک های گستردۀ از یک دانشمند مارکسیست لبنانی بنام فواد سعد دریافت میکند که برادر همسرش (رولا) می باشد (رولا غنی بخاطر حضور عمومی و لباس شیک اروپائی به عنوان غربی ترین زن در میان نخبگان کابلی شناخته میشد). موضوع و بخش بزرگ محتوای پایان نامۀ ماستری اشرف غنی (علوم سیاسی، ای یو بی، 1977 - در وبسایت ایشان گذاشته نشده) بنام "اشرف غنی احمدزی" و پایان نامۀ دکترای او (انسان شناسی، دانشگاه کولمبیا، 1982 یا 1984؟ پوش آن دیده شود - در وبسایت ایشان وجود دارد) بنام "اشرف غنی"، کاملا شباهت دارند. پایان نامۀ دکترای او "به خاطرۀ فواد سعد" اهدا شده است. هر دو سند در لیست او سی ایل سی ثبت است.
در مقالۀ زیر عنوان "ستایش از اشرف غنی احمدزی به "عنوان متفکر بزرگ جهان" (8 صبح، 11 جوزا 1302) گفته شده که اشرف غنی در یک خانوادۀ کوچی در ولایت لوگر به دنیا آمده است. چنین ادعائی هیچگونه اعتبار تاریخی یا فرهنگی ندارد. این خود- ساز "چهره قهوۀ با ماسک سفید" شهروند ایالات متحده و پیشآهنگ نیروهای اشغالگر امریکائی و من در عین محلۀ کابل قدیم بنام "گذر فورمولی ها" در شمال کوههای بالاکوه زندگی میکردیم. اشرف غنی در این محله زاده و بزرگ شده است. او برخلاف ادعاهای مصرانۀ رسمی اش، نه در ولایت لوگر زاده شده و نه زندگی اولیۀ خود را در آنجا گذرانیده است. پدر او (شاه پسند که بنام شاه جان و شیرآغا ملقب بود) هیچگونه رابطۀ قبیلوی معلومدار و فعال (قابل اثبات) به پشتون های کوچی یا مسکون افغانستان ندارد. شاه پسند هرگز در حکومت افغانستان کار نکرده است. او ایام اولیۀ جوانی خویش را به حیث کارمند در یک شرکت (خصوصی- حکومتی) بنام "ریاست نقلیات" در کابل گذرانیده است. حکومت کابل سهمی دراین شرکت داشت، اما آنرا اداره و رهبری نمیکرد. شاه پسند در دهۀ 1980 به پاکستان مهاجرت کرده و یک شرکت بزرگ موترهای باربری را به راه میاندازد. این کامیونها مصروف انتقالات در سراسر خط دیورند بود.
ادعای تعلق اشرف غنی به هویت "احمدزی" صرفا اقراری است که نمیتواند ثابت گردد. عضویت معتبر یا موثق به یک اصل و نسب پشتونی نیاز به اقرار و سند (ثبوت) دارد. نسب پدری اشرف غنی (پیش از پدر بزرگش) شاید به یکی از دهقانان در سرخاب لوگر مرتبط باشد. پدر پدربزرگ او بهرام (یک نام باستانی پارسی) و یکتعداد زمینداران پشتون در این ساحه، از جملۀ همکاران، میزبانان و پیش آهنگان نیروهای اشغالگر برتانوی در جریان جنگ دوم افغان- انگلیس (1878- 1880) بودند. شواهد این موضوع در گزارشات وسیع نشرشده در بارۀ این جنگ وجود دارد. بعلاوه، پدربزرگ پدری اشرف غنی بنام عبدالغنی یکی از همکاران نیروهای مزدور برتانیه (به رهبری محمد نادر) در جریان سال های 1929- 1930 در سرنگونی حبیب الله کلکانی است. عبدالغنی به پاس این خدمات توسط نادرشاه با لقب نظامی اعزازی، لباس ارتشی اروپائی بشمول موزه های سیاه پاشنه- بلند، چندین جوره چوکی های پوش- چرمی، پول تقاعد و خانۀ رایگان در محلۀ قدیمی کابل مفتخر میشود. این خانه یکی از تعداد زیاد خانه های ضبط شده توسط حکومت کابل از مخالفین قبلی بود. شایعات وسیعی وجود داشت که در جریان دهه های 1930 و 1940 عبدالغنی نفوذ فوق العادۀ بالای گروهی از دزدانی داشت که در دشت سقاوه ولایت لوگر فعالیت داشتند. یک آدم وحشی صفت بنام "بلاّی" که اکثرا به خانۀ غنی رفت و آمد داشت، گفته میشد که رهبر این دزدان بود. بلای، برادر کوچک زن دوم عبدالغنی (مادر بزرگ اشرف) بود.
مادر اشرف غنی (کوکبه ملقب به ضیاگل) دختر احمد علی لودین، پارسیوانی از منطقۀ کوهدامن بود. احمد علی شاید شیعه بوده باشد. قسمت فوقانی صورت اشرف غنی شباهت زیادی به احمد علی لودین دارد. عکس های لودین در مجلۀ سالنامۀ کابل در دهه های 1930 و 1940 وجود دارد (به اساس چهرۀ ظاهری و وضع عمومی، میتوان مشابهت زیادی بین اشرف غنی و مایک تایسن و گروچو مارکس دو رگه پیدا کرد). خانوادۀ که من درآن بزرگ شدم، گهگاهی با خانوادۀ که اشرف غنی در کابل تولد و بزرگ شده بود، مراوده داشت. نام اشرف غنی بهنگام تولد "اشرف" بود، به افتخار شاه اشرف هوتکی، یکی از حاکمان پشتون در اصفهان ایران در سدۀ هجدهم. برادر بزرگ اشرف، به افتخار احمد شاه درانی، "احمدشاه" نام داشت؛ کاکای جوان او "میرویس" نام داشت، به افتخار میرویس هوتک، حاکم پشتون کندهار در جریان اوایل سدۀ هجدهم. اشرف برخلاف ادعاهای او در وبسایت خودش و سایر جاهای دیگر، مکتب ابتدائی را در کابل خوانده است، نه در لوگر. پسوند "غنی" در جریان مکتب عالی (لیسه) به اشرف علاوه میشود. او در دهۀ 1970 بنام "اشرف غنی احمدزی" شامل دانشگاه امریکائی بیروت میشود. او از آن ببعد در ادعای این سه هویت شخصی خود در نوسان بوده است. این نوسانات بخصوص پس از 2001 بسیار تند میشود که او بطور رسمی پیشآهنگی ماشین جنگی امپراتوری امریکا در افغانستان را به عهده می گیرد.
پارسی، زبان خانوادگی خانواده غنی بوده است. پدر، پدربزرگ و اکثریت اقارب پدری و مادری او در کابل زندگی و وفات کرده و در گورستان شهدای صالحین در جنوب شهر کابل مدفون اند. من بصورت واضح متن و محتوای تولد و پرورش اشرف غنی در کابل را در اواخر دهۀ 1940 و اوایل دهۀ 1950 به خاطر دارم. اشرف غنی مکتب ابتدائیه را در کابل و در لیسه حبیبه کابل به پایان رسانیده است. اشرف غنی در دهۀ سالهای 1970 بحیث ترجمان در پروژه های مختلف تحقیقاتی اروپائی- امریکائی در کابل کار میکرد. دسترسی به این شبکه های علمی غربی به اشرف غنی کمک میکند تا به دانشگاه های بیروت و کولمیبا راه یابد. اشرف غنی از سال 2001 بدینسو بحیث مشاور عمدۀ "بومی" به رهبران مداخله گر استعماری امریکائی در افغانستان خدمت میکند. در ماهیت، آنچه اشرف غنی برای نیروهای اشغالگر امریکائی در افغانستان انجام میدهد، همان چیزهای است که اسلاف احمدزی در جریان جنگ اول افغان- انگلیس برای برتانوی ها و در جریان سالهای 1929- 1930 انجام داده بودند. ظاهرا همدستی با خارجی ها در نسب پدری اشرف غنی جریان دارد که در اصطلاح فارسی کابلی ها به آن "وطن فروشی" و... میگویند.
رابطۀ فرهنگی اشرف غنی با جامعه و فرهنگ قبیلوی پشتون، حد اقل برای سه نسل قطع شده است (احتمالا از اواخر سدۀ نزدهم). هویت پشتونی متشکل از داشتن مثلث، خون پشتون (پشتو لرل - ادعا و نشان داده شود)، صحبت پشتو (پشتو ویل) بحیث زبان اولی (مادری) و کار پشتو (پشتو کول) می باشد. بر اساس سوابق تاریخی و ویژگی های اجتماعی و عامۀ اشرف غنی، ادعای او برای هویت پشتونی فقط توانائی او در صحبت بازاری پشتو میباشد و بس. اشرف غنی یک "بومی" واقعی کابل است - او یک کابلی اصلی است. او و برادر کوچکش (حشمت غنی) بصورت هشیارانه از سال 2001 بدینسو یک هویت کوچی پشتونی را برای خود اختراع کرده اند. حشمت غنی که هیچگونه تحصیلات رسمی ندارد، قسمت اعظم جوانی خود در جریان دهه های سالهای 1980 و 1990 را بحیث رانندۀ تکسی در ورجینیا گذرانیده است. من بطور تصادفی حشمت غنی را در سال 1996 در آپارتمان پدرش در ویرجینیا ملاقات کردم. او به سختی به پشتو صحبت میکرد. حشمت با وسیله سازی آشکار برادر بزرگ خویش، راه خود را در پارلمان افغانستان بحیث نماینده کوچی ها باز میکند.
رئیس دانشگاه براون در کنفرانسی در بارۀ افغانستان در ماه می 2011، در معرفی اشرف غنی اعلام کرد، غنی برایش گفته (ظاهرا با افتخار!) که تاریخ تولد او را پدرش (شاه پسند) در دایره المعارف (دانشنامه) نوشته است! مفکورۀ "دایره المعارف" در خانوادۀ اشرف غنی و (اکثریت وسیع خانوادۀ کابلی ها) در جریان دهۀ سالهای 1940 با واقعیت های فرهنگی زندگی محلی در کابل و بخصوص کابل قدیم ناسازگار است. درحقیقت، این یک تضاد عمیق است که بتوان نام دایره المعارف را در فرهنگ های بیسواد جوامع کوچی افغانستان پیدا کرد. غنی در کنفرانس دانشگاه براون، بخاطر اختراع و در واقعیت جعل عمق تاریخی برای گمراه سازی و درهم سازی سیاسی تفصیلات خویش، بیان کرد که در معرفت شناسی بغداد نوشته بود...
تصویر های زیادی از اشرف غنی وجود دارد که او را (تقریبا کاملا برهنه) در محضرعام (برای وضو!) در یک جوی آب در شرق افغانستان در سال 2009 نشان میدهد! چنین یک نمایش بی حرمتی از بدن، جائی در فرهنگ اسلامی افغانستان ندارد. در تصویر دیگری دیده میشود که در یک مراسم رسمی نظامی، روی خود را با بیرق پاک میکند! برای کسانیکه علاقمند فیشن و مود لباس اند، حضور عمومی اشرف غنی نمایشگر الماری لباس از طعم بلند و تنوع زیاد است: از پیشا-عصری تا عصری، از عصری تا پسا-عصری، از دریشی های زیبای اروپائی با نکتائی های گرهدار تا جوره های شلوارکمیس چیندار (گیبی) روستائی. در افغانستان هیچکسی بجز از اشرف غنی چنین کالا های متنوع، دریشی های اروپائی، لنگی های افغانی و سایر لباس های ظریفانه را نمی پوشد. به باور من هیچکسی نمیتواند تنوع لنگی های را دریابد که جمجمۀ اشرف غنی را تزئین میکند. دیده نشده که اشرف غنی چپن بپوشد (جیلک های سبز راهدار آستین دراز که حامد کرزی می پوشد). من تصویرهای غنی را در دریشی های پاریسی اش ندیده ام. همچنان هرگز ندیده ام که اشرف غنی لباس های "افغانی" را که در افغانستان می پوشد، در اروپا یا امریکا بر تن کند. دلایل این اختلاف سبک ها در عرصۀ سیاسی و فرهنگی فقط می تواند برای رولا، جنرال دیوید پتریوس و توماس گویتیر معلوم باشد. بهار گذشته اشرف غنی یک ریش نسبتا دراز هنرمندانه را با بروت خود به نمایش گذاشت. اما در جولای تمام چهره اش تراشیده بود!! چنین تغییرات (میل به بی ثباتی کامل) در "ارایۀ خود در زندگی روزمرۀ" اشرف غنی را میتوان بسادگی به "طعم" یا دینامیک سیاست های افغانی و جهانی یا موقعیت متغیر جایگاه اشرف غنی در این دینامیک ها و یا پیچیدگی های فزیولوژیکی عمیق در درون اشرف غنی ربط داد که فقط میتوان حدس و گمان زد.
اشرف غنی و کلیر لکهارت (یک سرمایه گذار اروپائی با بنیاد مرموز علمی و وابستگی های نهادی) کتابی نوشته اند بنام "ترمیم/تعمیر دولت های ناکام" که تا حدی به افغانستان پرداخته اند. برای رد اصولی محتوای این کتاب، به فصل 19 کتاب "اقتصاد سیاسی جنگ" توسط سی تی کاینی و آر لی مادرز 2011 انستتیوت کاتو مراجعه کنید. اشرف غنی عضو شورای اتلانتیک است؛ لکهارت همکار شورای اسپین است. غنی و لکهارت روسای مشترک موسسه موثریت دولتی است که مقر آن در واشنگتنی دی سی میباشد. این دو متخصص خود- ساز در دولت سازی و ترمیم دولت، اخیرا "آمادگی برای سوریۀ جدید" را ابداع کرده اند. اشرف غنی نمونۀ حیوان خانگی عجیب و دوست داشتنی "افغان" غرب (شاید فراتر از "تازی افغانی") است. او در این اواخر توسط "مجلۀ چشم انداز" برتانوی بنام "متفکر عالی" درجه دوم در جهان در سال 2013 اعلام شده است. نیویارک تایمز (2009) اشرف غنی را بحیث "تعلیم یافته ترین و غربی شده ترین نامزدان افغانستان" اعلان کرده است. در سال 2006 رولا نادر، انسان شناس برجستۀ شرق میانه برایم گفت که اشرف غنی بخاطری در بین دانشمندان اروپائی و امریکائی و نخبگان سیاسی مشهور است که "انگلیسی بسیار خوب" صحبت میکند! مایکل کنیدی یک جامعه شناس امریکائی و شرکت حامی پروژۀ "مشغولیت افغانستان" در کنفرانس افغانستان در دانشگاه براون در سال 2009 محزونانه اشرف غنی را چنین خطاب کرد، "آرزو داشتم تعداد زیادی مثل تو وجود میداشت". چقدر زیبا!! ببینید او چگونه دست ها، چشم ها و انگشت های کبوتری و درخورستایش خود را حرکت میدهد!!
وقتی اشرف غنی وزیر مالیه افغانستان بود، درجریان مجالس وزرای کرزی مشهور به بدخلقی و تند مزاجی بود. او در جریان ریاست دانشگاه کابل بخاطر عدم برخورد مناسب با استادان محلی دانشگاه مشهور بود. اما در ملاقات ها و گفتگو ها با مهمانان اروپائی- امریکائی اش در آنزمان کاملا آرام و ساده معلوم میشود. این اثرات اجتماعی متغیر، در برخورد های زبانی اشرف غنی و حرکات بدنی او در عرصۀ اجتماعی نیز دیده می شود.
در کنفرانس 2008 در انستیتوت بروکینگز (در محضر اشرف غنی) لخدر براهیمی مشاور خاص منشی عمومی ملل متحد در بارۀ افغانستان، در مورد کارائی اشرف غنی (وقتیکه بحیث معاون براهیمی خدمت میکرد) چنین نظر داد: "این واقعا یک تجربۀ بود که با او در افغانستان برای دو سال بسیار بسیار طولانی و کامل کار کردم. قبل از اینکه وظیفه را ترک کنم، یک قصه در موردش گفتم. من گفتم شما میدانید، یک بادیه نشین کوشش میکرد شتر خود را بار کند. او تمام انواع اشیای خود را یکی پس از دیگری در پشت شتر می گذاشت. بعدا با یک کیسۀ بزرگ آمده و گفت، نمیدانم اینرا هم علاوه کنم یا نه. شتر بر گشت و برایش گفت، شما راست بروید (آنرا هم بگذارید)، من در هیچ حالتی برخاسته نمیتوانم. اشرف مانند همان آدم در افغانستان بود و هنوز هم مثل او است. یگانه تفاوت اینست که او میخواهد برخیزد". جیمز کارویل ستراتژیست معروف سیاسی امریکائی بصورت آشکار بحیث مشاور و رایزن در مبازرات انتخاباتی اشرف غنی برای ریاست جمهوری افغانستان در 2009 خدمت می کرد. غنی در یک بیانیۀ عمومی در رابطه به کارویل چنین گفت، "این پسر لوزیانا است که درک میکند (آنرا میشناسد). اگر شما نیواورلیان را بشناسید، افغانستان را هم می شناسید". نیواورلیان شهر (خانۀ) کارویل است. تعجبی ندارد که حالا اشرف غنی رئیس منصوب امریکا در "کمیسیون همآهنگی گذار افغانستان" است!
1. http://zeroanthropology.net/20...
Or
http://www.khorasanzameen.net/...
پيامها
8 اكتبر 2013, 18:19, توسط زر یا لَی
از ذات خراب است و دروغ این مجهول. مرگ بر نوکر و جاسوس
8 اكتبر 2013, 18:20, توسط زر یا لَی
پرورش یافتگان غرب در خدمت بادارانش بودند و هستند
8 اكتبر 2013, 18:35, توسط پرویز "بهمن"
مقاله ء مذکور خیلی محققانه وموشگافانه ومستند نگاشته شده است. جالب این است که جناب اشرف غنی احمد زی مخالفان خود را متهم به دلالی قومی میکند ولی از برادر دیوانه اش حشمت غنی که خودرا به زور وتزویر رئیس ونمایندهء بالفعل کوچی ها در آورده وازین طریق امرار معاش میکند هیچ حرفی بزبان نمی آورد.
نکتهء دیگر تغیر دادن لباس وفیافهء ظاهری این مرد است که او درهر موسم سال چهره بدل میکند ومطابق فرمودهء نویسنده او عجب جمجمه ای دارد که عمامه ها ودستارهای رنگارنگ مناطق مختلف افغانستان به سرش جور می آید. به نظر من این آقا نسبت به کرزی هم برای غیر پشتونها خطرناک تر است زیرا او قابلیت فریب دادن را درتغیر دادن ظاهر وقیافه دارد ولی کرزی بیچاره از روز اول با همین چپن وقره? قلی برای فریب غیر پشتونها بند ماند و زیاد به عوام فریبی مهارت لازم بخرچ نداد. باهمه حال اصل سخن این است که اگر جناب اشرف غنی احمدزی خواهان جلب اعتماد غیر پشتونها می باشد باید علنا اعلان کند که:
— آیا ایشان هنوز هم شهروند ایالات متحدهء امریکا استند ویا نه؟ چه وقت ودرکجا از حق شهروندی امریکایی شان گذشته اند وکدام دادگاه ایالت متحدهء امریکا این درخواست جناب اشرف غنی احمدزی را قبول کرده وشهروندی امریکایی اش را ازنزدش گرفته است؟
از پشتونیزه نمودن ادارات دولتی بصورت قطع دست برداشته و سرود ملی را یا به به دو زبان ویاهم به سه زبان در می آورد و زبان پشتو را صرف وصرف منحیث یک زبان شفاهی ومحاوره میان خود پشتونها تقلیل میدهد واز بکار گیری آن بحیث زبان رسمی و داد وستد ومعاملات جلوگیری میکند.
زیرا به تجربه ثابت شده است که هرکی درین وطن بخاطر تقویت زبان پشتو پا ها را لچ کرده اراده ایی جز عقب نگهداشتن این وطن؛ تقسیم بندی باشنده گان این سرزمین میان بومی ومهاجر چیز دیگری در سر نداشته است.
زبان پشتو نه زبان علم است نه زبان سیاست ونه هم زبان دین ونه زبان عرفان ونه زبان هنر
این زبان خودساخته هرچرند وپرندی که درآن یک (ی) زیر دار و ( د) پندک دار اضافه نمايی پشتو می شود. برای ملت سازی فقط زبان فارسی کفایت میکند ولی اگر بسیار تب زبان دوستی پشتونها بالا بگیرد صرف درمناطق پشتون نشین میتوان زبان پشتو را رسمی ساخت.
— در بازسازی همهء استانهای افغانستان جناب احمدزی صاحب تعهد بسپارند که برضد تمام انواع تبعیض وتمایز مبارزه نموده وتبعیض وبرتری قومی راهرگز برسمیت نمی شناسد. هیچ قوم وهیچ زبان وهیچ گروه قومی را نسبت به دیگر اقوام وزبانها ترجیح نمیدهد ومعیار انتخاب افراد در ادرات دولتی اش را تنها وتنها شایسته سالاری میداند. آیا جناب ایشان با این طرح موافق اند؟
8 اكتبر 2013, 20:15, توسط سردار
خدا کند که باز این بار ما هزاره ها یکی دیگر از فاشیستان قبیله را از دست خود رستم کرده بر سر خود ستم نکنیم.
9 اكتبر 2013, 09:38, توسط k
پرویز "بهمن" Irani har qadar ke mesle sag bajafe je ra name gerad to mordagaw name Afghanistan mekhwahe tager bdehe .....hahahaha en khwab ast o khyal ast o mahal
11 اكتبر 2013, 03:43, توسط نینوا
سلام خدمت خواننده ها،
من جناب لعل زاد را از نزیک میشناسم و تقریبا در همان منطقه ای که ایشان زندگی میکنند من هم بود و باش دارم. در باره ای شخصیت ایشان چیزی زیادی نمیخواهم بنویسم چون اول اینکه ایشان شخصیتی ندارند که قابل بحث باشد د دوم اینکه همه افغانها در لندن ایشان را میشناسند که چگونه یک شخصیت بی هرزه و فروخته شده ای ایران است. من ایشان را شخصا از این جهت میشناسم که چند وقتی با دختر ایشان شگوفه لعلزاد ارتباط داشم و دوست دختر Gilr Friend من بود ولی وقتی به خانه ای ایشان رفت و آمد را شروع کردم دریافتم که باوجود انکه شگوفه لعل زاد شخص متعصب نیست اما پدرش که همین لعلزاد باشد در اتش بسیار عمیق و جهنمی تعصب میسوزد. در ابتدا چون در باره من معلومات زیادی نداشت با من روش خوب میکرد اما وقتی که چند بار همراه شگوفه جان به خانه ای ایشان رفتم و سوالات ایشان را به ارتباط افغان بودن خویش جواب دادم ایشان دفعتا به قهر و غصب شدند و از ان به بعد مرا به خانه ای خویش اجازه نمیداند. خوب به هر صورت برای من مهم نبود که به خانه ای ایشان بروم زیرا شگوفه جان به خانه ای من میتوانست بیاید اما اوضاع را بروی دختر خود اینقدر تنگ ساخت تا که ان دختر بیچاره برای یک هفته در اطاق من بود و به خانه ای پدر خود تشریف نمیرد. بلاخره این اقای لعلزاد به وسیله تعمیل زور و جبر دختر خود را مجبور ساخت از من دوری نماید و داستان عشق من ناتمام باقی ماند. من از انجا ایشان را شناختم که چگونه یک شخص متعصب و فاشیستی هستند. و البته در زمانی که در خانه ایشان رفت و آمد داشتم میدیدم که اکثرا ملاقات شان با ایرانی ها بود که بعد ها شگوفه جان برایم گفت که ان ایرانی ها کارمندان سفارت بسته شده ایران در لندن بودند و دوستان خیلی صمیمی این اقای لعلزاد بودند.