قرائت فاشیستی از انتخابات!
دمکراسی را نمیتوان ازبالا وبه شیوۀ استبدادی وتحکم درجامعه تعمیم بخشید. مادامیکه دریک جامعه زمینه های عینی دمکراسی فراهم نگردیده باشد واکثریت افراد یک جامعه تشخیص ندهند که رای آنها درتعین سرنوشت شان چه اثری برجای میگذارد ودارای چگونه ارزشی است؛ تطبیق آن ازبالا امری است مشکل زا وپیامد آن نیزبجای اینکه راه را بسوی خوشبختی بازنماید، خود به عامل بازدارنده درروند رفاهیت وآزادی مردم مبدل گردیده، گرهی برگره های کورناگشوده خواهد افزود.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
با آنکه در جهان امروز، و خصوصاً درجمع آگاهان اروپایی، انتخابات منحیث " محک " دموکراسی شناخته نمیشود، و بلکه از شمار " روش " های به حساب میاید که در دموکراتیزه شدن جامعه مدد میرساند، اما در کشور ما که اینک دومین دور انتخابات را در طول تاریخ معاصرش به تجربه نشسته است، " انتخابات " نه تنها به گونۀ یک هنجار بلکه از نگاه مفهومی نیز مورد قرائت نادرست قرار گرفته است و این گونۀ نگرش ، تفسیر،تحلیل،تعلیل و ارزیابی که میتوان آنرا " قرائت فاشیستی" نامید چه بسا که اکثریت مقوله ها و مفاهیم سیاسی – اجتماعی و فرهنگی در کشور ما گرفتار چنین نحوۀ از نگرش شده اند و از روح اصلی آن خالی گشته آنگاه وارد بحث های عمومی میگردند و از اینرو جاذبه و کشش لازم را در میان لایه های اجتماعی بر نمی انگیزند.
دموکراسی و انتخابات از آن دستۀ از مفاهیم و هنجار های سیاسی – اجتماعی اند که از تیغ تجربه و عقل جوامع بشری گذشته اند و به قول معروف امتحان پس داده اند.
و اما چرا دموکراسی و چرا انتخابات ؟
" دموکراسی اصولا روشی است برای کم کردن نقش فرد در حکومت و برای مستغنی گشتن از انقلاب قهرآمیز. چرا که دادن اختیارات بسیار به یک فرد،احتمال خطا را شدیدا بالا می برد و مدیریت معقول طالب خطای کمتر است. نظامهای که اصلاحشان به انقلاب قهرآمیز نیاز داشته باشد و یا فرد در آنها وزنۀ بزرگ و موثری باشد، نظام دموکراتیک محسوب نمی شوند."1
بناءً اگر با توجه به نقش شهروندانی که واجد شرایط رای دهی اند و با استعمال رای شان خواستار تغییر و تحولی در اجتماع و جامعه و حیات اجتماعی خویش اند، انتخابات را مطالعه کنیم ، آنانی را که از سرآگاهی و تعهد به نفع تغییر مثبت رای میدهند میتوان " اصلاح گر " نامید همانگونه که دکتر سروش توضیح میکند :" اصلاحگر در نظامهای دموکراتیک همان انقلابگر در نظامهای غیردموکراتیک است." 2
اینجا به قول مارکس توجه می کنیم که میگوید :" بعضی نظامها اصلاح برنمی دارند و اصلاح آنها عین اعدام آنهاست." 3
نتیجتاَ اینکه :" دموکراسی میخواهد نظامی برپا کند که برای اصلاح آن نیازی به انقلاب قهرآمیز نباشد.آن نظامهای فردی و استبدادی اند که اصلاحشان عین انقلاب است. به عبارت دیگر،یک اصلاح کوچک در نظام های استبدادی و توتالیتر، جامۀ یک انقلاب را به خود می پوشد و یک انقلاب در نظامهای دموکراتیک،شکل یک اصلاح را به خود میگیرد، پس اصلاح گر در نظامهای دموکراتیک همان انقلابگر نظامهای غیردموکراتیک است." 4
ازجانب دیگر، تجربۀ تاریخی به اثبات رسانیده است که دمکراسی را نمیتوان ازبالا وبه شیوۀ استبدادی وتحکم درجامعه تعمیم بخشید. مادامیکه دریک جامعه زمینه های عینی دمکراسی فراهم نگردیده باشد واکثریت افراد یک جامعه تشخیص ندهند که رای آنها درتعین سرنوشت شان چه اثری برجای میگذارد ودارای چگونه ارزشی است؛ تطبیق آن ازبالا امری است مشکل زا وپیامد آن نیزبجای اینکه راه را بسوی خوشبختی بازنماید، خود به عامل بازدارنده درروند رفاهیت وآزادی مردم مبدل گردیده، گرهی برگره های کورناگشوده خواهد افزود.
کشورما تجربۀ تلخ ودرد ناکی دراین زمینه ازدوران حاکمیت مشروطیت- که درحیات سیاسی جامعه ما ازمهمترین دوران سیاسی مبتنی برنگاهی به آیندۀ متجدد میباشد- داشته وهنوزهم دوران فترت بعد ازآن فروپاشی را که ناشی ازعدم سازگاری جامعه با آن نگاه ها بود، تجربه مینماید.
اما با یک نگاه گذرا به تجربۀ دو دوره ازانتخابات ریاست جمهوری ویا به تعبیر دقیق ترنمایشی ازتقلب وریا درجهت عزل ونصب قدرتمندان، بازهم میتوان نمایی ازویژگی های متفاوت وامید وارکننده ای را دراین دو دوره بوضاحت مشاهده نمود.
1- دوران اول انتخابات ریاست جمهوری نمایشی افغانستان که درماهیت امرچیزی جزمشروعیت بخشیدن به انتصاب آقای کرزی نبود، با همه تقلبات صریح وانکارناپذیرش برای مردمی که ازیک دورۀ سیاه استبداد طالبانی رهایی یافته بودند، قابل پذیرش بود. زیرا مردم افغانستان درتحت پوشش شعارهای فریبندۀ آزادی وسازندگی مجدد کشوروآنهم با پشتبانی قدرتهای بزرگ اقتصادی جهان ودررأس ایالات متحدۀ امریکا که نماد سازندگی وتجدد معرفی بود، با همه دست نشاندگی نظام حاکم، ازآن استقبال نموده وبه امید آن لحظه شماری مینمودند که دیگرشاهد جنگ ویرانگرداخلی نبوده ودرفضای امنیت ومصئونیت عادلانه زندگی نوین خویش را آغازخواهند نمود. اما متأ سفانه این رویای بازسازی وجامعۀ امن نوین نه تنها به حقیقت نه پیوست که بعد ازمدت کوتاه به عکس خویش مبدل گردیده، شاهد چونان لجام گسیختگی نظام حاکم درهمه زمینه های حیات سیاسی- اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی گردیدند که حسرت گذشته های دردناک خویش را میخوردند. زیرا بقول معروف هم دنیای خویش را برباد رفته میبینند وهم آخرت خویش را. چون نه تنها شاهد دگرگونی مثبت درسرنوشت خود نیستند که بگونه ای کشوروخویشتن را درچنگال مافیای بزرگ وبی رحم ملی وبین المللی به اسارت میبینند.
تجربۀ هشت سالۀ حکومت داری " تیم دولت " برسراقتدار، با شیوع گستردۀ فساد ومدیریت ناکام وبدنام ازبزرگترین مظاهری اند که درانظارمردم چهره نمایی میکند. ازاینرو درباورمردم افغانستان ودریک فضای بدوراز چپاولگری وغصب رای برحق مردم، وزنه و جایگاه آقای کرزی همانگونه که درداخل کشورمشخص ومفهوم است، برای حامیان بین المللی او نیزروشنترازخورشید خواهد بود.
2- حال باوجود آنکه مشق و تمرین دموکراسی و رو آوردن مردم به این پدیدۀ غریبه، در کشور ما عمر درازی ندارد؛ ولی درانتخابات دوردوم ریاست جمهوری با وجود دشواریهای فراوانی که پیش روی مردم وجود داشت، اگرمنصفانه به بررسی گرفته شود، ازچنان درونمایه ای برخورداربود که میتوان آنرا بمثابۀ نقطۀ عطفی برای تعین سرنوشت نیک فردای کشور ومردم درامر تمرین دمکراسی ونظام قانونمند درانتخابات دورسوم به انتظارنشست، درصورتی که دشمنان داخلی وخارجی افغانستان آنرا عمداً درمسیرانحراف، معامله وفروپاشی سمت وسو نبخشند.
سخن گزاف نخواهد بود اگر گفته شود که انتخابات دور دوم در کشور ما با آنکه در فضای نا مناسب امنیتی و در حالیکه هالۀ از ابهام و تردید در مورد شفافیت آن موجود بود، بگونه ای برگذارگردیده ومورد استقبال مردم قرارگرفت، که درآن بوضاحت یک شگفتی ودرایت سیاسی را درمردم افغانستان بمراتب بیشترازنمایندگان کاذب ورهبران عوام فریب میتوان مشاهده نمود وآن درحقیقت باوربه تغییر و اصلاح وضعیت اسفبارموجود میباشد. دراین دوره ازانتخابات ریاست جمهوری هیجان ونمایشاتی را که مردم درحمایت ازنامزدان مورد تائید شان به نمایش گذاشتند، بهترین گواه آن است که مردم با وجود زد وبند های نا سالم سران رهبران تنظیمی وقومی درجهت تامین منافع خودی، راه خویش را ازآنان جدا نموده بگونۀ طبیعی وخود جوش دورکسانی گرد آمدند که یا منشای تغییروامید دروضعیت موجود پنداشته میشدند ویا نمونۀ مدیریت صادقانه وبدورازهرگونه معامله مادی وسیاسی.
اگرتقلبات را کنارگذاشته وآنرا درچهارچوب وضعیت شفاف وقانونمند به بررسی بگیریم، درحقیقت دوچهرۀ شاخص وبرنده درجایگاه اول ودوم قرارمیگیرد و درحقیقت برندگان واقعی این دورانتخابات دکترعبد الله عبد الله ودکتررمضان بشردوست میباشند. برای نگارنده مایۀ امیدواری است که می بینیم آقای رمضان بشر دوست که نه ازامکانات پولی برخورداربود ونه هم ازقدرت دولتی اما دراکثریت مناطق واستانها ی پرنفوس کشوردرردۀ سوم قراردارد ودکترعبد الله با اکثریت مطلق درجایگاه اول. این واقع بینی مردم (ازهمه اقوام ساکن کشور) دربرابردکتررمضان بشردوست ودکترعبد الله مباشرآنست که مردم به تعین سرنوشت خویش بیش ازگذشته باورمند گردیده وتغییرآنرا یا درصداقت نامزدان شان میبینند ویا دربرنامه های ارایه شده ازجانب آنان، که نمونۀ بارزاین دوشاخصیت دکتررمضان بشردوست ودکترعبد الله بودند. آنانی که به دکتررمضان بشردوست رای دادند دوویژگی را درنظرداشتند، یکی صداقت وپاکی بشردوست ودو دیگرداشتن درجۀ تحصیل بلند ومدارک مستند.
دکترعبد الله نیزازویژگی های بخصوص وعامه پسند برخوردارمیباشد وآن داشتن طرح وبرنامۀ مشخصی است که اکثریت مردم حضورخویش را درامرتعین سرنوشت خود بیشترمشاهده مینمایند. یعنی نظام جمهوری پارالمانی وانتخابی بودن والیان وسایرگردانندگان قدرت های محلی میباشد. هشت سال یکه تازی وچپاولگری های والیان وفرماندهان خودسرمتکی براختیاربی حد وحصرنظام ریاستی غیرمسئول دربرابرمردم، ازبهترین نمونه های است که مردم را بیش ازپیش به سرنوشت خویش علاقمند ساخته ودرصدد آن برآمده اند تا ازطریق انتخاب نامزدی که به آنان وعدۀ تغیروامید را داده است، درتعین سرنوشت خویش ازطریق رای خود بتوانند نقشی را ایفا نمایند. ویژگی دیگری که دکترعبد الله را ازحمایت بیشترمردم برخوردارگردانیده است درجنب انجام ماموریت درمدیریت های بلند اداری ومعرفی بودن آن درسطح ملی وبین المللی، داشتن فکرجوان ومتجدد ترنسبت به رقیب انتخاباتی اش آقای کرزی که درتمام دورۀ حاکمیتش جزحسرت خوردن عدم همرائیش ازجانب طالبان وتفکرمعین طالبانی چیزدیگری را به نمایش نگذاشته است. ویژگی دیگری که دکترعبد الله را به یک چهرۀ مورد پذیرش درمیان اکثریت مردم مبدل نموده است یارویاوربودن با شهید مسعود است. چون مسعود مظهرآزادگی وخود بودن درمیان جامعۀ دینی افغانستان میباشد.
اما رقیب دکترعبد الله آقای کرزی با نظام بی کفایت ریاستی اش نه تنها منشای اثرنیک وسازنده ای درافغانستان هرگزازآب درنیامد، که با عملکردهای ناشیانه وتک قومی اش بیشترازپیش به دشمنی های خانمان براندازقومی، زبانی، سمتی ومذهبی دامن زده افغانستان را نه تنها به یک انبارمدهش باروت مبدل نموده است، بلکه زمینه سازتشدید بحران وروی کارآمدن یک نظام طالبانی درآینده نیزگردیده است. آنچه را که دایم به حیث کارکردهای نیک دوران ریاست جمهوری خویش برخ مردم میکشد، با همه بی ما یگی وآینده نداشتن آن دست آورد ها زمانی میتوانست روی آن بعنوان کارکرد خوب حساب بازنماید که میتوانست بجای تشدید این دشمنیها وخطرسقوط دوبارۀ نظام وحاکمیت سیاسی، این کشوررا به ساحل امن وثبات سمت میبخشید.
پس آنچه که مایۀ امیدواری است، اینست که اکثریت مردم آهسته آهسته به مفهوم اهمیت رای خود پی برده بجای اینکه به هویت تباری کسی نگاه نمایند، به برنامه ومدیریت وصداقت پیشگی اشخاص می اندیشند که نمونۀ برجسته آن دکتربشردوست ودکترعبد الله میباشند. دریک جمله اگرخلاصه نمائیم، انتخابات دوردوم میرساند که به قول دکترسروش مردم توجه شان را بیشتربه این سوال مهم که «چگونه باید حکومت کرد» معطوف میدارند وازقید اینکه «چه کسی باید حکومت کند» می رهند!5
زیرا وقتی سوال " چگونه باید حکومت کرد "؟ مطرح میشود، بیشتر جنبۀ معرفتی مسئله مورد دقت است و اینکه حکومت از جنس دانش است و اداره به برنامۀ گره کشا نیاز دارد، و برنامه کار آ از همان دانش اجتماعی و سیاسی قوت میگیرد و آنگاه هرکه برنامه هایش عقلایی تر و سازنده تر، و شایستگی اش در امر " مدیریت نیروی انسانی " برتر هم او برای قرار گرفتن در راس امور بهتر!
ولی با تاسف هنوزآقای کرزی وتیم همراهانش دررویای عبدالرحمانی بسربرده با پیشداوری های ناشی ازاطمینان تائید بیرونی، بجای اینکه مشروعیت نظام سیاسی کشوررا درجمهوریت آن جستجونموده ومعقولیت آنرا درجغرافیای سیاسی ای بنام افغانستان وبرای همۀ شهروندان برابرحقوق جامعه محک بزنند، «قرائت فاشیستی» ای را ازانتخابات ودمکراسی فرمایشی ای که هرگزبدان باورندارند، به خورد تباروطایفۀ خاصی داده، به عوض گذاربسوی ثبات وامنیت عادلانه وقانونمند، با تقلبات وقیحانه وآفتابی خویش درمسیری گام برمیدارند، که جزازمسیرخون وخیانت نمیگذرد.