هزاره نسلی از سلسله توركتباران
از قرار اسناد ، شواهد و مدارك تاريخ يك و نيم صد سال اخير ، براي نابود ساختن ، تحريف و سردرگم كردن هويت تاريخي اقوام زيراستبداد بطور عام و توكتباران بطور خاص از جمله تورك هاي هزاره به مثابه قوم رو در رو با مستبدين تاريخ ، علاوه بر سركوبگري فيزيكي و نسل كشي ، روش هاي مختلف براي نابودي هويت فرهنگي و اتنيكي از جانب حكومت هاي فرمانروا بر سرنوشت مردم ، بكار رفته است
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمت اول
بررسی چگونگي رشد حوادث بعداز جنگ جهاني دوم ، تغيير تناسب موقعيت سياسي و نظامي دولت ها و تسريع آزادي ملت ها از زير بار استبداد نژادي ، قومي ، زباني ، ديني و مذهبي در آسيا ، افريقا ، امريكاي لاتين و بعضي ملل ديگر نمايانگر آنست كه در حال حاضر جهان به سوي پذيرش اصل حق تعيين سرنوشت ملي، كثرت گرايي قومي، اتنيكي ، زباني ، ديني و مذهبي پيش رفته و طريقه دولت - ملت سازي با توسل به سركوب و ستم ، كارآيي خود را بيش از پيش از دست داده و سيماي دور از اخلاقي و انساني خود ر در پيشگاه انصاف و عدالت برملآ مينمايد .
انكشاف وضعيت سياسي ، اجتماعي و نظامي سه دهه اخير در افغانستان به وضاحت به اثبات ميرساند كه اعمال اهرم سركوب و ستم ملي راه حل ايجاد ملت و تآمين وحدت ملي نبوده بلكه سرپوش گذاشتن بر واقعيت هاي انكارناپذير وجود فرهنگهاي گوناگون ملي و محلي است كه عموما با وقوع بحرانهاي سياسي ، اجتماعي و اقتصادي همراه با ضعف و نابكاري دولتهاي مركزي و افزايش حس خودآگاهي و خوداراديت مردم زير بار ستم ، دوباره سر بر مي آورد و چه بسا چهره قهرآميز و آشتي ناپذير به خود گرفته و براي دفاع از حقوق حقه خود خشونت و نافرماني را به مثابه آخرين وسيله بخاطر رسيدن به هدف بكار ميبرد . اينگونه اجبار ميتواند ضريب خطر مشتعل شدن جنگ هاي داخلي را در بناي تعلقيت هاي قومي ، زباني و مذهبي و فروپاشي دولت در جوامع كثيرالمليتي مانند افغانستان را بالا مي برد .
اين يك حقيقت مسلم است ، همانطوريكه تمامي نهادها و ساختارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي از اصل تكثرگرايي و پلوراليسم تاثير پذيرفته اند، مليت ها و فرهنگها نيز از اين امر مستثني نيستند .
تلاش در جهت دستيابي به هويت ملي و فرهنگي و برخورداري از اصل حق تعيين سرنوشت ، خواست اكثريت مليتهاي گوناگون در تمامي كشورهايي است كه مثل افغانستان داراي تكثر فرهنگي و ملي هستند . در حال حاضر از 194 كشور عضو سازمان ملل متحد، نزديك به 160 كشور، كثيرالملليه و چند زبانه محسوب ميشوند .
در آن كشورهاييكه هنوز حل مسئله قومي ، اتنيكي ، زباني و مذهبي و استقرار عدالت اجتماعي در بناي برابري شهروندي يكي از موانع بزرگ ملت سازي بشمار ميرود ، دولتها و نهادهاي سياسي و فرهنگي باييست راه هاي حل مناسبي اتخاذ نموده و ملت - دولت را با حفظ هويت قومي ، زباني ، ديني و مذهبي مليتهاي مختلف و تآمين برابري در بين آنها ايجاد و بعدآ وحدت ملي را در بين آنها تقويت بخشند .مسلم است كه يكي از پيش زمينه هاي اساسي براي ايجاد جامعه دموكراتيك ، آزاد و مستقل عبارت است از رشد مساوي فرهنگ و حفظ هويت تاريخي هر قوم ساكن در كشور معين ميباشد . مگر تلاش به حذف هويت فرهنگي و تاريخي اقوام از خصوصيات رژيم هاي شوونيستي و فاشيستي بوده كه به عقيده تاريخ نسبت عدم رعايت حقوق ديگران عاقبت به امحاي نظام هاي مستبد انجاميده است .
با تفاوت از كشور هاي توسعه يافته در اكثر كشورهاي روبه انكشاف يعني جهان سوم همگوني كشوري و اتحاد مليت ها بنابر علل تاريخي و سياسي، كه عمدتا ناشي از پاليسي استعمار كهن ازيكطرف و حاكمان تبعيض طلب از جانب ديگر در اين كشورها بوده ، ايجاد نشده است .
درحاليكه مليت هاي متنوع از نظر زباني، مذهبي، نژادي و اتنيكي در كشورهاي توسعه يافته با حفظ هويت فرهنگي و تاريخي خود با آرامش در كنار همديگر زندگي ميكنند، ما شاهد ناآرامي ها و جنگهاي خونين قومي ــ اتنيكي ، زباني و مذهبي در كشورهاي نظير افغانستان ، عراق ، ايران ، پاكستان و بعضي ممالك ديگر رو به انكشاف هستيم . يكي از عوامل دردناك و تاريخي اين وضع در همچون كشورها عبارت از رد و طرد اصل حق تعيين سرنوشت مليت ها و تلاش مذبوحانه اقشار حاكم در اضمحلال ويا حداقل تحريف و سردرگم ساختن هويت فرهنگي و تاريخي اقوام ، براي تضعيف و زوال نقش و تآثيرگذاري آنها در حيات سياسي ، اقتصادي و اجتماعي جامعه ميباشد .
عکس از صفحه فیس بوک بامیان
افغانستان كثيرالمليت يكي از كشور هاي متبارز درين حوزه است كه تاريخ آن انواع استبداد را از سر گذرانده و حاكمان دوره هاي مختلف بخصوص در سده اخير كوشيده اند تا هويت فرهنگي مليت هاي زير استبداد خويش را زايل و نقش آنها را در جامعه تضعيف نمايد . اين پاليسي از كتابخانه سوزي اقوام بومي گرفته تا تغيير نام محلات تاريخي قرآ و قصبات و حتي سرنگوني بُت باميان ادامه يافت كه ميتوان در باب كتابها نوشت .
درين بحبوحه بيش از يك قرن استبدادي بدون شك كه همه اقوام زيراستبداد افغانستان متضرر گرديدند اما فرهنگ و تاريخ مليت هزاره بمثابه يكي از اقوام تورك تباريكه با استبداد مستقيمآ دست و پنجه نرم ميكرد و چندين دوره زير تيغ نسل كشي هاي جلادان تاريخي قرار گرفت ، بيشترين ضربات را در پيكر هويت اتنيكي خود نيز متحمل گرديد . و امروز كه هويت اتنيكي هزاره بيشتر از ديگران مورد بحث حوزه هاي اكادميك قرار ميگيرد ، گوياي اين حقيقت است كه اصالت فرهنگي و هويت تاريخي اين مردم سلحشور زيادتر از ديگران مورد تاخت وتاز قرار گرفته و آگاهانه تحريف گرديده است .
از قرار اسناد ، شواهد و مدارك تاريخ يك و نيم صد سال اخير ، براي نابود ساختن ، تحريف و سردرگم كردن هويت تاريخي اقوام زيراستبداد بطور عام و توكتباران بطور خاص از جمله تورك هاي هزاره به مثابه قوم رو در رو با مستبدين تاريخ ، علاوه بر سركوبگري فيزيكي و نسل كشي ، روش هاي مختلف براي نابودي هويت فرهنگي و اتنيكي از جانب حكومت هاي فرمانروا بر سرنوشت مردم ، بكار رفته است كه بارزترين آنها به شرح ذيل ارايه ميگردد :
اول - نابود كردن مستقيم كتُب تاريخي و فرهنگي مردم بومي كشور توسط عمال حاكمه كه سياه ترين مقطع تطبيق اين برنامه ميتواند دوران اميرعبالرحمن ، زمان حكومت هاشم خان در چهره محمد گل خان مومند و دوره سياه طالبان تلقي گردد كه سوختاندن كتابخانه ناصر خسروبلخي درپلخمري مركز ولايت بغلان تازه ترين نمونه آن در زمان طالبان است.
دوم - نابود كردن آثار تاريخي مربوط اقوام مختلف كه بيانگر هويت تاريخي آن ها ميباشد .
اين ميتود را ميتوان بدو نوع مشاهده نمود يعني نابود ساختن مستقيم و هدفمند آثار تاريخي مانند انفجار بت باميان و نابود شدن آثار تاريخي در اثر بي توجه يي هدفمند حكام رژيم بر سر اقتدار كه مسلمآ تخريب بخشي از آثار تاريخي دوره تيموريان در هرات و بلخ ، درخطر نابودي قرارگرفتن برج هاي “ نصر” در غزنه و پلان هدفمند و خائينانه مقامات دولتي در تخريب قلعه “ بُست “ و نواحي آن در هلمند كه نماد امپراتوري غزنوي هاي “ فرهنگدوست “ ميباشد (( اخبار جام جم و دويچه ويله )) و آثار تاريخي امپراتوري ظهيرالدين محمد بابور ( بابر ) در نقاط مختلف افغانستان مثال هاي زنده ميتواند محسوب شود .
سوم - شيوه ديگري از مبارزه حاكمان مستبد برعليه هويت تاريخي اقوام بومي عبارت از نامگذاري مجدد اماكن معروف تاريخي كه بيانگر هويت تاريخي اقوام زير استبداد است ميباشد .مانند سبزوار ( شيندند ) قره تيپه ( تورغندي ) بويني قره ( شولگره ) قزل قلعه ( شيرخان بندر ) افغانكوت ، پشتونكوت ، پشتون زرغون وغيره
چهارم - تحريف نامهاي تاريخي ، واژه ها و اصطلاحات متعلق به قوم مشخص و نسبت دادن كلمات و اصطلاحات مربوط يك قوم به قوم ديگر، شيوه ديگري از زايل كردن هويت تاريخي اقوام تحت استبداد بشمار ميرود . البته در ادبيات و فرهنگ معاصر افغانستان موارد بيشماري در رابطه مشهود است .
پنجم - تاريخ نويسان وابسته به دربار كه مطابق ميل و پاليسي نظام حاكمه قلم فرسايي كرده اند و كساني هم كه تعلقيت هاي قومي ذهني ايشان نسبت به بيان واقعيت هاي عيني چربو كرده است ، شيوه ديگري از تحريف و زايل ساختن هويت تاريخي اقوام زير استبداد ميباشد .
خطرناك بودن اين طريق در آن نهفته است كه مواد اين جعلنامه بنابر امكانات تبليغاتي نظام حاكمه به منابع قابل دسترس واقعه نگاران ديگر قرار ميگيرد كه آب را از بالا تا پايان آلوده مينمايد .
ششم - استخدام و سواستفاده نظام هاي حاكم شوونستي از « روشنفكران » ضعيف النفس كه با روگرداني از هويت اصلي اتنيكي خود به تحريف هويت تاريخي خود دست يازيده و مطابق ميل كسانيكه منافع شخصي او را تآمين ميكنند ، قلم فرسايي ميكند .
خطرناك بودن اين شيوه در آن نهفته است كه جعلنامه چنين افراد خودفروخته به شكل اسناد معتبر در برابر واقعيت هاي تاريخي از طرف شوونيست هاي گوناگون استناد ميگردد .
هفتم - مطالعات و تحقيقات سطحي دانشمندان خارجي كه تحت چتر پاليسي نظام حاكمه صورت گرفته است ، روش ديگري براي انحراف هويت فرهنگي و اتنيكي اقوام ميباشد .
چنين پروژه ها از يكطرف از منابع جعلي تاريخ نگاران درباري متآثر ميباشد و از جانب ديگر عدم شناخت زبان و فرهنگ محيط و دشواري هاي ورود به عمق جامعه و دسترسي به منابع اصيل بنابر پاليسي دولت و صعب العبور بودن سفر ، هرگونه تحقيقات را به انحراف ميكشاند .
هشتم - هويت سازي كشور هاي همجوار به شمول استعمار انگليس براي مردم افغانستان مطابق به مزاق سياسي خود روش ديگري براي انحراف دادن هويت تاريخي اقوام تحت استبداد ميباشد . چون افغانستان هميشه كشور حايل بين شرق و غرب بوده و انگليس و روسيه با حرص بيشتر از ديگران براي حفظ منافع سياسي خود با همديگر به رقابت پرداخته و هويت تاريخي اقوام اين كشور را براي تعقيب منافع درازمدت خود قلم خور كرده است .
كشور هاي همجوار نيز در هويت سازي اقوام افغانستان بنابر مشتركات اتنيكي ، زباني ، قومي ، مذهبي و بالآخره تعقيب منافع سياسي خود شريك بوده و در تحريف هويت عيني اقوام بي تآثير نبوده است . مسلمآ هركدام ازين مسايل مستلزم تشريحات طويل است كه ميتواند هريك به باب جداگانه مطالعه و بررسي گردد .
با حضورداشت فاكتور هاي هشت گانه فوقآ الذكر ، تعريف هويت اصيل تورك هزاره بستگي كامل با شناخت عميق تاريخ توركان با تمام شاخ وبرگ آن در خراسان ، منطقه و جهان دارد كه ذكر قطره يي از آن بحر ( آفرينش هاي هنري ، ادبي و تاريخي ) ميتواند رهگشاي تصور صادق منشآ اتنيكي و تاريخي اين مردم سلحشور گردد .
به باور تاريخ ، اركيولوژي و باستانشناسي، پيشينه تاريخي تورك ها به هزاران سال قبل از ميلاد مسيح گزارش داده ميشود .
آسياي مركزي بشمول بلخ باستان ، توركستان چيني و آسياي صغير كه وطن اصلي تورك ها بشمار ميرود ، گسترش اقوام مختلف تورك در آسيا و اروپا از همين نقاط آغاز گرديده و براي امروز تورکان دنيا در وسعتي از سيبيريا تا حوزه بالکان عمدتاً در کشورهاي قزاقستان، ازبکستان، قرقيزستان، ترکمنستان، روسيه، مغلستان ، چين، جمهوري آذربايجان، افغانستان، ايران، ترکيه ، قبرس ، عراق و در برخي کشورهاي ديگر پراکنده زندگي كرده و به شاخه هاي متعدد توركي منقسم شده اند كه با لهجه هاي مختلف توركي و بعضآ به زبانهاي عارضي صحبت نموده و بنام هاي قومي ذيل معروف اند كه بارزترين آنها به ترتيب الفبا يادآوري ميگردد :
يك - اوزبيگ - عمدتآ متوطن در اوزبيكستان - افغانستان بوده و زبان ايشان توركي اوزبيگي « چُغتايي » ميباشد .
دو - آذري - عمدتآ متوطن در جمهوري آذربايجان ، ايران و قسمآ عراق بوده و زبان آنها توركي آذري قلمداد شده است .
سه - اويغور - عمدتآ متوطن در جمهوري خلق چين بوده و زبان شان توركي اويغوري ميباشد .
چهار - ايماق - « اين كلمه مُغلي در اصل اويماق به معني قوم است » عمدتآ متوطن در افغانستان بوده و زبان آنها دري (( و ساكنين ايماق ولايات اوزبيگ نشين زبان اوزبيگي )) ميباشد . كاتب هزاره در صفحه ??? كتاب خود بنام « نژادنامه افغاني » درباره قوم ايماق چنين مينويسد “ اويماق كه به اصطلاح تاتار و مغل قوم ويا حصه جمعيت متحدالاصل اند كه در افغانستان چهار فرقه چون تايمني ، هزاره ، تيموري و زَوري موجود است كه بنام چهار ايماق ياد ميشوند “ .
پنج - اسيت - اسيت شمالي و اسيت جنوبي مربوط بخش قفقازي روسيه فدراتيف بوده و زبان ايشان اسيتي ميباشد .
شش- ازره « هزاره » - عمدتآ متوطن در افغانستان ، پاكستان ، ايران و عراق بوده و زبان ايشان هزاره گي ميباشد . هزاره گي عبارت از لهجه خاص زبان دري است كه از بيست تا بيست و پنج درصد آنرا اصطلاحات توركي مُغلي و توركي چُغتايي تشكيل ميدهد .هزاره كه در گويش اصلي خود مردم “ ازره “ است ، براي اسم مكان نيز كاربرد دارد . مثلآ گفته ميشود “ من از ازره آمدم “ يعني كه من از جاي زندگي هزاره ها آمدم .
هفت - باشقر - عمدتآ متوطن در جمهوري خودمختار باشقرتستان (( روسيه فدراتيف )) بوده و زبان ايشان توركي باشقري ميباشد .
هشت - بيات - متوطن بشكل پراگنده در افغانستان و كشور هاي همجوار بوده و زبان اكثريت ويا رسمي كشور هاي ساكن را پذيرفتند .
نه - تايمني - كه بشكل پراكنده در افغانستان زندگي ميكنند ، و زبان آنها دري ميباشد . لغت تايمني را بعضي ها به معني سوار به « تاي » ترجمه ميكنند . تاي به زبان توركي معني چوچه اسپ را ميدهد و « مِنماق» سوار شدن صيغه مصدر و “ مِن “ صيغه امر سوار شو معني دارد .
ده - توركمن - عمدتآ متوطن در توركمنستان ، افغانستان ، ايران ، عراق بوده و به زبان توركي توركمني صحبت ميكنند .
يازده - تورك عثماني - عمدتآ متوطن در توركيه و به زبان توركي عثماني گپ ميزنند .
دوازده - تورك قبرس - عمدتآ متوطن در قبرس بوده و زبان ايشان توركي عثماني ميباشد .
سيزده - تاتار - عمدتآ متوطن در جمهوري خودمختار تاتارستان (( روسيه فدراتيف )) و قسمآ در افغانستان بوده و زبان آنها توركي تاتاري ميباشد .
چهارده - داغستاني - عمدتآ متوطن در جمهوري خودمختار داغستان (( روسيه فدراتيف )) بوده و زبان آنها توركي داغستاني ميباشد .
پانزده - چيچن - متوطن عمدتآ در جمهوري خودمختار چيچن (( روسيه فدراتيف )) بوده و زبان ايشان چيچني است .
شانزده - اينگوش - عمدتآ متوطن در جمهوري خودمختار اينگوشي (( روسيه فدراتيف )) بوده و زبان شان اينگوشي ميباشد .
هفده - قزاق - عمدتآ متوطن در جمهوري قزاقستان و قسمآ در شمال افغانستان بوده و زبان ايشان توركي قزاقي ميباشد.
هژده - قرغز - عمدتآ متوطن در جمهوري قرغزستان بوده و زبان آنها توركي قرغزي ميباشد.
نزده - قزلباش - عمدتآ متوطن در افغانستان و ايران بوده و زبان آنها دري - فارسي ميباشد.
بيست - مُغل - عمدتآ متوطن در جمهوري مغلستان و قسمآ در چين بوده ، زبان آنها توركي اويغوري ميباشد ولي بنابر عوامل متعدد تاريخي - فرهنگي نسبت به ديگر لهجات زبان توركي به ثقلت گراييده و مفاهمه را با ديگر اقوام تورك تبار مشكل كرده است . مثلآ « ينگي ييل » و يا« يني ييل » در زبان توركي سال نو را گويند ولي در مُغلي « جَن شيل » ميگويند . « دومبره » دنبوره ، در زبان مُغلي « دامبر» گفته ميشود ، « تيمر » آهن ، در زبان مُغلي « تومور » گويند و قس علي هذا .
بيست و يك - تورك خلجی “ غلجائی “ - اين مردم كه در افغانستان و همچنان بطور پراكنده در پاكستان زيست دارند و زبان آنها پشتو ميباشد ، اين مردم تورك به مرور زمان ، زبان و فرهنگ توركی خود را از دست داده اند تا حديكه خود را كاملآ پشتون ميشمارند . البته انسان های محدودی در بين خلجی ها هستند كه بالای تورك بودن خود تآكيد مينمايند .
بيست و دو - تورك ابخازيه كه از لحاظ حقوقی تا هنوز مربوط جمهوری گرجستان بوده و از لحاظ عينی و حقيقی از حكومت مركزی گرجستان اطاعت نميكند و در سياست های داخلی و خارجی خود مستقلانه عمل ميكند . در سالهای نود جنگ های شديدی ميان گرجی ها و ابخاز ها بخاطر كسب استقلال كامل از دولت مركزی گرجستان رخ داده و تا هنوز كانفليكت ادامه دارد . « اين بخش و بخش پيشين بعدآ در مقاله علاوه گرديد » .
اصلآ تمام زبانهاي مربوط به خانواده زبان توركي منسوب به زبان التصاقي است “ يعني علاوه بر ريشه کلمات که از يک يا چند هجا تشکيل مي يابند، ادات پيوندي وجود دارد “ اما براي امروز زبان توركي معاصر داراي دو شاخه“ لهجه “ اصلي ميباشد :
تورکان اويغور
يك - توركي شرقي
دو - توركي غربي
توركي شرقي داراي لهجه هاي متعددي است از قبيل : توركي اؤزبيگي ، توركي قيرغيزي ، توركي قازاقي ، توركي اويغوري و … .
توركي غربي داراي چهار لهجه عمده است : توركي توركيه عثماني ، توركي آزربايجاني ، توركي توركمني و توركي قاقا اوزي و .... .
لازم به يادآوري است كه در بين تمام زبانهاي توركي كه در فهرست تذكار رفت ، زبانهاي داغستاني ، چيچن ، اينگوش و اسيتي شاخه هايي است كه به نسبت متآثر بودن از عوامل مختلف رشد و دگرگوني فرهنگي نميتواند با توركي گويان مستقيمآ مفاهمه نمايد . اما ساير زبانهاي مذكورتوركي مشكلات جدي تفاهم باهم ندارند .
دولتها و امپراتوريهاي با عظمت توركها از جمله قاراخانليان، اتابكان ، كوشانيان ، يفتليان ، غزنويان، سلجوقيان، تيموريان ، بابريان ، تاتار - مُغليان ، خوارزمشاهيان، صفويان، افشاريان، عثمانيان و … ميباشد .
ايرج حسني نويسنده مقاله (( نگاهي به تاريخ اولين تمدن جهان)) « سومرها » چنين مينويسد :
سومرها در جنوب عراق امروزي و شمالغرب خليج سومر زندگي كرده و مدنيتي با كيفيت درست كرده اند . زمان آمدن سومر ها به اين خاك ها به صورت دقيق معلوم نيست ، لكن متخصّصهاي تاريخ قديم نشان مي دهند كه ، سومرها 4500 سال قبل ازميلاد در جاهاي نشان داده شده اولين مدنيت روشن بشريت را به وجود آورده اند، شهرهايي مانند :
“ اور “ ، “ اوروك “ ، “ ائرئخ “ ، “ نيپ پور “ ، “ كيش “ ، “ له كش “ ، “ لرسا “ ....... كه مراكز بزرگ مدنيت بودند ساخته اند . پس ميتوان گفت سومرها حداقل 500 سال قبل از آن، يعني 5000 سال قبل از ميلاد در خاكهاي عراق ” امروزي “ بوده اند . يعني تخميناً مي توان گفت سومرها 4500-5000 سال قبل از ميلاد به بين النهرين آمده اند .امروزه مي توان گفت كه تمامي متخصّصهاي تاريخ قديم به اين باور اند كه سومرها از وطن اصلي توركان يعني آسياي ميانه به عراق آمده اند .
متخصّص مشهور حقوق "علي پاشا صالح" در اثر " حقوق تاريخي" خويش درباره اصليّت سومرها، راهي كه عبور كرده اند و قانون هاي كه به وجود آورده اند چنين مي نويسد :
« نزديك به هفت هزارسال پيش ، قومي به نام سومر در جستجوي خاكهاي حاصلخيز از راه قفقاز وشمالغرب ايران ( آذربايجان شمالي و جنوبي امروزه ) به قسمت هاي جنوب بين النهرين آمده و جنوب عراق را براي خود وطن كرده اند . آنها در ابتدا سومر و بعداً با نام "بابل" معروف شدند . سومرها با خط ميخي بر روي لوحه هاي گلي ، هزاران قانون و سرگذشتهاي خود را به زبان سومري نوشته اند . اين لوحه ها در موزه هاي بزرگ جهان نگه داري ميشود . »
علي پاشا صالح در جاي ديگر اثر خود چنين مينويسد :
ساكنان اصلي آسياي مركزي توركها هستند .اولين مدنيّت ها به خصوص "سومر" ها و"هيت" ها كه مدنيت را به وجود آورده اند، دراين گهواره بشريّت به وجود آمده و مهاجرت كرده اند، از طوايف تورك نژاد بوده اند ........ و بسياري از كلمات زبانهاي امروزي ريشه توركي دارند...»
ايرج حسني معتقد است كه سومرها اولين به وجود آورنده هاي مدنيّت هستند . او مينويسد ،
تا عصر بيستم نظر عمومي موّرخان عبارت از اين بود كه ،در منطقه ما« ايران زمين » و حتي اولين مدنيّت بشريّت در مصر و يونان قديم به ميدان آمده است . لاكن از اوايل قرن بيستم كنده كاري ها و جست وجوهاي علمي عكس اين ادعّا ها را ثابت كرده است .ديگر امروز تاريخ ، دلايل و مدركهايي ، به طور قطعي ، نشان مي دهد كه ، نه فقط اولين مدنيت در مصر به وجود نيامده است بلكه همين مدنيّت مصر از مدنيّت سومر به وجود آمده است .
نويسنده مقاله استناد ميورزد كه متخصص مشهور تاريخ قديم پروفسور “ وولی “ Woolley “ كه از طرف دانشگاه “ پنسيلوئنييا “ و موزيم بريتانيا رهبر هيآت كنده كاري هاي شهر "اور" رفته بود، بعد از كنده كاري ها در كتابی كه در مورد سومرها نوشت به شكل قطعی ثابت كرده است كه « خلق سومر در بين النهرين دو هزار سال قبل ازمصري ها به اوج شهرت رسيده و فرضيه مدنيت “مصر قديمي تر است “ را شكسته و ردّ كرده است .سومرها چهار هزار سال قبل از ميلاد از مراحل والاي مدنيّت گذشته وبه مصر،آشوري، آسياي كوچك، كئرت و يونان راه نشان داده اند .»
سومرها اولين قانون گذاران بشريّت
به باور نويسنده مقاله (( نگاهي به تاريخ اولين تمدن جهان)) « سومرها » امروزه تقريباً همه مورّخان تاريخ قديم به اين فكر هستند كه ، بر اساس معلوماتيكه تا امروز بدست هست ، سومرها اولين قانون گذاران بشريّت شده و قوانين حمورابي بسيار زياد پس از سومرها و بر اساس آن ها به وجود آمده است وفكرهاي علي پاشا صالح در اين مورد لايق دقّت است . او مي نويسد: « مجموعه قوانين حمورابي ، پس از ويران شدن سومرها ، بر اساس قوانين و عادت - عنعنه هاي آنها نوشته شده است . مضمون اكثر آن قانون ها از مجموعه آن قانون ها اقتباس شده است كه ، شاه "اور" "دونگي-dungi" نوشته بود . به غير از مجموعه هاي "نيسابا-nisaba" و "هاني-hani" شاهان طايفه "ايسئن" نيز مجموعه قانون به وجود آورده بودند .»
نويسنده مقاله در مورد خطّ سومرها چنين ميگويد :
عالمان اروپا و آمريكا كه درنتيجه كنده كاري هايي كه در بابل، شوش، ،اور، نيپ پور، و ساير نقاط شهرهاي سومر- ايلام ، كوزه و لوحه هاي سنگي و اثرهاي نوشته شده ي بي شماري كه همه آنها به خط ميخي نوشته شده است يافته اند، در موزيم هاي اروپا و آمريكا نگه داري ميشود . به فكر عالمان تاريخ شناس بزرگ خط ميخي را سومرها اختراع كرده است . طول چند هزار سال، در اين منطقه اكثر خلقها از الفباي ميخي استفاده مي كردند .
سومرها به حيات و مدنيّت بشر چه چيزهايي آورده اند؟
آقاي ايرج حسني مينويسد كه سومرها به حيات عموم بشر و مدنيّت آن خدمات بزرگي كرده و خيلي چيزها را به آن ارمغان آورده اند . از اين خدمات مي توان گفت :
يك - قانون گذاري در جامعه و اداره جامعه بر اساس آن .
دو - ايجاد كردن الفبا براي تثبيت زبان گفتاري ،با الفباي ميخي تظاهر كرده است .
سه - شروع علم ها وشاخه هاي مختلف صنايع با سومرها و بعدها به واسطه ملّت هاي مختلف از نسل به نسل آمده و به صورت تكميل شده به درجه امروزي رسيده است .
چهار - شب و روز را به 24 ساعت ، هر ساعت را به 60 دقيقه و هر دقيقه را به 60 ثانيه تقسيم كردن نيز يادگاري از سومرها است .
پنج - اين يك حقيقت علمي است كه تقسيم دايره به 360 درجه ، از دوران سومرها مانده است .
شش - كشف تعدادي از فلزّات ، از آن جمله آلمونيوم .
، نويسنده مقاله براي تآييد ادعايش كه سومري ها از آسياي ميانه يعني وطن اصلي تورك ها بطرف عراق امروزي هجرت نموده است و از مردم تورك آسياي ميانه ميباشد ، چند مثال از كلمات سومري و شباهت آن در توركي امروزي ياددهاني مينمايد :
سومري “ ايككي“ توركي “ ايكي “ فارسي “ دو “ء
سومري “ اوش “ توركي “ اوچ “ فارسي “ سه “ء
سومري “ بيلگا “ توركي “ بيلگلي “ فارسي “ فهم ، دانش “ء
سومري “چولپان“ توركي “ چوبان “ فارسي “ چوپان “ء
سومري “ديريگ“ توركي “ ديرين “ فارسي “ گفتمان يا گفتن “ء
سومري “ گولين “ توركي “ گوليش “ فارسي “ خندان “ء
سومري “ ايب “ توركي “ ايپ “ فارسي “ تار ، نخ “ء
سومري “ گيم “ توركي “ كيم “ فارسي “ چه كسي ؟ء
لازم به يادآوري است كه در مآخذ اين كلمات با الفباي لاتيني ادآ شده است .
دكترحسين محمدزاده صديق در كتاب “يادمانهاي توركي باستان” ( صفحه 28-27) در اين زمينه مي نويسد : در حدود 3000-3200 سال پيش از ميلاد مسيح ، نخستين آثار تاريخ ادبيات توركي در شهر سومري ” اوروق” ايجاد شده است .
در سرزمين ميان دجله و فرات، نخستين نگارندگان آثار مكتوب توركي سومري ، با ني هاي نوك تراشيده بر روي الواح گلي پخته مي نگاشتند .
در سده هاي بيستم و هفدهم پيش از ميلاد ، اكديان توانستند فرهنگ پيشيني سومري را اخذ كنند و با جهان بيني فلسفي خاص، آن را جاودان سازند .
با توجه به كتب ارزشمندي چون كتابهاي پييئرآميه، دكتر ضياء صدر، پروفسور دكتر زهتابي و ... ميتوان به صراحت گفت كه (( آسياي صغير و قفقاز به مثابه مهد زيست تورك ها )) از حدود هفت هزار سال قبل جايگاه تمدنهاي نامبرده ميباشد .در اين مورد نيز چندي پيش يك هيأت باستانشناسي آمريكايي - ايراني در تپة “ حسنلو “ به كشفهاي ارزشمندي دست يافتند. رهبر اين هيأت ( رائبرت دالسون ) بعد از تحقيقات فراوان، تاريخ اين منطقه را به ده دوره تقسيم كرد كه اولين دوره حدود 6000 سال قبل از ميلاد و چهارمين دوره مربوط به 1300 سال قبل از ميلاد تا 800 سال قبل از ميلاد ميباشد. كه اولين دور مربوط به هوريها و آخرين دوره مربوط به مانناها ميباشد.
در سال 1970 ميلادي نيز در ايسيک گؤل « ايسغ كول » قزاقستان طبق سيميني از قبر شاهزاده اي کشف گرديد که بر روي آن دو سطر و با حروف اورخون و به ترکي قديم نوشته شده بود:
«پسر پادشاه در 23 سالگي از دنيا رفت؛ سر مردم ايسيک به سلامت باد».
قدمت اين نوشته به وسيله راديوکربنيک “ سريليك “ و با تحقيقات دانشمندان شوروي (سابق) 500 سال قبل از ميلاد مسيح تشخيص داده شد.
پايان قسمت اول
پيامها
9 دسامبر 2010, 17:26, توسط عصر دولتشاهی
پان ترکیزم، پان ایرانیزم و پان پشتونیزم، آیا وقت آن نیست که ما تاجک ها هم یا به یکی از ازین "پان" ها بپیوندیم یا پان تاجکیزم خود را بسازیم؟ هرچند تلاش های منفعلانه از سوی برخی از تاجک ها هم می شود اما از بخت بد که تاجک ها پشتوانهء قوی یی مانند ترکیه و ایران ندارند. ایران اولتراشیعه به فکر تاجک های سنی نیست و فارسی زبان های غیر تاجک و شیعه هم گاهی ترک استند و گاهی هم مغول که با نژاد "آریایی" و جوهر اصلی پان ایرانیزم همخوانی ندارند...
تا جایی که من می دانم دوستان هزاره خود را مغول می دانند و حتی چنگیزی تخلص می کنند. ترک و مغول دو نژاد متفاوت اند.
اگر اشتباه نکرده باشم جناب داکتر فاریابی تلاش بیش از حدی دارند تا نزدیکی ترک ها به هرکسی را ثابت کند و دوری هرکسی از ایرانی ها و فارسی زبان ها را. مثلاً وقتی واژه های همگون سومری، ترکی و فارسی را می خواهند مقایسه کنند، واژهء "کی" در زبان فارسی را که با واژه های هم معنی خود در زبان ترکی و سومری یکسانی و نزدیکی تام دارد، فراموش کرده و نمی خواهند ببینند، و برای نشان دادن تفاوت میان فارسی و ترکی، و سومری معادل فارسی آنرا "چه کسی" نوشته اند.
جناب فاریابی، آیا این نوشته ها تبلیغات سربازگیری است یا تحقیق علمی؟ هزاره ها و مغول ها و چینی ها و کوریایی ها و جاپانی ها همه ترک اند. البته به خاطر مشابهت چهرهء شان. اما ترک های ترکیه (ترک اصیل) همه چهره های بسیار مشابه به اروپایی ها و ایرانی ها پشتون ها و هندی ها دارند. البته با یک اندک تفاوت مانند تفاوت چهرهء ازبک ها با چهرهء جاپانی ها...
پان ترکیست ها مولوی را نیز ترک می خوانند. حالا اگر ترک هم نباشد، باشد، بیایید به گفتهء مولوی عمل کنیم که:
تو برای وصل کردن امدی، نی برای فصل کردن آمدی.
دوستان ما تیر و تبر برداشته اند تا فارسی زبانان و تاجک ها را و زبان و فرهنگ شان را از هر قوم و طایفهء دیگری جدا بسازند.
اینست قرار گرفتن علم در خدمت سیاست یا استفادهء سیاسی از علم. درینجا نه سیاست خیر و بهره یی خواهد برد و نه هم به علم می شود خدمتی کرد.
وابستگی علم به سیاست و قدرت خود بحثی است...
10 دسامبر 2010, 01:59, توسط H-FAYZI
salam bradar tajikam,az tahqiqat yak kasi walw az har qawm wa tabari basha raje ba tarikh mardum shan nabaiad azurda khatir wa asabani shawim.tu ham metani brai mardum wa tarikh mardumat tahqiq nomaiy wa binwisi aga ne az doktor fariabi 1 khwahish mekunam ki ba khatir delat dar maqale badi ash tajik ra nez az tabar turk benvisad.ok
10 دسامبر 2010, 04:01, توسط عصر دولتشاهی
آقای فیضی!
طنزی که در پایان نوشتهء تان آمده است خوشم آمد.... سلامت باشید!
10 دسامبر 2010, 13:03, توسط H-FAYZI
salam watandar gul, tajik khu hejwaqt turk shuda nametana lakin ba khatir ki shuma bisyar asabani wa ashufta ba nazar merasiden ki tajik ha dar maidan tanha manda wa hejkas anhara da pan khod qabul nadara brayat negaran shudam chun hamwatanam hasti wa hejwaqt namikhwaham watandaraikhu khafa bebinum. khosh bash tajikha ham bilakhera pan khudra paida mekuna.
10 دسامبر 2010, 15:40, توسط عصر دولتشاهی
شما مطایبه می فرمایید، اما بی مزه!
با ادب را ادب سپاه بس است
بی ادب با هزار کس تنهاست
منظور شاعر هرچه باشد، من درینجا از "ادب" ادبیات و فرهنگ منظورم است...
10 دسامبر 2010, 16:53, توسط H-FAYZI
kasae chini ki sda medehad khod sifat khesh ada mekuna.
9 دسامبر 2010, 17:46, توسط عصر دولتشاهی
غلجایی های پشتون هم ترک اند، هزاره ها هم ترک اند، ایماق ها هم ترک اند.... درین میان به اصطلاح تنها تاجک ها و سایر پشتون ها اند که بوی می دهند و پیوندی با ترک ها ندارند، بلی؟ هزاره به خاطر چهره اش ترک است، ایماق هم به خاطر نامش که بوی و رنگ ترکی دارد، ترک است، غلجایی ها هم به خاطر نام شان ترک اند... این چه منطقی است؟
شاید بسیاری به یاد داشته باشند که آقای عید محمد عزیزپور، یکی از نویسنده های ایماق ترک بودن خود را انکار و ضمن مقاله یی تاکید کرده است که ایماق ها تاجک اند.
اگر خلط نژاده ها را در نظر بگیریم، چرا در یک نژاد مخلوط وقتی عنصر ترک وجود دارد، او را ترک بخوانیم و از وجود عناصر نژادی دیگر در خون ایشان صرفنظر کنیم؟ آیا "جین" ترک در همه حالات "جین" بارز است؟
از دانشمند دیگری شنیده بودم که غوری ها ایماق اند ایماق ها مخلوط نژاد ترک و تاجک اند. چرا به خاطر نیم تاجکی خویش ایماق ها را تاجک نخوانیم که آنها را به خاطر نیم ترکی شان ترک خوانده اید؟ اگر عنصر زبان را به آن علاوه کنیم، ایماق ها تاجک هایی می شوند که عنصر ترک نیز در نژاد شان (شاید) وجود داشته باشد.
نکتهء دیگر این که قرار گفتهء حبیبی و پته خزانه اش، غلجایی ها فرزند شهزادهء غوری اند، پس آنها باید ایماق و تاجک باشند تا ترک. اگر زبان شان پشتو شده، این زبان یک زبان آریایی است نه زبان ترکی و آلتایی و ....
پس غلجایی ها پیوند عمیقتری به تاجک ها دارند تا ترک ها. البته حوزهء زندگی غلجایی ها نیز مبین نزدیکی آنها با تاجک هاست.
مناقشات زیادی در بحث تان وجود دارد، جناب فاریابی که پاسخ طلب اند.
بازهم بیایید پیوند ها را بیابیم و تقویه کنیم تا تفاوت ها را.
البته من مخالف تحقیقات علمی نیستم. اما این تحقیقات می شود به گونهء دیگری نیز صورت بگیرد. چنانچه عرض رکردم، می شود تحقیقات درجهت یافتن مشترکات نژادی و فرهنگی متمرکز شود تا در جهت یافتن تفاوت ها نشان دادن تفاوت ها. هردو شیوه از نگاه علمی مانعی ندارد و دامنه اش فراخ است و می توان تحقیق کرد. اما بهرهء این تحقیقات مهم است که آیا ازین لابراتوار زهرنقاق بدست می آید یا شهد همستگی؟ جامعهء ما به کدامیک نیاز دارد؟
10 دسامبر 2010, 00:12, توسط مزاری
دوست ارجمند آقای دولتشاهی ! مرحبا !
وصل کردنها نیکو تر است نسبت به فصل کردنها ! با نظر نیک و ارزشمند شما کاملأ موافقم . پیروز باشید .
11 دسامبر 2010, 22:47, توسط Shiwa
جنا ب فاریابی صاحب
به آسیاب افغان ملت آب نریزد. این وقت این حرف ها نیست. ازبک، هزاره و تاجیک همه برادر اند و دشمن فاشیسم اند.
16 دسامبر 2010, 05:41, توسط حمید
آقای فاریابی ! نمی دانم چرا فاشیسم پشتونی به جان شما هم سرایت کرده است، تا فاشیسم اوزبکی را با آقای شهرانی تقویه کنید، سال قبل مطلبی تحقیقی را از سایت( بی بی سی) روی وبلاگ خود گذاشته بودید که برمبنای تحقیات جدید ، تاجیک ها و ازوبیک ها از یک نژاد اند و( دی- ان – ای) آنها نشان داده که یک نژاد اند و چهره های تاجیک های شمال و اوزبیک ها یکسان اند٠ باز که آقای دوستم رأی شما را به پای کرزی فاشیست ریخت وپس از آن دوستم را تجرید کرد، حالا که در انتخابات شورا هم دست آوردی نداشته منزوی شده اید، باز از همان طرح های مردود( نژاد، سلسله، تبار و قوم ) یاری گرفته هزاره ها را که نژاد زرد اند با خود مخلوط نموده و از یک سلسله و نژاد می دانید وفکر می کنید هزاره ها را از آن خود کرده اید، د رحالیکه هزاره ها امروز آنقدر دانش آموخته اند که صدتای شما را درس می دهند، بیائید به جای طرح ها نژادی طرح نجات اقوام تحت ستم را بریزیم وانسانی بیندیشیم تا گاهی مولانا را ترک تبار شناسنامه بدهیم و گاهی بدخشی و گاهی هزاره ها را ٠٠٠
پاسخ به
3 سپتامبر 2012, 16:30, توسط علی خیرآبادی
مقاله محققانه و خوبی بود. بالاخره باید هویتهای واقعی تاریخی اقوام مشخص گردد و درست تاریخسازیهای شوونیستی صدساله اخیر در افغانستان و ایران و دیگر کشورهای جهان سوم رو شود. با تشکر از شما