تبعیض در بودجه ی ولایات تحت پروسه ی انتقال امنیت
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
باآغازخروج نيروهاي ناتوازافغانستان، درحال حاضرارتقاي توانايي هاي اردو پليس ملی ودیگر نیرو های امنیتی كشورمورد توجه قرارمیگیرد درحاليكه،مشكلات بيسوادي،نبود توازن ترکیب قومی سربازان ,فساد مالي,ترس وهراس سربازان نسبت به تشديد حملات طالبان با لباس پليس ودیگرنيروهاي امنیتی،برمقامهاي دولتي ونيروهاي خارجي یکی ازمشکلات مهم دربرابرامنیت وثبات افغانستان قرارداردواین عوامل فرارسربازان راازوظیفه روبه افزايش ساخته است وبدین لحاظ خروج زودهنگام نيروهای ناتواز کشوردرحال حاضر نیروهای امنیتی افغانستان آمادگي لازم رابراي تحويل کامل مسئوليتهاي امنيتي ندارند.
گرچه اقای اشرف غنی احمدزی رييس كميسيون انتقال مسووليت امنيتي همزمان باآغازمرحله اول انتقال مسوولیت امنیتی به نیروهای افغانستان آماروارقامي راهمراه بابرنامههاي مختلف ارايه وبه ولايتهاي تحت پروسهي انتقال رفته ودرصحبتهایش میگوید که قراراست تاسال 2014 ميلادي، مبلغ بيست مليارددالرازسوي جامعهي جهاني براي تجهيزوآموزش نيروهاي امنيتي كشورمصرف شودوبراي مردم هرولايت ده ها میلیون دالررابراساس اراده وسلیقه قومگرایانه خویش ازكيسهي جامعه جهانی بخشیش ميكند.امايك مسأله معلوم نیست كه اين همه مكانيزم ترتیب جدول كمكها دركجا وچگونه وبه کدام معیاروبه چه پيمانه زمينهي تحقق رادراين كشورپیدا خواهدنمود، درحالیکه سرزمین باستانی بامیان پیش قراول صلحند که درقسمت انتقال مسوولیت امنیتی ازهمه ساحات کشورپیشقدم گردیده وخودراسرمشق بدیگران ساخته است.
بامیان؛ درحال حاضریگانه ولایت امن افغانستان بوده است که حضورنیروهای خارجی بالای امنیت آن کدام تاثیری نداشته وتاهنوزیک سربازاردوی ملی دراین ولایت مستقر نیست ودرده سال گذشته شاهد کمترین حادثه ی امنیتی بوده ا ند ولی ولایت بامیان اولین ولایتیست،که درتقسیم وتوزیع بودجه امنیتی آن تبعیض وبیعدالتی بطورمشهود به نظرمیرسدومتاسفانه کمترین بودجه امنیتی مبلغ 05- میلیون دالرنسبت به جمعیت ووسعت آن برای بازسازی این ولایت درسه سال آینده ازطرف کمیسیون انتقال امنیت که درراس آن اقای اشرف غنی احمدزی چهرهء هزاره ستیز ,قومگرا ومتعصب وعده داده شده که مایه تاثرونا امیدی مردم بامیان ازریس این کمیسیون گردیده است ودرهمین حال بودجه امنیتی ولایت هلمند که جمعیت واقعی آن چندین مراتبه کمتراز جمعیت ولایت بامیان است، هفتصد وشصت وپنج میلیون دالروبودجه امنیتی ولایت لغمان 280 میلیون دالرکه بازهم جمعیت آن خیلیها کمترازبامیان بوده ،امابودجه امنیتی آن اضافه تراز پنج برابربودجه امنیتی ولایت بامیان می باشد وبرای ولایات هرات وبلخ هر کدام بیش ازیک, یک میلیارددالربودجه امنیتی درنظرگرفته شده است.
که این نوع تقسیم وتوزیع غیرعادلانه وتبعیض آمیزبودجه رامیتوان مانند تقسیم بودجه ملی افغانستان که برای ولایات هزاره نشین کشورکمترازدودرصددرنظرگرفته شده بود یکنوع تبعیض برنامه ریزی شده میتوان تلقی نمود،زیرانا امن کردن ولایت بامیان ازبرنامه های کاری برخی ازحلقاتی دولتی درهمسویی باگروه متعصب طالبان است چون,نیروهای طالبان رادرارگان های امنیتی جابجا ساخته وانتقال افراداین گروه تروریستی درقالب نیروهای امنیتی دولت میتواند شکاف امنیتی جدی راایجا دوزمینه حمله طالبان وسایرگروه های تروریستی را به سرزمین باستانی بامیان فراهم وهموارنماید.
همه خوب بیاد دارند که درهنگام تسلط طالبان دربامیان،مردم این ولایت شاهد کشتارصدها وآواره شدن هزاران تن وتخریب دو پیکره بزرگ بودا دراین ولایت بودندومردم عذاب کشیده بامیان حالابه هیج صورت خواهان بازگشت مجدد طالبان به مناطق شان نیستندچون پس ازخروج نیروهای ناتوهیچ تضمینی وجود نداردکه وضعیت بدترنشودکه آرامش و زندگی فقیرانه ی ده ساله ی مردم بامیان راتوسط تروریستان به هم نزنند.
گرچه تا اکنون ده ها میلیارد دالرکمکهای خارجی درافغانستان سرازیرکه ازاین کمکها درانکشاف ولایاتی کارگرفته شده که بعد ازبازسازی دوباره تخریب میگردندولی مردم بامیان سرکهای داخل شهررا کاه گل نموده وبالای آن آهسته پامیگذارند تا کاه گل آن تخریب نشوندوبرای ساکنان بامیان داشتن نیروی برق وسرک اسفلت شده هنوزیک آرزواست واکثریت مردم آن ازآب آشامیدنی صحی,شفاخانه ومراکزصحی محرومند وازشهربا امکانات شهری خبری نیست.
مکتب های بامیان به معلمین مسلکی وبه بیش ازدوهزارصنف درسی نیازدارند. گروه بازسازی ولایتی دربامیان تا حال درکارهای زیربنایی مانند فقرزدایی، کاهش بیکاری وطرحهای زیرساختی مانند راهسازی وتولید نیروی برق کدام کاری نکرده است که هنوزهم عده ای ازمردم بامیان زندگی مغاره ای داشته وعلی الرغم محرومیتهامردم آن همواره خواهان صلح وامنیت، کاردرراستای باز سازی وبلند بردن سطح دانش وکسب علم و فن بوده اند پس کجاست آن صداهای فریادعدالت اجتماعی وانکشاف متوازن درکشور.آیا مردم عذاب کشیده بامیان جزء مردم افغانستان نیست وساکنان ولایت بامیان محکوم به کدام جرم است؟
آیا به جرم احترام به قانون!جرم احترام به عزت وطن ! جرم احترام به عزت انسانی!جرم نداشتن طالب!جرم تلاش درعرصه پیشرفت علم ودانش برای سرفرازی وطن!ویابه جرم هزاره بودن؟ایادردولت کنونی وجامعه جهانی کسی پیدانمیشودکه بعدازده ها سال به فریادمظلومیت این مردم گوش بدهدو بالای این پدیده ی شوم تبعیض وبیعدالتی خط بطلان بکشند ؟
درطی مدت تقریبا نیم قرن اخیردر اثردگر گونی آرایش نیروهای سیاسی, افغانستان بیک جامعه نظامی تبدیل گردیده که این وضعیت باعث بحران دولت ,خونریزی وبی ثباتی وبین الملللی شدن مساله افغانستان شده است وتجربه سیاسی دموکراتیک نهادهای ملی بی طرف خیلیها ضعیف وناکارآمدبوده که ناپختگی وعدم ظرفیت سیاسی کافی،هنوز نقطه ضعف افغانستان است که این ضعف، یک تهدید جدی برای نابودی دست آوردهای ده سال گذشته جامعه بین المللی بحساب میآید وبااین شرایط نمیتوان سرنوشت کشوررابه نیروهای سیاسی موجود داخلی سپردزیرامردم افغانستان برای رسیدن به بلوغ سیاسی، نیازبه حضورطولانی ترجامعه بین المللی دارند که حضورنظامی ناتوبیشترحکم تعادل را درمنطقه ودرمیان جریانهای سیاسی داخلی با توجه به درگیریهای آغازدهه ۹۰ قرن بیستم داشته است.
زیرا ساختارحقوقی قدرت درافغانستان امروزی هنوزهم بحران زاوتشنج آفرین است ودرحا ل حاضرمشکلات امنیتی ناشی ازحضورطالبان والقاعده،ضعف نهادهای دولتی آلوده به فساد مافیائی وکارنامه نا کام جامعه جهانی درامردولت سازی درافغانستان خروج نیروهای نظامی نا تورابیک هشدارجدی تبدیل نموده است.نیروهای ناتونمیتواند خاطره خروج نیروهای شوروی سابق ازافغانستان دردهه ۸۰ قرن بیستم راکه منجربه ثبات وامنیت دراین کشورنشد ازیاد ببرد گرچه این بارروند خروج طولانی مدت بوده،که دراینمدت دولت کنونی افغانستان زمان کافی دراختیارداردتاضعفها وعیوب ساختارسیاسی اش رادرکشوراصلاح وتجدید نماید.
میزان موفقیت دولت کنونی افغانستان به همین سه سال تا خروج کامل نیروهای خارجی ازافغانستان گره خورده است.نیروهای ناتو میخواهد درجنگ افغانستان مانند شوروی سابق گروههای بومی رادراین کشورازطریق دادن آموزش نظامی,ارسال سلاح،دادن کمک وارسال معلومات استخباراتی برای انتقال مسوولیت امنیتی آماده سازندودرضمن باوجودمخالفت ممالک همسایه,قدرتهای منطقوی وبخصوص پاکستان قراراست سندهمکاریهای استراتژیک بین آمریکا وافغانستان امضاشوددرحالیکه دولت افغانستان خواهان امضاي پيمان،آنهم با تصويب لويه جرگه است ولی واشنگتن خواهان امضاي اعلاميه ميان دوكشورهستند.
امکان دارد که این سندازپیمان همکاری استراتیژیک بیک اعلامیه تغییرنماید اما بهرصورت ایجادچند پایگاه دائمی نظامی آمریکا درخاک افغانستان ازمحورهای مهم آنرااحتواخواهدکرد. با امضای این سندهمکاری استرا تیژیک میان دوکشورمیتوان ازنابودی دست آورد های ده سال اخیرجامعه جهانی,مداخلات علنی پاکستان و ازطالبانی شدن جامعه ی افغانستان جلوگیری نمود زیراگروه طالبان کارت بازی پاکستان درافغانستان ومنطقه میباشند،پاکستان موفق شده است که برغم فشارهای بین المللی طالبان رادرمناطق قبایلی دروزیرستان شمالی وجنوبی حفظ وبرای نا امن ساختن افغانستان تاهنوزازآن استفاده میکند.
پيامها
15 آگوست 2011, 00:21, توسط کابلی
به کادگر مطبعه دولتی عوض علی نبی زاده
شما در توزیع بودجه بامیان را با مزار وهرات مقایسه کرده اید چون شما در امور مالی ونظامی وارد نیستید پس نمیدانید که بامیان کدام ظرفیت ها را دارد دوم اینکه چرا تنها در یاره یامیان فکر میکنید اگر خودرا افغان میدانی هر نقطه وطن را خاک خود دانسته و از شگوفایی ان لذت ببراین بودجه را که اشرف غنی به گفته شما توزیع مینماید صرف برای امور نظامی است نه برای کدام پروزه عمرانی چرا با عوامفریبی خود تخم نفاق میکاری بسیار متعصب و بد بخت هستی
17 آگوست 2011, 14:11, توسط سنگدل
بینی عوض نبیزاده
زه رحمان وهسی پزی ته حیران یم چی نه زین دی نه خورجین دی نه سورنا
27 آگوست 2011, 11:58, توسط ( حقبین )
سنگدل جان غول !
اول - وقتیکه در محیط انسانها پا میگذاری اگر انسان نیستی ، کوشش کن به تقلید دیگران اقلا انسان واری معلوم شوی!
دوم -کجای این عدالتخواهی غلط است ؟
تا کی تمام ثروت و دار و ندار این ملت در خریطه شما انداخته شود تا شما توانمندی ترقاندن خویش را در نقاط امن و صلح پسند داشته باشید ؟
نبی زاده راست میگوید، انانیکه دست به سلاح نمیبرند و مثل انسان میخواهند زندکی کنند نباید محروم بمانند. قسمی که تا حال دیده شد تمام دارو ندار این ملت به کام اژدهای هزار سر بنام طالب و پاکستانی با داشتن فقط مارک افغانی ریخته شد. ثمر ان چیست ؟ انانیکه تمدن نمیخواهند بگذار در گور جاهلیت خود بسوزند ، اما انهاییکه میخواهند چرا محروم بمانند ؟
26 آگوست 2011, 16:09, توسط RAWA
عوض نبی زاده از خادیگری تا بنیادگرایی
هرچند لطیف پدرام آئینه قدنمای کلیه میهنفروشان پرچمی و جهادیست اما با مرور گذرای نظرات عوض نبیزاده در مییابیم که یک میهنفروش با زوال تکیهگاهش اتحاد شوروی، وقتی به سرشکستگی پیوستن به حزب وحدت تن میدهد، دهانش را برای همان چیزهایی میدرد که آغازش به عهده شکنجهگر لطیف خان گذاشته شده بود. او، سلطانعلی کشتمند، داکتر عسکر موسوی، کریم میثاق و... دشمنان مردم هزاره اند چرا که نه بخاطر آگاهی آنان به سمت اتحاد با کلیه اقوام علیه ستمگران واقعی ــ حاکمان پشتون وغیرپشتون ــ که به دستور «واواک»، با سینه زدن زیر نام «بابه مزاری» و «استاد محقق» و... برای مشوب کردن ذهن مردم هزاره نسبت به مردم پشتون زندگی می کنند.
آقای نبی زاده نیز بازی با پرچم «فدرالیزم» را خوش دارد. او در نوشتهی «نظام فدرالی راه حلی کنونی در افغانستان» امریکا را مایه حیات دانسته (٢١) و میخواهد با «نظام فدرالی» زیر چتر اشغال و دولت مافیایی، عشق کند.
او مثل لطیف پدرام و روستار ترهکی و غیره قومپرستان سرنوشتش را به سرنوشت دولتی تابع امریکا گره زده است. عوض خان اگر پرچمی نمیبود و جهادی نمی شد و به راستی از «محرومیت مردم» افغانستان رنج میبرد، باید مسئله ستم ملی را جدا از مبارزه مردم افغانستان برای استقلال و آزادی ندیده در تشکل رنجبران اقوام مختلف برای رستن از پنجال اشغالگران و شاهسگان هزاره و غیرهزاره آنان کوشیده و توضیح میداد که امروز نظام فدرالی یا متمرکز فقط روغن ماشین جنایت خاینان جهادی و شرکا خواهد بود و نه مرهم درد مردم ما.
هنگامی که دولت در دست جلادان جهادی و شرکا باشد، خلاف دروغ یا تصور احمقانهی عوض نبیزاده، «خورشید» آن هیچگاه بر همه یکسان نخواهد تابید. «خورشید»، تنها محققها، دوستمها، عبدالهها، خلیلیها و... را گرم کرده و به مستی در خواهد آورد. (٢٢) «خورشید» امارت اسلامی این جنایتپیشگان را مردم ما چهار سال در خون فرزندان و ماوایشان دیدند؛ ستودن «خورشید» جهادی توسط نبیزادهها به وز وز مگسی میماند و نه بیش.
بیماری ضد پشتون او موجب میشود که بین ستار سیرت و حامد کرزی که چشم چپ و راست «سیآیای» در کنفرانس بن بودند، فرق گذاشته و اولی را ترجیح دهد چیزی که حتی لطیف پدرام هم در پی آن نیست. (٢٣)
بدون مبارزه قاطع با شونیزم خاینانه ملیتی نمیتوان افغانستان و مردم ستمکش تمامی ملیت هایش را از اینگونه داغ های ننگ رهایی بخشید عوض نبیزاده به رسم همه روشنفکران خادی و جهادی صرفا فاشیزم پشتونی را میبیند ولی نه هرگز قومپرستی ضد ملی و ضدپشتونی را: «تا زمانی که دیو فاشیزم افشاء و مهار نشود افغانستان هرگز روی ثبات و آرامش را نخواهد دید.»
می پرسیم: فرضا فاشیزم کرزی و طالبان از بین رفتند، آیا با امارت خلیلی، محقق، عبدالله، قانونی، دوستم، انوری، ربانی، امرالله صالح، سیما سمر، شفق و...، «ثبات و آرامش» و سعادت به مردم افغانستان روی خواهد نمود؟ آیا شوق چشم کشیدن و سینه بریدن زنان و میخ بر سر کوبیدن و نمایش رقص مرده و... رهبران محترمتان خاتمه خواهد یافت؟ آیا سیاف کباب کردن مردم غیرپشتون در کانتینرها را بس خواهد کرد؟
او باید بداند که تا جلادان فوق محاکمه نشده، پولها و داراییهای مردم از آنان مصادره نگردیده و «دیو» قومپرستی هزارهگی و غیر هزارهگی مهار نشود، مردم عزادار افغانستان روز خوش نخواهند دید.
عوض نبیزاده که گماردن حامد کرزی و نه ستار سیرت (٢٤) در کنفرانس بن را توسط امریکا «نشان از انگیزه برتری خواهانه قومی» تفسیر میکند، طبعا آنقدر باید مفلوک باشد که بنالد: «قوم هزاره صرف یک نفر سفیر در چوکات وزارت خارجه کشور دارد»؛ «در کابینه کنونی نیز یک شخصیت هزاره به صفت وزیر موجود نیست.» (٢٥)
برای مرتجع ما اهمیت ندارد که کی با چه سرشتی در راس قدرت دولتی قرار داشته باشد. اساسی اینست که او از «قوما» است یا نه. او آنقدر ذلیل، کوتاهبین و بیاعتنا به سرنوشت ملت افغانستان است که با حضور چند خاین هزاره (محقق، خلیلی، سیما سمر، خدایداد، سرور دانش و...) به رقص می آید و الا ماتم میگیرد. البته او و نظایرش بیش از آن چشم پاره و وقیح اند که جواب دهند، زمانی که چندین وزیر و سفیر و والی و معاون رئیس جمهور، هزاره بودند، از بدروزی مردم هزارهی ما ذرهای کاسته شد؟ همین آدمکشان نبودند که همدست با برادران دینی پشتونشان، گرگ جان و مال و عفت مردم شدند؟ اگر عوض نبیزاده به یکی از این پرسشهای ساده پاسخ مثبت دهد باید کار با وحدت را خودفروشیای ننگینتر از خادیگری دانسته به آن پایان دهد.
واقعیت اینست که دولت پوشالی مرکب از جانیان و جاسوسان مربوط به اقوام گوناگون بوده و همه سرگرم دسیسهچینی و تبهکاری علیه اقوام افغانستان اند. مناسبات سران جنایتکار اقوام غیرپشتون با حامد کرزی در این سطر از «شعر»ی با عنوان «به نام خدای جبار و قهار» در سایت جنایتسالاران ضد پشتون «خاوران» خلاصه میشود:
«حامدا! رحمی بکن ما را جگر خون کردهای / پیر و برنا مرد و زن را زار و محزون کردهای»!
بلی، شاید جناب حامد کرزی نوکران ایران را کمی «جگرخون» کرده لیکن پریشانی ندارد. با ساخت و پاختهای محترم رییس جمهور با ولایت فقیه (که در ایران مبارزان به آن می گویند ولایت وقیح) و مقام دادن به خدمه وطنی آن ، به زودی بخیر «وحدت ملی» پابرجا شده و «خاوران» و شرکا سرود «حامدا! سلام به تو!» با آهنگ و صدای فرهاد دریا «هنرمند ملی» دولت مافیایی را سر خواهند داد.
نگاهی به چند نکته در مقاله «ضرورت گذار از تفکر تک قومی به اندیشه فراقومی در افغانستان»:
با تکلیف قومپرستی، گرفتار هر استیصالی میتوان شد. نبیزاده بر حقایقی مبرهن دست میبرد تا «ثابت» نماید که قوم پشتون اکثریت را تشکیل نمیدهد! (٢٦)
«چون تا کنون هیچ یکی از اقوام و ملیتهای متوطن در افغانستان به تنهایی اکثریت نفوس کشور را نمیسازد، افغانستان را میتوان یک کشوری متشکل از اقلیتهای قومی و ملی نامید.»
اولاً منابع مختلف قدیم و جدید جمعیت پشتونها را در افغانستان لااقل ٤٠% تا ٥٠% نوشتهاند. این قوم اگر از مجموع اقوام دیگر زیاد نباشد بازهم نسبت به سایرین پرنفوسترین به شمار میرود.
ستم داخلی یکی از پایهایترین عوامل بطی بودن و خدشهدار شدن نبرد یک ملت علیه تجاوزکاران خارجی میشود. همین جنایتپیشگی بود که امریکا آن را بهترین فرصت برای اشغال افغانستان دانست. ثانیاً اگر پشتونها را ٩٠% هم فرض کنیم، حقوق آنان با حقوق قومی که بیش از ٢% نفوس را تشکیل ندهد، مساویست و به هیچ رو نباید بر تابعیت اقلیت از اکثریت صحه گذارد. عوض نبیزاده اگر عرضه یک بلست «گذار» از قومبازی هزارهگی به «تفکر فرا قومی» را میداشت باید بر تساوی حقوق اقوام و رد هرگونه برتریجویی ملی تمرکز میداد و نه میزان نفوس.
او مانند لطیف پدرام و عبداله نایبی و لعلزاد به «برخورد سالم» دولت به همه شهروندان امیدوار است:
«با توجه به تنوع قومی و مشخصات اتنیکی و نژادی کشورمان اگر برخورد سالم در رابطه تأمین حقوق برابر اعم از سیاسی، اجتماعی، قومی و ملیتی صورت گیرد در زمان و موقعیت کنونی هیچ مشکل سیاسی و ملی بوجود نخواهد آمد.»
«اگر» ندارد آقای خادی. یک فرد باید بیشعور باشد یا مردم را بیشعور بیانگارد که در شرایط چیره بودن امریکا و مافیای جهادی و پرچمی و خلقی، تأمین حقوق مردم را در مخیلهاش راه دهد.
توجیه وابستگی:
«کشور ما سرزمین عقبمانده، فقیر و دستنگر و محتاج کمک جامعه جهانی است. سیاستدانان، روشنفکران، احزاب و سازمانهای سیاسی نیز ناچار این نواقص و ضعف را حمل مینمایند. چنان که تجزبه سالهای اخیر نشان میدهد این ناگزیری در احزاب راست و چپ کشور مشاهده میگردد.»
او که تجربه به عضویت در دو حزب میهنفروش «چپ» و راست را دارد و شخصیت خود و خادیها و وحدتیها را هم میشناسد، مستقل بودن یک حزب برایش باورکردنی نیست.
میمون که خود را در آیینه دید فکر کرد همه مثل اویند!
نخیر آقای نبیزاده، داوری راجع به دیگران از روی عضویت در دو حزب مزدور کمی غیر منصفانه است. همه «سیاستدانان، روشنفکران، احزاب و سازمانهای سیاسی» ، خودفروخته نیستند که حامل آن «نواقص و ضعف» یعنی میهنفروشی باشند.
آن «ناگزیری» جزء ضرورت وجودی احزاب بیگانه پرست است. ولی هستند احزاب، سازمانها و عناصر آزادیخواه که وابستگی را خیانت و کسانی را که آن را با «ناگزیر» گفتن توجیه نمایند، خاینان محسوب میدارند. (٢٧)
او اقوام کوچی را «سلاح بدست» ولی هزارهها را «بدون سلاح» میگوید.
اگر کوچیها توسط باندهای جهادی مسلح شدند، باید بفرماید تسلیحات حزب وحدت چه شدند؟ بین کدام قوم پخش شدند؟ یا این که خدا نکند حزبی مزدور نبود و اصلاً اسلحه و پولی از ایران دریافت نکرده بود؟
یک خیانت باندهای جهادی سنی و شیعه عبارتست از توزیع اسلحه بین قوما برای مقاصد ابلیسانهی ضدملیشان. پشتونها را «سلاح بدست» و هزارهها را «بدون سلاح» نمایاندن، دروغگوییای خادی و زشتتر از آن «مظلوم» نشان دادن جنایتسالاران هزاره است.
او به درستی از جنایتکاریهای حکام پشتون تبار نتیجه میگیرد:
«دوران عبدالرحمن، نادرشاه و دوران طالبان از غمبارترین دورانها در تاریخ به شمار میآید. که در آن دورهها نسل کشیها و کله منارهای زیادی از اقوام زیر سلطه در تاریخ درج گردیده است.»
ولی مشاهده می شود که مکروب قومپرستی تا استخوان او را فاسد ساخته که از عطف به دارههای هزاره و شیعه بازش میدارد قسمی که حتی «حاکمیت تک قومی دهه نود آقای ربانی» را به باد «انتقاد»هایی دوستانه میگیرد لیکن در تبیین جنایات مزاری و خلیلی و محقق و... وجدانش میخوابد.
بگذار او تا آخر در همین خواب باشد. مهم این است که انقلابیون ضدبنیادگرای هزاره، راه واقعی مبارزه برای رهایی وطنشان افغانستان و سپس نیل به حقوق دموکراتیک کلیه اقوام را به تودههای هزاره و غیر هزاره نشان دهند تا دیگر فریب هیچ جنایتکار از هیچ سنخی را نخورند
26 آگوست 2011, 16:25, توسط نادر
اتهامات گروهکی که خود جاسوس پاکستان است اعتبار ندارد.
27 آگوست 2011, 11:39, توسط ( حقبین )
(((انقلابیون ضدبنیادگرای هزاره، راه واقعی مبارزه برای رهایی وطنشان افغانستان و سپس نیل به حقوق دموکراتیک کلیه اقوام را به تودههای هزاره و غیر هزاره نشان می دهد !! ؟؟)))
میرمن راوا یا آقای راوای پیچیده در دلق یا بزبان عامیانه ایزک !
نشود هدف ازین انقلابیون اعضای چادری پوش راوا باشد که پشت سر خواهران ما کمین کرده اند !!
چهره و هویت مزدور و فروخته شده شما دیگر بر کسی پوشیده نمانده که حالا از کهرچ دیگری سر میکنید.
تاریخ شما مثل دیگراحزاب و تنظیم های جهادی گذشت. ولی نعمت تان هم از راهی که گذیده بود به بیراهه رو کرد.
نه وقت خود را ضایع کنید و نه از دیگران را !
اجرای عدالت و بازپرس از عملکرد تمام نیروهای در گیر ، خواست عموم مردم است که این واضح را یک طفل پنج ساله هم میداند. با این عناوین رنگین دست به فریب و شکار نوجوانان بیخبر از همه چیز نزنید. باید به یادتان بدهم که اینجا کابل پرس? است و سر و کار شما با قشر بیدار جامعه است که پوست شما را در چرمگری میشناسند. در صداقت شما به ماویزم هم شک باید کرد با انکه زمان حاضر بازنگری حتی اندیشه های مارکس و انگلس را میخواهد. کوشش نکنید از میتی ببر کاغذی بسازید. راوا از روزی برای مردم ما مرده است که دست دوستی و همکاری با پلید ترین دشمن این سرزمین یعنی آی اس آی داد.
این دیگر مضحکه است که سازمان استخبارات نظامی پاکستان ( راوا ) چشم روشنی ظهور مهدی اخر زمان رامیدهد..
27 آگوست 2011, 13:40, توسط خان
RAWA یا پاچه گیر یا بابر گله یی ...
گلو مردم پاره شد که این اکثریت و اقلیت اوغان تثبیت شود بن اول فیصله کرده بود که نفوس شماری انجام شود تا جمعیت هر طایفه معلوم گردد , تا هفتصد هزار و دوملیون کوچی ثابت شود , تا اکثریت بودن و اقلیت بودن ناقلان کوه های توره بوره عیان شود مردم بدانند که چند ملیت وهر کدام چقدر نفوس دارند چقدر باسواد و بیسواد چقدر زن و کودک پیر وجوان در این زندان اسیر اند چقدر شهر نشین و چقدر ده نشین اند ....
ولی مثل همیش اوغانی بد کیش و بد اندیش در این راه ملی و اسلامی وانسانی سنگ اندازی کرده و خواهد کرد ..
هر ان غیر اوغان حاضر است تا نفوس شماری صورت گیر تا زن ومرد , لاف و پتاق خیمه نشین های نوکر اجانب ثابت گردد , قبل از ان سر داندن اکثریت و اقلیت خیال و محال بزرگ نمایی های رقاصه های کاکل باز چیزی بیش نخواهد بود.
میهن فروشان معلوم الحال دوصد و پنجاه ساله چون افتاب جهان تاب به زن ومردم و کودک معلوم و ثابت وعیان اند دیورند , گندمگ, لاهور, کابل , پنجاب , پنجده , اب هلمند ........ و اینک در سرحدات اوغانی چندین کیلو متر در قندهار زابل لوی پکتیا کنر جلال اباد نورستان ... باپنجابی ها هم خون هم تبارتان معامله شده و انان پیش امده و غیرتی ها مثل همیشه میدان و زنان شانرا یا مادر وطن را رها و پرار کرده اند
"گل اقا روبا زی" در روز روشن در استقامت بولدک چند کیلو متر را با پاکستانی ها از کیسه خلیفه بخشید و بخاطر پاداشت بهتر به لوی جلال اباد مقرر و تا در انجا نیز وطن فروشی پدری اش را ادامه دهد , در خانه ملت اوغان ها به جار گفتند "زنده باد پاکستان " اوغان هر روز بم و مواد انفجاریه و مرمی و ریسمان "دار" را برای ملت ما از ای اس ای تحفه میگیرند, مکتب سوزی کار اوغان است , مخدر کار اوغان است زن ستیزی وحشی گیری کار اوغان است تخریب موسسات عامه و راه گیری کار اوغان است ...
ایا این همه از وطن فروشی اوغان حکایه نمی کند !!!؟؟؟؟؟,شرم بادا بر پررویان مثل شما چیزی بنام شرم و حیا و انسانیت و اسلامیت گذر اش به مسیر قبیله نیافتاده است ...
27 آگوست 2011, 14:24, توسط احمد خلیل نبیل مزاری
خانمآقای راوا ! اینجانب که شهرتم در فوق نوشته شده یک فرد عادی از همان مردم و ملتی ام که شما از طرف ما به دادخواهی برخواسته اید . شاهان وطنفروش در سالهای زمین گیرکان ، اجدادم را که بلخی های بومی بودند به حومه های شهر و کوه های شادیان و البرز مهاجر ساختند و ملک و زمین مانرا به ناقلین بخشش نمودند . در سالهای حاکمیت ظاهر خان و داود خان کمر پدرانم را بار سنگین مالیات برعایدات کشت شفتل و رشقه در دو جریب زمین شکستاند . در سالهای حکومت کمونستان عسکری و سرباز گیری نوبالغان شانزده ساله اشک مادر و پدران ما را همه روزه می ریختاند . باوجود اینهمه ظلم و استبدادی که بر ما روا داشتند و پیاده کردند ، من شخصأ خودم درین مدت زمان استکبار بر باشنده گان سرزمین مان به این نتیجه رسیدم که یگانه دوران طلایی و عدالت نسبی در زمان حاکمیت زنده یاد کارمل بود . درین زمان به کسی توهین نمی شد که تو اوغانی ، هزاره یی ، ازبکی ووو . درین زمان بود که نخبه ترین فرزندان اوغانستانی بدون در نظر داشت ملیت ، قوم ، مذهب و قبیله به مدارج عالی وزارت ، ریاست و آموزش های عالی مسلکی رسیدند و درین زمان بود که کوچی و قبایل بادیه گرد پاکستانی و ماورای کوه سلیمان دیگر نمی توانستند و جرأت آنرا نداشتند که خود را مالک اوغانستان بنامند و سرزمین ما را بین خود تقسیم نمایند .
اینک من بینوا با این نتیجه گیری و برداشت از خط فکری و مبارزه سیاسی پرچمی ها پشتیبانی نموده ، به ایشان سمپاتی و خوشبینی دارم که فعلآ وجدانأ بیطرف نیستم و بوده نمی توانم . اگر بنویسم که بیطرفم به وجدانم دروغ گفته ام و حتی حاضرم در جبهه گرم تعرض و توهین به کارمل و پرچمی ها از موقف و موضع خود دفاع نمایم . بلی درین آن زمان خیانت شده ، جنایت شده ولی در مجموع نسبت به همۀ زمانه ها ، حاکمیت مرحوم کارمل را تمجید و ستایش مینمایم . مجاهدینی را هم می شناختم که واقعآ مجاهد بودند و اهداف والایی داشتند که متأسفانه به نوعی کشته شدند و ازبین برده شدند و آنهایی که زنده ماندند فعلأ مهاجر اند .
خانمآقای راوا ! با این پیشنویس کوچک حال چند پرسش کوچک از شما دارم :
شما نوشته اید : اولاً منابع مختلف قدیم و جدید جمعیت پشتونها را در افغانستان لااقل ٤٠% تا ٥٠% نوشتهاند. این قوم اگر از مجموع اقوام دیگر زیاد نباشد بازهم نسبت به سایرین پرنفوسترین به شمار میرود. هر بیسواد و کله خامی ازین قلم فرسایی شما چنین برداشت مینماید که شما معتقد به اکثریت پختون هستید !! اگر شما بیطرف میبودید هرگز چنین نمی نوشتید و این محاسبه ننگین را در نوشتار خود نمی گنجانیدید . بدانید آنگونه که خود را روغنی و چرب می کنید ، نیستید . آقا خانم !
ناحق خود را در جمع ماران نزنید که از ریم سر و صورت نوشتۀ تان بوی چلپاسک و شلند کوهی ، کابل پرس? را بوگین نموده !!
27 آگوست 2011, 18:59, توسط پرویز بهمن
از دوستان عزیز تقاضا دارم که عبارات زیررا که خود راوایی ها درباره ای آقای روستارتره کی نوشته اند خوب به دقت مطالعه فرمایند، راوا دربارهای امیرعبدالرحمن خان وافکار روستاربابا چنین نوشته است:
(مشاطه گری امیرعبدالرحمن
او به روش هر قومپرست، ستایشگر امیرعبدالرحمن بوده وغیر از آن که از استبداد و قومکشیهای او چیزی بر زبان نمیراند، وی را مبرا از تعصب قومی و مذهبی ترسیم مینماید که عشقی غیر از ایجاد یک دولت واحد نداشت:
«امیر بدون تعصب قومی و مذهبی صرفا به هدف ایجاد یک دولت قوی... اقوام سرکش را... تار و مار کرد.»
اگر در سرکوب این و آن قوم پشتون تثبیت استبداد خونریز خودش مسئله اصلی بود، در قتل عام مردم هزاره بلاتردید قومپرستی و مذهبپرستی امیر «نام گیرک» هم نقش بسزایی داشته است.
فردی با سلامت عقلی و فارغ از غرض و مرض پشتونبازی، چگونه ممکن است برای مبارزه استقلال خواهانه به طرف طالبان ببیند ولو طالبان نکتایی پوش مثل داکتر روستار ترهکی، از پاریس به آنان سفیده بمالد؟ روستار ترهکی طبق معمول تمام تاریخ نگاران و نویسندگان قلم بمزد و فاشیست، امیر عبدالرحمن را به خاطر «ایجاد دولتی قوی» تکریم و سیاستهای کله مناری او را توجیه مینماید: «همبستگی ملیای که امیر با ایجاد ترس و وحشت از دولت، خلق کرده بود... به مرور زمان به ضابطه قابل قبول زیست باهمی اقوام کشور تبدیل شد.»
در هر کشوری «ایجاد همبستگی ملی» بر پایه «ترس و وحشت»، درخود آتش اختلافهای شدید قومی و مذهبی را به همراه میداشته باشد که با هر انگیزه داخلی یا خارجی مساعد میتواند شعلهور شود.)
خوب حالا با این نقد افکار روستار بابا معلوم ګردید که راوا نیز معتقد است واعتراف دارد که سیر ملت سازی در افغانستان براساس خون ریزیهای قومی امیر آهنین آغاز ګردیده است وطبعا که چنین ملت سازی نظر به عقیده ای راوا که باکشتار ونسل کشی بوجود آید دوام پیدا نکرده وآتشهای نهفته درزیز خاکستر روزی سر بالا میکند. بناء معلوم شد که امیر عبدالرحمن هم قومپرست بود وازطرف دیګر هزاره ها مظلوم. پس سوال از خانمهای راوایی این است که چګونه حالا هم ظالم وهم مظلوم را دریک پله ای ترازو قرار داده اید؟ مګر کسی که مادرکلانهایش کنیز بوده باشد ودر بازارهای برده فروشی به فروش رسانیده باشد سزاوار این است که از وی حد اقل معذرت خواسته شود یا اینکه بازهم مانند امیر عبدالرحمن خان برسرش کوبیده شود؟
آیا این خود تناقض درګفتار وکردار راوایی ها نیست؟
با احترام
بهمن