فدرالیسم؛ طرح مناسب برای همزیستی، نه جدایی
ذهن استبداد زده و در غژدی رشد یافته حاکمان افغانستان هیچگاه اجازه نداده است که مسأله ملی و یا ستم ملی را مشاهده کنند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
دربیش از دو صد وشصت سال گذشته، ساختار سیاسی حاکم در کشور، بزرگترین مانع برای پیوستن حاکمیت سیاسی با جامعه چند ملیتی و چند زبانی وحتی چند مذهبی افغانستان بوده و بارها منتهی به در گیریهای بی مهار داخلی و ویرانی کشورگردیده است.
این ساختار، در هیچ مقطعی از تاریخ، توان پاسخگوئی به خواسته ها وتقاضا های مردم را نداشته و هیچگاه نتوانسته مملکت را به طرف آرامی و ترقی سوق دهد. ساختار متذکره تنها هنرش همانا سرکوب سیاسی و فرهنگی و غضب مناطق ، کشتار، تاراج، چور، چپاول وسوختاندن منازل ملیت های مختلف بوده وبس!
بدین معنی : ذهن استبداد زده و در غژدی رشد یافته حاکمان افغانستان هیچگاه اجازه نداده است که مسأله ملی و یا ستم ملی را مشاهده کنند. آنان همیشه راه حل مساله را در انکار مسأله دیده و در هر کجا و در هر مقطعی از تاریخ افغانستان - که جنبشهای دموکراتیک ملی، خود را نشان داده اند- به نحوی آنها را به دسیسه های خارجی نسبت داده ویا متهم به جدایی طلب کرده، تا جایی که سعی به عمل آورده اند تا تمام پیوندهای تاریخی بین ملیتهایی كه افغانستان را تشكیل داده اند ، از بین ببرند.
با توجه به آنچه گفته آمدیم، در شرایط فعلی بعد از همه ای این گسست ها وایجاد خصومتها بین ملیتها، تنها راهی كه می تواند مردم افغانستان را تشویق به همزیستی مسالمت آمیز كند، فقط وفقط سیستم فدرالی می باشد.
گرچه همیشه قبیله سالاران کوشیده اند تا تئوری ببافند ، تاريخ را جعل كنند و آرمان خويش را تبليغ نمایند. ولی در طول تاریخ در هیچ یک از رفتار و اندیشه های سیاسی مردم و یا در اهداف و مرام هیچ یک از احزاب سیاسی کشور نمی توان دلیلی مبتنی بر جدائی پذیری از جغرافیایی افغانستان را یافت. پس چگونه است که طبل توهم مرتب بر دلهره کوبید؟ و ذهنیت مردم و حتی خود را به توهمی جدائی پذیری میزبان شد؟ چون هیچ سندی دال بر چنین هراسی موجود نیست. تنها هراسی که وجود دارد، انکار از وجود و گوناگونی های قومی است؛ چون کشور ما از ملیت های مختلف تشکیل یافته است. پایبندی به اصول دموکراتیک حکم می کند که آنان را از هر جهت برابر بدانیم. نمی توان گفت که همه با هم برابراند، اما ملیت ما برترند و ریاست کشور همیشه از آن ملیت ما باید باشد! و یا اگر ما وجود ملیتهای مختلف را در افغانستان می پذیریم، با تکیه بر کدام مکانیسم سیاسی، می توانیم حقوق سیاسی و فرهنگی و مذهبی آنها را بدون تعارض با همدیگر تأمین کرده، همزیستی صلح آمیز همۀ آنان را در یک واحد سیاسی به نام " افغانستان "فراهم نماییم؟
در دنیای امروز، مکانیسم هایی به غیر از جدایی ملیتها از همدیگر وجود دارد که می تواند حقوق دموکراتیک کامل آنان را در چهار چوب یک نظام سیاسی ای که خود جزئی از آن هست، تأمین کند. دموکراسی بدون اندیشه دموکراتیک برای زیستن آزاد امکان ناپذیر می باشد و دستیابی به آن نیازمند زندگی هدفمند و پی ریزی ساختارهای لازم برای حفظ و تداوم آنست. زیستن آزاد در یک کشور چند ملیتی نیاز به یک طرح دموکراتیک و یک مدل سیاسی دارد. فدرالیسم می تواند مکانیسم مناسب، برای همزیستی آزاد همۀ ملیت ها در چهار چوب افغانستان متحد باشد. زیرا، طوری که تاریخ گواه است، این سیستم یعنی سیستم فدرالیسم توانسته است در برخی از كشورها از تشديد تضاد و كشمكش های ملی بکاهد، وبه آن يك مكانيسم دمكراتيك ببخشد و تشنجات قومی را با تامين بخش مهمی از حقوق و آزادی تضمين نماید.
به عبارت ديگر هواداران فدرالیسم از انديشه تقسيم حاكميت ميان ملیت هایی که در افغانستان اقامت دارند، طرفداری میكنند ، نه از تجزیه و جدایی.
بیدليل نيست كه خيلیها ساختار سیستم فدرالي را در درجه نخست نه به سبب وجود مليتهای مختلف و يا مسأله ملی، بلكه به علت دمكراتيك تر بودن آن طرح می كنند. همچنانكه امروزه در جهان می بينيم، ساختارسیستم فدرالی علاوه بر كشورهایی با بافت ملی متنوع، در كشورهای بدون معضله و خواست ملی نيز پياده گرديده و كارآمد تربودن خود را نسبت به ساختارهای سياسی متمركز و اقتدارگرا به ثبوت رسانیده است.
حال در قرن بیست و یکم، به نظر می رسد که سیستم سیاسی فدرالیسم به مثابه شكلی از توزيع ساختارهای قدرت ، بیشتر از هر زمان دیگری در جهان محبوبیت و هواخواه دارد. اگر ما بخواهیم که همه ای ملیت های مختلف ساکن در کشور ما مطابق با اراده آزاد خود در كنار هم زندگی نمایند، بايد آمادگی پذيرش يك سيستم حكومت فدرالی را نيز داشته باشیم كه به موجب آن ملیت های مختلف ضمن اينكه برای پيشرفت امور كشور با همديگر متحد شوند، بايد به صورت جداگانه امور محلی خويش را نیز بتوانند اداره نمايد .
صرف نظر از ایدئولوژی های ما ، سر انجام اين واقعيت را بايد قبول کرد كه اين ملیتها به همان نسبتی كه در نفوس يا قدرت اقتصادی کشورسهيم هستند، بايد از تقسيم حاكميت نيز بهرهمند باشند. این درك را فقط فدراليسم می تواند به وجود بیاورد؛ زيرا! ارتباط ميان ملیت های كوچك و بزرگ را متعادل نموده و يك هماهنگی و توازن بين آنها را به وجود میآورد.
باید گفت که : متاسفانه بسیاری از سیاستمداران ما که در همین شرایط یعنی میان خون و آتش رشد نموده و بقای خویش را نیز به ادامه همین چانه زنی ها وجنجال های قومی یافته اند، از فدراليسم به خاطر خود فدراليسم بودنش تنفر ندارند، بلكه آنرا به عنوان ابزاری برای حل مساله ملی تلقی می كنند . اعتقاد شان اين است كه يك چارچوب قابل قبول و يك رهيافت مناسب، نبايد بر مبنای دموكراسی و يك توافق منطقی و عادلانه و مورد پذیرش برای همة ملیت ها پیدا شود، بلكه بايد پايه و احساسات و عواطف قومی داشته باشد، تا بحران در کشور ادامه یابد.
یکی از علت ها همین است که سیاستمداران ما به مباحث مهمی چون عدم تمرکز و نظام فدرال کمتر به مثابه مباحث مستقل و با ديدگاه کاملاً آزاد وتعميق دموکراسی، اداره خوب حکومت داری، توسعه موزون و پايدار کشور، تضمين بهتر وبيشتربرای برخورداری از حقوق برابر شهروندی وعدالت اجتماعی پرداخته اند . متاسفانه همیشه محور اصلی بحث آنان از مخالف بودن ویا موافق بودن مسائل قومی، آنهم عمدتاً از ديدگاه ايدئولوژیکی یا ناسيوناليستی بوده است، نه از منظر واقعیت هایی که در کشور وجود دارد.
اکثریت ملیت های ساکن در افغانستان، بر این باورند که نظام فدرالی مبتنی بر حق و حقوق برابرشهروندی می تواند تامین کنندهء خواسته های همهء ساکنین کشور گردد. اما تنها اندیشه مجهولی که باقی می ماند و تنها تقابلی که صورت می پذیرد همانا ایجاد توهم و ابهام گونگی چنین طرحی است که گفته می شود سیستم فدرالی پیش زمینهء تجزیه افغانستان را فراهم می آورد.
این استدلال مجهول بیشتربه یک فالبینی شباهت دارد تا یک گفتمان سياسی. در هیچ کشور نظام فدرالی عاملی برای جدایی نگردیده ، برعکس همایش و یگانگی را در بستر حرمت به گوناگونی های فرهنگی به یک واقعیت اجتماعی تبدیل نموده است.
گاهی هم این اندیشه آورده می شود که ساختار ذهنی و شرایط فعلی افغانستان مجالی برای چنین سیستم آماده نیست . همایش و یگانگی ملی تنها می تواند در محور پذیری یک قدرت سیاسی متمرکز امکان یابد. برای تامین چنین وعده ای نیز بر پیشینه هایی گریزوار و گزینه وار از گواهان مبهم تاریخ دلایلی می آورند که نه ذهنیت جهان امروز در آن یافت می شود و نه عینیت کشور ما افغانستان عزیز؟!
پيامها
19 فبروری 2012, 13:37, توسط ظالم زده
برادر عزیز طرح شما در نظام فدرالی خیلی خوب است اما پشت پلان عملی شدن این طرح .کار کنید تنها به حلوا گفتن دهن شرین نمیشود . در اروپا هستید جلسه و سیمنارها را دایر کنید تا این گفتار بطور علنی و عملی تحقق پیداکند . اگر در داخیل هستید هم کارهای شما میتواند مفید باشد . عمل خیلی مهم است ....
19 فبروری 2012, 21:19, توسط صفر
فدرالیسم یک نیاز اساسی برای جامعه افغانستان است. تشکر از آقای نجیب الله.
20 فبروری 2012, 06:53, توسط نادر
نظام فدرالی بلی!
اما نه تحت حاکمیت قاتلان 65 هزار کابلی!
تا زمانیکه مردم افغانستان برای خود رهبران صادق و مردم دوست انتخاب نکرده اند، تا زمانیکه مردم این رهبران خاین و پول اندوز را طرد نکرده اند، در نظام فدرالی نیز هیچ تغیری مثبتِ در سرنوشت مردم افغانستان نخواهد آمد.
برعکس به قدرت این جنکسالاران افزوده خواهد شد، تا دود از دمار مردم بیدفاع بکشند و تمام دارائی های عامه را با دست باز به تاراج ببرند. آزموده ها را نباید برای صدمین بار آزمود.
21 فبروری 2012, 04:48, توسط فرشید
باتایید نظر محترم نادر باید یاد آور شوم که عین مطلب را چندی پیش اینجانب نیز نوشته بودم. شکی نیست که بنا بر شرایط خاص کشور ما پیاده کردن نظام فدرال راه حل مناسبی برای بقای کشور وحل یک رشته معضلات جاری می باشد. مگر دو مانع فعلن بر سرراه این ایدیا وجوددارد: یکی وجود دلالان خاین وفاسد خودی که بر هرموج سوار می شوند ودرصدد ادامه ی دزدیدن حق مردم و قبضه ی قدرت و معامله با بیگا نگان اند. دوم این که کشور های مغرض همسایه نیز دندان تیز کرده اند تا از این نمد کلاهی برای خود بسازند. اگر ممکن بود که در راس جنبش فدرالیستی شخصیت های نیکنام و میهن دوست وغیر وابسته قرار می داشت، هیچ جای تردیدی باقی نمی ماند.
21 فبروری 2012, 07:38
تجزیه بهترین راه است. اگر فدرالیسم هم شود وحشیگری قبایل پاکستانی از وطن ما چپ نمی شود.