صفحه نخست > دیدگاه > له ښاغلو بزگر صیب او بیانزی صیب سره د زړه خواله

له ښاغلو بزگر صیب او بیانزی صیب سره د زړه خواله

پرویز "بهمن"
يكشنبه 23 دسامبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

من عنوان این مقاله را مانند بعضی مقالات دیگرم به زبان شیرین پشتو انتخاب نمودم زیرا هردو مخاطبان بزرگوارم واکنش شان را دربرابر مقالات من بزبان پشتو نگاشته اند، ولی من بنا برعدم دسترسی به حروف پشتو درکیبورد رایانه ام ازنوشتن کل مقاله بزبان پشتو عاجزم وصرف بعضی حروف را درعنوان مقاله کاپی وبرچسب زده ام. ( د زره خواله) معنای درد دل نمودن، صحبتهای خودمانی نمودن را درفارسی افاده میکند. این جوابیه را قبلا نوشته بودم ولی به نسبت جمع آوری اطلاعات پیرامون زنده یاد دکترسعید افغانی وجعلکاریهای پسرانش این جوابیه به تاخیر افتاد ، زیرا دو نوشته یی را که قبلا نویسندهء (راقم این سطور) دربارهء آقای طارق بزگر وافکار پریشان ومتضاد وی ازطریق کابل پرس? به نشرسپردم هنگامه برپا نمود و هردو نوشته بازتاب گسترده یی درمیان عناصر قومگرا وفاشیست مشرب پشتون داشته است که حالا به عوض یک پاسخ مناسب ومنطقی به دشنام وگاه به ناله وفریاد رو آورده اند.
ازجمله اشخاصی که دربارهء مقاله هایم ابراز نظرنموده اند یکی هم آقای عمر باسون ودیگری جناب محترم الحاج استاد بیانزی می باشند. شخص جناب طارق بزگر باوجودیکه مقالات مرا به نظرخواهی خواننده گان سایت وزین دعوت میگذارند ولی خودشان تاکنون از ارائهء پاسخ دربارهء مقالات بنده طفره رفته اند
واکنش جناب پاسون فقط یک نصحیت کوتاه به آقای طارق بزگر بود که باید خودش را ازدرگیرساختن با پرویز بهمن درکابل پرس نگهدارد، زیرا اقوام ساکن درافغانستان همه مانند گلهای رنگارنگ یک باغ اند وبخاطر یک پرویز بهمن نباید کدام قوم ویا ملیت خاصی آماج تیرهای بی هدف واحساساتی طارق بزگر وطرفدارانش قرار گیرد.اینجانب نیز ازآقای پاسون بخاطر ارائهء این مشورهء عقلانی شان اظهار سپاس وامتنان می نمایم همینکه جناب ایشان حد اقل سکوت را نسبت به لاطائلات نویسی ودشنامزنی ترجیح میدهند وآنرا بدیگران نیز توصیه میکنند کار خوب ومعقول می نمایند.

اما دوست گرامی وعزیزاالقدر بنام الحاج؟؟؟؟؟ استاد؟؟؟؟ بیانزی دست به قلم وکاغذبرده وخواستند که دربارهء هردو مقالهء این بنده ابراز نظر فرمایند، ولی بجای یک پاسخ مستدل و منطقی حرفهای ازقلم مبارک شان بیرون جهیده است که نه تنها لقب استادی وحاجی بودن شان را زیر سوال برده اند بلکه حتی داشتن کوچکترین ذره ایی از باور به وجدان جمعی و انسانیت ونوع پروری را درجوابیهء شان ازخود به نمایش نگذاشتند.
ازجانب دیگر ایشان دریکی ازمقالات دیگرشان خبرداده اند که امسال آقای بیانزی درترکیب یک هیئت صلح ومصالحه به کابل سفرکرده بودند وبا جوانب درگیر چون طالبان وگروه گلبدین وهمچنان جناح های مختلف سیاسی به قول خودشان(شمالی تلوالی) مذاکرات صلح را انجام داده اند تا در افغانستان صلح وآشتی را به ارمغان بیاورند. اگر این موضوع دقیق باشد پس باید ازهمین حالا فاتحهء آشتی ومصالحه را میان گروه های درگیر در داخل افغانستان بعداز سال 2014 میلادی بخوانیم که عنصر شرانداز وجنگ افروز درمقام مصلح قرارگرفته است. زیرا نظر به آنچه که من از خلال جملات عقده ایی وعبارات وادبیات فاشیتسی شان درک نمودم چنین هیئت صلح هرگز بیطرف نیست بلکه خودش یکطرف منازعه می باشد. کاربرد ادبیات واصطلاحات شان هیچگاهی چهرهء یک انسان صلحجو ومصالحه طلب را در اذهان ترسیم نمیکند. شاید بهتربود که به عوض ایشان قاضی حسین احمد یاهم جنرال حمیدگل دررأس همچو یک هیئت صلحی می بودند. زیرا این دونفر بمراتب بالای گلبدین وهم طالبان تاثیر معنوی دارند تا آقای بیانزی که خود دنباله رو و مبلغ افکار وعقاید فاشیستی وطالب پسند به نفع طالبان وجنگ سالاران گلبدینی می باشد.

باخواندن نوشتهء جناب الحاج استاد بیانزی این سوال در ذهنم خطور نمود که یک انسان باسواد آنهم درحد یک استاد ویک فردی که با افتخار، لقب (الحاج) را پیشاپیش نامش یدک می کشند چگونه تا حال ندانسته اند که انسانیت حتی نسبت به دیانت ترجیح دارد. چگونه تاکنون ندانسته اند که تمام بشریت باهمهء اختلافات رنگ وپوست ودین و مذهب بازهم دریک چیزباهم شریک اند که آنرا انسانیت میگویند. چگونه تاکنون ندانسته اند که همهء انسانها خودشان را آولاد آدم وحوا می شمارند وهمهء انسانها نظر به تعلیمات دینی ویا اخلاقی که ازپدر وپدرکلانهای شان به ارث برده اند ویا خود ازطریق پژوهش ها وتحقیقات فردی شان به نتیجه ایی رسیده اند این را درک کرده اند که: بنی آدم اعضای یکدیگر اند. چو درآفرینش زیک گوهر اند، چو عضوی بدرد آورد روزگار، دیگرعضوها را نماند قرار.
من درین نوشته با آقای بیانزی، بخاطرخشم که ایشان درمقابل بنده ازخود بروز داده اند زیاد سخت نمیگیرم، وآنرا نتیجهء منطقی تعاملات روزگار میان اهل قلم در دنیای اینترنت میدانم. ایشان سخنان خیلی پیش پا افتاده وبرداشتهای خیلی عوام پسند را دربارهء من ابراز نموده اند که بنده روی یکایک آنها مکث نمی نمایم. مثلا جناب شان از استعمار وجنگهای استعماری آغاز نموده اند واین قلم را نیز بخشی ازپروژه های استعماری تلقی فرموده ودرزمرهء مزدبگیران استعمار معرفی نموده اند وبا این حکم قطعی اما خیلی ساده تکلیف خود وطارق بزگر ودیگران را آسان نموده اند که نویسنده گانی همچو بهمن وامثالهم ازپسمانده ها ومخلفات استعمار هستند. آقای بیانزی نوشته اند که : اگر افرادی چون بهمن چنان مضامینی برضد افرادی چون طارق بزگر ننویسند، استعمار؛ معاش آنها را قطع میکند، زیرا استعمار تنها ازناحیهء قوم پشتون احساس خطر می نماید وبه بهمن وامثال بهمن گفته شده است که : تا وقتیکه پشتونها درین کشورحضورفزیکی داشته باشند کرسی ها ومقامات شما وهمچنان پروژه های استعماری ما زیر تهدید است. بناء تا می توانید برای بدنام ساختن این قوم ازهروسیله ایی کاربگیرید.
با این درفشانی ها وفرمایشاتی که ازقلم الحاج استاد بیانزی خواندم میخواهم خدمت خواننده گان گرامی بعرض برسانم که : آقای الحاج استاد بیانزی هرکی ویاهرچه باشد غیراز یک استاد و غیرازیک فردی می باشد که مشرف به زیارت خانهء خدا گردیده است.

زیرا قضاوت آن حاجی که درزنده گی خویش یکبار ویا دوبار احرام را ازمیقات تا آخرین روز حج به تن خویش بسته میکند و به قول شهید تاریخ؛ زنده یاد دکترعلی شریعتی درمیان هزاران هزار مخلوق پروردگار ازهمنوعان وهمکیشان خویش، خودش را گمشده ای درصحرای محشر می یابد او هرگز چنین مضمونی نمی نویسد.
ممکن است که چنین مضامینی را گناهکارانی مانند این بندهء سراپا تقصیر که تاهنوز به زیارت خانهء خدا مشرف نشده است وازفیض جهاد چهارده ساله برضد شوروی هم محروم بوده است از روی نادانی وجهالت واحساسات مقطعی بنویسد ولی یک فردی که مانند آقای الحاج استاد بیانزی که بحکم لقب (الحاج) صحرای محشر را در زنده گی اش یکبار ویا دوبار درآئینهء حج خانهء خدا با چشمانش دیده است او چنین لاطائلات را نمی نویسد. مگر حالا که چنین خامه ای نازیبا ازقلم شان تراوش نموده است پس ایشان نباید یک حاجی ویک استاد باشند.
جناب استاد الحاج بیانزی فرموده اند که ایشان مضمون خانم عالیه راوی اکبررا سه بار مطالعه فرموده اند ولی درآن هیچ اثری ازتعصب قومی ندیده اند ، آنچه که خانم عالیه راوی اکبر نوشته اند حق طبیعی وخدا داد شان می باشد که بحیث یک زن پشتون ازحق قومی اش دفاع کرده است، اقای الحاج بیانزی این سوال را نیز مطرح نموده اند که: پشتونها چه ظلمی را درحق دیگران مرتکب شده اند که سزاوار اینقدر نقد وخرده گیری اند؟ پشتونها بحیث یگانه قوم شجاع که ازکیان و از تمامیت ارضی این خاک دربرابر شوروی سابق دفاع کرده اند چه گناهی غیرازین دارند که همیشه درسایت کابل پرس ودیگرسایتها مورد شماتت و طعن ولعن قرارگرفته اند. ایشان میفرمایند:

(بهمن ورور چه د پشتو ، او فارسی او یا د متضادو او مخالفو ګوندونو خبری کوی او یا ځینی بی معنی تصویرونه ښیی مثلا د عالیه راوی تصویر یی نصب کړی دی (څه مطلب) او لاندی یی لیکلی دی( چه مشرب او نور) دهغی له خولی څه خبری یی رانقلی کړی دی ما دری ځلی ولوستی د هغی په خبرو کی هیڅ کومه د تعصب خبره نه وه نو بیا د هغی د خبرو د رانقلولو هدف څه وو ( یواځی دا چه د پشتون نوم یی یاد کړی دی)، که چا د پشتون نوم واخست په دوی خولې راشی زړه یی دا دی چه پښتانه هم پښتنو لکه د دوی په شان کنځل ولیکو او یا ووایو چه پښتانه یهودان دی ، پښتانه جاهل او ناپوهه دی او .... نو بیا به دوی خوشاله وي. زه نه پوهیږم پښتنو څه لویه ګنا ه کړی ده او یا بی غیرته خلک دی، پښتنو خو تل دا وطن د پردو له منګلو ژغورلی دی هماغه پردی (روسان) چه د بهمن صاحب او د ده د ملګرو په واسطه راوستل شوی وو لکه پرون چه روسانو سره امیر صاحب د دوستۍ معاهدې کړې وې او نن د امریکایانو سره عبدلله عبدالله، یونس قانونی، دوستم، او خلیلی د ورورۍ معاهدی کړي او دا ملک یی پرې خرڅ کړی دی (او اوس زمونږ د غوښو او هډوکو د خرڅ وار دی) دوی ته ویل شوی دی (که پښتون قوم شتون لری نو ستاسی معاشونه او مقامونه په خطر کی دی او مونږ هم په اسانی خپلو اهدافوته رسیدی نه شو)

برگردان: برادر بهمن که اینقدر دربارهء مسایل پشتو وفارسی واحزاب مخالف ومتضاد به یکدیگرقلم فرسایی ویا بعضی عکس های مردم را درمقالاتش میگنجاند چه هدف دارد؟ مثلا عکس خانم عالیه راوی اکبررا درمیان عبارات مضمونش گذاشته وزیر آن صفات مشرب مشرب وغیره را علیه وی بکار برده وازوی بعضی عبارات را نقل کرده است، من که سه بار مقالهء موصوفه را خواندم درجملات وعبارات وی چیزی ازتعصب به نظرم نخورد پس هدف ازین نقل قول نمودنها چی بود؟ فقط همین که نام پشتون را استعمال کرده است بس؟ آیا کسیکه نام ازپشتو وسرنوشت پشتونها ببرد بالای آنها (بهمن ها) عرق سرمیکند؛ مگر دلشان میخواهند که ما پشتونها نیز مانند خودشان به پشتونها دشنام بزنیم، ویا اینکه بگوئیم که پشتونها یهودی اند، پشتونها مردم جاهل ونادان اند، تا اینکه اینها خوشحال گردند، من نمیدانم که پشتونها چه گناه بزرگی مرتکب شده اند ویا چه بیغرتی کرده اند که حالا مستحق اینقدرتوهین ودشنام باشند، پشتونها که همیشه این وطن را ازچنگال بیگانه ها نجات داده اند، همان بیگانه ها (روسها) که بوسیلهء بهمن صاحب ورفقای همفکرش بوطن آورده شدند، بهمان شکلیکه دیروز باروسها آمرصاحب معاهدهء دوستی وصلح را به امضا رسانیده بود، امروز نیز با امریکاییها عبدالله عبدالله، فهیم وقانونی ودوستم وخلیلی معاهدهء برادری واخوت با آنها امضا کرده اند واین کشوررا فروخته اند وحالا نوبت به فروختن گوشت واستخوانهای ما رسیده است. برای اینها گفته شده است: تاوقتیکه ملت پشتون درین خاک وجود داشته باشد، معاشات ومقامهای دولتی شما درمعرض خطرقرار دارد، وما نیز به آسانی به اهداف خویش نایل نمیگردیم »

نخست باید جناب بیانزی صاحب این مطلب را درنظر بگیرند که هیچ انسان عاقلی درعصرحاضراگر او را دردی نرسیده باشد لب به دشنام وتوهین علیه هیچکسی بازنمیکند چه برسد علیه یک قوم ویا یک ملیت خاص.هرکی دشنام میزند حتما اورا دردی رسیده است.اما من شخصا هیچ علاقه ایی به دشنام دادن به آدرس قوم خاصی را ندارم، وهم اینکه اگر کسی بخواهد قوم خودش را دشنام بزند ویا به قوم یا ملیت فرد دیگری دشنام بزنند چنین دشنام زدنها ازنظرمن گره گشای مشکلات جامعهء چندقومی افغانستان نیست. من شخصا به هیچ قومی نمیخواهم دشنام بزنم ونه هم ازکدام قوم خاصی نفرت قلبی دارم . من بهترین دوستان پشتون تبار، ازبیک ، هزاره وتاجیک دارم، خودم هشت سال دورهء ابتدایی مکتب را بزبان پشتو درقندهار خوانده ام، علاوه برآن ازنظرقرابت ورگ ورشته درخانوادهء ما با پشتونها ازچندین طرف پیوند خونی برقراربوده وبالفعل درخانهء ما زبان پشتوحاکم است و بیشتر اززبان فارسی کاربرد عملی دارد و بعبارت واضحتر میتوانم بگویم که زبان رسمی خانوادهء ما پشتو است . مطالعاتم نیز اکثرا اگرچیزهای خوبی برای خواندن پیدا شود درپهلوی دیگرزبانها بزبان پشتوهم می باشد.

همینکه این چرندیات شما را کلمه به کلمه ترجمه میکنم باید بدانید که تافتهء جدا بافته ازملیت پشتون نیستم وحتما اشتراکات تباری با پشتونها دارم. اما تمام این موارد شخصی وخانواده گی واجتماعی من؛ دلیل به آن نمیشود که ازافشا نمودن حقایق سر باز بزنم وهرچرند وپرند وهرمقاله ای قوم ستیزانه ویا برتری طلبانه را نقد نکنم. شما درهیچ گوشه ای ازجهان ملیت خالص وناب را پیدا کرده نمیتوانید. خالص سازی جامعه براساس نژاد وقوم وزبان خاص ؛عصاره ایی از افکار مالیخولیایی هتلر وموسیلینی است اینکه لطف کرده اید مرا غیرمستقیم متعلق به جناح پرچم ویا یکی ازاعضای جمعیت اسلامی معرفی کرده اید خیلی ها ممنون استم ولی خدمت آن سرورگرامی بایدعرض نمایم که نه من پرچمی استم ونه هم جمعیتی وجهادی.
ازسیاق کلام جناب عالی طوری استنباط میگردد که گویا پرچمی ها شوروی ها را به افغانستان آوردند ؛ درحالیکه حقیقت غیراز آنچه هست که جنابعالی آنرا میخواهید تلقین نمائید. اگر پرچمی ها را رفقای من میدانید پس من هم حق دارم که بگویم لطفا تاریخ را ازسرمرور نمائید! حد اقل به نوشته های غوث جانباز خودتان مراجعه کنید تا بدانید که قوای شوروی را کیها به افغانستان آوردند وچرا.

درزمانیکه قصر نشینان تپهء تاج بیگ؛ قوای شوروی سابق را به این کشور داو طلبانه دعوت نمودند وبا افتخار حتی آشپز و خدمه و پرستار وپزشک وقابله را ازشهروندان اتحاد شوروی در درون قصر خویش استخدام نموده بودند رفقای من یا درسلولهای زندان بودند ویاهم در تبعید بسرمی بردند. آنهایکه طوق غلامی وبرده گی قوای تا دندان مسلح روس را با افتخار بگردن آویخته بودند ودرافتتاح انستیتیوت علوم اجتماعی با کمال افتخار خودشان را کمونیستان واقعی وپیروان حقیقی لینن کبیر اعلان می نمودند رفقای من نبودند بلکه رفقای آن رهبران مجاهدین بودند که بخاطر اشتراکات قبیلوی تصمیم به تشکیل حکومت ائتلافی گرفته بودند.
ادامه درصفحهء بعدی
++++
جناب الحاج استاد بیانزی صاحب!

شما تاریخ را سرچپه فهمیده اید ویا اینکه میخواهید دیگران را با این دروغهای شاخدار گمراه سازید و تاریخ را قصدا وعمدا برای نسلهای آینده جعل نمائید. آنهایکه قوای شوروی را به این خاک آوردند آرزو داشتند که آن قوا ا وی وحاکمیت قبیله ایی وفاشیستی او را ازشراشرار آنزمان نجات دهد ولی ازبخت بد ونیت بدش که آن قوا خودش برایش به اشرار تبدیل گردید، ولی چه کنیم که چشمان جناب عالی وهمفکران شما آنقدر درتعصبات گندیدهء قبیلوی کور شده است که هنوز هم از ذکر نام منحوس آن شخص بخاطر اشتراکات قبیلوی طفره می روید. ولی فرق نمیکند من اورا به شما معرفی می نمایم. آن کسی که قوای روس را به افغانستان آورد. نام نامی اش حفیظ الله امین بود؛ وبرادرش هم عبدالله امین دربندر شیرخان درقندوز به استقبال قوای دوست شتافته بود ولی حالا این شما ورفقای همفکرتان استید که برف بام خود را بالای بام دیگران می اندازید.

واما دربارهء معاهدء دوستی وصلح قهرمان افسانوی شادروان مسعود بزرگ نیز جناب عالی میخواهید تاریخ را مسخ نمائید که این اجازه را حالا دنیای پیشرفته ومدرن امروز درعرصهء تکنالوژی معلوماتی بشما نمیدهد. مسعود با روسها معاهدهء دوستی وبرادری امضا نکرد بلکه اوکه ازدوطرف یعنی هم ازجانب افراد گلبدین وهم ازجانب روسها زیرفشار قرار داشت خواست ملت ومردمش را ازهلاکت حتمی نجات دهد. عمل مسعود قهرمان را درقاموس اصطلاحات و واژه های سیاسی ونظامی، معاهدهء دوستی نمیگویند بلکه تاکتیک جنگی می نامند. حقیقت مسأله این است که ازنظر هرپژوهشگرمسایل نظامی بیطرف وباوجدان بار جنگهای چهارده سالهء روسها درتمام افغانستان پنجاه فیصد آن را تنها پلنگینه پوشان کوه های هندوکش در درهء دشمن شکن پنجشیر حمل نموده اند وپنجاه درصد آن دردیگر نقاط افغانستان تقسیم میگردد.

هرچند دیدگاه شخصی من راجع به اصطلاحاتی چون : جهاد ومجاهد وشهادت درافغانستان یک دیدگاه خاص و ویژه است و هیچگونه بار ایدیالوژیک و حزبی ندارد که بعدا به توضیح آن می پردازم ولی عجالتا اجازه دهید که بخاطر مستند سازی بهتر باشما اینجا دو نقل قولی ازهم قماشان خودتان را بیاورم تا ثابت سازم که جنابعالی نیز مانند آنها به نرخ روز نان میخورید . هم قماشانی که مانند جنابعالی صدای جهاد خواهی وشهادت طلبی شان گوش جهانیان را کر کرده است و خود پشتون تشریف دارند.

سرور احمدزی کاندید ناکام انتخابات ریاست جمهوری درسال 2009 میلادی کسیکه درپیش چشم هزاران بینندهء تلویزیون، بالای دکتررمضان بشردوست با بوتل آب حمله ورگردید، مدعی است بیشترین اعضای خانواده اش را در ولایت لوگر در زمان جهاد علیه شوروی سابق از دست داده و خودش درکودکی یتیم گردیده است او اول دراردوگاه های پناهنده گان در پشاورتعلیم می بیند وبعد به آمریکا تشریف می برد. وی درآمریکا تا درجه دکتورا؟! تحصیلات خویش را به پایهء اکمال رسانده است. سرور احمدزی یکبار درتلویزیون پیام افغان درمصاحبه ای خویش با عمرخطاب دربرنامهء سخنان عریان،چشمدید خویش را ازپنجشیر وپنجشیریان چنین بیان نموده است:

«برگردان بفارسی : حقیقت آنست خطاب صاحب که مردم پنجشیر درطول زمان جهاد علیه شوروی سابق بزرگترین تلفات انسانی را متحمل شده اند، من زمانیکه به پنجشیررفتم آنقدر لنگ ولاش ومعیوب ومعلول مجاهد را از دوران جهاد یافتم که اصلا برایم قابل باور نبود، کسی یک پایش نبود، کس دیگر دست اش نبود کسی چشمانش را از دست داده کسی هم هردوپا را از دست داده وکسی ساختمان رویش به شکل خیلی وحشتناک تغیرکرده، ولی هیچ مقام دولتی وتنظیمی درقصهء آن انسانهای گمنام وبیچاره نیست. هیچکسی تا هنوز دروازهء خانهء آنها را دق الباب نکرده است، درینجا درامریکا مردم فکر میکنند که شاید همهء مردم پنجشیر مانند مارشال فهیم وبرادران مسعود ازناز ونعمات مادی برخوردار باشند ولی واقعیت طور دیگریست وقضاوتهای ما ازفاصله های دور هرگز با واقعیتهای آنجا همخوانی ندارد، حقیقت آنست که آنجا وقایع وحوادث خیلی ها دلخراشی رخ داده است و واقعیتها تلختر ازآنچه است که به بیرون انعکاس می یابد ومن آنرا به چشم سر دیدم.»

گلبدین با تمام نفرت قومی که ازمردم پنجشیر درسینه دارد درپیام عیدی خویش درسال 2011 میلادی درسایت اینترنتی خودش بنام شهادت راجع به مردم پنجشیر می نویسد:

« شكى در اين نيست كه مجاهدين دلير پنجشير از جمله آغازگران جهاد بودند، در روزها و سالهاى اول مقاومت قربانيهاى زيادى دادند، شخصيتهاى صالح و دليرمردان مؤمنى از دره پنجشير سربرافراشته، روح جهاد و مقاومت را در صفوف مردم خود دميدند.»

اما با این همه تعریف وتوصیف گلبدین خان، ازمردم وشخصیتهای پنجشیر؛ پرسشی که مطرح میگردد این است که پس دشمنی وکینهء آقای گلبدین با مردم پنجشیر درطول دوران جنگهای تنظیمی اش با این مردم بخاطرچی بود و روی کدام انگیزهء انسانی ویا اسلامی استوار بود؟ گلبدین خان این را چند جمله بعدتر خود بیان می نماید که مردم پنجشیر با تمام صفات نیکی که در دوران جهاد ازخودشان بروز دادند ولی رهبری وزعامت این مردم در دست فردی قرار گرفت که ازنظر آقای گلبدین به اسلام وجهاد متعهد نبود. ایشان میفرمایند:

« ولى متأسفانه بنابر اشتباهات مجاهدين از يك سو و دسائس دشمنان زرنگ اسلام از سوى ديگر، زعامت اين مردم دلير و خداپرست به دست افرادى افتاد كه نه به اسلام وفادار بودند، نه به اهداف جهاد و نه به مردم شريف پنجشير، در صفوف مجاهدين مؤمن پنجشير كسانى نفوذ كردند كه با دشمنان كنار آمدند و جهاد مردم پنجشير را از مسير الهى آن به بيراهه بردند. اينها نه تنها شخصيتهاى مجاهد، مؤمن و هدفمند پنجشير را يكى پى ديگرى ترور كردند و راه را براى سلطه افراد مشبوه و بى هدف باز نمودند بلكه پنجشير را به لانه دشمن، پناهگاه گروههاى بى دينى چون شعله جاويد و عامل درگيريهاى خونين با مجاهدين مناطق اطراف پنجشير تبديل كردند»

هرچند که کلمات وصفات مانند: افراد مشبوه، بی هدف، عناصر غیرمتعهد به اسلام وجهاد وهمچنان صفاتی چون مرجفین ومنافقین وغیره درفرهنگ آقای حکمتیار را همه میدانند ، زیرا این کلمات نه تنها بالای زعامت مردم پنجشیر درینجا بکارگرفته شده بلکه هرکی که ازاطاعت کورکورانهء امارت وی در داخل حزبش سرباز زده است مشمول این صفات گردیده است. این صفات پسندیده حتی پشتونهای حزب خودش را نیز شامل میگردد. افرادی مانند زمان مزمل ومولوی خالص وقاضی وقاد ودامادش آقای جریر نیز ازدایرهء این صفات خارج نیستند وگهگاهی به نامهای منافقین ومرجفین نوازش شده اند.ولی درینجا بطور مشخص گلبدین خان توضیح نمیدهد که این گروه های بی دین شعلهء جاوید کیها بودند وآن مردان مومنی را که زعامت مردم پنجشیر ترور کرد کیها بودند وچرا راست وصریح از فرمانده مسعود نام نمی برد؟ این زعامت درکدام مقطع زمانی با کدام دشمن کنار آمدند. گلبدین خان این را هم نمی نویسد که قبل ازامضای آتش بس باشوروی ها افراد تحت فرمان وی دراندراب به سرکرده گی جمعه خان اندرابی به کدام دلیل شرعی و وطنی راه اکمالات خوار وبار وآذوقه را بروی مردم عادی پنجشیر بستند و با این عمل یزیدی شان چرا میخواستند که مردم پنجشیررا درهمکاری مستقیم و غیرمستقیم باروسها دریک محاصرهء اقتصادی مرگ آوری دچار سازند؟ گلبدین خان از متن نامه ای که خودش درهمان سالها برای قوماندانان حزبش درکاپیسا وپروان فرستاده بود وآنها را ازدرگیرشدن با قوای شوروی هنگام حمله بالای پنجشیر برحذر داشته بود نیز خودش را بی خبر انداخته است وفکر میکند که آن حوادث را تاریخ فراموش نموده است.اشتباهات مجاهدین یعنی چی؟ یعنی اینکه مردم پنجشیر یکی ازکاسه لیسان گلبدین خان را بحیث رهبر وزعیم خویش انتخاب نکردند. لذا آنها اشتباه کردند وازراه منحرف گردیدند ودرصفوف آنها افراد غیرمتعهد؟؟؟؟! به اسلام نفوذ نمود وجهاد شان را به بیراهه کشانید، بیراهه کشانیدن یعنی اینکه تسلیم اوامر مقامات آی اس آی نشدند وبه امر ودستورجنرالان پاکستانی تونل سالنگ را انفجار ندادند، وخودشانرا در میان دو دشمن گلبدینی وروسی هلاک نه ساختند.
ادامه درصفحهء بعدی

++++
آری!گلبدین خان با تمام این باورمندی اش بالای مردم پنجشیر آنها را صرف بخاطر زعامت ورهبری شان تحت فرماندهی مسعود قهرمان نمی بخشد. پس بیانزی صاحب نیز حق دارند که دعوا نمایند که مسعود تمام عمرش را درمعاهده وصلح باروسها سپری کرد. ولی حقیقت چیز دیگریست. او باروسها معاهدهء صلح دایمی امضا نکرد بلکه او شخصیتی چون گلبدین را بحیث قاِئد وپیشوایش نپذیرفت، او مانند استاد فرید وفتح محمد وبشیر چاه آبی ودیگر تاجیکها؛ شتری نه بود که پوزبندش را به دم خر ببندد. ورنه کدام انسان عاقل چنین قضاوت جاهلانه را میکند که درطول چهارده سال حضور قوای شوروی سابق درافغانستان، یک منطقه هم درصلح وصفا ومعاهدهء دوستی با دشمن بسر برده باشد وهم درعین حال به قول حکمتیار وسرور احمدزی هزاران مرد مومن ومجاهد را تقدیم راه جهاد واسلام نموده باشد وحالا نیز به هزاران یتیم ومعلول وبیوه ومعیوب را بحیث مخلفات وآثار پسماندهء آن جنگها ازخود بجا مانده باشد چگونه میشود این تناقض را حل کرد؟ اما حوادث پس ازسپتمبر وحملهء امریکا و وضعیت فعلی ازمسؤولیتهای مسعود بزرگ نیست.

ولی اگر درین موارد نیز با جناب بیانزی بحث نمائیم میتوانیم بگوئیم که باوجودیکه جناب بیانزی صاحب دکترعبدالله عبدالله ومارشال فهیم وخلیلی وغیره را مسؤولان این تراژیدی قلمداد کرده اند ولی حقیقت خلاف آن چیزی است که ایشان بیان نموده اند. دراینجا هم اگر کسی وطن را فروخته ازتبار وازجنس آقای بیانزی صاحب وحکمتیار صاحب بوده اند. کسیکه باچرخ بالهای امریکایی به فرودگاه بگرام بحیث شاه شجاع دوم پائین شد ازقماش وجنس مسعود بزرگ نبود. کسیکه قبل ازآن قندهار وجلال آباد وپکتیا ودیگرمناطق خوش آب وهوای جنوب افغانستان را درمهریهء دختر اسامه بن لادن به خصرمبارک خویش بخشید وخون هموطنان تاجیک وهزاره وازبیک خود را بدست جنگجویان عرب وچیچنیایی وپاکستانی وچینایی مباح دانست ازجنس وازقماش مسعود بزرگ نبود. حالا نیز کسانیکه این آدمگونه ها را نیروهای مقاومت ملی می شمارند وخواهان آشتی واشتراک درقدرت سیاسی با ایشان اند ازجنس مسعود بزرگ وقماش وی نیستند بلکه ازجنس بیانزی صاحب واحمدزی صاحب وروستارتره کی صاحب وبزگرصاحب وسیدخلیل الله هاشمیان صاحب وغمخورصاحب وآریوزی صاحب وقریب رحمان سعید صاحب وسیستانی صاحب وعالیه راوی اکبرصاحبه وملالی نظام صاحبه ها می باشند. خداوند هیچیک ازبازمانده گان راستین آن شهید بزرگوار را درین بی ننگی تاریخی با اینها شریک نسازد.

اینکه جناب بیانزی فرموده اند که بهمن وامثال وی با این مقالات شان درمقابل نوشته های شان از دستگاه های استخباراتی کشورهای استعماری پول ومعاش دریافت میکنند نیز به خطا رفته اند . شاید عکس این موضوع درست باشد. یعنی اینکه آنانیکه مانند بیانزی صاحب وبزگر صاحب وهاشمیان صاحب وعالیه راوی اکبرصاحبه به نفع پشتونها واستقرار نظام قبیلوی طالبی/ خلقی پشتونی قلم فرسایی میکنند و به روی پست ترین انسانهای روی زمین بخاطر پشتون بودنشان سرخی وسفیده می مالند وبرای پاک نمودن و غسل تعمید آنها ازجرایم انسانی که مرتکب شده انند شب وروز خون جگر میخورند اینها اند که از دستگاه های جاسوسی کشورهای مختلف غربی پول دریافت میکنند وازین ناحیه امرار معاش می نمایند.

زیرا استعمار درطول تاریخ منافع خودش را درحاکمیت قبیلوی پشتونی جستجو کرده است. اگر دیروز انگلیسها منافع شان را دروجود اشخاصی چون عبدالرحمن ونادر وهاشم خان وظاهر ومحمدگلخان مهمند وغیره می دیدند امروز امریکا آن را دروجود خلیلزاد واشرف غنی وکرزی واحدی جستجو میکند. همین امروز تقلا وکوشش استعمار این است که یک نظام قبیلوی پشتون سالار را درافغانستان به هر بهانهء ممکن باید برقرار سازد. زیرا منفعت کشورهای استعماری درین است که هرقدر این کشور محتاج ودربدر وبیسواد ومعتاد به مواد مخدر وازهم پاشیده باقی بماند بهمان اندازه بازار آنها رونق میگیرد وزمینهء مداخله های نظامی وسیاسی وتبدیل نمودن کشور به آزمایشگاه ولابرتوار طرح های سیاسی آنها مساعد میگردد. چنین زمینه ها را جز قدرت طلبان پشتون دیگرهیچ کسی برای آنها مهیا ساخته نمیتواند. نسل جدید پشتون که درامریکا وکشورهای غربی تولد وحالا بزرگ شده اند بهترین سربازان وتطبیق کننده گان پلانهای استعماری درآیندهء افغانستان بشمار میروند. استعمارجدید یعنی امریکا همانطوریکه انگلیسها پاکستان را بوجود آوردند وازآن تامدتی برضد شوروی سابق استفاده نمودند حالا امریکا نیز به تقلید ازآن کشور؛ میخواهد یک کشوری را بنام لوی افغانستان بوسیلهء پشتونها مانند اسرائیل بوجود آورد که درآن برای پشتونها امتیازات ویژه ایی را( به بهانهءاینکه ازباشنده گان اصیل این خاک اند وبطورسنتی درطول تاریخ زمام اموربدست شان بوده است درنظامهای آیندهء افغانستان) درنظرگرفته است

برداشت ما ازگذشت تاریخ این است که همانطوریکه استعمارانگلیس یک جاسوس معلوم الحال ودیوانه مزاجی را بنام عبدالرحمن بخاطر پشتون بودنش حمایت وپشتیبانی مالی وتسلیحاتی کرد واورا مانند یک گرگ وحشی بجان ومال مردمان بومی واصیل این سرزمین یعنی هزاره ها وتاجیکها وازبیکها رها کرد و یک امنیت سرتاسری را به قیمت کوچانیدنهای اجباری وقتل عام ها وکله منارها ومحوفزیکی شصت فیصد نفوس آنها ایجاد کرد وبعد لقب امیر آهنین را بوی بخشید امروز امریکا نیز میخواهد چنین شخصیت مطیع وفرمانبردار ومزدور واجنبی پرست را درمیان قبایل افغان جستجو کند تا مانند گذشته یک افغانستان خالی ازاقوام غیر افغان را به قیمت ازبین بردن وکوچانیدن اجباری آنها از دیارشان بنا نهد ولی خوشبختانه که با موانع جدی روبرو گردیده است. نه تنها که چنین خوابی درشرایط حاضر نمیتواند محقق گردد بلکه حتی احتمال حدوث تغیرات جدی درساختار جغرافیای منطقه نیز محسوس گردیده است.
پس حالا آقای بیانزی صاحب لطف بفرمایند وبگویند که کیها معاش بگیران استعمار اند؟ آن پدر معنوی فاشیستان پشتون؛ بنام (بروس بیل ریچاردسن) که حرفهایش را فاشیستهای پشتون مانند خط قرآن ارزش میدهند واز آن بحیث معتبرترین ماخذ درنوشته هایشان یاد میکنند به سود کدام قوم درمطبوعات انگلیسی قلمرسایی میکند؟ همین اکنون درآرشیف بخش انگلیسی سایت دعوت نوشته های کدام لابی صهیونیست مزاج بیشتر نشرشده است؟ بیل ریچاردسن چه کاره بود؟ او با اشخاصی مانند سیدخلیل هاشمیان ونبی مصداق وغیره چه رابطه دارد؟ اجازه دهید تا آنجا که نزد خودم اسناد موجود است صرف یک بخش آن را برای تان افشا کنم:

دکترحیدرمسعود برادرسیدخلیل الله هاشمیان را خدا رحمت کند. زمانیکه زنده یاد مجید سربلند بحیث وزیر اطلاعات وکلتورایفای وظیفه می نمود حیدر مسعود بحیث معین وزارت اطلاعات وکلتور وبعدا رئیس مستقل کمیتهء دولتی رادیو تلویزیون وسینماتوگرافی مقررگردید. حیدرمسعود دررشتهء سینماتوگرافی ازاتحاد شوروی سابق دکترایش را گرفته بود.
درواپیس روزهای عمرش درآلمان کسی اورا پرسید که با برادرش سیدخلیل چه اختلافات دارد وچرا باهم جور نمی آیند؟
آن مرحومی آهی ازسینه کشید وبه پرسنده گفت : « مشکلات درروابط ما مشکلات ایدیالوژیکی ویا سیاسی نیست. بلکه مشکلات اخلاقی است واین قصه سردراز دارد. برادرم از زمانیکه حتی در کابل دردانشگاه کابل استاد بود مشکلات اخلاقی داشت که سبب آبرو ریزی ما وخانوادهء ما میشد. دریک کلمه وی یک همجنس باز بود. بعضی جوان آن دوران را بخانه دعوت میکرد وازآنها به غرض اطفای غریزهء شهوانی اش، خویشتن را مفعول آنها قرار میداد. این کار وی بحدی ننگین وشرم آور بود که من بحیث برادر وی درهمان وقتها می شرمیدم.»

حالا آقای بیانزی صاحب باید خودشان حدس بزنند که روابط بروس بیل ریچاردسن با این شخص مالیخولیایی بنام سیدخلیل الله هاشمیان باید براساس کدام انگیزه های ملی؟؟؟؟! استوار باشد که هردو عاشفانه وسینه چاک برای استقرارحاکمیت تگ قومی وقبیلوی پشتونها قلم میزنند. ازجهاد ومجاهدت دیگر اقوام عمدا وقصد منکر اند. به شخصیتهای مجاهد دیگر اقوام وملل این سرزمین آشکارا توهین روا میدارند، تاریخ جعل میکنند واسناد جعلی را از آدرس مراکز تحقیقاتی خیالی بخورد مردم میدهند پس شما بفرمائید بگوئید که معاش بگیران استعمار کی ها اند؟ ترسی را که شما ازپشتونها ترسیم نموده اید بکدام منطق استوار است؟ پشتونها برای بقای استعمار؛ چی تهدیدی را متوجه ساخته اند؟ چرا باید استعمار ازپشتونها بترسد؟
ولی اگر اینطور ادعا کنیم که درمیان پشتونها عناصر استعمارستیز وآزادی دوست و وطنپرست وشریف ونجیب هم وجود دارد درست گفته ایم، زیرا همانطوریکه درمیان سایر اقوام وملیتها انسانهای شریف ومبارز وطنپرست وانساندوست پیدا میشود درمیان پشتونها نیز وجود همچو شخصیتهای محترم وارزشمند قابل انکار نیست. ولی اگر تنها وتنها یک قوم وملیت خاص، نجات دهنده وشمشیرزن و مدافع وطن تبلیغ گردد ودیگران همه پیشقراولان قوای خارجی، اینجاست که تصادم منطقی پیش می آید.

جناب بیانزی صاحب طوری فهمانده است که به تعبیر ایشان من ادعا نموده باشم که همهء پشتونها ریشهء یهودیت دارند ویا اینکه همهء آنها جاهل ونادان تشریف دارند چنین ادعایی ازطرف آقای بیانزی علیه من یک ادعای بی پایه وبی سند است زیرا من آنچه راجع به پشتونها نوشته ام همه را ازسایت یوتوب کاپی نموده ونشان داده ام که علما وملاهای پشتونی ،شخصیتهای ورزشی واکادمیک پشتون آنطرف خط بین المللی افغانستان وپاکستان دربارهء خودشان اظهار نموده اند. چیزی ازخودم درآنها اضافه ننموده ام ولی کامنتهای دیگر دوستان را من تضمین کرده نمیتوانم، زیرا هرکسی درسایت کابل پرس ازخود وافکارش نماینده گی میکند.

ولی اینکه جناب الحاج استاد محترم؟؟؟؟؟ سه بارنوشتهء آن خانم راخوانده اند وتا سه بار هیچ نشانی از گند تعصبات قومی به چشم مبارک شان نخورده است، این را به سلامت حس باصرهء وجدان شان میگذارم که تا چه حد این حس باصره در وجدان آن جناب فعال می باشد. زیرا انسانها تنها با چشمان فزیکی شان همه چیزرا نمی بینند، بلکه یک چشم دیگر نیز دروجود انسانها می باشد که آنرا عرفای اسلامی به چشم دل تعبیر می نمایند یعنی بینایی باطنی وصفای وجدان.
ادامه درصفحهء بعدی
++++
حدس من ازخلال عبارات آن جناب این شد که آقای بیانزی مانند دیگر هم قماشان فاشیست مشرب شان چه مربوط جریانهای چپی ویا راستی پشتونی؛ به فقدان بصیرت دل دچار می باشند، واین قابل تداوی ومعالجه نیست. این حس دیگر دروجود شان مرده است وزنده نیست به عبارت واضحتر: دروجود آقای بیانزی چیزی بنام وجدان بیدار وجود ندارند واگر این حس زنده می بود ایشان هرگز چنین چرند نمی نوشتند. هرکی معتقد باشد که در وجود آقای بیانزی حس بینایی دل؛ فعال است پس او باید درتعریف کلماتی چون: وجدان واحساس وعاطفهء بشردوستی، عدالت پسندی وحقگویی باید ازسر تجدید نظرنماید.

جناب بیانزی صاحب زمانیکه تاکید می نمایند که هیچ حرفی مبنی برتعصبات کورقومی درنوشتهء خانم عالیه راوی اکبر به چشم شان نخورده است باید یقین نمایند که دیگر وجدان شان مرده است. نتیجه ای را که میتوان ازنوشته ای آقای بیانزی گرفت این میشود که درقاموس جناب الحاج؟؟! استاد؟؟؟! بیانزی : دشنامزدن یک پشتون برای غیر پشتون را نمیشود تعصب تعبیر نمود، داشتن گرایشهای تعصب آمیز برای یک زن پشتون ویا مرد پشتون اصلا تعصب گفته نمی شود زیرا که این امر را به برداشت خودشان هم خدا وهم قوانین جاری دنیای مدرن امروز برایش مشروع وحلال دانسته است، واین نماد غیرت وشهامت وانسانیت واسلامیت وی می باشد. تعصب آنست که کسی برای پشتونها بگوید که بالای چشم تان آبرو است ویا اینکه دربرابر هویت پشتونی هویت تاجیکی وهزاره گی ویا ازبیکی خویش را نمایان سازد به آن میگویند تعصب؟؟؟؟؟.

نگارندهء این سطور ازدیگران نماینده گی نمیکند ولی ازطرف خودم چنانچه بارها نوشته ام بار دیگر خدمت آن سرورگرامی اما بی بصیرت به تکرار بعرض میرسانم که: من کوچکترین دشمنی وخصومت قومی با قوم پشتون وهویت پشتونی وانسان پشتون بحیث یک کتلهء بشری ندارم. پشتونها بحیث بخشی ازانسانهای این کرهء خاکی، حق حیات درروی زمین را دارند، این حق را خدا به تمام مخلوقات خویش ازجمله پشتونها هم داده است که بحیث یک ملت ویک قوم هرطوریکه میخواهند زنده گی کنند آنها درانتخاب خویش آزاد اند. اما این آزادی زمانی محدود میگردد که ازآن برای اسارت واشغال وتجاوز برحقوق شهروندی انسانهای دیگر استفاده شود.پشتونها درمیان خودشان حق تعلیم وآموزش به زبان مادری شان را دارند ،پشتونها مستحق داشتن یک حکومت ملی براساس فرهنگ وزبان ملی شان می باشند اما تحمیل خواست وسلیقه های شخصی وقبیلوی بالای زبان وفرهنگ دیگران تجاوز است . درقرن حاضرهیچ انسان معقول وباسوادی که ذره ای ازمعرفت درکله اش باشد بخود اجازه نمیدهد که دریک کشورچند قومی وچند فرهنگی چون افغانستان یکی از اقوام به زور واجبار خواهان ذوب واستحالهء جبری ملتهای دیگر درفرهنگ وهویت افغانی یا پشتونی در داخل کشوری که نامش را افغانستان گذاشته اند باشد. باید با چنین پدیده های مزخرف وغیر انسانی باشدت وقاطعیت مقابله کرد. من خودم به این باور استم که هرکی بخواهد زیرنامهای جعلی لوی افغانستان ولوی پشتونستان ولر وبراوغانسان و کوز پشتون وبرپشتون حق مرا ازخودم بگیرد با وی مبارزه میکنم، هرکی بخواهد به بهانه های واهی اکثریت واقلیت، اصیل ونا اصیل، برمن حاکمیت قومی وزبانی خویش را تحمیل نماید با وی تا دم مرگ مبارزه میکنم وازین باک ندارم که آیا درمقابل من یک حزب قرار دارد ویا یک شخص ویا یک گروه ویا یک کشور. هرکی خواهان زورگویی باشد درمقابلش می ایستم. هرکی بخواهد با جعل وتزویر برای من تاریخ سازی نماید دربرابرش می ایستم.

اما ازآنجاییکه جناب محترم استاد بیانزی حاجی ومسلمان متدین مجاهد تشریف دارند وازموضع جهاد ومبارزه با اشغالگران وارد میدان شده اند اجازه دهند که من اینجا دو نقل قول از دو پشتون غیر حاجی وغیرمجاهد ویک نقل قول ازیک ایرانی را بیاورم . اولی کسیکه عمرش را درمبارزه به آرزوی رسیدن به جامعهء ایده آل سوسیالیستی وتحقق عدالت ومساوات میان افراد جامعه و حاکمیت زحمتکشان وبینوایان گذشتانده وسالها رنج وعذاب وزندان وشکنجهء رژیم سلطنتی خاندان آل یحیی را بجان خریده ولی حالا بهردلیلی کمونیست وکافرش میخوانند عباراتی را از وی اینجا نقل کنم تادیده شود که تفاوت میان یک پشتون متدین وبظاهر مجاهد وحاجی؛ با یک پشتون بظاهر بی دین وبیخدا درکدام حد می باشد:
این پشتون بظاهر بی دین وبیخدا وبرچسپ خوردهء کفر وکمونیزم همانا دکترصالح محمد زیری نویسندهء کتاب خاطرات نیم قرن می باشد.
وی دریک قسمت ازنظریاتش راجع به زنده یاد طاهربدخشی می نویسد که : درجوامع عقب مانده ایی مثل افغانستان گاهی چنان اتفاق می افتد که مردم متعلق به یک قوم ویا یک ملیت خاص ظلم واستبداد هم تباران خودی را در دستگاه حاکمیت وقدرت احساس نکنند. برای بسیاری از انسانها ظلم واستبداد حاکمان خودی زیاد قابل درک نیست. روی همین منظور زمانیکه راپورهای بحث انگیز دربارهء طاهربدخشی از رده های پائینی حزب به سطح رهبری حزب میرسید که گویا وی دربارهء ترکیب قومی افغانستان وظلم پشتونها درجلسات حزبی چنین وچنان گفته است، درآن سالها ما را زیاد خشمگین میساخت وبرای ما قابل درک نبود. زیرا ما خود ازقربانیان ظلم واستبداد حکومتهای خاندانی همتبار خویش بودیم وفکر میکردیم که تمام اقوام ساکن کشور درحد ما به یکسان از ظلم وستم طبقات حاکمه جفا دیده اند ولی حالا درک من این است که غیر پشتونها نسبت به ما ظلم ها وستم های مضاعفی را تحمل میکردند، آنها برعلاوه ازستم طبقاتی بار ستم های قومی وملیتی ومذهبی را نیزباخودشان حمل می نمودند ولی این موضوع درآن سالها برای من وامثال من که ازنظر قومی پشتون بودیم قابل درک نبود.»
از دونفر دیگر نیزکه از القاب الحاج واستاد محروم اند اینجا نقل میکنم:
" مسعود قیام ژورنالیست سابق درتلویزیون طلوع ونویسندهء شناخته شده درسایت کابل پرس که خود ازنظر قومی پشتون می باشد دریکی ازمقالات علمی وگرانسنگ خویش زیرعنوان: " نیاکان من محور جدال" عامل عقبمانی فرهنگی واجتماعی این کشوررا حاکمیت قبیلوی نیاکان خویش دانسته است"

مسعود رجوی رهبرسازمان مجاهدین خلق ایران مانند دکترصالح محمد زیری نظرمشابه را دربارهء وضعیت پیروان اهل سنت ایران ابراز داشته میگوید:
« اینکه رژیم آخوندی ایران برای احاد ملت ایران مصیبت آفریده است درین شکی نیست ولی پیروان مذاهب غیرشیعی خصوصا اهل تسنن وجامعهء بهایی نسبت به دیگران بیشتر اماج تبعیض های مذهبی این رژیم قرار گرفته اند»

اما آقای بیانزی بحیث یک مسلمان ویک حاجی ویک استاد میفرمایند که سه بار مضمون خانم عالیه روای اکبررا خوانده ولی درک نکرده است که درکجای آن حرفی ازتعصب قومی بکاررفته است؟ ببین که تفاوت ره ازکجاست تا بکجا؟ اینجا شاید بجا این باشد که آن قصهء قرآن را که ازسرگذشت سرکشان بنی اسرائیلی خبرداده که چگونه درشکارنمودن ماهی به حیله متوسل گردیدند این حکایت را خدمت آقای بیانزی پیشکش نمایم واز ایشان بپرسم که نشود خدا نخواسته جناب عالی نیز مانند سرکشان بنی اسرائیلی به عذاب الهی مبتلاگردیده باشید ولی ازخود بی خبر باشید؟

« قرآن درسورهء ( گاوبنی اسرائیل) دربارهء قصهء بخشی ازبنی اسرائیل خطاب به نافرمانانان میفرماید:
پس شناختید آنانی را ازمیان خودتان که درروز های شنبه ازحد خویش تجاوز نمودند وما به ایشان گفتیم: که بعدازین بوزینه های لال ( گنگ) باشید»

(منبع : پارهء اول قرآن: تفسیرنمونه ناصرمکارم شیرازی)

علمای اسلامی را عقیده برآن است که یک سلسله عذاب های الهی مانند: زیرزمین شدن ناگهانی اقوام وملل ، مسخ شدن چهره ها، تبدیل شدن آدم ها به خوک یا بوزینه، باریدن سنگریزه ها ازآسمان، جاری شدن سیلابها و طوفانهای خانمان براندازیکه در ظرف یک ثانیه یک شهررا زیر ورو میکرد همه وهمه به سبب نافرمانی های مکرر امتهای پیشین ازاوامر خداوندی، وگستاخی ها و لجاجتها واذیتهای بیحد امتهای گذشته دربرابر پیامبران شان صورت میگرفت که بعداز بعثت پیامبر آخری رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص)؛ اکثر این عذاب ها براثر التماس ودعا های مکرر پیامبر اسلام برداشته شد. اما عیسویان بدان باور اند که بعداز بدارکشیده شدن وچارمیخ شدن حضرت عیسای مسیح، خداوند ازگناهان بشریت درگذشت ومصلوب شدن عیسای مسیح خودش فدیه ویا عوضی بود که حضرت عیسای مسیح بخاطرآن جانش را فدا نمود وبشریت را از مبتلا شدن به آن عذابهای قبلی نجات داد.
ولی محور سخن بنده درینجا همانا عذاب تبدیل شدن آدمی به بوزینه های گنگ می باشد . این عذاب مطابق عقیدهء پیروان هردو دین حالا بصورت فزیکی ازروی زمین برداشته شده است ولی به شکل متافزیک وغیر مرئی آن تاهنوز دیده میشود. انسانهای که درصورت انسان ولی درمعنی بوزینه اند به وفرت اینجا وآنجا دیده میشوند. اینگونه انسانها هرچند درصورت آدم جلوه می نمایند ولی درمعنی احساسات وعواطف بشری شان کشته شده است. چیزی را بنام وجدان جمعی برسمیت نمی شناسد. وجدان جمعی آنست که فرد هم خودش را متعلق به اجتماع بداند ودرعین حال اجتماع را دروجود خودش خلاصه سازد. اما اگر کسی فاقد این وجدان باشد نزد این چنین انسانی تفکیک نمودن اشخاص وپدیده های چون: ظالم ومظلوم ، حق وباطل، استکبار واستضعاف ، تاریکی وروشنی، نادانی ودانایی ، نیکبختی وخوشبختی براساس منافع مادی وسیاسی ویا حزبی ویا قومی رقم میخورد.
همه چیز وهمه کس را در دایرهء تنگ قوم وقبیلهء خود سنجیده و میزان حق وباطل بودن آنها را براساس منافع قومی وقبیلوی خویش محک میزنند. هرکی از قبیلهء خودش بود، او مجاهد است، اومبارز است او انسان است او حق است او مرشد است او سزاوار احترام است، وهرکی خارج ازین دایره بود او شیطان است، او نوکر استعمار است اونوکر روس است او نوکر امریکا است او نوکر دالر است، او وطنفروش است او بی غیرت است او بی ناموس است، اوجنگ سالار است او ناقض حقوق بشر است او فاشیست است واو دشمن او ودشمن نسل های بعدی او است.
هرکه اورا وقوم وقبیلهء اورا تائید کرد او جوانمرد است او مسلمان است او وطنپرست است او آزادی دوست او شخصیت ملی؟؟؟ وفرا ملیتی است. ولی هرکی اورا تائید نکرد او خاین ونوکر اجنبی است او بیمارروانی است او نوکر استعمار است.

حالا از استاد معظم ومکرم شخصیت علمی؟؟؟؟؟ وروحانی؟؟؟؟ وجهادی؟؟؟ ومبارز ملی؟؟؟؟ جناب استاد الحاج استاد بیانزی می پرسم که دین وجهاد واسلام وحج خانهء خدا به شما چی را آموخته است؟ و چه تاثیری درشخصیت معنوی جناب عالی نموده است؟ جناب عالی که با سه بار خواندن مقالهء عالیه راوی اکبر نتوانسته اید جلوه های آشکار وعریان قوم ستیزانهء آن زن شلیطه را احساس نمائید این اسلام وقرآن وجهاد وحج به درد کدام حصهء بدن تان میخورد؟
دکترصالح محمد زیری از خلال مبارزات چندین سالهء چپی و مطالعات کمونیستی وپژوهشهای مارکسیستی اش در کتابهای کاپیتال مارکس وانگلیس ولینن بحیث یک پشتون حد اقل این را دریافت که درافغانستان بالای غیر پشتونها ستم شده است ولی شما با آنهمه عشق آتشین تان به قرآن واسلام وجهاد تان تا هنوز تعصبات کور قومی هم تباران خویش را احساس نکرده اید. آیا شما به بوزینهء گنگ وبی احساس تبدیل نشده اید؟
ادامه درصفحهء بعدی
++++
جناب عالی طوری کلمهء پشتونها و(ژغورل) را بکاربرده اید که گویی فقط وفقط تنها همین قوم برگزیدهء خدا دربرابر شوروی جنگیده ودیگران همه پیشقراولان قوای اجنبی بودند، درحالیکه یک قسمت دلایلم را دربالا برایتان توضیح دادم ولی درینجا خدمت آن سرور گرامی بوزینه صفت بعرض میرسانم که زیاد دربکاربردن اصطلاحات وطن و (ژغورل) و قوای اجنبی مبالغه نکنید. زیرا دیگر برای تان خیلی دیرشده است که مانند سابق تاریخ مبارزات مردم بومی این سرزمین را جعل نمائید ویگانه قوم آزادیخواه ومجاهد وشمشیرزن، هم تباران خویش را معرفی کنید.
زیرا این کلمات هریک: (نجات) ،( وطن) و(قوای اجنبی) تعریف های مشخص دارد. ممکن است که باشما بپذیرم که قبایل پشتونی به همدستی قبایل هند بریطانوی یکبار برای سرنگونی امارت نه ماههء حبیب الله کلکانی پیروز شدند وغلبه حاصل نمودند وبار دوم هم دربرابرحکومت نوپای مجاهدین برهبری زنده یاد برهان الدین ربانی درکابل پیروز شدند وقوای دولت را وادار به خروج ازکابل نمودند. من این را باشما می پذیرم که درهردو دوره پیروزی نظامی نصیب جنگ سالاران پشتون شده است. ولی دربرابر قوای اجنبی درکجا پشتون به اندازهء اقوام دیگر جنگیده است؟ در دوران جنگها با استعمار انگلیس این اقوام دیگر بودند که سینه سپر نمودند واین وطن را ازسیطرهء انگلیس نجات دادند ولی باربار؛ رهبران قومی پشتون با انگلیس عهد نموده وبزور انگلیس به اریکهء قدرت تکیه زده اند. درجنگ میوند که بیشترین نقش را هزاره ها داشتند ولی تاریخ بصورت مقلوب نام یک پشتون را بنام ایوب خان ثبت نمود. فاتح قلابی که عمرش را درجیره خوری انگلیس سپری کرد ودر دامان انگلیس جان داد. درکجای این حوادث چیزی برای افتخار وجود دارد؟
آیا تسلیم شدن شاه شجاع و امیردوست محمد وایوب خان به انگیس ها وبعدها گریز نادر وصالح محمد ازمحاذ تل درجنگ سوم انگلیس وخراسانیان وغیره کفایت نمیکند که ازقهرمان سازی های بیجا دست بردارید؟
جانم! درهرمحاذ وسنگریکه پیروزی درمقابل قوای اجنبی حاصل شده است حتما آنجا خون غیر افغان مانند هزاره وتاجیک وازبیک ریخته شده است.
درعصر حاضرنیز چنانچه دربالا برایت عرض نمودم اگر مناطقی چون درهء دشمن شکن پنجشیر وشخصیتهای مثل مسعود بزرگ واسمعیل خان وذبیح الله خان، ضابط حلیم کابلی، وخان محمد خان قندهاری وملا نقیب الله وطارق لغمان واستاد فرید وفتح محمد وبشیر چاه آبی وسیدجمال ولید و اسدالله بنوال وشاهد قره باغ بصیرخالد سید جگرن وعالمی بلخی وانوری و اکبری ومشتاق شهید، علی یاورقندهاری، ، پناه پنجشیری وگدای پنجشیری، شفق شهید دربگرام وهزاران تاجیک وبلوچ و پشتون ازبیک وهزاره وقزلباش این سرزمین نمی بودند، شاید امروز کشوری بنام افغانستان درنقشه وجود نمیداشت. جنگ وجهاد اصلی را همین راد مردان دلیر درشمال وجنوب وشرق وغرب افغانستان درمقابل شوروی ها نموده اند ولی ایکاش که چنین نمیکردند ومیگذاشتند که افغانستان مانند دیگرکشورهای آسیای میانه به یک کشور پیشرفته ومترقی وصنعتی وزراعتی سوسیالیستی دربین کشورها وملل راقیهء جهان عرض اندام میکرد تا امروز بهانه ایی بدست بیانزی صاحب پیدا نمیشد که تمام افتخارات را به پای یک قوم خاص بیندازد وآن را شمشیرزن میدان معرفی کند و ودیگران اجیر ونوکر بخواند.
بلاخره حاصل این جهاد مقدس وشهادتها وتباهی ها وبربادیهای مردم بیچاره امروز چی است؟ اینکه یکی برسر دیگر بزنیم که قهرمانی را من کرده ام وتو با روس ساخت وبافت داشته ایی این موضوع چه چیزرا میرساند؟ همدلی؟ مسلمانی؟ هموطنی؟ درد مشترک؟ وطن مشترک؟ چی؟

اگر سخن برسر نفی مجاهدت های دیگران باشد پس دیگران نیز حق دارند که بپرسد که درولایاتی که تنها پشتونها بوده اند دربرابر قوای شوروی چه شهکاری ازخود نشان داده اند؟ جنگ وگریز قبایل سرحدی را تحت قیادت جلال الدین حقانی همه بیاد دارند که بعداز فیر یک مرمی خودش را به امارات متحده میرساند ودرکنارزن عربی اش میخوابید که حالا حتی جنرالهای ارتش شوروی نیز ازآنها پرده برداشته اند. جنگ مشهور جلال آباد را باهمه دهل وسرنای آن دربرابر ارتش منظم دولت آنوقت همه بیاد دارند. زمانیکه از کلمهء ( ژغورل) کار میگیرید مگر نمیدانید که دیگران بیشتر ازشما درین (ژغورل) سهم دارند و انصافا خیلی خالصانه ومخلصانه سهم داشته اند. ازپاکستان سلاح وامکانات گرفتند ولی خودشان را به پول آی اس آی نفروختند. وبا زور و بازوی خودشان تا آنجا توان داشتند رزمیدند. بخوانید خاطرات پیترتامسن سفیرسابق امریکا درامورمجاهدین را که چقدر بالای مسعود فشار می آوردند که باید به امروقومانده وی وجنرلان پاکستانی درجنگ جلال آباد شریک شود وراه سالنگ را بروی قوای دولت جنرال نجیب الله احمدزی ببندد. ولی اوهم پولهای شانرا گرفت وهم ازعملی ساختن پلان شان خود داری ورزید. این عمل او نشاندهندهء چیست؟ استقلال طلبی ویا خیانت ملی؟
چهارده سال تمام زنده گی در میان دود وآتش ونرفتن به پاکستان نشان ازچی دارد؟ امسال طی سفری که به درهء دشمن شکن پنجشیر داشتم بایک تعداد ازچهره های افسانوی تاریخی آشنا گردیدم که قبلا حتی تصور آن برایم مشکل بود قهرمانانی را ازنزدیک ملاقات نمودم که بحیث سپاهیان گمنام تحت فرماندهی مسعو بزرگ تا همین اکنون از دره های پنجشیر وخیلاب واشکمش وخوستفرنگ وفرخار وکلفگان تخار وبغلان ازافغانستان خارج نشده اند، و تا کنون درهمان مناطق شان با اهل وعیال شان زنده گی دارند ، این حماسه آفرینان تاریخ درعمرشان پاکستان را ندیده اند وهیچ تجربه ای اززنده گی درخاک پاکستان ندارند. خودشان با اهل وعیال شان در درون آتش سوختند وساختند. پسرجوانی را ملاقات نمودم که گفت وی پسر قوماندان پناه است . او گفت پدرم هرگز در دوران جهاد پاکستان نرفته است وتا آخرعمر هم پاکستان را ندیده است .پدر این جوان دراوج همان جنگها وبمباردمانها در درون آتش وخون سه بار ازدواج کرد وبرای خود زنده گی جور نمود که بجز بار آخری ، دوبار آن دراثر بمباردمان قوای شوروی در درهء سالنگ به خاک یکسان گشت تا اینکه خودش دربرابر نیروهای جهل وظلمت طالبان درجنگ رویا رو به شهادت رسید. پسرش میگوید : پدرم دوبار دیگر قبل ازمادرم ازدواج کرده بود که من آنها را ندیده ام ولی شنیده ام هردوی آنها قبل از ازدواج با مادرم شهید شدند.به همین ترتیب فرماندهان دیگر ازدره های سالنگ وشتل واندراب ولایات بدخشان وتخارکه این تاریخ سازان حماسه آفرین کسانی اند که با کشوری بنام پاکستان صرف ازطریق قصه های مردم ونشرات رادیو ها آشنا بودند وهستند وبس . مگر آقای بیانزی وهم قماشان شان میخواهند این چنین شخصیتهای افسانوی وقهرمان را با جلال الدین حقانی مزدور وگلبدین بداخلاق مقایسه کنند که سالها درخاک پاکستان زیستند وحتی مالک ناموس خود نبودند؟ من بی سند حرف نمیزنم. خاطرات آقای احسان الله مایار را درپورتال افغان جرمن انلاین بخوانید. ازین هم گذشته تاکنون درسایت وزین خودتان دعوت هم شاید خوانده باشید که جناب قریب رحمان سعید سخنگوی فعلی حزب گلبدین درناروی، تاهنوز بدین باور است که قهرمان اصلی جهاد افغانستان جنرال حمیدگل است. وبا افتخار ازاو بحیث قهرمان یاد میکند.
آیا این موارد مظهر شجاعت وسربلندی هم تباران جهادی شماست؟ ازکدام ( ژغورل) صحبت میکنید؟
آیا اگر فرماندهان تاجیک وازبیک وهزاره افغانستان دربرابر رژیم وقت نمی جنگیدند تنها شما وجلال الدین حقانی وعبدالحق تان قادر به (ژغورل ) این خاک می شدند؟
بیجا نیست که بخاطر خوشی هرچه بیشتر شما قصه ایی را اززنده یاد استاد سراهنگ پیرخراتیان کابل برایتان نقل کنم:
« گویند در سالهای حکومت شاهی دریکی از جشن های عروسی مربوط یکی ازخانواده های متمول کابلی زنده یاد استاد سرآهنگ را دعوت نموده بودند. زمانیکه وقت صرف طعام نزدیک شد وسفرهء نان هموار گردید درپهلوی دیگرغذاهای لذیذ که مهمانان آنرا بعداز نوش جان کردن غذاهای نسبتا ثقیل تناول میفرمایند غذای شرین فیرنی بود که بعدا بمرور زمان آهسته آهسته یک چیز دیگری هم برآن علاوه شده بود که آنرا (ماغوت) میگفتند. ماغوت حالا هم زیب وزینت دسترخوانهای مردم ما می باشد ولی درآن سالها البته این غذا که تازه رواج یافته بود، بیشتر مردم به طعم وکیفیت آن اگاه نبودند. زمانیکه نوبت ماغوت رسید یکی ازنوازنده گان به استاد میگوید:
استاد ماغوت را بخورید که خیلی قوی است وبه کمر فایده دارد.
استاد قاشق را میخواهد با ماغوت تماس دهد تاقاشق به ماغوت تماس میگیرد بنا به حالت شوران ولرزان که ماغوت دارد جا درجا تکان میخورد. استاد با مشاهدهء این حالت ماغوت، روی بطرف نوازنده نموده ومی پرسد : این بیچاره که ک.. ن خودرا قایم کرده نمیتواند کمرمرا چه قسم قوی خواهد ساخت.»

حالا این تعریف وتوصیف جنابعالی ازقوم برادر پشتون که تنها ویگانه نجات دهنده گان این سرزمین اند همان قصهء زنده یاد استادسراهنگ را بیاد می آورد ویکه راست این سوال را در ذهن تداعی میکند که اگراین قوم شریف آنقدر قوی (که شما به شکل استتثنایی توصیف میکنید) می بود( که بلاشک انسانهای قوی ومردم قوی درمیان شان وجود دارد) درقدم اول خودش را ازاسارت پنجابی نجات میداد و درطول تاریخ آلهء دست بیگانه ها قرار نگرفته وبا سایرملیتها وزبانها ومذاهب دیگر دربرادری وهمزیستی مسالمت بسر می برد. حالا کسی که خودش را نجات نداده است دیگران را چگونه نجات خواهد داد؟
البته این موضوع را آقای مرادزی نیز روزی دریکی ازمقالاتش به شکل غیرمسقتیم ازآقای قریب رحمان سعید پرسیده بود که اگر این خاطرات نویسی های شما درست باشد که جناب عالی همراه با آقای حکمتیار اززمان داوود به اینطرف شمشیرزن میدان تشریف دارید چرا حالا برای آزادی هم تباران پشتون تان ازظلم وتجاوز پنجابی سکوت مرگباررا اختیار نموده اید وزنده گی خفت بار وذلیلانه درکشورغیراسلامی ناروی را برمرگ شرافتمندانه وباعزت وشهادت آبرومند درسنگر ترجیح میدهید؟
بناء زمان این افسانه سازی ها گذشته است ومردم وتاریخ نیز به این شعارهای توخالی بازی نمیخورند.
ادامه درصفحهء بعدی
++++
دید گاه امروز راقم این سطور دربارهء جهاد مجاهدین:

سخن اصلی این است که این جهاد آنطوریکه آقای عتییق الله مولوی زاده ازسیدنی استرالیا درمقالهء زیبای شان زیرعنوان:( زنده گی ازقصر تا کانتیر) درسایتهای پندار ومشعل راجع به شاد روان ببرک کارمل بزرگ تحریرفرموده اند درین جهاد دستها وتوطئه های زیادی خصوصا درپاکستان که پایگاه اصلی تربیه وتجهیز نیروهای جهادی بود کارمیکرد وسمت وسوی این جنگ میهنی وآزادیخوانه را که کاملا یک موضوع داخلی میان افغانستان وشوروی سابق بود آنرا بطرف یک جهاد بین المللی میان کفرواسلام بخاطر تامین اهداف خاص خودشان هدایت ورهبری نمودند. طبق فرمودهء ایشان ، ازنظر اسلام جهاد باعث سرفرازی وسربلندی امت مسلمان می شود درحالیکه جهاد افغانستان سبب سرافگنده گی وازهم فروپاشی جامعهء افغانستان گردید. پس معلوم میشود که علی رغم قهرمانی ها ورشادتهای دلیرمردان این سرزمین دربرابر ارتش شوروی سابق، این جهاد، توطئه ایی بود برای تطبیق پلانهای استعماری بوسیلهء دو ابرقدرت شرق وغرب.
این نغارهء جهاد درحقیقت یک توطئهء پلان شده ازسوی دو ابرقدرت امریکا وشوروی بخاطرانحراف اذهان مسلمانان ازقضیهء اصلی فلسطین وقدس براه افتید، وچهارده سال تمام؛ تمام تبلیغات کشورهای غربی متوجه جهاد افغانستان بود. جنگجویان عرب به عوض اینکه بخاطرآزادی قدس به فلسطین میرفتند برعکس به اردوگاه های پناهنده گان سرازیرشدند وجهاد افغانستان را بافضیلت ترازجهاد فلسطین یافتند. زیرا هم پول عربستان سعودی وهم اسلحهء امریکایی ودیگر امکانات لوژیستکی مدرن اینجا بیشتر ازفلسطین دستیاب میگردید. درحالیکه آن مجاهد بیسوادی مظلوم افغانستانی که خود درسنگرگرم نبرد قرار دارد ازین تجارتهای بزرگ خبر ندارد که بنام وی وهویت وی چه کسانی بیرون ازمرزها تجارت می نمایند. ازهمه جالبتر این بود که برای اولین بار کلمهء جهاد درمطبوعات بین المللی بعدازهجوم شوروی به افغانستان به شکل رسمی آن راه بازنمود؛ در ابتدا ، مجاهدین را درمطبوعات بین المللی شورشیان مسلح ضد رژیم کمونیستی می نامیدند،وهیچ خبری ازمجاهد وجهاد نبود، زیرا درآنزمان استعمال این کلمه در دنیای مطبوعات آنروزگار حرام قطعی بود آنهم بخاطریکه بعدازتاسیس کنفرانس کشورهای اسلامی ،رسما کشورهای عضو این کلوپ متعهد گردیدند که ازکلمهء جهاد ومجاهد استفاده ننمایند ودر درون سازمان ملل متحد وادارات آن استعمال کلمهء جهاد بصورت قطع ممنوع بود. وتاهمین اکنون یکی ازبندهای میثاق سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی تحریم کلمهء جهاد ومجاهدین می باشد.
نقطهء جالب دیگر اینکه فتوای این جهاد را مجمع مفتی های دانشگاه الازهر درمصر صادر نموده است وجنگ مجاهدین آنزمان را علنا جهاد خوانده است وآنهم درزمانیکه انورالسادات خود زمام اموررا درپنجه های آهنین خویش محکم گرفته است . کسیکه بحیث اولین حاکم دیکتاتورعرب پیمان صلح را با اسرائیل امضا میکند، وشخصا درپارلمان مصر به اسلام وقرآن وملا وبیامبر اسلام با استعمال الفاظ وکلمات مسخره آمیز مسلمانان وعقاید آنها را توهین میکند که همان توهین نمودن سبب مرگش می شود.

سوالی که در اذهان پیدا میشود این است که این مفتی ها چرا قبلا سربازان وصاحبمنصبان عرب را درجنگ با اسرائیل مجاهدین نمیخواندند وجنگ اعراب را با اسرائیل جهاد نمی نامیدند؟
درطرف دیگر قضیه، حامی دیگر مجاهدین یکی ازجنرالان بی رحم وقسی القلب پاکستانی بنام ضیاءلحق که دستش تا آرنج درقتل آواره گان فلسطینی دراردن سرخ بود سرازکوره جهاد واسلام می بردارد ولقب مجاهد کبیر را ازآن خویش می نماید.
بهرحال درین رابطه پرسشهای زیادی وجود دارد که درآینده میتوان به هریک آن پرداخت ولی جان مسأله این است که این توطئه را درآنزمانها تا جاییکه اسناد امروزی نشان میدهد تنها یکنفر به شکل واضح ودقیق آن درک کرده بود واین شخص : خان عبدالغفارخان زعیم ملی پشتونها درآنطرف مرزبود که چندین بار دربیانیه هایش درپشاور هوشدار داد که: این جنگ درحقیقت جنگ دیگران است ولی درآن پشتونها ازدوطرف خودشان را تباه میکنند. آنطرف هم پشتون واینطرف هم پشتون. هدف خان که آنرا بصراحت بیان نمیکرد این بود که جنگ اصلی میان دو ابرقدرت شوروی وامریکاست وشما مردم بیچاره بیجا خودتان را تباه ساخته اید.
صدای خان بدو دلیل گوش شنوا نیافت یکی اینکه وی تمام مردم افغانستان را تنها در دایرهء پشتونها خلاصه نموده بود وتنها به منافع قومی پشتونها فکر میکرد ودیگری توطئه های سازمان یافته ازطرف مقامات استخباراتی نظامی پاکستان وسازمان سیا دراسلام آباد برای خفه ساختن این صدا.
این دو عامل باعث آن شد که صدای خان درنطفه خنثی گردد. جای سوال نیز همین جاست که امریکا وانگلیس که اگر آنقدر عاشق روی مجاهدین بودند چرا درسالهای اول هجوم شوروی درافغانستان مجاهدین را با موشکهای زمین به هوای بلو فایف واستنگر، راکتهای زمین بزمین ضد تانک بنام (میلان) دستگاه های پیشرفتهء مخابراتی وکشف، مسلح نساختند. بعداز آن همه تباهی وبربادی چرا در واپسین سالها موشکهای ضد طیارهء استنگر را به مجاهدین دادند؟
بعدازاستقرار دولت مجاهدین چرا امریکا سفارت خویش را درکابل بازنکرد؟ وصدها پرسش دیگر که مجال آن فعلا درینجا نیست. ولی با تمام این حقایق تاریخی با جرأت میتوان ادعا کرد که برخلاف ادعاهای محترم استاد بیانزی،غیر پشتونهای بیچاره ومسکین همیشه درطول تاریخ تاوان وطنفروشی های حاکمان قبیلوی پشتون را . پرداخته اند.( توجه کنید که من تمام پشتونها را شامل نمی سازم!).

حاکمان پشتون گاه با روسیه تزاری وبعد شوروی سابق وگاه با استعمار انگلیس قراردادهای وطنفروشانه را به امضا رسانیده و وجب وجب این خاک را به معرض فروش قرار داده اند واین غیر پشتون بیچاره بوده که سلاح برداشته وازعزت وافتخارات این کشور دفاع کرده است ولی زمانیکه مسألهء قدرت مطرح گردیده است باز به بهانه های واهی زمام اموررا غصب نموده وبرای حاشیه راندن اقوام غیر پشتون کمربسته اند. این تاریخ تراژیک از امروز آغازنگردیده است وچنانچه دربالا عرض شد تاریخ طولانی دارد. دست بدست شدن قدرت ازیک قبیلهء پشتون به قبیلهء دیگر پشتون درطول دوصد وشصت سال باعث کشاندن پای ابرقدرتها درین منطقه گردیده است وتاکنون این بازی کثیف همچنان ادامه دارد که هم باعث تباهی خود پشتونها وهم باعث تباهی دیگران گردیده است . یکی از روس استمداد جسته ودیگری خودرا بدامان انگلیس وفارس انداخته واین کشورهردم شهید را میدان رقابتهای ذات البینی خویش قرار داده اند که حالت کنونی بهترین آئینهء تمامنمای تاریخ گذشتهء این سرزمین است.
درآخر از آقای بزگر پرسشهای قبلی ام را بطور خلاصه چنین مطرح می نمایم: چه رابطهء میان افکار وعقاید اسلامی ویا اسلامیستی شما با افکار ملی وقومی تان دارد؟
این فعالیتها ومبارزات سیاسی وفرهنگی شما درشبکه های تویتر وفیس بوک وسایت دعوت درجهت متحد ساختن قوم پشتون( لر وبر افغان) تا چه حد با معیارهای اسلامی که سالها سنگ وفاداری آنرا به سینه کوبیده اید همخوانی دارد؟
فرق میان افکار شما وصهیونیستهای اسرائیل که خواهان عبری سازی واسرائیلزه کردن تمام مناطق اعراب براساس مفکورهء ( زمین وعده داده شده ومقدس یهودان) که ایجاد کشور اسرائیل بزرگ درخاورمیانه را تقاضا میکند درچیست؟
ستاسو د منطقی ځوابونو په انتظار
په درناوی
پرویز بهمن

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • متن معاهده مخفی بین احمدشاه مسعود و قوای اشغالگر شوروی در افغانستان
    منبع: عملیات گروه MO SSSRدر افغانستان، دسامبر 1988
    این سند بوسیله جنرال گرموف، جنرال تنی و احمدشاه مسعود امضأ گردید.
    1. گروه مسلح پینجشیر کلیه عملیات نظامی خود را در سالنگ جنوبی و مناطق همجوار متصل به شاهراه کابل-حیرتان، بشمول استعمال هرگونه اسلحه در مناطقی که بدست قوای مسلح پینجشیر قرار دارد، علیه مواضع قوای شوروی، افغانی، محافظین سرحدی و حارندوی متوقف سازد.
    2. گروه مسلح پینجشیر مسؤلیت حفط خطوط مخابراتی بین تاجیکان و چاگانی را بدوش گرفته و مانع حمله، قطاع الطریقی و سایر اعمال خصمانه علیه قوای شوروی و افغانی گردد.
    3. طرف شوروی طبق موافقه دوجانبه مسؤلیت تهیه تدارکات، ضروریات فوری و سائر مواد مورد احتیاج را برای تقویه و نگهداری پینجشیر و سایر مناطق متعلقه بر حسب وقت تعین شده بدوش میگیرد.
    4. به سائر گرو ها و دسته جات مسلح اجازه داده نخواهد شد تا در مناطق مربوطه داخل شده و علیه قوای شوروی و قوای افغانی دست به حملات تروریستی و تخریبی زده و پایپ لاین را منهدم کنند.
    5. تبادله معلومات و مساعی مشترک جهت پیداکردن اتباع شوروی و افغانی در منطقه مورد نظر بین دو جانب بعمل خواهد آمد.
    6. در صورت خلق و اوج تشنج ، مشاوره لازم در مورد اجتناب عملیات جنگی و برقراری صلح در منطقه مورد نظر بین دو جانب بعمل خواهد آمد.
    7. مؤثریت این پروتوکول در سراسر قلمرو 30 کیلومتری در هردو سمت بین تاجیکان و چاگانی امتداد خواهد ییافت. در ماورای این قلمرو، قوای شوروی و قوای مسلح پینجشیر حق دارند تا عملیات نظامی را علیه سائر گروه های مسلح متعلق به دیگر تنظیم های مجاهدین براه انداخته و ایشان را محو نمایند. خصوصاّ گرو های که عملیات نظامی را علیه هردو جانب متعاقدین متوقف نساخته اند.
    8. پروتوکول حاضر از لحظه امضأ و صحه گذاشتن به آن مرعی الاجرا میشود.

    • مردم ازین جعلکاریهای اوغانهای فاشیست را زیاد خوانده اند. طوریکه نویسنده هم تاکید کرده است اگر چنین ادعاها درست باشد پس کشته شدن وزخمی شدن وتباه شدن مردم پنجشیربه سبب چی بود؟ کدام یک را باید قبول کرد متن ترجمهء شدهء جعلی اوغانها را یا تباهی وبربادی پنجشیریها را.
      راست گفته اند که اوغانها یک جیره خور انگلیس را که در دامان انگلیس مرد وی را بحیث فاتح میوند قبول دارند ولی آتش بس یکسالهء مسعود قهرمان را نماد وطنفروشی وی تبلیغ میکنند. ههههههههههه!!!!!
      بروبچیم اوغان که وقت چنین جعلکاریها گذشته است

    • هوادارن مسعود و سایت های که برای مسعود مینویسند، این قرارد مسعود را با روسها نه تنها که رد نمیکند، بلکه هرکدام به نوبه و ذوق خود را آنرا تعبیر میکنند. اینجا فقط چند نمونه از صدها....

      • داکتر وفا معصومی، 15 اکتوبر 2008
        در: تار نمای پیشین خراسان زمین
        به آن جنبه اسلامی میدهد:
        "شباهت ، مقایسۀ ودست آورد دو قرارداد صلح مؤقت مسعود در سالنگ جنوبی با جنرالان روس درسال 1982 با قراردادصلح حدیبیۀ پیامبرش با کفار قریش مکه، در ماه ذی قعده، سال 628 بعد از میلاد یا سال ششم هجری"...
      • زندگی نامه احمدشاه مسعود قهرمان ملی
        heratcity.net در سایت:
        و در: ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
        بعد از سه سال نبرد با روسها در سال 1361 درپی شکست کامل شش تهاجم گسترده ارتش اتحاد شوروی سابق
        در پینجشیر، فرمانده کل نظامی روس ها در افغانستان برای توافق آتش بس با احمد شاه مسعود وارد مذاکره گردیده و به مدت دوسال، این توافق به امضاء رسید(1982)
        که در واقع روس ها با این توافق، مجاهدین را برای اولین بار به عنوان یک طرف سیاسی به رسمیت میشناسند.
      • این هم چند نقل قول از ترجمه این قرارداد توسط آرینفر
        ariaye.com در سایت آریائی
        گروموف آخرین قوماندان اردوی اتحاد شوروی در افغانستان در کتاب " ارتش سرخ در افغانستان" مینویسد :
        " تلاشهای مرکز اطلاعاتی سپاه چهلم دستاورد های معینی به همراه داشتند . در سال 1982 ما توانستیم به مهمترین هدف خود نایل گردیم . ما توانستیم با احمد شاه مسعود تماس های بس پایدار برپا کنیم که تا پایان خروج نیرو های اتحاد شوروی از افغانستان تداوم یافتند . طی زمان حضور نظامی ما در افغانستان ، کار ما با موفقیتهای متناوبی ادامه یافت . ".....
        "بویژه در سال 1982 نمایندگان سپاه چهلم و شخص احمد شاه مسعود موافقتنامه ای را به امضا رسانیدند که درآن مسعود تعهد سپرده بود بروی کاروانهای نظامی ارتش شوروی در سالنگ جنوبی ، جای که او فرمانروای بی چون و چرای آن بود ، آتش نگشاید ."....
        "مسعود به اعضای گروهش دستور داد تا از فعالیت شدید بر ضد نیروهای دولتی دست کشیده و مبارزه مسلحانه را در گام نخست برضد سازمانهای مخالف جمعیت اسلامی افغانستان پیش ببرند . " . . .
        " همه گفتگو ها با مسعود مستقیما توسط فرماندهی نظامی شوروی انجام می گرفت ." ...
        " مصالحه چندین ماه دوام یافت ، باید بگویم که مسعود به تعهدات خود به استثنای چند مورد پابند بود . "
    • هیچکسی ین را نکرده که مسعود برای یکسال قرار داد آتش بس باقوای شوروی سابق امضا کرد بلکه درهمان وقت وهمان زمان بهترین ومعقول ترین کارر انجام داد. ولی تعبیر اوغانک های مائوویست این است که او ومردم مجاهد پنجشیر همیشه درصلح ومودت با روسها بسر برده اند.
      آقای بهمن درست فرموده اند. اگر مسعود آن آتش بس را با روسها امضا هم نمیکرد وی برای پشتونها قابل تحمل نبود. زیرا وی ازنظر قومی تاجیک بود وهم قلادهء رهبری یک پشتون وطنفروش را مانند گلبدین وخالص وحقانی بگردن نه آویخته بود

  • این اعلامیه بعد از سه سال تهاجم قشون سرخ بر وطن عزیز ما از جانب مبارزین قهرمان پینجشیر نشر شد.
    درین اعلامیه بخوانید، که مسعود کدام فرزندان راستین این کشور را ترور کرد.
    نویسنده: میرویس ودان محمودی
    احمد شاه مسعود قهرمان یا جاسوس؟
    سایت afgazad.com

    • اگرنویسنده گان آن اعلامیه ازگروهک های مائوویستی مفت خور آلمان باشند باید پرسید که دربرابر این ادعای گلبدین که گویا مسعود پنجشیررا به سنگر گروه های مائوویستی شعلهء جاوید درآورد چه میگویند؟ گپ گلبدین درست است ویا ازنویسنده گان اعلامیه. نشود که هردو گروه باهم برضد مردم پنجشیر دست شان را یکی کرده باشند که کرده اند

  • پرویز "بهمن"
    “خودم هشت سال دورهء ابتدایی مکتب را بزبان پشتو درقندهار خوانده ام، علاوه برآن ازنظرقرابت ورگ ورشته درخانوادهء ما با پشتونها ازچندین طرف پیوند خونی برقراربوده ...“
    بلاخره از زیر پلو مولی برامد.
    “هرکی دشنام میزند حتما اورا دردی رسیده است.اما من شخصا هیچ علاقه ایی به دشنام دادن به آدرس قوم خاصی را ندارم،”
    دروغ گوی حافظه نداره.
    “من تاکنون پشتونی که پشتونیست نباشد آنرا کمتر دیده ام ولی اگر بالفرض چنین انسانهای با وجدان پیدا شوند من ایشانرا انسانهای باوجدان وآزاده می نامم نه پشتون.“
    حال میفامیم که به تو بیچاره حتمن کدام دردی از مرد های فاسد قندهاری رسیده.

  • من هیچ چیزی درین کامنت شما درمورد بهمن نیافتم که باهم درتناقض قرار بگیرد. پشتونیست با پشتون منطقا ازهم فرق دارد. اگر کسی پشتونیست را انتقاد میکند ویا باوی مخالفت میکند او پشتون را توهین نکرده است. اگر پشتونی را هم توهین میکند او پشتون مخالف خویش را که پشتونیست است هدف قرار داده است. فکر کنم که شما مقالات آقای بهمن را درست درک نکرده وخوش دارید که بیجا دشنام بدهید.

  • پرویز بهمن ادعا میکنه که همه پشتون ها پشتونیست هستند. به معنای دیگر همه پشتون ها فاشیست هستند.

  • اگر هم نباشند شما چگونه خلاف آنرا ثابت میکنید؟مگر اینقدر دشمنی پشتونها را با غیرپشتونها بخاطر قدرت وچوکی درطول تاریخ چه کسی منکر شده میتواند؟ آیا پشتونها تحمل رئیس جمهورشدن یک غیر پشتون را دارند آیا قدرت شنیدن سرود ملی را بزبان فارسی دارند؟

  • تما شا کنید یک مسابقهء کشتی گیری جالب را بین بزگر صیب و بیانز ی صیب
    youtube.com/watch?NR=1&v=yBxTM1_F2AA

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس